موقعیت ژئواستراتژیک ایران چیست؟
بخش نخست – چین
این پرسشی است ناظر بر مناسبات بنیانی امروز و فردای کشور ما با همسایگان آن و نیز با کشورهای دارای وزن تعیین کننده در سیاست های منطقه ای و فرامنطقه ای. امکانات و محدودیتهای جغرافیائی کشور ما کدام اند تا بر پایۀ آنها بتوان مناسبات گفته شده را همخوان و همسو با منافع عالی مردم کشور، بنا نهاد؟
این مناسبات چگونه می توانند باشند؟
پرداختن به این پرسشها موضوع پروژهای است تحت عنوان: «بررسی موقعیت ژئواستراتژیک ایران» که از جانب گروه کار روابط بینالمللی حزب چپ ایران در دستور قرار گرفته است. برنامۀ ما این است که در ابتدا کشورهای همسایه، منطقه ای و فرامنطقهای را بطور جداگانه مورد بررسی قرار داده و با آماده شدن هر بخش، آن را – و سپس مجموعه را به صورت یک کتابچه - در اختیار علاقهمندان قرار دهیم. کل بررسیهای صورت گرفته می باید دستمایۀ نیل به نگاهی برنامه ای در این باره گردد. امید بسیار داریم که این بررسی مورد توجه، نقد، تدقیق و تکمیل از جانب علاقه مندان به این مباحث، قرار گیرد..
مطلب زیر به روز شده مطالب "روند گذار چین از یک جامعه دهقانی و فقیر به یک ابرقدرت اقتصادی" و "زوایائی از رابطه ی چین و امریکا" است که در ۲۷ و ۲۸ ماه مارس ۲۰۲۴ در "به پیش" انتشار یافتند.
پیشگفتار
چین با نام رسمی جمهوری خلق چین، با مساحت ۹٬۵۹۶٬۹۶۲ کیلومتر مربع، بعد از روسیه، کانادا و آمریکا چهارمین کشور پهناور و با جمعیت بیش از یک میلیارد و چهارصد و بیست و پنج میلیون نفر، بعد از هند دومین کشور پر جمعیت جهان است.
چین کشوری سکولار است اما پنج دین بودیسم، کاتولیک، دائوئیسم، اسلام و پروتستان را به رسمیت می شناسد. دولت به شدت بر گروه های ثبت شده و ثبت نشده مذهبی نظارت می کند. سالها آزار مسلمانان چین جزو موضوعهای مورد توجه بوده است. سانسور در چین نیز توسط حکومت چین صورت میگیرد و مردم چین دسترسی به اینترنت جهانی ندارند و از اینترنت ملی استفاده میکنند. دیپلماسی چین بیشتر بر اقتصاد متمرکز است و از سوی منابع غربی به دیپلماسی قرض-تله یا دام بدهی شناخته میشود.
چین، کشوری است رسما چند حزبی که حزب حاکم آن حزب کمونیست است. احزاب دیگر چندان نقشی در سپهر سیاسی کشور ندارند. زبان رسمی چین، ماندارین، پرشمارترین زبان جهان، یکی از زبانهای رسمی سازمان ملل متحد و یکی از سختترین زبانهای جهان است. واحد پول چین، یوان است.
چین هماکنون بزرگترین صادرکننده و دومین وارد کنندهٔ جهان است و پس از آمریکا دومین اقتصاد بزرگ جهان بر پایهٔ تولید ناخالص داخلی میباشد. چین عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و سازمانهای چند جانبه ای همچون سازمان تجارت جهانی، سازمان همکاری شانگهای و گروه ۲۰ است. چین به عنوان کشوری دارای سلاح هستهای از بزرگترین ارتش دائمی جهان و در مقایسه با بودجه دفاعی 858 میلیلرد دلاری آمریکا در سال 2023 با بودجه 225 میلیارد دلاری در همین سال از دومین بودجه دفاعی بزرگ جهان برخوردار است. چین از سوی برخی از دانشگاهیان، تحلیلگران نظامی، اقتصادی و سیاسی یک ابرقدرت در قاره آسیا لقب گرفتهاست.
کاهش جمعیت: بحران جدید پیش روی چین
بحران پیری و کاهش جمعیت گریبانگیر کشورهای زیادی از جمله دیگر کشورهای شرق آسیا مانند ژاپن و کره جنوبی نیزشده است. اما شاید دیدن نام دومین کشور پرجمعیت جهان در این لیست کمی تعجبآور به نظر برسد. مائو بر این باور بود که هر نوزاد، یک دهان برای خوردن اما دو دست برای کار کردن دارد و از همین روی، افزایش جمعیت را تشویق میکرد. طی چندین دهه، روندهای تغییرات جمعیتی چین عمدتا نتیجه اجرای سیاست بحثبرانگیز تکفرزندی بود که در سال ۱۹۷۹ برای جلوگیری از افزایش سریع جمعیت به اجرا درآمد. طبق این سیاست، خانوادههایی که این قانون را نقض میکردند جریمه میشدند و در برخی موارد حتی شغل خود را از دست میدادند. در فرهنگی که به طور سنتی فرزند پسر را به دختر ترجیح میدهد، این سیاست به سقط جنینهای اختیاری و تغییر نابهنجار در ترکیب جنسیتی جمعیت از دهه ۱۹۸۰ منجر شده است. این قانون در سال ۲۰۱۶ لغو شد و زوجهای متاهل اجازه یافتند دو فرزند داشته باشند. در سالهای اخیر، دولت چین همچنین معافیتهای مالیاتی و مراقبتهای بهداشتی بهتر و مشوقهای دیگری را برای فرزندآوری به اجرا گذاشته تا روند کاهشی جمعیت را معکوس کند یا لااقل از سرعت آن بکاهد.
اما سالها پس از لغو سیاست تک فرزندی، این کشور وارد شرایطی شده که یکی از مقامات آن را "دوران رشد منفی جمعیت" توصیف کرده است. آمارها حاکی از یک بحران جمعیتی بوده که در درازمدت نیروی کار چین را کاهش میدهد و بار هزینههای مراقبتهای بهداشتی و سایر هزینههای تامین اجتماعی به خصوص برای مراقبت از سالمندان را بالا میبرد. در حال حاضر (سال 2023)، نرخ زاد ولد منفی بوده و به ۶.۷۷ تولد در هر ۱۰۰۰ نفر کاهش یافته به این معنی که تعداد مرگ و میر و مهاجرت به خارج در هر هزار نفر از شمار تولد نوزادان بیشتر است. جمعیت چیین در سال ۲۰۲۲ به یک میلیارد و ۴۱۱ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر رسید که نشان میدهد ۸۵۰ هزار نفر کمتر از جمعیت در سال ۲۰۲۱ است. خانم یو سو، کارشناس ارشد اقتصادی در واحد اطلاعات اکونومیست معتقد است که "نرخ بالای بیکاری جوانان و برآورده نشدن انتظارات آنان از لحاظ درآمد مورد نظرشان میتواند برنامه ازدواج و بچهدار شدن را بیشتر به تأخیر بیاندازد و تعداد نوزادان را کاهش دهد".
کاهش نرخ زاد ولد طی سالهای اخیر، باعث شده است که دولت سیاستهای مختلفی را برای تغییر در این روند به اجرا بگذارد. اما این سیاستها به افزایش مستمر در نرخ زاد ولد منجر نشده است. برخی از کارشناسان میگویند دلیل این است که سیاستهای تشویق فرزندآوری با اقداماتی برای کاهش بار مراقبت از فرزندان، مانند کمک بیشتر به مادران شاغل یا دسترسی به آموزش بهتر همراه نبوده است. بوساراوان تیراویچیتچیانان، مدیر مرکز تحقیقات خانواده و جمعیت در دانشگاه ملی سنگاپور، گفته است که "چین علاوه بر ایجاد انگیزه برای بچهدار شدن، باید برابری جنسیتی را در خانوادهها و محل کار بهبود بخشد". به گفته او، کشورهای اسکاندیناوی نشان دادهاند که چنین اقداماتی میتواند در افزایش نرخ فرزندآوری موثر باشد.
در اکتبر ۲۰۲۲، شی جینپینگ، رئیس جمهور چین، افزایش نرخ زاد ولد را در اولویت قرار داد. آقای شی در کنگره حزب کمونیست که هر پنج سال یک بار در پکن برگزار میشود، گفت که دولت او "یک استراتژی فعال ملی" را در واکنش به روند پیری جمعیت دنبال خواهد کرد.
عرضه بالای نیروی کار در چین، یکی از مزیتهای اصلی آن در رقابت جهانی بوده است که بهواسطه کاهش هزینه تولید کالاها، امکان نفوذ کالاهای چینی را در سراسر جهان، فراهم آورده است. بنابراین، جبران پیری جمعیت، فقط یک دغدغه جمعیتی برای سیاستگذاران چینی نیست. چون در صورت پیری جمعیت، عرضه نیروی کار جوان این کشور، کاهش یافته و با افزایش قیمت آن، این مزیت رو به افول میگذارد. اما اهداف سیاست جمعیتی چین فقط به این موارد نمیتواند محدود باشد. جمعیت بیشتر، نیازمند امکانات بیشتر و بستر مناسب برای پرورش و انباشت سرمایه انسانی است. فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، جمعیت جوان را فراری میدهد و میتواند اثر سیاست جمعیتی را خنثی کند یا حتی در صورت عدم توسعه هماهنگ در زیرساختها و آسان کرد فضای کسبوکار، کشورها را در تله جمعیت گرفتار کند، یعنی نرخ رشد جمعیت از نرخ رشد تولید ناخالصداخلی، بیشتر شود. رویکرد جدید چین در توسعه حضور خود در کشورهای مختلف جهان، بخشی از این سیاست را آشکار میسازد. افزایش جمعیت برای مقابله با پیامدهای پیری جمعیت در کنار گسیل جمعیت به کشورهای تحت نفوذ یا طرف همکاری دو هدف مهم چین را تأمین میکند: افزایش چیرگی چین در اقتصاد جهانی (چینیکردن جهان) و افزایش درآمد جمعیت چین درنتیجه حضور این جمعیت در کشورهای دیگر، بنابراین، رویکرد جدید چین در تشویق فرزندآوری فقط برای اصلاح هرم جمعیتی این کشور نیست بلکه افق دورتر برتری بیشتر چین در اقتصاد جهان نیز دنبال میشود.
مقدمهای بر تاریخ معاصر چین
تا پیش از قرن نوزدهم، چین در این توهم به سر میبرد که مرکز عالم بوده و سایر ملل "بربر" هستند. دیری نگذشت که در میانۀ قرن نوزدهم چین مواجههای دردناک با جهان غرب داشت و در طی جنگهای تریاک شکستی سخت و تحقیرآمیز از بریتانیا متحمل شد. رشد بریتانیا و دیگر دولتهای غربی در پی انقلاب صنعتی بر نسبت سهم آنها از ثروت جهانی افزود، به گونه ای که تا میانه سده 19، بریتانیا به ثروتمندترین کشور دنیا تبدیل شد و با اتکاء به ثروت اقتصادیاش، قدرتمندترین نیروی نظامی عصر خود را ایجاد کرد، به گونه ای که در طی جنگ اول تریاك که در 1839 آغاز شد، امپراطوری کهنسال چین را در هم شکست و از آن پس چین وارد عصری از نفوذ قدرتهای غربی و ژاپن شد که از آن به عنوان "سده تحقیر" یاد میشود. در ادبیات سیاسی داخلی چین، قرن تحقیر یا صد سال حقارت ملی، اصطلاح مورد استفاده برای توصیف دوران افول تمدن چین توسط قدرتهای غربی و ژاپن در بین سالهای 1839 و 1
در این دوره، چین دچار تجزیه داخلی شدیدی شد، تقریباً در تمام جنگهایی که انجام داد شکست خورد و غالباً مجبور شد امتیازات بزرگی را در معاهدات بعدی به قدرتهای بزرگ بدهد. در بسیاری از موارد، چین مجبور شد مقدار زیادی جبران خسارت کند، بنادر خود را برای تجارت باز کند، اجاره یا واگذاری سرزمینها (مانند منچوری خارجی، مناطقی از شمال غربی چین و ساخالین به امپراتوری روسیه، خلیج جیائوژو به آلمان، هنگ کنگ به بریتانیا، ماکائو به پرتغال، ژانجیانگ به فرانسه، و تایوان و دالیان به ژاپن) را بپذیرد و از بسیاری از جنبههای حق حاکمیت خود در حوزههای نفوذ خارجی پس از شکستهای نظامی دست بکشد.
جنگهای چین و ژاپن
پس از به سلطنت نشستن امپراتور میجی در ژاپن، این دولت بارها تمایل خود را برای برقراری ارتباط سیاسی و اقتصادی با کشور کره اعلام داشت اما همواره به این درخواست جواب رد داده شد، تا اینکه سرانجام در سال ۱۸۷۶ درخواست ژاپن مورد پذیرش قرار گرفت و ارتباط بین دو کشور برقرار گردید. پس از آن روز به روز بر قدرت و نفوذ ژاپن در کره افزوده شد تا اینکه چین از نفوذ ژاپن در کره احساس خطر کرد و تضاد منافع این دو کشور در کره آنان را به سمت جنگ کشید.
شورش ۱۸۹۴ در کره، بهانه لازم را به دست ژاپن داد تا بدون توجه به چین نیرویی برای سرکوب این شورش به کره اعزام کند و بدین ترتیب در یکم ماه اوت ۱۸۹۴ میلادی، جنگ ژاپن و چین آغاز شد. شکست برقآسای چین در کره موجب پیشروی ژاپن در خاک چین از طریق پیاده کردن نیرو در بندر پورت آرتور شد. در این حمله بین ۱۰۰۰۰–۲۰۰۰۰ غیرنظامی چینی کشته شدند. در ۱۷ آوریل ۱۸۹۵ و یک سال پس از آغاز جنگ، چین طبق پیمانی به نام پیمان شیمونوسکی شرایط صلح را پذیرفت. بر اساس این معاهده به کشور کره استقلال داده شد و تایوان و شبه جزیره لیائودونگ تحت تصرف ژاپن درآمد. به علاوه چین مبلغ زیادی به عنوان غرامت به ژاپن بدهکار شد.
اقدام ژاپن در تصرف خاک چین موجب اعتراض مشترک امپراتوری روسیه، جمهوری سوم فرانسه و امپراتوری آلمان گردید. طبق کنوانسیون پکن در ۸ نوامبر ۱۸۹۵ ژاپن اجباراً شبه جزیره لیائودونگ در جنوب منچوری را در ازای افزایش غرامت به چین باز پس داد. ژاپن پس از این جنگ بیش از پیش به تقویت قدرت نظامی خود پرداخت.
جنگ دوم چین و ژاپن به درگیریهای نظامی بین دو کشور جمهوری چین و امپراتوری ژاپن در بازهٔ زمانی ۷ ژوئیه ۱۹۳۷ تا ۹ سپتامبر ۱۹۴۵ گفته میشود. با یورش نیروهای ژاپنی به پرل هاربر در سال ۱۹۴۱، جنگ بین جمهوری چین و امپراتوری ژاپن به بخشی از جنگ جهانی دوم در جبههٔ جنگ اقیانوس آرام تبدیل شد. با این حال که برخی جنگ دوم چین و ژاپن را آغازگر جنگ جهانی دوم میدانند اما بیشتر تاریخدانان و پژوهشگران بر این باورند که جنگ جهانی دوم در ماه سپتامبر سال ۱۹۳۹ با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. جنگ بین چین و امپراتوری ژاپن، بزرگترین جنگ در آسیا در سده بیستم میلادی نام گرفت که نیمی از تلفات جنگ اقیانوس آرام در نتیجه آن رخ داد. این جنگ سرانجام با تسلیم امپراتوری ژاپن به متفقین در جنگ جهانی دوم به پایان رسید.
سرانجام، در پی تضعیف قدرتهای اروپای غربی و ژاپن در طول جنگ جهانی دوم و مبارزات درونی، "سدۀ تحقیر" که در اصل کمی بیش از یکصد سال (109 سال) به طول انجامید با پیروزی انقلابیون سرخ به رهبری مائو در 1949 پایان یافت و چین به عنوان یک دولت ملی مدرن مستقل نمایان شد و از اواخر دهه 1970 سیاست توسعه اقتصادی را در پیش گرفته است و سهم این کشور از ثروت تولیدی جهان در حال افزایش است و بر قابلیت های چین برای افزایش توان نظامیاش نیز افزوده است. مائو در اولین نطق خود پس از پیروزی انقلاب در میدان تیانآنمن به این سده اشاره کرد و از آن پس این مفهوم (قرن تحقیر) به کلیدواژهای برای اعضای حزب کمونیست چین در تهییج حس ملیگرایی تبدیل شد.
جنگهای تریاک
در سال 1798 میلادی ویلیام پیت، نخست وزیر بریتانیا یک گروه را جهت کسب امتیازات و تسهیلات تجاری به پکن اعزام کرد. اما امپراتور چین از روی احتیاط ترجیح می داد مرزهای کشورش را به روی بازرگانان و مسیونرهای مذهبی اروپایی ببندد. بریتانیایی ها که در مستعمره خود، هند کشت خشخاش را گسترش داده بودند و چینی ها را به کشیدن تریاک تشویق می کردند، از این تصمیم امپراتور چین و اعمال محدودیت بر همه گونه کالای وارداتی بسیار ناخرسند شدند. آن ها به خرید چای از چین ادامه داده و به زودی موازنه تجاری با چین به سود چین و به زیان آن ها شد.
جنگ نخست بریتانیا و چین که به جنگ تریاک نخست معروف است، بین سال های ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۲ میلادی روی داد. این جنگ و همچنین جنگ تریاک دوم، نخستین مرحله نفوذ موثر کشورهای اروپای غربی به چین به شمار میرود. پیش از وقوع جنگ، خرید چای از چین توسط بریتانیا که مردم بریتانیا علاقه زیادی به آن داشتند، بسیار افزایش یافته بود و در مقابل بریتانیا، کمتر کالایی داشت که مورد نیاز چین بوده و آنرا معاوضه کند. در نتیجه بریتانیا با کاهش ذخیره نقره خود که آنرا با چای چین مبادله میکرد رو به رو شد و بریتانیاییهای حاکم در هند (که آن زمان مستعمره بریتانیا بود) صدور نقره را متوقف کردند. تاجران بریتانیایی هند که صادرات این کشور در دست آنان بود نوع جدیدی از تجارت را گسترش دادند. آنها تصمیم گرفتند تا در مقابل دریافت چای، تریاک و کتان صادراتی هند را در اختیار چین بگذارند. پس از مدتی، افزایش شدید اعتیاد به تریاک در چین و در نتیجه افزایش واردات آن و کاهش ذخیره نقره آن کشور، مقامات چینی، واردات تریاک را ممنوع اعلام کردند.
کمپانی هند شرقی بریتانیا تمام توان خود را برای فروش غیرقانونی تریاک در چین و رواج اعتیاد در این کشور به خرج میداد. فروش غیرقانونی تریاک در چین که در سال 1800 میلادی فقط 100 تن بود در سال 1838 میلادی به میزان 2600 تن رسیده بود. در سال 1839 میلادی حاکم کانتون 20 هزار صندوق تریاک غیرقانونی را ضبط کرده و در ملاء عام معدوم کرد. این بهانه ای بود که لندن انتظار آن را می کشید تا گشودن مرزهای چین به روی بازرگانان بریتانیایی را به این کشور تحمیل کند.
بنابراین ، تحت نام تجارت آزاد، دولت بریتانیا دستور اعزام یک نیروی نظامی به چین و تنبیه حاکم کانتون را صادر کرد. در ماه ژوئن ۱۸۴۰، نیروی دریایی بریتانیا با لشکرکشی به دهانه رود کانتون، نخستین جنگ تریاک را آغاز کرد. با رسیدن ناوگان بریتانیایی به یانگتسه کیانگ، سقوط شانگهای و سپس رسیدن به نانجینگ، چین تسلیم و مجبور به امضای پیمان نانجینگ با بریتانیا شد. در روز بیست و نهم اوت 1842 جنگ چين و بریتانیا معروف به "جنگ نخست ترياک" با امضای قرارداد نانجينگ پايان يافت. اين جنگ به پيروزی بریتانیا و از دست رفتن هنگ كنگ چین و بازشدن درهای چین به روی بازرگانان بریتانیایی انجامید. براساس این قرارداد، دولت چین پذیرفت كه بنادر چین ـ از كانتون تا شانگهای ـ به روی كشتی های قدرت های بزرگ باز باشد و تعرفه های گمركی تجار بریتانیایی ثابت بماند، بریتانیاییها از حق محاكمه كنسولی برخوردار باشند و دولت چین بابت غرامت جنگ 21 میلیون اونس نقره به دولت بریتانیا بدهد.
پس از پایان جنگ اول تریاک، علیرغم این كه بریتانیاییها، امتیازات فراوانی از چینیها گرفته بودند، با این حال از این مصالحه رضایت نداشتند و به دنبال بهانهای برای دریافت امتیازات بیشتر بودند. از این رو به بهانه توقیف یک كشتی بریتانیایی از طرف چینیها، روابط دو طرف باز هم تیره شد. در این زمان، نخستوزیر بریتانیا خواستار عذرخواهی رسمی دولت چین شد. وی بر این عقیده بود كه منافع استعمار بریتانیا در هر نقطه از عالم، باید به هر قیمتی حفظ شود. او این امر را نشانهای از قدرت و اعتبار بریتانیا تلقی میكرد. در این حال علیرغم رفع توقیف كشتی بریتانیایی، چون چینیها حاضر به عذرخواهی نشدند، این بار نیروهای بریتانیایی به بهانه این امر واهی، با كمک فرانسه جنگی را در سال 1856 آغاز كردند كه به جنگ دوم تریاك شهرت یافت. در نهایت پس از چهار سال، هنگامی كه قوای مهاجم در سال 1860 به پكن، پایتخت چین نزدیک شدند، چینی ها تسلیم شدند و پس از انعقاد قرارداد صلح و دریافت امتیازات دیگر، تجارت تریاک بار دیگر آغاز شد.
تاریخ حزب کمونیست چین
حزب کومیندانگ در سال ۱۹۱۳ و پس از سرنگونی امپراتوری دودمان چینگ در چین ایجاد شد و پس از فراز و نشیبهایی، از سال ۱۹۱۹ حکومت چین را در دست گرفت. رهبران کمونیست آینده مانند مائو تسه تونگ و چوئن لای مناصب مهمی در مؤسسات دهقانی و نظامی کومیندانگ به عهده گرفتند. کومیندانگ که در فاصلهٔ کمی پس از انقلاب جمهوریخواهی ۱۹۱۱ چین تشکیل شد، تبلور چهار نیروی طبقاتی اصلی کارگران، دهقانان، قشرها میانی شهری و بورژوازی ملی باشد که به نظر میرسید نیروهای طبیعی ضدامپریالیستی و ضد فئودالی باشند.
سون یات سن، یک پزشک اهل کانتون که در هنگکنگ و هاوایی تحصیل کرده بود، مهمترین چهره در کومیندانگ بود. او در سال ۱۹۰۵ سه اصل مردمی خود را که عبارت بودند از: ناسیونالیسم، دمکراسی و "معیشت مردم" تدوین نمود، که آخرین اصل گاهی سوسیالیسم ترجمه یا حداقل فهمیده میشود. سون در اواخر سال ۱۹۱۱ به چین بازگشت و به عنوان رئیسجمهور موقت جمهوری جدید منصوب شد. اما جمهوری نتوانست با خود صلح و ثبات بیاورد. چیانک کای چک، یک سلطنتطلب لیبرال که جمهوریخواه لیبرال شده بود، به جای سون رئیسجمهور و مخالف کومیندانگ شد و سعی کرد خود را امپراتور بنامد. سون برای مدتی به ژاپن متواری شد.
لنین در سال ۱۹۱۲ در نوشتاری پیرامون انقلاب چین نوشت: "هر سطر برنامه سون یات سن یک دمکراسی پیکارگر و صادقانه را نشان میدهد." شور و شوق لنین برای برنامه انقلابی دمکراتیک سون بیشتر از انتقاد او از درک سردرگم سون از مفاهیم سوسیالیسم و سرمایهداری بود. لنین در همان نوشتار ظهور نهایی یک حزب مارکسیستی را پیشبینی میکند که با شور و شوق برنامه سون را پیش خواهد برد: "پرولتاریای چین با افزایش تعداد جمعیت شانگهای افزایش خواهد یافت. پرولتاریای چین احتمالاً نوع چینی حزب سوسیال-دمکرات کارگری را تشکیل خواهد داد، که در حالی که از اتوپیهای خرده بورژوازی و نظرات ارتجاعی سون یات-سن انتقاد خواهد کرد، مطمئناً مراقب خواهد بود از هسته انقلابی-دمکراتیک برنامه سیاسی و دهقانی خود دفاع کند و آن را توسعه دهد."
در اوائل دهه ۱۹۲۰، سون یات سن، به قصد احیای جمهوری از طریق رهایی و وحدت کشور از قدرتهای امپریالیستی و قدرتهای منطقهای،سون به چین بازگشت. او از انقلاب روسیه استقبال کرده بود و دولت شوروی تلاشها در حمایت از کومیندانگ را از طریق ارسال مستشاران نظامی و سیاسی آغاز کرد.
آدولف جوف (Adolf Joffe)، دیپلمات شوروی طی یک بیانیه مشترک با سون روشن کرد که شوروی قصد فوری برای آوردن سوسیالیسم به چین ندارد. در عوض، به حزب کمونیست نوپای چین نیز توصیه شد سکتاریسم را کنار بگذارد و با کومیندانگ در نبرد مشترک علیه امپریالیسم و فئودالیسم متحد شود. کمک نظامی شوروی یک ارتش نیرومند کومیندانگ را به وجود آورد و افسران ارشد، از آن جمله چیانگ کای چک را تعلیم داد. سون موافقت نمود که کمونیستها بتوانند به کومیندانگ بپیوندند و عضویت در حزب کمونیست چین را نگه دارند. عضویت دوگانه بدین معنی بود که سازماندهندگان، کمیسارها و تهییجگران کمونیست به سازمان متزلزل کومیندانگ تکان نیرومندی دادند. نفوذ کمونیستی در کومیندانگ به شدت رشد کرد و تعداد اعضای حزب کمونیست چین که در زمان تشکیل چند ده نفر بود در سال ۱۹۲۷ به ۵۰٫۰۰۰ نفر رسید.
چن دوشیو و لی داژائو از نخستین روشنفکران برجسته چینی بودند که علناً از لنینیسم و انقلاب جهانی حمایت کردند. هر دو آنها انقلاب اکتبر در روسیه را پیشگامانه قلمداد کردند و معتقد بودند که این انقلاب نوید یک دوره جدید برای کشورهای تحت ستم در همه جا است. حزب کمونیست چین از تئوری لنین دربارهٔ یک حزب پیشتاز الگوبرداری شد. کنگره ملی تأسیس حزب در ۲۳ تا ۳۱ ژوئیه ۱۹۲۱ برگزار شد. در حالی که کنگره در ابتدا در ساختمانی در شانگهای تحت انحصار فرانسه برگزار میشد، پلیس فرانسه جلسه را در ۳۰ ژوئیه متوقف کرد و کنگره به یک قایق گردشگری منتقل شد. فقط ۱۲ نماینده در این کنگره شرکت کردند، نه لی و نه چن قادر به شرکت در این کنگره نبودند. در قطعنامههای کنگره تأسیس یک حزب کمونیست (به عنوان شاخه ای از انترناسیونال کمونیست) و انتخاب چن به عنوان رهبر آن مطرح شد. چن سپس به عنوان اولین دبیرکل حزب کمونیست و از او به عنوان "لنین چین" یاد میشد.
کمونیستها بر جناح چپ کومیندانگ تسلط داشتند. هنگامی که سون یات سن رهبر کومیندانگ در مارس ۱۹۲۵ درگذشت، چیانگ کای چک، جانشین وی شد. وی اقداماتی را برای به حاشیه بردن موقعیت کمونیستها آغاز کرد. چیانگ با نادیده گرفتن دستورات دولت کومیندانگ مستقر در ووهان، به سمت شانگهای، شهری که تحت کنترل شبه نظامیان کمونیست بود، حرکت کرد. گرچه کمونیستها از ورود چیانگ استقبال کردند، اما او از آنها روی گرداند و ۵۰۰۰ نفر را قتل عام کرد. در پکن، لی داژائو و ۱۹ کمونیست برجسته دیگر اعدام شدند. در ماه مه، دهها هزار کمونیست و هوادار آنها توسط ناسیونالیستها کشته شدند.
کمونیستها نفوذ خود را در رهبری بالای کومیندانگ افزایش دادند، و مطمئناً به نظر شوروی و رهبران کمینترن در مسکو هم میرسید، که چرخش به چپ ناگزیر است. اما بعد از مرگ سون در سال ۱۹۲۵، رشد کمونیستها موجب خصومت جناح راست و مرکز کومیندانگ شد. در سال ۱۹۲۷نیروهای ضد کمونیست درون کومیندانگ در قلب کشور در شانگهای و گوانگجو به حزب کمونیست چین حمله کردند و هزاران فعال را قتلعام نمودند. عمر کوتاه تلاش برای متشکل کردن دوباره بر محور یک دولت کومیندانگ چپ در ووهان، شهر مرکزی چین، پس از حمله آن به حزب کمونیست چین به پایان رسید. مائو کومیندانگ به رهبری چیانگ کای چک را "دشمن انقلاب" میدانست و از دید او، دولت کومیندانگ متکی به حمایت امپریالیستها بود و بورژوازی بزرگ چین کارگزار سلطهٔ امپریالیسم بهشمار میرفت. در طول جنگ داخلی چین از ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۹ چیانگ کای چک سعی در شکست دادن حزب کمونیست چین به رهبری مائو داشت.
حزب کمونیست چین به حمایت خود از دولت کومیندانگ ادامه داد اما در ۱۵ ژوئیه ۱۹۲۷ دولت ووهان همه کمونیستها را از کومیندانگ اخراج کرد. حزب با تأسیس ارتش کارگران و دهقانان چین، معروف به " ارتش سرخ "، برای نبرد با کومیندانگ واکنش نشان داد. مائو تسه تونگ به عنوان فرمانده کل ارتش سرخ منصوب شد.
نابودی تقریبی دستگاه تشکیلات شهری حزب کمونیست منجر به تغییرات بنیادی در درون حزب شد. حزب تمرکزگرایی دموکراتیک را، که راهی برای سازماندهی احزاب انقلابی بود، اتخاذ کرد و یک دفتر سیاسی (برای فعالیت به عنوان کمیته دائمی کمیته مرکزی) ایجاد کرد که افزایش تمرکز قدرت در حزب را در بر داشت. در سال ۱۹۳۵، مائو به عضویت کمیته دائمی دفتر سیاسی حزب و رهبر نظامی غیررسمی درآمد. درگیری با کومیندانگ منجر به سازماندهی مجدد ارتش سرخ شد و قدرت حزب از طریق ایجاد دپارتمانهای سیاسی و نظارت بر ارتش در رهبری بیشتر و متمرکزتر شد.
به مدت یک دهه در جریان نخستین جنگ داخلی چین، چیانگ کای چک با عدم موفقیت سعی کرد حزب کمونیست چین را نابود کند، اما در ژوئیه ۱۹۳۷ ژاپن جنگ متصرفاتی تمام عیار خود را علیه چین شروع کرد. کمونیستها برای یک جبهه متحد دوم پیکار کردند، اما از شکست خود در جبهه متحد اول آموخته بودند. اینبار به گفته مائو: "سیاست ما سیاست استقلال و ابتکار در درون جبهه متحد است، سیاستی هم متحد و هم مستقل." چیانگ کای چک پس از ربوده شدن به دست ژنرالهای خود مجبور به اعمال یک موافقتنامه متحد ضد ژاپن شد.
کمونیست ستیزی سرسختانه و تحریکات سیاسی و نظامی بیپایان چیانگ علیه حزب کمونیست چین طی جنگ ضد ژاپن صرفاً به تقویت موقعیت حزب کمونیست چین به مثابه یک نیروی مثبت برای مقاومت و وحدت ملی و به بیاعتباری سیاسی چیانگ و از دست رفتن روحیه سرباران او کمک کرد. زمانیکه چیانگ پس از شکست ژاپن در سال ۱۹۴۵ جنگ داخلی را از سر گرفت و تلاشهای حزب کمونیست چین برای یک راه حل مسالمتآمیز را رد کرد، کمونیستهای چین قادر شدند لایه به لایه، از سربازان پیاده نظام گرفته تا ژنرالها، حمایت از کومیندانگ را خنثی کنند. در سال ۱۹۴۸ کمیته انقلابی کومیندانگ چین متشکل از نیروهایی شامل سونگ چینگ لینگ، بیوه سون یات سن، در حمایت از اتحاد با حزب کمونیست چین تأسیس شد.
در جریان جنگ داخلی میلیونها سرباز کومیندانگ متواری شده و به ارتش رهاییبخش خلق به رهبری حزب کمونیست چین پیوستند، که به پیروزی آن در سرزمین اصلی و اعلام جمهوری خلق چین در اول اکتبر ۱۹۴۹ انجامید. باقیمانده نیروهای چیان کای چک به استان تایوان عقبنشینی کردند و یک حکومت نظامی بر مردم تایوان تحمیل کردند و هنوز ادعا میکنند که آنها نماینده مشروع جمهوری چین هستند. بیش از یکصد سال پس از بنیانگذاری کومیندانگ رؤیای سون یات-سن برای یک چین متحد هنوز تحقق نیافتهاست.
مائو تسه تونگ در سال ۱۹۴۵ رئیس حزب کمونیست چین شد. از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹، جنگ بین دو حزب در مراحل مختلف ادامه داشت. تا سال ۱۹۴۵، کومیندانگ سه برابر بیشتر از حزب کمونیست سرباز تحت فرماندهی خود داشت و در ابتدا به نظر میرسید که غالب است. آخرین مرحله درگیری، از سپتامبر ۱۹۴۸ تا دسامبر ۱۹۴۹ به طول انجامید، که طی آن کمونیستها موفق به شکست کومیندانگ و بیرون راندن آنها از سرزمین اصلی چین شدند. در اول اکتبر ۱۹۴۹، مائو تأسیس حزب کمونیست چین را اعلام کرد، که به معنای پایان انقلاب چین بود.
در اول اکتبر ۱۹۴۹، مائو تسه تونگ رسماً تأسیس حزب کمونیست چین را در میدان تیان آنمن اعلام کرد. حزب کمونیست خود را به عنوان تنها حزب حاکم در چین و در راس شورای دولتی جمهوری خلق مستقر کرد. از این زمان تا دهه ۱۹۸۰، رهبران ارشد حزب (مانند مائو تسه تونگ، لین بیائو، چوینلای و دنگ شیائوپینگ) عمدتاً همان رهبران نظامی قبل از تأسیس حزب کمونیست چین بودند. در نتیجه، روابط شخصی غیررسمی بین رهبران سیاسی و نظامی حاکم بود.
انقلاب فرهنگی چین
انقلاب فرهنگی چین به مجموعهای از دگرگونیهای اجتماعی و تغییرات سیاسی در جمهوری خلق چین گفته میشود که در مِه ۱۹۶۶ به دستور مائو و برخی از نزدیکترین دستیاران او سازماندهی شد. مائو هدف از آغاز کارزار انقلاب فرهنگی را مبارزه با "ضد انقلاب" و مبارزه با "چهار عامل کهنه" در فرهنگ چین و مبارزه طبقاتی با بورژوازی اعلام کرده بود، اما در عمل انقلاب فرهنگی به تصفیه حزب کمونیست چین از تمامی رقبای سیاسیاش انجامید.
انقلاب فرهنگی چین که مائو آن را با هدف تصفیه حزب کمونیست از رقبایش آغاز کرد، نهایتا به نابودی بخش بزرگی از بافت اجتماعی این کشور منجر شد. در ابتدای آن، مائو و هوادارانش هزاران نفر از گاردهای سرخ جوان و تندرو را بسیج کردند، و به این نیروها دستور داده شد "چهار عامل کهنه" در فرهنگ چین، یعنی رسوم، عادات، فرهنگ و تفکر کهنه را از بین ببرند. دانشگاهها تعطیل شدند تا دانشجویان بتوانند خود را روی "انقلاب" تمرکز کنند، و با شدت گرفتن و گسترش این جنبش، آنها تقریبا به هر چیز یا کسی که در کشور مرجعیت داشت، حمله کردند.
مدارس و معابد ویران شدند و معلمان و والدین هدف تهمت و بدگویی قرار گرفتند. در هزاران مورد، آنها تا سرحد مرگ کتک خوردند، در ملأ عام تحقیر شدند و یا طوری با آنها رفتار شد که دست به خودکشی بزنند. در حالی که این اتفاقات روی میداد، مائو و هوادارانش - از جمله جیانگ کینگ، همسر سابقش هزاران نفر از مقامات حزب کمونیست را تصفیه کردند. انقلاب فرهنگی رسما تا سال ۱۹۷۶ ادامه داشت. با اینکه شور و حرارت دو سال اول دیگر وجود نداشت، اما کنترل بعضی بخشهای کشور عملا از دست حکومت خارج شد. در شهرها، تنها حضور ارتش مانع فروپاشی کامل نظم و حاکمیت قانون میشد. بعد از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، همسر او و سه نفر از مقامات تندروی دیگر رسما مسوول براه افتادن و اجرای انقلاب فرهنگی شناخته شدند.
مقدمهای بر اقتصاد چین
تاریخچه اقتصاد چین طولانی و پرفرازونشیب است. چین از یک کشور کشاورزی فقیر به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شده است. تاریخ اولیه اقتصاد چین به هزارههای قبل از میلاد بازمیگردد. در این دوره، چین یک اقتصاد کشاورزی بود که بر پایه کشاورزی برنج و گندم استوار بود. چین در این دوره نیز یک قدرت تجاری مهم بود و با کشورهای دیگر در آسیا و اروپا تجارت میکرد.
در دوران مائو تسه دونگ، رهبر چین از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶، اقتصاد چین تحت کنترل دولت قرار گرفت. دولت مرکزی در این زمان یک برنامه اقتصادی متمرکز را اجرا کرد که بر صنعتیسازی و کشاورزی جمعی تأکید داشت. این برنامهها منجر به رشد اقتصادی سریع در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شد، اما همچنین منجر به قحطی و فقر گسترده شد.
در سال ۱۹۷۸، پس از مرگ مائو و در راس قدرت قرار گرفتن دنگشیایوپنگ، دولت چین اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد که منجر به کاهش کنترل دولت بر اقتصاد و افزایش نقش بازار شد. این اصلاحات منجر به رشد اقتصادی سریع چین در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ شد. اقتصاد چین از دهه ۱۹۸۰ به سرعت در حال رشد است. این رشد عمدتاً ناشی از عوامل مختلفی از جمله اصلاحات اقتصادی، سیاستهای تجاری باز و سرمایهگذاری خارجی بوده است.
هم اکنون این کشور یک بازیگر اصلی در اقتصاد جهانی به شمار میآید و اگر رشد کنونی اقتصادی آن ادامه یابد، از لحاظ اقتصادی، حتی میتواند به آمریکا یعنی بزرگترین اقتصاد جهان نیز برسد که در این صورت باید خود را برای مقابله با پیامدهای سیاسی و اقتصادی این موضوع آماده کند. طبق آخرین آمارهای منتشر شده، اقتصاد چین در ۳۰ سال گذشته با رشدی بیسابقه روبرو بوده است. تولید ناخالص داخلی چین از ۱.۲ تریلیون دلار در سال ۱۹۹۲ به ۱۷.۷ تریلیون دلار در سال ۲۰۲۲ رسید. این رشد به معنای آن است که چین از یک کشور فقیر به دومین اقتصاد جهان تبدیل شده است.
آماری از رشد اقتصادی چین
-
چین در سال ۲۰۲۲، تولید ناخالص داخلی خود را ۸.۱% افزایش داد. این بالاترین نرخ رشد اقتصادی چین در سه سال گذشته بود.
-
چین در سال ۲۰۲۲، صادرات خود را ۱۳.۲% افزایش داد. این بالاترین نرخ رشد صادرات چین در ۱۰ سال گذشته بود.
-
چین در سال ۲۰۲۲، واردات خود را ۱۲.۶% افزایش داد. این بالاترین نرخ رشد واردات چین در ۲۰ سال گذشته بود.
اقتصاد چین در سهماهه سوم سال 2023 با رشد 3 درصدی تولید ناخالص داخلی (GDP) نسبت به سال قبل، از رشد 7.9 درصدی در سه ماهه دوم سال جاری کاهش یافت. این کاهش رشد عمدتاً ناشی از کاهش تقاضا برای کالاهای چینی در بازارهای جهانی بود، که به دلیل افزایش تورم و رکود اقتصادی در برخی از کشورها رخ داد.
رشد GDP در سهماهه سوم سال 2023 به شرح زیر بود:
-
بخش خدمات: ۴.۸ درصد
-
بخش صنعت: ۲.۸ درصد
-
بخش کشاورزی: ۵.۱ درصد
بانک جهانی، وضعیت اقتصاد مالی چین را مطلوب ارزیابی کرده و وضعیت اقتصاد کلان این کشور را باثبات توصیف میکند. بر اساس گزارش منتشر شده از مؤسسه اقتصاد بینالمللی پیترسون، مقیاس بازار خدمات مالی چین به ۴۷ تریلیون دلار رسیده. با توجه به این میزان کلان، اگر نهادهای سرمایهگذار خارجی بتوانند سهم خود را در بازار چین افزایش دهند، سود کلانی به دست خواهند آورد.
با وجود رشد قابلتوجه بازار مالی چین، این بازار نیز مانند سایر بازارها، دچار نوسانات و بحرانهای مالی شده است. بهعنوانمثال، در دوازده ماه منتهی به ژوئن ۲۰۱۵، سهام در بازار چین ۱۵۰ درصد رشد کرد. اما پس از آن، با کاهش قابل توجه سرعت رشد اقتصادی، بازار سقوط کرد.
مراودات تجاری چین با جهان
چین یکی از بزرگترین صادرکنندگان و وارد کنندگان جهان است و هم اکنون اولین شریک تجاری اتحادیه اروپا، استرالیا، امریکا، ژاپن، کره جنوبی و بسیاری از کشورهای دیگر محسوب میشود. وضعیت تجارت چین با جهان در سال ۲۰۲۳ با چالشهایی روبرو است. اولین این چالشها تورم جهانی است که منجر به کاهش تقاضا برای کالاهای چینی در بازارهای جهانی شده است. رکود اقتصادی دومین چالش پیش روی چین است. رکود اقتصادی در برخی از کشورها منجر به کاهش تقاضا برای کالاهای چینی در این کشورها شده است. سومین چالش هم طبیعتا جنگ روسیه و اوکراین است. جنگ روسیه و اوکراین منجر به افزایش قیمت انرژی و مواد غذایی شده است که این امر بر تجارت چین تأثیر منفی گذاشته است.
با وجود این چالشها، تجارت چین با جهان همچنان روبهرشد است. در سال ۲۰۲۲، صادرات چین به ۳.۶ تریلیون دلار و واردات چین به ۳.۹ تریلیون دلار رسید. در دسامبر 2023 چین 296 میلیارد دلار صادرات و 228 میلیارد دلار واردات داشت که در نتیجه تراز تجاری مثبت 67.4 میلیارد دلار بود. این رقمها نشان میدهد که چین بزرگترین صادرکننده و دومین واردکننده کالا در جهان است.
در اینجا به برخی از نکات کلیدی مربوط به تجارت چین با جهان در سال ۲۰۲۳ اشاره میشود:
-
صادرات چین در سهماهه سوم سال ۲۰۲۳ ۵.۷ درصد کاهش یافت.
-
واردات چین در سهماهه سوم سال ۲۰۲۳ ۱.۳ درصد کاهش یافت.
-
تراز تجاری چین در سهماهه سوم سال ۲۰۲۳ ۲۸۰ میلیارد دلار بود.
-
چین بزرگترین شریک تجاری ایالات متحده است.
-
چین همچنین بزرگترین شریک تجاری اتحادیه اروپا و ژاپن است.
دولت چین اقداماتی را برای حمایت از تجارت از جمله کاهش نرخ بهره و افزایش مخارج بودجه انجام داده است. بااینحال، انتظار میرود که رشد تجارت چین در سال ۲۰۲۳ به دلیل چالشهای جهانی کاهش یابد.
روند جهانی شدن اقتصاد چین
در دهه ۱۹۸۰، دولت چین اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد که منجر به کاهش کنترل دولت بر اقتصاد و افزایش نقش بازار شد. این اصلاحات به ایجاد یک اقتصاد بازاری در چین کمک کرد که برای سرمایهگذاری خارجی جذابتر شد. اقتصاد چین از دهه ۱۹۸۰، در نتیجه عوامل مختلفی از جمله اصلاحات اقتصادی، سیاستهای تجاری باز و سرمایهگذاری خارجی به سرعت در حال جهانی شدن است.
نتایج این اصلاحات اقتصادی، فضای باز تجارت و سرمایهگذاری خارجی خیرهکننده است. اقتصاد جهانی شده چین منجر به رشد اقتصادی سریع، کاهش فقر و بهبود سطح زندگی شده است. بااینحال، اقتصاد جهانی شده چین همچنین منجر به چالشهایی نیز شده است. این چالشها شامل نابرابری درآمد، آلودگی زیستمحیطی و آسیب به محیطزیست میشوند. در ادامه به برخی عوامل کلیدی که منجر به جهانیشدن اقتصاد چین شدهاند اشاره میشود.
نیاز به سرمایه و فناوری: چین برای توسعه اقتصادی به سرمایه و فناوری خارجی نیاز داشت. سرمایهگذاری خارجی به چین کمک کرد تا زیرساختهای خود را بهبود بخشد و تولید را افزایش دهد.
بازار بزرگ: چین یک بازار بزرگ با جمعیتی بیش از ۱.۴ میلیارد نفر است. این بازار بزرگ برای شرکتهای خارجی جذاب است.
دستمزد پایین: دستمزد کارگران در چین نسبتاً پایین است. این امر چین را به یک مکان جذاب برای تولید کالاهای کمهزینه تبدیل کرده است.
سیاستهای دولت: دولت چین سیاستهای حمایتی را برای جذب سرمایهگذاری خارجی و تجارت اتخاذ کرده است. این سیاستها به جهانیشدن اقتصاد چین کمک کرده است.
چین در دهههای اخیر سیاستهای تجاری بازتری را اتخاذ کرده است. این سیاستها منجر به افزایش تجارت چین با سایر کشورها شده است. در سال ۲۰۲۲، چین بزرگترین صادرکننده و دومین واردکننده کالا در جهان بود. چین همچنین یکی از بزرگترین گیرندگان سرمایهگذاری خارجی در جهان است. سرمایهگذاری خارجی به چین کمک کرده است تا زیرساختهای خود را بهبود بخشد و تولید را افزایش دهد.
چین تأثیر قابل توجهی بر اقتصاد سایر کشورها دارد و یکی از بزرگترین صادرکنندگان و واردکنندگان کالا و خدمات در جهان است. چین بهعنوان یک بازار مصرفی بزرگ، فرصتهای تجاری جدیدی را برای شرکتهای سراسر جهان ایجاد میکند. در مجموع، اقتصاد چین یک اقتصاد بزرگ، درهم تنیده و بسیار پیچیده است که تأثیر قابلتوجهی بر جهان دارد. چین همچنان درحالرشد و توسعه است و انتظار میرود در دهههای آینده به رشد خود ادامه دهد. واردات از چین در ایران سالانه بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار است که انتظار میرود با پیشرفت اجتماع بریکس بسیار بیشتر از این شود.
چین و جاده ابریشم مدرن (ابتکار جاده و کمربند)
برگرفته از "مجله گردشگری الی گشت"
منبع عکس: silkroadbriefing.com
چین در یک پروژه بلندپروازانه، در حال ایجاد شبکهای از خطوط حمل و نقل زمینی و دریایی برای متصل کردن اقتصاد خود با کشورهای اروپایی و آفریقایی است و برای این کار در حال طراحی و ساخت ماشینآلات جدیدی برای سرعت بخشیدن به این کار است. طرح یک کمربند و یک جاده شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین که به طرح راه ابریشم جدید هم معروف است، میخواهد دو سوم جمعیت جهان در هفتاد کشور را از طریق شبکهای از خطوط زمینی (کمربند) و مسیرهای دریایی (جاده) به هم متصل کند.
مقامهای چین از یک سرمایه گذاری مادامالعمر به ارزش تریلیونها دلار که بانکها، کشورهای شرکت کننده و دولت چین آن را تامین خواهد کرد صحبت میکنند. این پروژه ها بخشی از یک "جاده ابریشم" مدرن تلقی می شود که مانند جاده ابریشم باستانی قصد اتصال چین به اروپا را دارد. بعضی از اعضای اتحادیه اروپا و آمریکا نسبت به نفوذ فزاینده چین ابراز نگرانی کرده اند.
برنامه جاده ابریشم مدرن چین "ابتکار کمربند وجاده - بی آر آی (Belt and Road Initiative (BRI))" - شامل موجی از سرمایه گذاری های چینی در پروژه های عمده زیربنایی در اطراف جهان با هدف تسریع صادرات کالاهای چینی است. منتقدان این برنامه را همچنین نمایانگر تلاشی علنی از سوی پکن برای افزایش نفوذ ژئوپولیتیکی و استراتژیک خود می دانند.
در این برنامه که با سرمایه گذاری های هنگفت برای ایجاد شبکه های راه آهن، جاده ها و بنادر همراه است، شرکت های عمرانی چین قراردادهای پرسودی برای اتصال بنادر و شهرها - با وام بانک های چینی - دریافت کرده اند. میزان بدهی کشورهای آفریقایی و جنوب آسیا به چین باعث افزایش نگرانی در غرب و در میان شهروندان این کشورها شده است. به گفته برخی از اقتصاددانان طرح «کمربند و جاده» یک «تله بدهی» گسترده است که برای کنترل زیرساختهای محلی طراحی شده است. پکن اما بارها این فرضیه را رد کرده است.
چین شریکی قابل اعتماد برای آفریقا
شاید کلید طلایی چین در کسب موفقیت برای توسعه همکاری های تجاری و اقتصادی با قاره افریقا، جلب اعتماد کشورهای آفریقایی باشد. این احساس مشترک در میان کشورهای آفریقایی وجود دارد که چین شریک قابل اعتمادی است. ابتکار یک کمربند و یک جاده، نیرو محرکه ای برای همکاری بین چین و کشورهای آفریقایی است، زیرا به توسعه آفریقا کمک می کند. این طرح ابتکاری، مزایای بسیاری برای قاره آفریقا از جمله بهبود زیرساخت ها در کشورهای آفریقایی به ارمغان آورده است.
سرمایه گذاری های بزرگ چین در آفریقا زمینه های حمل و نقل، تولید، محیط زیست، توسعه انسانی و سلامت راپوشش میدهد. برخلاف حمایت برخی کشورهای غربی که اغلب کمکهای حود را به شرایط خاص محدود و مشروط میکنند، تنوع زیادی در حمایت چین از آفریقا وجود دارد. چین در روابط و همکاری های خود با کشورهای آفریقایی مثل کشور های غربی شرط وشروط نمی گذارد و حمایت های چین عمدتا با هدف مبارزه با فقر و توسعه همه جانبه برای کشورهای آفریقایی در نظر گرفته شده است. چین تلاش های زیادی برای مبارزه با همه گیری کووید – ۱۹ در مصر با ارائه واکسن به صورت رایگان و حتی با موافقت با ساخت آن در داخل مصر انجام داده است و سابقه قابل توجهی در حمایت از سلامت عمومی در کشورهای آفریقایی دارد.
چین درسه دهه گذشته شکوفایی اقتصادی چشمگیری را تجربه کرده و در این مسیر پکن با نگاه مستقیم به آفریقا، این قاره را به یکی از مولفه های تولید ثروت برای خود تبدیل کرده است. حضور و فعالعیت گسترده سرمایه گذاری و اقتصادی چین در آفریقا به حدی است که می توان گفت پکن در این مسیر گوی سبقت را از آمریکا ، انگلیس و فرانسه ربوده است.
حضور چین در آفریقا در دوره معاصر به دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی بازمی گردد. دراین دوره مقامات پکن نگاهی ایدئولوژیک به آفریقا داشتند و تلاش می کردند از جنبش های آزادیبخش با گرایش های کمونیستی حمایت کنند. چین در این دوره قراردادهای تجاری دوجانبه ای با الجزایر، مصر، کنیا، سومالی، مراکش و سودان به امضا رساند. با این وجود روابط کشورهای آفریقایی با پکن در طول دوران جنگ سرد بشدت تحت تاثیر اتحاد شوروی بود و به همین دلیل حجم مبادلات تجاری و اقتصادی چین با آفریقا در این دوره حتی به یک میلیارد دلار هم نمی رسید. حضور پررنگ اتحاد جماهیر شوروی در برخی کشورهای آفریقا موجب شده بود که چین مجال توسعه مناسبات سیاسی، نظامی، و اقتصادی دلخواه با کشورهای آفریقایی را نداشته باشد.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ازیک سو و گام نهادن پکن در مسیر اقتصاد آزاد از سوی دیگر موجب شد تا روابط چین و آفریقا در مسیر جدیدی قرار گیرد. مقامات پکن فروپاشی شوروری را ناشی از ضعف اقتصادی این ابرقدرت ارزیابی می کردند و به همین جهت طی سه دهه گذشته تلاش کردند مولفه های اقتصادی را بیش از دیگر عوامل در روابط با خود با کشورهای خارجی از جمله آفریقا مد نظر قرار دهند.
برد ستسر (Brad W. Setser)، اقتصاددان آمریکایی میگوید چین در حال حاضر حدود ۶ تریلیون دلار ذخایر ارزی دارد که نیمی از آن را «پنهان» کرده است و این موضوع خطر جدیدی برای اقتصاد جهانی است. چین از نظر ساختاری نقش مهمی در اقتصاد جهان ایفا میکند و هر کار آشکار و پنهانی که انجام دهد در نهایت تاثیر زیادی بر بقیه جهان خواهد گذاشت. چین اکنون بزرگترین ذخایر ارزی جهان را در اختیار دارد و در این زمینه از ژاپن پیشی گرفته و اقتصاد انگلیس و فرانسه را نیز پشت سرگذاشته است. براساس برآوردهای بعمل آمده، انتظار می رود چنین در سال ۲۰۲۵ به مقام اول اقتصاد جهان دست یابد.
چین و بریکس
بریکس (BRICS) شورای تجاری پنج کشور برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است. در ابتدا نام این گروه بریک نام داشت اما پس از پیوستن آفریقای جنوبی، به بریکس تغییر نام یافت. در ۲۴ اوت ۲۰۲۳، اعلام شد که از ۱ ژانویه ۲۰۲۴، شش کشور آرژانتین، اتیوپی، امارات متحده عربی، ایران، عربستان سعودی و مصر میتوانند به جمع این گروه اضافه شوند. کشورهای بنیانگذار بریکس یعنی برزیل، روسیه، هند و چین نخستین نشست خود را در سال ۲۰۰۹ و در یکاترینبورگ روسیه برگزار کردند. آفریقای جنوبی یک سال بعد به این سازمان پیوست. مصر، اتیوپی، ایران و امارات متحده عربی نیز در ۱ ژانویه ۲۰۲۴ به این سازمان پیوستند. عربستان سعودی و دولت جدید آرژانتین به رهبری خاویر میلی با ارسال نامهای به رهبران کشورهای عضو بریکس از عضویت در این سازمان بینالمللی انصراف دادند.
چین خواستار گسترش هر چه بیشتر گروه بریکس و تبدیل شدن آن به یک رقیب تمام عیار برای گروه هفت است و به دیگر اعضای گروه تاکید میکند که این گروه را تا حدی که تبدیل به یک رقیب تمام عیار برای گروه هفت شود، گسترش دهند. چین میگوید: "ما روند دنیای چندقطبی، دموکراتیزه کردن روابط بینالمللی و پایبندی به چندجانبهگرایی ناب را دنبال میکنیم و به دنبال تقویت صدا و نفوذ کشورهای در حال توسعه در امور جهانی، پیشبرد اصلاحات و ایجاد یک نظام حکومتداری جهانی هستیم."
اهمیت بریکس
کشورهای عضو بریکس رکوردهای زیادی دارند:
-
اولین (روسیه)، سومین (چین)، پنجمین (برزیل) و هفتمین (هند) کشورهای بزرگ دنیا
-
پرجمعیتترینها (دو کشور میلیارد نفری دنیا) یعنی هند و چین
-
جز آفریقای جنوبی، چهار کشور دیگر در بین هفت کشور اول از نظر مساحت و ده کشور اول دنیا از نظر جمعیت و تولید ناخالص داخلی هستند
-
سه ارتش از پنج ارتش بزرگ دنیا از نظر پرسنلِ در حال خدمت
-
کشورهای بریکس در مجموع، حدود چهل درصد جمعیت، نزدیک به یکچهارم تولید ناخالص ملی و حدود یکسوم خاک دنیا را تشکیل میدهند
کشورهای بریکس از مهمترین تولیدکنندگان کالا، خدمات و مواد خام در دنیا هستند و پیشبینی شده در آینده نه چندان دور بزرگترین شوند. از دیگر ویژگیهای مهم کشورهای بریکس:
-
ذخایر عظیم و متنوع منابع طبیعی و زیرزمینی از جمله انرژی و عناصر کمیاب
-
نیروی کار فراوان و ارزان
-
هزینه پایین تولید
چین و سازمان همکاریهای شانگهای
سازمان همکاریهای شانگهای (Shanghai Cooperation Organization) سازمان اوراسیایی میاندولتی است که برای همکاریهای چندجانبهٔ امنیتی، اقتصادی و سیاسی تشکیل شدهاست. این سازمان در سال ۱۹۹۶ توسط رهبران چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با هدف برقرار کردن موازنه در برابر نفوذ آمریکا و ناتو در منطقه، پایهگذاری شد. اندکی بعد، ازبکستان هم به این سازمان پیوست و این سازمان رسماً به «سازمان همکاری شانگهای» تغییر نام داد.
علاوه بر اعضای اصلی، ابتدا مغولستان در سال ۲۰۰۴ و یک سال بعد ایران، پاکستان، هند و افغانستان در سال ۲۰۰۵ و پس از آن بلاروس به عنوان عضو ناظر به سازمان ملحق شدند. در تاریخ ۱۰ ژوئن ۲۰۱۵ این سازمان با عضویت هندوستان و پاکستان موافقت نمود و عضویتشان در اجلاس سران کشورهای عضو این سازمان در ۹ ژوئن ۲۰۱۷ که در آستانه، پایتخت قزاقستان برگزار شد، به تصویب رسید. در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۱ با شرکت ایران در اجلاس سران، این سازمان با عضویت ایران موافقت نمود و در ۴ ژوئیه ۲۰۲۳ در هند عضویت رسمی جمهوری اسلامی ایران در این سازمان تصویب و اعلام شد.
نقش این سازمان از زمان تأسیس آن تاکنون در منطقه افزایش یافتهاست. این سازمان، برخلاف سازمان ناتو و پیمان ورشو سابق، هنوز یک معاهدهٔ دفاعی چندجانبه بهشمار نمیرود. مهمترین و شاید اصلی ترین اهداف و برنامههای سازمان همکاری شانگهای را بتوان در سه حوزه تجارت، همکاری های بانکی و همکاریهای فرهنگی قلمداد کرد؛ اما بی شک این سازمان تاکنون خود را از ورود به مباحث امنیتی و نظامی حفظ کرده و در اساسنامه این سازمان نیز بر بی طرفی و غیر نظامی بودن خود تاکید کرده است.
سازمان همکاری شانگهای با در بر گرفتن بیش از یک سوم جمعیت جهان و حدود 60 درصد از جغرافیای منطقه راهبردی اوراسیا و مجاورت با اروپا، برخورداری از موقعیت ژئوپولیتیکی ویژه ، حضور قدرتهای بزرگ و نوظهور اقتصادی جهان از جمله چین، روسیه و هند، در اختیار داشتن بخش قابل توجهای از ذخایر انرژی دنیا توسط برخی از اعضا این سازمان، حضور چهار قدرت هستهای روسیه، چین، هند و پاکستان و دو عضو دائم شورای امنیت (چین و روسیه) و ظرفیت و جایگاه این سازمان و اعضای آن در تهیه و تولید غلات و مواد غذایی جهان با توجه به تشدید خشکسالی جهانی و جنگ روسیه و اوکراین (به عنوان دو تولید کننده بخش اعظم غلات جهان) به عنوان بزرگترین سازمان منطقهای و بین دولتی جهان شناخته شده که بدان جایگاه ویژهای در عرصه نظام بینالمل و اقتصاد سیاسی بینالملل بخشیده است.
زوایائی از رابطه ی چین و امریکا
به نظر میرسد که چین و امریکا دو ابرقدرت جهان خواهند بود. نوع تعامل این دو کشور با یک دیگر تاثیر برجسته ای بر دیگر تحولات جهان خواهند داشت. شاید زوایائی که ذیلا مورد اشاره قرار میگیرند مهم باشند ولی شاید زوایای دیگری تدریجا ظهور کرده و برجسته شوند:
رابطه ی چین و امریکا با رابطه ی امریکا و شوروی یک تفاوت اساسی دارند. اقتصاد شوروی و امریکا تقریبا بطور کامل از یکدیگر جدا بودند. رابطه ی چین و امریکا به هم وابسته اند. از زمانی که نیکسون با چین رابطه ی دوستانه برقرار کرد شرکتهای چند ملیتی امریکا میلیاردها دلار در چین سرمایه گذاری کردند. قطعات ساده تر هر محصولی (که در عین حال تولیدشان نیازمند کارگر -قبلا- امریکائی بود ) در چین تولید شدند و قطعات مربوطه برای سرهم کردن نهائی هر محصولی به امریکا فرستاده میشدند. به این ترتیب قیمت نهائی هر محصولی کمتر میشد . این پروسه (گلوبالیزاسیون) به رشد اقتصادی دنیا کمک کرد ولی در عین حال باعث رشد اقتصادی/ صنعتی چین شد. گر چه سرمایه داری غرب از رشد اقتصادی خوشحال بود ولی از رشد صنعتی چین نگران بود و وارد برنامه هائی شد که وابستگی شرکنهای مهم به چین را کمتر کند:
-
Friendshoring - تولید قطعات به کشورهائی واگذار شود که دولتهایشان بیشتر "دوست" امریکا بودند. این سیاست بیش از همه به هند و ویتنام فایده داد (و البته از زاویه ی ژئو استراتژیک هم فایده داشت. چون هر دو کشور نزدیک چین و رقیب چین بودند.)
-
Nearshoring - این برنامه در دوران وقوع کووید اهمیت پیدا کرد. برای جلوگیری از گسترش سریعتر کووید برنامه هائی چیده شدند که حمل و نقل همه چیز را کم میکرد. این وضعیت به بالا رفتن قیمت اجناس در جهان منجر شد (تورم) و در عین حال در تولید بعضی محصولات اختلال کرد. تولید کنندگان چند ملیتی گفتند بهتر است که در کشورهای"هر چه نزدیکتر" تولید کنند. مکزیک بیشترین استفاده را از این روند برد. امسال مکزیک بالاترین سطح تجارت با امریکا را داشت.
رشد اقتصاد و صنعت چین -در طی یکی دو دهه، چین به رشد بیسابقه ای دست یافت(بالای 10%). کشوری که در دهه 1980 هنوز هم نگران قحطی بود به دومین اقتصاد (و صنعت ) دنیا تبدیل شد. چین به کارگاه قطعات یدکی تبدیل شد.
وابستگی اقتصاد دو کشور در تعیین نوع تعامل این دو تاثیر بارزی دارد. هر دو به هم متصل شده اند ونمیتوانند به سادگی قبل -و با سرعت قبلی – به جنگ نظامی بپردازند.
مقایسه ی اقتصاد چین و امریکا – چین در زمینه ی تولیدات "معمولی" (مثلا تولید فولاد) در موقعیت برتر قرار دارد . در زمینه ی صنایع "آینده" و تکنولوژی نوین هنوز امریکا دست بالا را دارد ولی در این زمینه ها چین برنامه ای سریع دارد و در هر صورت در این زمینه ها هم چین در چند مورد دست بالا را بدست آورده است: مخصوصا زمینه ی کامپیوترهای قدرت بالا. هم اکنون چین صاحب سریعترین کامپیوتر است. همینطور در زمینه ی انرژی خورشیدی و باطری های ذخیره کننده و مخصوصا اتومبیلهای برقی، و در زمینه ی انرژی در رده ی اول قرار دارد. انتظار میرود که چین به زودی به اقتصاد بزرگتر جهان تبدیل شود. بزرگترین ضعف اقتصاد چین در اینست که ساختار اقتصادیش " صادرات محور" است.
در صنایع هوایی (مخصوصا جتهای جنگی) و فضائی هنوز امریکا دست بالا را دارد. در مجموع در صنایع نظامی امریکا قویتر است (چین به صنایع نظامی که به وجه نامتوازن (Asymmetrical) شناخته میشوند و ساختن موشکهای "هایپر" پرداخته. زمینه مهمی که باید در مد توجه قرار بگیرد تکنولوژی "هوش مصنوعی است.
تایوان - بارزترین تنشهای امریکا و چین مسئله ی تایوان است چین سیاست "یک چین" را دنبال میکند (و بنابراین مدعی است که تایوان استانی از چین است). در مقابل امریکا سیاست "ابهام عامدانه" (یا "ابهام استراتژیک " ) را دنبال میکند. امریکا قبول میکند که تایوان کشور مستقلی نیست ولی نمیگوید که در صورت حمله ی نظامی چین به تایوان چه میکند.
توماس فریدمن، ستون نویس مشهور نیویورکتایمز نوشت: گفته میشود که خطرناکترین و تنش خیزترین نقطه جهان در حال حاضر تنگه بین تایوان و چین است، جایی که نیروی دریایی و هوایی چین هر روز برای مرعوب نمودن تایوان دست به تحرکات نظامی میزنند و همزمان گشت زنیهای نیروی دریایی آمریکا در آن ادامه دارد. اما من در این باره تردید دارم. در حال حاضر یک موازنه بازدارندگی با ثبات در این منطقه برقرار است. تحولات تنگه تایوان در مقایسه با آنچه من اخیرا در بازدید از منطقه خاورمیانه شاهدش بودم، یک رقابت دوستانه است.
استراتژی چین
در سی سال اخیر چین به هدف پیشرفت اقتصادی خود ارجحیت داده است. یعنی هر موردی که فایده ی اقتصادی داشته ، چین به پرنسیپهای سیاسی، ایده ئولوژیک و... پشت کرده است. این ارجحیت دادن به سیاست خارجی چین رنگ احتیاط داده اند. در دو سه سال اخیر چین از لاک احتیاط در حال بیرون آمدن است. چین – به گونه ای غیر منتظره – به میانه گیری موفقی در اعمال رابطه ی غیر خصمانه بین عربستان و ایران پرداخت و بطور کلی از لاک خودساخته دست برداشت.
مطبوعات غربی سر و صدای فراوانی براه انداخته اند که (احتمال )جنگ ئظامی بین امریکا و چین را میدهند. تفاوت سیاست ترامپ و بایدن (در واقع جمهوریخواهان و دموکراتها ) ترامپ به "خطر چین" اهمیت بیشتری میدهد (که از زاویه ی منافع امریکا معقول تر است). ترامپ به رابطه ی کمتر تهدید آمیز با روسیه علاقه دارد.
روابط چین و ایران
حجم معاملات ایران و چین روئد افزایش دائمی دارد و اکنون سالیانه میلیاردها دلار معاملات میکنند. بزرگترین وارد کننده ی نفت ایران، چین است و ایران منطقا باید این رابطه را حفظ کند (چین بزرگترین وارد کننده ی نفت در جهان است ولی با بزرگترین صادر کننده – عربستان - هم رابطه ی نزدیک دارد) . در سالهای گذشته توافق چند صد میلیارد دلاری بین ایران و چین (سرمایه گذاری چین در ایران) اعلام شد که در ایران سر و صدای فراوان به بار آورد. حفظ و توسعه ی رابطه با چین - برای سرمایه گذاری خارجی و مخصوصا در زمینه ی زیرساختهای ایران – اهمیت دارد. از چین نباید انتظار داشت که - برای کمک به ایران - حاضر به ریسک کردن شود. هر معامله با چین (جدا از فساد موجود در رژیم ایران) باید بر مبنای منافع ملی ایران و جدا از هیاهوهای سیاسی مورد ارزیابی قرار بگیرد.
اگر نگوییم چین اقتصاد برتر جهانی است، باید بگوییم دومین اقتصاد جهان را داراست. رشد ۱۰ درصدی اقتصاد طی ۳۰ سال گذشته، به چینیها این فرصت را داده که جامعه جهانی را متقاعد کنند که زمان یکه تازی غرب و آمریکا در موضوعات تجاری، مالی و پولی گذشته است. تولید ناخالص داخلی چین در سال ۲۰۱۹ جهان را تکان داد، بطوری که رقم آن از ۱۴ تریلیون دلار هم گذشت و در سال ۲۰۲۰ هم باردیگر جهان را با حفظ رشد ۱۰ درصدی در شرایط کرونایی، غافلگیر کرد. حتی در سال ۲۰۲۱ هم با وجود پاندمی کرونا رشد اقتصادی چین به جهان ثابت کرد که این کشور سالهای سال با وجود تمام چالشها حرفهای قابل توجهی در زمینه اقتصاد جهان خواهد داشت.
ایران با وجود عضویت در گروه "بریکس" و "سازمان همکاریهای شانگهای"، برای جذب سرمایههای خارجی بویژه از طرف چین با چالشهای عدیدهای روبروست. امضای توافقنامه ۲۵ ساله ایران و چین باعث شد تا امیدها برای افزایش سرمایه گذاری چین در پروژههای زیربنایی ایران افزایش یابد تا در نتیجه به تدریج، نقش ایران در پروژه راه ابریشم چین نیز افزایش پیدا کند. اما این انتظارها تاکنون برآورده نشدهاند. رسانههای ایران از "رویگردانی چینیها از سرمایهگذاری در ایران" خبر میدهند. حتی پاکستان و افغانستان بهعنوان همسایگان ایران، در جذب سرمایههای خارجی به ویژه از چین، فعال بودهاند.
در این بین چین یکی از سرمایهگذاران عمده در کشورهای عرب منطقه بوده است و اکثر سرمایهگذاریها در زیرساختهای ارتباطی و انرژی این کشورها صورت گرفته است تا در پروژه راه ابریشم جدید مورد استفاده قرار گیرند. از آن جمله ارزش قراردادهای منعقد شده بین بنگاههای چینی و عراق، امارات، عربستان، کویت و عمان قابل توجه هستند. دلیل اینکه چرا سرمایهگذاریهای چین در ایران کاهش یافته است را میتوان آمار فساد مالی در ایران دانست که باعث عدم علاقه سرمایهگذاران خارجی به سرمایهگذاری مستقیم در ایران شده است. نبود آزادی سرمایه و همچنین داشتن "اقتصادی غیرشفاف، رانتی، غیر خصوصی، غیر آزاد و غیررقابتپذیر" نیز به دیگر عواملی تبدیل شدهاند که سرمایهگذاران خارجی را از انتخاب ایران برای سرمایهگذاری منصرف میکنند.
چین ترجیح میدهد در زیرساختهای ارتباطی و انرژی کشورهای همسایه ایران، به ویژه عراق، سرمایه گذاری کند تا هم نقش بغداد در کریدورهای ترانزیتی منطقه افزایش یابد و هم امنیت انرژی پکن تا حدی با منابع انرژی عراق تامین شود. پکن کماکان مایل است به جای سرمایهگذاری در ایران و اجرایی کردن قرارداد ۲۵ ساله همکاری با ایران، فقط به خرید نفت ارزان ایران ادامه دهد. مادامی که مشکلات متعدد سرمایه گذاری در ایران حل نشوند، تحریم ها برطرف نشود و اف ای تی اف تصویب نشود ایران نقش مهمی در پروژه راه ابریشم جدید چین نخواهد داشت و تهران باید شاهد از دست رفتن فرصتها و افزایش نقش کشورهای منطقه در کریدورهای ترانزیتی منطقه باشد.
به نظر میرسد ایران نیازمند یک بازنگری ذهنی و تغییر در مواضع و درک واقعبینانه از آرایش ژئوپلیتیک منطقه است. این تغییر در دیپلماسی حمل و نقلی ایران به منافع ملی بر اساس مزیتهای طبیعی و نسبی کشور، باید ایجاد شود. این اقدامات میتوانند به ایران کمک کنند تا به حد امکان بیشترین و پایدارترین منفعت را از منابع و مزیتهای طبیعی خود تامین کند. چنین تحولاتی نیازمند یک دید واقعبینانه از ژئوپلیتیک منطقه و تنظیم موقعیتها و روابط بر اساس مصالح ملی است. اینگونه عمل کردن، ایران را قادر خواهد ساخت تا در حوزه حمل ونقل بینالمللی، بهرهوری بیشتری را کسب کند و منافع بلندمدت و پایدارتری را برای کشور فراهم کند.
منابع
https://sepahanhamrah.com/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%AC%D…
https://www.irna.ir/news/84883842/%DA%86%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%A2%D9%8…
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86_%D8%…
https://www.bbc.com/persian/articles/ckvl14xyp41o#:~:text=%D8%AC%D9%85%….
https://www.scfr.ir/fa/300/30101/133668/%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%81-…
افزودن دیدگاه جدید