در ان جنگل مه آلود'
در غربتی ترسناک'
بسته شد ناگهان در اسمان'
و بر امد از خاوران صاعقه ای'
تا ببرد به ملاقات یک جلاد'
اتش خشم هزاران چشم اشنا.
مچاله شد او'مزداش پتویی چرکین'
در سراشیبی یک دره'
به سوی قعر زمین.
تا باشند نظاره گراش'
از اوج اسمان'
چشمان اشنا.
س_خرم
۱۴۰۳/۳/۱
افزودن دیدگاه جدید