روز ۱۳ فروردین جنگندههای اف -۳۵ اسرائیل با شلیک ۶ موشک به بخش کنسولگری سفارت جمهوری اسلامی در دمشق، حاضرینِ تجمعی نظامی در آن را به خاک و خون کشیدند. بر پایهی اطلاعات تاکنونی تعداد ایرانیان کشته شده طی این کشتار 7 نفر اعلام گردیده که دو تن آنان ردهی فرماندهی سپاه قدس پاسداران و 5 تن دیگر درجهی افسری این نهاد خطرناک برای کشور را داشتند. از دو سردار کشته شده در این عملیات یکی مسئول سپاه قدس در سوریه و لبنان بوده و دیگری معاون او؛ کسانی که، پشت جبههی استراتژی جنگی جمهوری اسلامی در منطقه را مدیریت میکردند.
نخستین ویژگی این عملیات جنگی آنست که اسرائیل دارد سیاست سکوت مرسوم پسا هر اقدام ضربتی خود علیه مواضع و نفرات جمهوری اسلامی در درونمرز و برونمرز ایران را از زبان چند مقام نظامی خود کنار میگذارد. گرچه از تل آویو چیزی در این باره رسماً شنیده نشده، اما گالانت وزیر دفاع آن از «هر زمان و مکان» سخن گفته و چند نظامی دیگر تصریح کردهاند: «ساختمان، پایگاه سپاه پاسداران بود و هدف نظامی مشروع». با این حساب، اگر زدوخوردهای طرفین و بیشتر هم مقتدرانه توسط اسرائیل، عملیاتی بوده تاکنون در سایه، از این پس جنگ است در روز روشن.
اسرائیل تا امروز چه مستقیم و چه غیر مستقیم عملیات نظامی و تروریستی متعددی اکثراً هم موفق علیه مهرههای نظامی جمهوری اسلامی در درون ایران و بیرون از آن را سازمان داده است. اما ضرب شصت اینبار، حمله عریان به ساختمانی بود دارای موقعیت دیپلماتیک که خاک کشور مهمان و در این مورد خاک ایران شناخته میشود. زدن سفارت جمهوری اسلامی در دمشق، آشکارا اعلام جنگ است آن هم در شرایط درگیر بودن منطقه با جنگی که دولت جنایتکار نتان یاهو همچنان بر طبل آن میکوبد. عملیات ۱ آوریل اسزائیل را باید جزیی از همین جنگ و تیزکردن آتش آن دانست.
وضع حساستر شده است. بنا به ارزیابیها، عملیات صورت گرفته صرفاً انتقامجویی سراسیمه و دیوانهوار نیست. بلکه میتواند نمودی از استراتژی توسعهی جنگ باشد. از اینرو هم، کشورهای منطقه علیه این تعرض موضع گرفتهاند، بی آنکه اشارهای به عاملیت اسرائیل در این عملیات داشته باشند. دبیر کل سازمان ملل متحد حمله را محکوم کرده و دولت آمریکا ابراز بی خبری نسبت به ماجرا نموده است. شورای امنیت سازمان ملل متحد هم با برگزاری نشستی فوق العاده در روز سه شنبه، خود را نسبت به این حمله نگران نشان داد. در ایران نیز، فضای «پشیمان کردن اسرائیل» داغ است.
در جامعه اما احساس متفاوتی عمل میکند. بخش قابل توجهی از مردم دلیلی برای متاسفشدن از کشتار کسانی از آمریت تا عاملیت در راه مشی ماجراجویانه «عمق استراتژیک» جمهوری اسلامی نمیبینند و سپاه قدس را نه خدمتگزار ایران، بلکه مجری سیاستهای هستیسوز نظام میشناسند. سردار کشته شده محمد رضا زاهدی برای این مردم فرد ناشناختهای نیست؛ او فرمانده ابتدا نیروی زمینی سپاه و سپس نیروی هوایی آن بوده و مخصوصا در مقام فرماندهی قرارگاه ثارالله مامور امنیت تهران، سابقهی کثیف سرکوب جنبش سبز ۸۸ و کشتارهای بعدی را در کارنامه داشت.
بخش بزرگی از جامعه، خود را قربانی اعمال دیروز و امروز همین قربانیان حملهی اسرائیل میدانند و علناً از سیاستی که اینها پیش میبرند و نیز از آمران و مجریان آن ابراز بیزاری میکنند. اما این نیز حقیقتی است که کم نیستند ایرانیان دارای حس منفی نسبت به سپاه قدسیها و فرمانده کل قوای اینان خامنهای، که عمیقاً علیه دولت کنونی اسرائیلاند. دولتی که فقط در فاصلهی ۷ اکتبر سال گذشته تاکنون بیش از ۳۲ هزار انسان و بیشترشان کودک و زن را در غزه و کنارهی غربی رود اردن قتلعام کرده و باز در سودای ادامهی جنگ، فاجعهی جنایت بزرگ در رفح را تدارک میبیند.
از اینرو، در مواجهه با بغرنج پیشآمده که پیچیدگیاش به تبهکار بودن همزمان هر دو طرف ماجراست، ناگزیر از قضاوتی متناقضایم. هم بیزاری از اعمال جنگ افروزانهی دولت متجاوز و جنایتکار اسرائیل و محکوم دانستن اقدام اخیر آن و هم اعتراض مستمر علیه سیاست جنگی جمهوری اسلامی که واکنش اسرائیل از پیامدهای آنست. اینکه یک طرف ماهرانه پشت سر هم میکوبد و طرف دیگر ضمن عدم غفلت مکارانه حتی یک دم از آتش افروزی مدام رجز میخواند، نباید موجب تولید معادلهی ظالم – مظلوم باشد. باید علیه طرفین کارزار بود و بر خروج نظام از منظقه کوبید.
با اینهمه، نکتهی محوری در وضعیت حساس کنونی و در قبال این واقعهی خطرزا آنست که باید نسبت به احتمال درگیری سطح بالای نظامی هشیار بود، تحت تاثیر هیچ جوآفرینی قرار نگرفت و در دام جنگافروزی از سوی هیچ طرف و جریانی نیفتاد. اقدام دولت کنونی اسرائیل که در شرایط فشار سنگین بین المللی و اعتراضات رو به گسترش داخلی قرار دارد، لازم است تاکتیک نجات از مخمصهی انزوا و زمینهسازی برای گسترش جنگ از غزه و کشیدن پای نیروهای منطقه و فرامنطقه به جنگ تلقی و تجاوز به خاک کشوری دیگر محکوم شود.
این رویکرد نیز با آگاهی و تاکید بر این واقعیت که جمهوری اسلامی و رهبر آن خامنهای با احتراز از به رسمیت شناختن موجودیت دولت اسرائیل به عنوان عضو رسمی سازمان ملل و کوبیدن چهار دههای بر سیاست تنشآلود، تشنجزا و زمینهساز تعرض و جنگ «نابودی اسرائیل»، سیاستی در تقابل مطلق با عرف بین المللی، زمینهساز تعرضات دولت اسرائیل بوده و است. دولت راستگرای اسرائیل، تخطی خود از رعایت قواعد بین المللی مبنی بر حرمت خاک ایران را به سادگی با این توجیه میکند که جمهوری اسلامی نه تنها خاک اسرائیل که حتی حق حیات آن را هم نمیپذیرد.
این اما صحیح نیست اگر نقد ضرور و بی وقفه سیاستهای ماجراجویانه جمهوری اسلامی، بخاطر «بی عرضهگی»اش در قبال تعرضات موفق اسرائیل، خصلت سرکوفت بگیرد. تحریک به انتقامجویی چه از موضع دامگستری اپوزیسیونی برای سوق جمهوری اسلامی به جنگ و چه با توجیه مظلوم نمایی و برحق دانستن آن برای عمل متقابل، خلاف مصالح کشور است. نظام اسلامی، همان ایران نیست و نباید در هستی سوزیاش بیشتر تحریک شود. خود آن به اندازهی کافی علیه مردم این سرزمین است و هیچ تحریکی چه از سوی اپوزیسیون جنگخواه و چه «دلسوختگان»، جایز نیست!
عربده یاد مستان دادن، نشاید. «تیغ دادن در کف زنگی مست/ به که آید علم ناکس را به دست»! (مولوی)
بهزاد کریمی ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۳ آوریل ۲۰۲۴
افزودن دیدگاه جدید