هاینریش مان، نویسنده آلمانی و برادر بزرگتر توماس مان، کتابی دارد با عنوان " نفرت ". جستارهائی پیرامون انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ - که به سقوط نطام سلطنتی و برپایی جمهوری وایمار منجر گشت - با تحلیل روندهای آن انقلاب و چگونگی پیدایش و رشد پدیده نازیسم در پی و بر بستر آن تحول. کتاب در سال ۱۹۳۳ در هلند چاپ و منتشر شده است. همان سالی که خود نویسنده نیز رهسپار تبعید شد. محور اصلی کتاب، چنانکه از نامش بر می آید، بررسی عنصر نفرت نسبت به خود انقلاب و علیه گروه ها و جریان هائی است که در انقلاب نقش و شرکت فعال داشتند. به طور مشخص، کمونیست ها، سوسیال دمکرات ها، تشکل های کارگری و احزاب لیبرال. آن نفرت پراکنی را نازی ها بر پرچم خود نوشته بودند و در هر فرصت و هر جمع و محفلی با انرژی بی پایان همچون یک بیماری در سطح و عمق جامعه می پراکندند. در تحلیل ریشه های این نفرت پراکنی، دینامیسم و مکانیسم آن، هاینریش مان موفق است و پدیده را از زوایای گوناگون با دقتی درخور و پیش بینی های شگفت آور زیر ذره بین می نهد. در این بررسی ها، او به نکات جالب توجهی اشاره می کند: نازی ها در تبلیغات خویش علیه انقلاب و شرکت کنندگان آن، آشکارا انقلاب را "جنایت" (Verbrechen ) می خوانند. و به همین اعتبار هم نیروهای فعال در جریان انقلاب را "جنایتکاران نوامبری "(Novemberverbrecher ) می نامند. در نوک پیکان این حملات نفرت پراکنانه، چپ ها قرار دارند. به زودی گناهکار دیگری نیز بر آن افزوده می شود و آن یهودیان هستند. چنانکه در اندک زمانی، مارکسیست ها و یهودیان را در یک دیگ ریخته و خواهان زدودن جامعه از وجود آنان می گردند. با قدرت گیری فزاینده نازیسم، آن نفرت پراکنی به قلع و قمع چپ ها منجر می شود. و سرانجام اندیشه و عمل نهفته در کُنه آن جنبش ویرانگر، در آمیزش با ناسیونالیسم پرخاشگر و حق به جانب، نفرت به یهودیان را به اشکال و ابعادی تصورناپذیر فرا می رویاند و حاصلش جنایاتی می شود که امروز جهانیان با چند و چون آن آشنائی دارند. در تبلیغات نازی ها در پراکندن زهر نفرت علیه نیروهای معین اجتماعی، تکیه بر ناسیونالیسم آلمانی و میهن گرائی افراطی، عنصری مرکزی و پررنگ است. با همین عامل وبا آن نفرت آفرینی مداوم است که سرانجام نازی ها قدرت سیاسی را به چنگ خود در می آورند و در اندک زمانی نه فقط آلمان بلکه جهان را به لبه پرتگاه نیستی می کشانند.
وقتی در رویکرد نازی ها در برابر انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ دقیق می شوم، می بینم که رویکردی مشابه آن در ارتباط با انقلاب ۵۷ ایران نیز وجود دارد. اگر رویکرد نازی ها در همان یکی دو سال نخست جمهوری وایمار آغاز گشت و به نتایجی رسید که در بالا برشمردم، رویکرد مشابه به انقلاب بهمن بسیار دیرتر و دهه ها بعد از واقعه پدیدار شد. امروز، منادیان این رویکرد در رسانه های مختلف و زیر عنوان های گوناگون حضور دارند. آنها نیز به شیوه فاشیست های نازی و با شباهتی شگفت انگیز در انتخاب واژه ها و اتهام ها، انقلاب بهمن را ( بی اعتنا به زمینه ها و علل آن رخداد ) با عنوان هائی مانند" شورش فرومایگان "، جنون ملی " و یا " خودکشی جمعی" و...تعریف می کنند. و باز به همان شیوه نازی ها، نوک زهرآگین حمله را به سوی کمونیست ها و " ائتلاف چپ ها و اسلامگرایان " متوجه ساخته و عنوان غریب " پنجاه و هفتی " را بر دهن ها آورده اند. نازی ها از " جنایتکاران نوامبر " سخن می گفتند، اینان به همان سیاق از " فرومایگان پنجاه و هفتی " صحبت می کنند. به راستی، شباهت غریبی در کار است. و شباهت، بُعد دیگری نیز می یابد، وقتی می بینیم که تبلیغات این جماعت نیز چون نازی ها بر عنصر ناسیونالیسم، " ایران گرائی" و نوعی باستانگرائی مه آلود و فانتزی گونه استوار است. البته جماعتی که اکنون به این شیوه اندیشه و عمل روی آورده اند، یکدست و همگون نیستند. به گواهی اتفاق های تجربه شده در تجمعات ایرانیان خارج کشور، برخی در شیوه تبلیغ اندیشه و عمل خویش، آشکارا فاشیستی عمل می کنند؛ عده ای ناسیونالیسم افراطی و در عین حال مبتذل خود را بر سر این و آن می کوبند و سرانجام شماری هم در اِبراز گرایش های فاشیستی یا شبه فاشیستی خود هنوز به تمرین مشغولند و تکه تکه پازل سیاسی - عقیدتی خود را تکمیل می کنند. ولی، در همه حال، آش نفرت پراکنی علیه چپ ها همچنان هم زده می شود. و با تکرار مداوم " ائتلاف چپ و اسلام گرایان" به مثابه بانیان و آفرینندگان انقلاب بهمن، نه تنها از نگاه تاریخی به حوادث اجتماعی باز می مانند بلکه به آن وسیله خاک در چشم دیگران می پاشند. همان کاری که نازی ها با انقلاب نوامبر آلمان و آفرینندگان آن ( چپ ها و یهودیان !) کردند.
کتاب " نفرت " هاینریش مان را باید خواند و در آن تعمق نمود.
دیدگاهها
درهرزمانی ومکانی سرمایه…
افزودن دیدگاه جدید