شعر مرغ عشق توسط زنده یاد سیاوش کسرایی که گویا در اواخر عمر پر بارش سروده شده است از زمره اشعاریست که تعمق و دقت لازم را بر مضمون آن میطلبد ، این شعر توسط گروه پرواز بصورت آهنگی زیبا اجرا گردیده که می تواند زیبایی ها و مفهوم آن را بیش از پیش با احساس ما قرین نماید .
شعر مرغ عشق داستان ماست ، داستان مردمی که بارها در طول تاریخ برای آزادی و آبادی این سرزمین مبارزه کرده و هر بار نتایج و دستاوردهایش بنوعی به تاراج رفته اند
مرغ عشق که در این شعر استعاره ای از آزادی است هر چند سال یکبار خود را بنوعی به ما نمایانده
وجودش را در دستان خود حس کرده ایم
سالها شد تا که روزی مرغ عشق
نغمه زد بر شاخه انگشت من
هر بار او را که حامل مهر و محبت و شکوفایی بوده است هر چند کوتاه ، در دستان خود حس کرده ایم او ترکیبی از عشق و آزادی است ، و اوست که با آمدنش عشق را در ما میپروراند و دستهای ما را خالی از کینه کرده و بالعکس مهر و محبت را جایگزین می کند
دست من پر شد زمروارید مهر
دست من خالی شد از هر کینه ای
اما پرنده عاشق ما در هراس است او از دامهای سرنوشت میترسد ، او از ذهن های نفرت زا میترسد او میهراسد که مبادافرجام کار بد باشد او از مردن عشق بیمناک است ، او میترسد که مبادا آتش عشق ما به یخبندان و سردی گراییده و بجای خنده و شادی اشک در چشمانمان نشیند ،
گویا این شادکامی را موقت میداند چرا که تجربه زندگی و تجارب جنبش های ما برای آزادی هماره فرجام خوبی نداشته است و هر بار ما شکستی دیگر را تجربه کرده ایم ، کسرایی گرچه دلخور است ولی بدون اینکه نا امید باشد به ما هشدار میدهد که هرکدام از ما مرغ عشقی داریم که باید از آن مواظبت کنیم ما باید آزادی را پاس بداریم و بیش از هر جیز برای آن ارزش و اهمیت قائل شویم ، آزدی است که عشق می آفربند اینجا دیگر امیال سیاسی تنها نیست بلکه خواست طبیعی انسان برای آزادیست ، آنچیزی که در درون انسان میتواند انگیزه وجودی او را بعنوان انسان تفسیر کند عشق است که بدون آزادی می میرد ، تفسیر عشق خود مقوله ای جداست ولی نشان از عمق خواست انسانی دارد عمیق ترین خواسته و مطالبه انسان و ارزشمند ترین آنست او با دیدگاهی اومانیستی مطلب را بیان می کند ، او هراس خود را پنهان نمیسازد که مبادا عشق بمیرد
او قدر مرغ خود را میداند او را میبوید و نوازش میکند و حتی بیشتر از نیاز ش او را مینوازد ولی میگوید همواره دشمنی بدخواه در کمین نشسته است که باید از او چشم ترس داشت ، و اگر او را نبینیم و مرغ خود رامحافظت نکنیم بدانیم که هر آن ممکن است مرغک ما پر بکشد و فرار کند
در غروب یک زمستان سیاه مرغک من ز آشیان خود گریخت ، آنجاست که باز سیاهی بر ما حکمفرما میشود و آتشمان به یخبندان میگراید ، سرنوشت جنبش های آزادیخواهانه ما در طول تاریخ دقیقا همین است ، باز هم چیره شدن استبداد بازهم سلطه بدخواهان ،
ولی سیاوش تاریخ را در پروسه و در طول آن میبیند ، او می داند که بار دیگر روشنایی به ما رو خواهد کرد
گرچه دیگر آسمانها تیره است
شب زدامان افق پر میکشد
و باز با پرواز مرغان بهار آرزوها در دلها زنده میگردند ، تا زمانی که مرغ عشق بال دارد امید هم برای پرواز هست ،
بال دارد ، بال دارد مرغ عشق
باز خواهد کرد او پروازها
اجرا گروه موسيقي "پرواز"
با همکاری گروه رسانه حزب چپ ایران
انتشار توسط گروه رسانه حزب چپ ایران
افزودن دیدگاه جدید