رفتن به محتوای اصلی

تحریم انتخابات در قالب «نه» به کلیت سیستم، در راستای عبور از نظام بود

تحریم انتخابات در قالب «نه» به کلیت سیستم، در راستای عبور از نظام بود
در پاسخ به پرسش‌های شورای سردبیری «به‌پیش»

پرسش ۱: انتخابات دوره اخیر ریاست جمهوری، تصویرروشن‌تری از آرایش سیاسی حال حاضر حکومت و جامعه‌ی سیاسی عرضه کرد. سوال اصلی این است که چه اتفاقی افتاده‌است؟ برآمد قدرتمند اراده‌ی مردم در تحریم انتخابات، بیش از ۶۰ درصد در دور اول و بیش از ۵۰ درصد در دور دوم به چه معناست؟ نفس این رویگردانی چه زمینه مثبت و یا منفی برای جنبش مردم ایجاد می کند؟. 

پاسخ: برای درک روح و درونمایه تحولات جاری در عرصه سیاسی بیش از هرچیز باید فضا و ماهیت وضعیتی را که این تحولات و این «انتخابات» در آن صورت گرفته‌است، در نظر گرفت. فضای کنونی حاکم بر جامعه‌ی ایران را می‌توان عمدتا فضای «بین خیزشی» و امواج ساطع از آن عنوان کرد که از آبان سال ۹۶شروع شد و در مسیر حرکتی خود دوایری متناوب از موج‌های کوچک و بزرگ آفرید، که خیزش زن، زندگی، آزادی از مهم‌ترین و پربسامدترین آن بود. به روشنی می‌توان گشودگی  این جنبش و پتانسیل و شبح سنگین آن را در قالب کنش‌ها و طرح مطالبات و آرمان‌های بلندش در سطح جامعه و از جمله عرصه‌های مربوط به‌ «انتخابات رژیم» مشاهده کرد. نافرمانی پرشکوه و ساختارشکنانه زنان‌شجاع و سرپیچی از حجاب اجباری برای رژیمی که آن را نماد سلطه و اقتدار و برافراشتن پرچم ارزش‌های خود می‌داند، شمه‌ای از پتانسیل‌عظیم نهفته در آن است که به‌مثابه وقوع «رنسانس معوقه‌ی ایرانی» برای درهم‌شکستن مناسبات اقتدارگرانه و مردسالارانه و علیه آپارتاید گسترده‌‌ی حاکم و به‌عنوان نوعی انقلاب در مناسبات اجتماعی و قدرت جریان دارد و دارای سویه‌های مختلفی است. تحریم کوبنده‌ی آن‌چه که به‌عنوان «انتخابات» خوانده می‌شود، با فرض صحت آراء شمرده شده، در شکل سلبی خود، هم‌چون یک رفراندوم و «نه» بزرگ و قاطع اکثریت جامعه مهر باطله بر پیشانی کلیت سیستم زد. ناگفته نماند با توجه به مهندسی کلیت «انتخابات» از صدر تا ذیل آن، طبیعی است که نمی‌توان حتی بر صحت شمارش آراء ریخته شده و بدون نظارت نهادهای بین المللی بی‌طرف و تشکل‌های مستقل مردمی، توسط دم و دستگاه دولتی از  تراز خالص شده و ذینفع در خروجی انتخابات و وزارت کشوری که تحت کنترل یک سردار سپاهی، عمل کرده است،اعتماد کرد. ابعاد و بازتاب تحریم این چنینی سیستم و کلیت نظامی به‌شدت سرکوبگر و در عین حال حقه‌باز، البته تصادفی نیست و خود متأثر از آگاهی و عزم برآمده از یک تجربه تلخ طولانی از بطن خیزش است، که با پژواکی بلند با گزاره «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» توانست کل جامعه و حاکمیت را از جمله در حیطه انتخابات نمایشی‌اش تحت تاثیر خود قرار دهد. به‌طوری که شبح آن و ردپایش را  می‌شد  حتی در عملکرد دشمن گرچه در شکل مصادره مطالبات و مسخ کردن‌آن‌ها و نسخه‌های معیوبی از آن  در اکثر مناظرات و شعارها و وعده‌ها و سخنان بازیگران صحنه‌ی نمایش انتخاباتی و هر کدام به نوعی مشاهده کرد. البته تحریم انتخابات در قالب «نه» به کلیت سیستم، که نمی‌توان آن را به سطح واژگانی چون «قهر و آشتی انتخاباتی» تنزل داد، در راستای عبور از نظام بوده و تنها وجهی از وجوه گوناگون مقاومت در فضای بین خیزشی به‌شمار می‌رود. چنان که اشاره رفت نافرمانی زنان یکی دیگر از جلوه‌ها و میوه‌های بارز آن است و با صدها ثمر و میوه که مقاومت‌های پرشکوه زندانیان در برابر شکنجه گران و گرگ‌های درنده، جلوه دیگری از آن است. اما به‌طورکلی کنش سلبی مردم در انتخابات علیه سیستم را باید در کنار جنبش‌های مطالباتی گسترده در مسیر بغرنج و پرپیچ و خم شکل‌گیری اعتصابات سراسری و نیز سربلند‌ کردن اعتراضات و خیزش‌های خیابانی، هم چون سه ضلع اصلی مقاومت جاری در زیر پوست جامعه در نظر‌گرفت که هرکدام به فراخور وضعیت می‌توانند در این یا آن مقطع برجسته‌تر شوند، اما در پیوند با یکدیگر و تقویت کلیت خویش، سه ضلع مثلث  برمودائی را تشکیل می دهند که قادر به غرق کردن کشتی نظام در اعماق خود هستند. 

پرسش۲- آیا خامنه‌ای از خالص‌سازی عقب نشسته است یا نقشه دیگری دارد؟ این عقب نشینی به چه منظوری است؟ 

در واقع خامنه‌ای و اتاق فکر او تحت فشار سنگین وضعیتی که با انباشت و فعال شدن هم‌زمان بحران‌های داخلی و خارجی و با وجوه گوناگون مشخص می شود ناگزیر گردیدند که در مسیرپیشروی‌خود تن به «نرمش تاکتیکی» و نوعی عقب نشینی بدهند. اما تغییر در نحوه‌ی پیشبرد نقشه‌ی راه، تا آن‌جا که به اراده و خواست او برمی‌گردد، به معنی دست شستن از اهداف استراتژیکی خود یعنی سه گانه ایجاد دولت اسلامی (همان دولت خالص)،‌ جامعه اسلامی و به‌اصطلاح تمدن اسلامی (به‌ویژه در محورهای مقاومت در منطقه) نیست. برعکس او در تمامی پیام‌ها و سخنان مرتبط با شرایط پس از مرگ رئیسی، رهنمودها و پیام‌های مرتبط با تنفیذ رئیس جمهور جدید و کنترل چینش کابینه و حفظ و تشدید فشار برای خفقان جامعه هم‌چنان برآن‌ها پای فشرده است. شکاف فزاینده بین مردم و حاکمیت که منجربه دوگانه و دو قطبی جامعه‌ی واقعی و جامعه‌ی رسمی شده و مشخصا خیزش زن، زندگی، آزادی و تحریم گسترده‌ی نمایش انتخاباتی، نظام را در مسیر یک بحران وجودی قرارداده‌است که درعرصه‌های مهم و تعیین‌کننده‌ای ناتوان از بازتولید خود است که می توان از آن به‌عنوان «بحران متابولیستی» یا بحران در کارکرد سوخت و ساز سیستم با جامعه و جهان پیرامون نام برد. مکانیزم‌های دوگانه نظام و دشمن و بسیج و بازسازی خود و جامعه‌ی حول آن، و بازنمائی جامعه در صفوف خود برای جلوگیری از شکل گیری قطب مستقل جامعه و از خلال جناح‌های درونی‌اش (که موجب‌ انتقال تضادها به درون حاکمیت و تشدید شکاف‌ها و حتی نوعی حاکمیت دوگانه می شد) راز بقاء چندین دهه‌ای رژیم ذاتا «خودبنیاد و خود منتصب و بحران زی و بحران‌آفرین» را تشکیل می‌داده‌است که به مرور با افزایش‌عیار آنتروپی باز‌ترمیم آن دشوار و دشوارتر شده است. خالص سازی با هدف مقابله با آنتروپی سیستم و ایجاد اراده فشرده برای حکومت کردن و سرکوب و حذف و تصفیه مداوم رقبا از گردونه‌ی بازی، پاسخی به این بحران متابولیستی از جانب همان مرکز خودمنتصبی بوده‌است که در عین حال، فارغ از قواعد و تشریفات و قانون اساسی و مقررات رسمی، خود را در قالب یک دولت‌ نیرومند و موازی و پنهان و فراقانونی سازمان داده‌است که در ادامه‌‌ی مسیر«ادغام حذفی» و تصاحب تمامیت قدرت و بوروکراسی رسمی، محکوم به «خود‌آشکارگی» و حذف دولت رسمی در دو دولت مشروع بوده‌است (اهمیت نظرات مصباح یزدی برای حاکمیت در صورت‌بندی همین مشروعیت نهفته بود). با این همه خالص سازی و خود‌خوارگی دیواره‌ها و حد‌های عدول ناپذیر خود را داشت که تخطی از آن در حکم نقض قانون‌آهنین بقاء بود و نظام دیر یا زود، به تناسب شتاب خود با بن بست و خطوط قرمز آن مواجه‌می‌گشت که چنین نیز شد. البته اصرار برآن معنائی جز خودانتحاری و آسیب پذیر کردن خویش در برابر وزش‌ طوفان‌های برخاسته از صحاری بحران‌های انباشته شده و انکار شده و زیر فرش پنهان شده نداشت. نباید فراموش کرد که آن‌سوی سکه خالص سازی و بحران، بازنمائی چیزی جز حذف حلقه‌های میانجی و موج شکن از یک‌سو (همان مصیبتی که محمدرضا شاه خود را گرفتار آن کرد) و شکل گیری قطب مستقل و نیرومند جامعه ناراضی و خشمگین و مستقل از قدرت حاکمان از سوی دیگر، نبوده‌است. شکست بزرگ دولت تراز‌خالص رئیسی در تمامی مؤلفه‌های کلان از پی‌آمدهای سرکوب هار مهم‌ترین خیزش کل حیات رژیم تا اقتصاد و شوک‌تراپی  و تورم و فساد و افزایش فقر و تنگدستی و نارضایتی‌، تشدید تنش‌های منطقه‌ای و بین المللی و سرریز‌شدن همه آن‌ها به‌شکل شکاف بین حاکمان و مردمان در ابعاد جدید، خامنه‌ای و اتاق فکرش را متوجه ناتوانی و شکنندگی خود و سونامی تهدیدهائی کرد که نظام با آن‌ها مواجه است. شکنندگی وضعیت را می‌توان در این صورت‌بندی مشاهده کرد: اگر کلا وضعیت جامعه و جنبش عمومی در حالت« بین خیزشی و تهاجم استراتژیکی در عین تدافع تاکتیکی» قرار دارد، متقابلا وضعیت حاکمیت را می‌توان در «تدافع استراتژیکی در حین تعرض تاکتیکی»  دید که جملگی یک معادله و وضعیت ناپایدار و گذار و تناقض‌آمیزی را به نمایشی می گذارند. شکاف بزرگ موجود در چنین وضعیتی توسط رژیمِ فاقدعقبه‌‌های استراتژیک لازم و مؤلفه‌های مشروعیت ساز یک نظام، گرچه موقتا با سرکوب فراگیر و خشونت عریان پوشانده‌ شد، اما از حرکت باز‌نایستاد. از همین رو با کشیده شدن آژیر خطر خط قرمزهای خالص سازی، هسته‌ی ‌مرکزی قدرت برای بیرون کشیدن خود از منطقه‌ی خطر و بن بست کامل و فروپاشی محتوم به‌تکاپو افتاد. به‌قول سردار جوان مشاور سیاسی سپاه، نظام به فکر تولید قدرت از طریق انتخابات (=تزریق خون بر پیکر نحیف و شکننده خویش‌) برآمد. تحت چنین شرایطی که سقوط و مرگ رئیسی آن را جلو انداخت، هسته‌ی مرکزی قدرت بر آن شد که  به‌طراحی یک نقشه انتخاباتی دو وجهی شامل پلن آ و ب مبادرت ورزد: با ایجاد یک دوقطبی ۵+۱ بین طیف‌های گوناگون اصول‌گرایان و یک «فردمیانه رو» و وفاداربه‌نظام و شخص رهبری، اما با مُهر حمایت اصلاح طلبان. ‌به‌این ترتیب او از میان بیش از ۸۰ کاندید و نامزد وابسته به مرکز و حاشیه‌ی قدرت، مجوز عبور از گذر دباغخانه شورای‌نگهبان را به‌دست آورد و همانطور که خود تکرار کرده عدم حذفش را مدیون حمایت رهبری می داند. نقشه آن بوده‌است که برای تاب آوری در برابر مجموعه‌ای از بحران‌ها و ابربحران‌ها و از جمله مشخصا حضور فعال در منطقه‌‌ی مین گذاری شده خاورمیانه و بحران فلسطین و اسرائیل، برای حفظ به‌اصطلاح دست‌آوردهای جبهه مقاومت وابسته به‌خود و با تداوم استراتژی جنگ فرسایشی هدایت شده از سوی خود، پایگاه متزلزل خویش در داخل کشور و منطقه را از طریق اتخاذ یک مانور محتاطانه و مدیریت شده، و در تمایز با تجربه‌های گذشته و بدون آن‌که امکان گشودگی به آن بدهد، بهبود بخشد. اما این کار بدون به‌بازی گرفتن اصلاح طلبانی که اکنون حتی به «کنشگری مرزی و روزنه ‌گشائی اندک» و افسون حباب «وفاق ملی» قانع شده‌اند، ممکن نبود. برای حاکمیت پوشیده نبود که تکاپوی اصلاح‌طلبان حکومتی «معطوف به قدرت» جهت بازسازی «سرمایه‌ی اجتماعی» بر باد رفته خود، تنها از ِقبل درهم شکستن صفوف تحریم کنندگان حاصل می‌شود. جماعتی که تا دیروز زیر سیطره‌ی سنگین فضای جامعه، به‌شکل زیرجلکی تظاهربه‌قهر با انتخابات‌نمایشی‌ رژیم می کردند، اما در انتظارنشانه‌‌ی غمزه‌ای از دوست آماده یک شبه آماده‌ آشتی و به سر دویدن بودند. تصور حاکمیت براین بود که با هوا‌کردن یک حباب سیاسی، از جمله دیدار نامزد گزین شده با شخص خاتمی، و این بار  توسط رژیم و در داخل برخلاف حباب پیشین سلطنت طلبان و شرکاء، فرصتی برای موج سواری و نفس تازه کردن و تجدید آرایش صفوف به‌هم ریخته و نیز آشفتن صفوف جنبش و جامعه فراهم شده‌است. اما در همان حال برای جلوگیری از سوء تفاهم «فضای باز» حتی حاضر نشده نه فقط اندکی از فشار پای خود بر پدال سرکوب و سیاست هراس افکنی بکاهد، بلکه بر دامنه‌ی آن افزوده است. 

پرسش۳- امر جایگزینی و جانشینی در این کشاکش‌ها چه تاثیری دارد؟

پاسخ: یکی دیگر از بحران‌های‌انباشته شده نظام قرار داشتن آن در وضعیت انتقال به دوره پساخامنه‌ای با مجموعه ای از چالش‌ها و ضرورت هموار کردن این مسیر مین گذاری شده‌است که البته تعیین و تثبیت امر جانشینی تنها جزئی از یک بسته حامل مسائل و وظایف درهم‌پیچیده و خاص دوره انتقال است، که از قضا بار اصلی آن بر دوش خود ولی فقیه زنده و دارای اقتدار و موقعیت تثبیت شده‌است، و میراث او برای کوتوله‌های بعدی. طبق طرح استراتژیک «گام دوم»، این دوره‌ی انتقال به‌دلیل کهولت و به‌آخرخط رسیدن نسل‌های اول و دوم اصول‌گرایان، باید ملازم با شکل گیری یک طبقه‌ی سیاسی خاص و حاضریراق به‌نام دولت جوان و انقلابی و پرتلاش از میان نسل‌های میانه و جوان‌تر اصول‌گرایان ذوب شده و وفادار به‌سه اصل مطرح شده باشد. اما به‌اجراء در آمدن آن با بحران «پاجوش‌ها» و شورش‌ آن‌ها علیه پدرخوانده‌ها و تشدید شکاف‌ها مترادف بود که خود سبب به‌هم ریختن صفوف این طیف از اصول گرایان‌وفادار، به‌مثابه طبقه سیاسی و پایگاه نقدا موجود ولی‌فقیه شد. وضع چنان آشفته گشت که این به اصطلاح طبقه سیاسی نو‌رسیده و خام و فاقد تجربه‌ی لازم برای دوره انتقالی‌ آکنده از چالش، نرسیده دچار بحران شد و حاکمیت ناگزیر گردید فتیله‌ی آن‌ها را (فعلا؟) پائین بکشد. و به‌این ترتیب با زانو زدن شتر بحران گسست نسلی در میانه پنجمین دهه «سلسله ولایت فقیه»، این سلسله نه فقط از پائین با گسست بزرگ ناشی از گریز نسل‌های جدید و نسل متولدین از دهه ۸۰ به‌این سو (شامل نسل زد)-  با ارزش‌ها و سبک زندگی ‌ترازاسلامی و کلا اقتصادی سیاسی رانتی و دارای بخش‌مهم زیرزمینی آن مواجه شده‌است، نسل‌هائی که بدون‌ آن‌ها هیچ آینده‌ای مطابق هنجارها و تداوم دودمان این سلسله متصور و ممکن نیست، بلکه حتی ناتوانی در نسل‌های به اصطلاح جدید خود اصول‌گرایان هم که در دامن رژیم پرورده شده‌ بودند و خود را به فرموده‌ی فرمانده، آتش‌به‌اختیار تصور‌ می‌کردند، عملا رژیم را در کوران انتقال پنچر کردند. به‌طوری که برای ساکت کردن‌آن‌ها به‌احضار و دادگاه و پرونده‌سازی هم متوسل شدند. به‌این ترتیب عملا دستور کار مجموعه وظایف دوره‌ی انتقال از جمله تغییر قانون اساسی و مکانیزم انتخابات از ریاستی به پارلمانی و نیز عرصه‌های‌ مهم دیگری که طرح‌‌آن‌ها در این مجال نمی‌گنجد و باید توسط سلطان زنده و صاحبقران متحقق شود، تا اطلاع ثانوی به‌حالت کما و نا‌متعینی رفته‌است. می توانیم بگوئیم بله، بحران انتقال و جانشینی که با کلید‌زدن پروژه‌ی «دولت جوان و انقلابی» مترادف بود، به‌دلیل فعال شدن مجموعه‌ای از بحران‌ها و از جمله گره خوردن آن با بحران گسست نسلی که خود یک مصداق ‌‌مهم از بحران بازتولیدی است که نظام دچارش شده است، هم‌چون لقمه‌ای‌بزرگ در گلوی خامنه‌ای گیر کرده‌است. در حقیقت دولت سایه‌ی جلیلی با همه برخورداری از رانت قدرت و دم و دستگاهش، بیشترین قرابت و تجانس را با  دولت انقلابی و جوان راهبرد «گام دوم» خامنه ای داشت و طبق نقشه قرار بر آن بود که در این دوره و در انتخابات بعدی از آن پرده برداری شود. اما با افتادن انتخابات به‌جلو و شکاف در خود طیف اصول‌گرایان و رقابت فی‌مابین‌ آن‌ها (امری که در فرایند خالص سازی اجتناب ناپذیر است)  و نهایتا با حذف قالیباف با چنان وضعیتی، «انتخابات» منجر به دوقطبی جلیلی و نامزد طیف‌های«میانه رو» شد. گردآمدن طیف‌های میانه و قاطبه  کارگزاران محذوف و خشمگین و خانه‌نشین شده حول پزشکیان و بهره‌گیری از نگرانی بخشی از جامعه از این دوقطبی و برکشیدن جلیلی موجب یک نوسان ۷-۸ درصدی نسبت به دوره اول انتخابات ( با تحریم٪۶۰ ) به‌سود پزشکیان و کسب اکثریت نسبی توسط او و لاجرم مانع آفتابی شدن دولت سایه شد. ناگفته نماند همان‌طور که اشاره شد، خامنه‌ای و اتاق فکر او پیشاپیش با نگرانی از تکرار تحریم‌های گسترده‌ی قبلی و فشار سنگین تجمیع بحران‌ها و صفوف آشفته‌ی اصول‌گرایان و با توجه به در دستور کار قرار گرفتن  یک انتخابات زودرس، به این نتیجه رسیدند که با تکرار برکشیدن مدل رئیسی، بدون داشتن یک رقابت‌ حداقلی با حضور اصلاح طلبان در قالب پلن آ و ب، قادر به کنترل بحران و تثبیت دولت تراز‌ خالص سازی نخواهند بود. البته چنان که دیدیم این «رقابت حداقلی» نافی حمایت‌های نظام و دولت و وزارت کشور و صدا و سیما و امامان جمعه و رسانه‌های وابسته از نامزد «دولت در سایه» نبود و آن‌ها با وجود این نتوانستند حتی در غیاب اکثریت جامعه و قاطبه تحریم‌ کنندگان در یک رقابت کاملا حداقلی و مهندسی شده‌ هم پیروز شوند. با این همه هنوز باید دید که پزشکیان مشخصا و تا چه ‌حد به اسب تروای کدام جریان برای شبیخون زدن به اردوی حریف تبدیل خواهد شد. آن‌گونه که در ادبیات سیاسی این روزها مطرح می شود، به‌ دولت سوم خاتمی  یا روحانی و یا اسب تروای اخص رهبری  و به عنوان دولت دوم رئیسی‌؟!. گرچه به حکم توازن قوا و تمکین رقبا به کنش‌گری مرزی و به‌خصوص افسون‌دولت وفاق ملی عملا احتمال تبدیل شدن وی  به اسب تروای در خدمت اصول‌گرایان و خامنه‌ای می‌تواند دست برتر را داشته باشد. که حرف آخر را توازن قوا و مصلحت نظام تعیین خواهد کرد. خامنه‌ای هنوز درگام‌های اولیه، به دولت سایه‌ی زخم خورده و خشمگین اجازه روشن کردن توپخانه تبلیغاتی و انتقام‌گیری‌ و کارشکنی و فلج سازی را نداده‌است، تا مگر زمانی که اوضاع به‌هم ریخته‌ی کنونی را کم و بیش سامان دهد و دوره‌ی مصرف مفید دولت «ناتراز کنونی» را به پایان رساند. 

پرسش۴- انشقاق‌ درونی در اصولگرایان چه مسیری را طی می کند؟ آیا شکاف درون سیستم مختص اصولگرایان یک طرف و اعتدال – اصلاح طرف دیگر است یا جریان دیگری نیز وجود دارد؟ جای خامنه‌ای در این میان کجاست و کدام را نزدیک‌تر به خود می‌داند؟. 

پاسخ: به‌طورکلی در طی این سال‌ها و به‌ویژه پس از خیزش مهسا اوضاع چنان دگرگون شده است که دیگر عملا صف‌آرائی‌های گذشته بی‌معنا شده است. نه اصلاح طلبان اصلاح طلبان قبلی هستند، آن‌ها تا سرحد کنشگران مرزی و روزنه‌گشا و گفتمان «دولت وفاق ملی»  پائین آمده‌اند، و نه اصول‌گرایان یک‌دستی نسبی گذشته را دارند. آن‌ها نیز به دو بخش طرفداران حکومت اسلامی و خود‌منتصب و خود مشروعیت بخش (با  یک روکش جمهوری کاملا تزیینی که مشروعیت خود را از آسمان می‌گیرد ) و مخالفان آن تقسیم شده‌اند. در پرتو این تحولات و پوست‌اندازی‌ها، فواصل قبلی بین سه طیف اصلاح طلبان و اعتدال‌گرایان و اصول‌گرایان میانه‌رو کمرنگ‌تر شده و اکنون به نوعی در ضدیت با اصول‌گرایان تندرو خالص ساز که به‌زعم‌ آن‌ها بقاء نظام را تهدید‌ می‌کنند، به نوعی  صف آرائی مشترک، گرچه با سایه‌روشن‌های خود، پرداخته‌اند. 

در این میان ولی فقیه به‌مثابه‌ی رهبر و عمود خیمه نظام و سکان‌دار اصلی  قدرت و با توجه به اهداف استراتژیک سه گانه‌‌اش که همواره با سماجت‌ آن‌ها را دنبال کرده است، هیچ‌گاه نتوانست و نمی‌توانست چون چتری بی‌طرف برفراز جناح‌ها عمل کند. چرا که او خود به مثابه قلب طپنده‌ی نظام و کانون  قدرت بیش از هرچیز، تبلور یک قدرت غیرمشروط و خود منتصب و فراقانون بوده‌است که برای حفظ اقتدار خویش همواره کفه موازنه را به‌سود نیروهای و فادار‌تر به‌خود و اهدافش و حذف سست باوران نفوذی سنگین‌تر کرده است. اما با گندیدگی کامل پارادایم اسلامی سیاسی و نزدیک‌‌ شدنش به واپسین سنگرها و سرمنزل نهائی، همان‌طور که اشاره رفت، طیق استراتژی گام دوم تشکیل«دولت اسلامی جوان و انقلابی‌» دوره‌ی گذار و عمدتا از نسل اصول‌گرایان دوم و سوم هم گلوگیر شد (بار اول در آزمون دوره احمدی نژاد گلوگیر شده بود) و خامنه‌ای را  وادارساخت که تا با مکث و درنگی در میانه‌‌ی راه با سودای سوخت گیری و تزریق خونی بر پیکر نحیف و کم رمق خویش نفسی تازه کند. و این کار را هم می‌توانست با احضار مجدد اصلاح‌طلبان حاضر به‌خدمت و تحریم شکن صورت دهد. با این همه باید تأکید کرد که خامنه‌ای در موقعیتی نیست که همه چیز را با اراده و نقشه خود رقم ‌بزند. مهم درک شرایط عمومی و ناگزیری خامنه‌ای و تغییراتی که در وضعیت صورت می‌گیرد و فرصت‌ها و تهدیدهای نهفته در آن و حفظ عاملیت و ابتکار‌عمل توسط جنبش‌ و تحریم‌کنندگان و کنشگران و شبکه‌های مرتبط با آن است. 

پرسش۵: چه برداشتی از موقعیت سیاسی سپاه پاسداران داریم؟ رای ضعیف قالیباف در قبال رای جلیلی را چگونه باید تحلیل کرد؟ اختلافات و صف‌آرایی‌ها و حد تاثیر سپاه بر روندهای سیاسی جاری در چه حدی است؟  شواهدی در دست است که رای سپاه در دور دوم تقسیم بین دو کاندیدا شد، این اگر درست باشد پیامدهای بعدی‌ این شکاف در شرایط پسا خامنه‌ای چیست؟ 

پاسخ: بر کسی پوشیده نیست که سپاه، تکیه‌گاه و گارد اصلی حفاظت نظام را تشکیل داده و بدون آن حاکمیت فاقد حمایت توده‌ای و فاقدعقبه‌های استراتژیک حتی یک روز  هم قادر به ادامه‌ی حیات خود نیست. هرچه که نظام حمایت مردمی را از دست داده، به‌همان میزان وابستگی‌اش به سپاه افزون‌تر شده‌است. سپاه در این راستا عملا تبدیل به یک حزب سیاسی-نظامی- امنیتی- اقتصادی هفت سر شده‌است که همه جای سیستم نفوذ و ظهور و حضور دارد. به طوری که همه‌ی مقدرات اصلی کشور از هوائی و دریائی و زمینی و هسته‌ای و موشکی تا امورات ورزشی و تبلیغاتی  تا بخش‌مهمی از اقتصاد و دیپلماسی را کنترل می‌کند. سرنوشت نظام و سپاه به‌هم تنیده شده‌اند. با این همه این نفوذ و حضور الزاما مستقیم و آشکار و به‌معنی قبضه همه حوزه‌ها از جمله قوای سه‌گانه و بوروکراسی دولت و آپارات‌های نظام و توان کنترل کامل همه‌‌‌ی آن‌ها نیست و اساسا ورود کامل به این عرصه با وظایف اخص آن در منافات قرار دارد و اگر دامنه‌این  مداخله و کنترل از حدی فراتر برود، با کارکرد و وظایف ذاتی سپاه که حفظ امنیت و دفاع و مشخصا حفظ نظام است در تقابل قرارمی‌گیرد. از نظر قانونی هم سپاه بنا به وظایف و ماهیت نظامی و کارکردهایش فاقد وجاهت حکومت کردن است. به‌لحاظ توان عملی هم سپاه نمی‌تواند هم  به‌ایفای وظایف اصلی و بسیارگسترده در حفظ امنیت و دفاع کشور و نظام ‌بپردازد و هم به‌طورمستقیم حوزه‌های سیاسی و بوروکراسی عظیم دولت  را اداره کند. تا همین جا‌ هم تبدیل شدن سپاه عملا به‌ یک شبه حزب و نهاد سیاسی-نظامی و مسلح و دارای منافع اقتصادی و ارگان‌های گوناگون تبلیغاتی، با خطرانتقال و تسری جدال‌ها و شکاف‌های سیستم به درون صفوفش، آن را بیش از پیش آسیب پذیر و مستعد فساد کرده‌است. این شکاف‌ها به‌خصوص در شرایط خلأ قدرت مرکزی و ضعف فرماندهی سیاسی و تشدید قطب بندی جامعه و حاکمیت در کناربحران‌های منطقه و جهانی   می‌تواند با شتاب بیشتری درون آن سرریز شود. در گذشته و در دوره‌های بحران هم سپاه دچار شکاف و تنش‌های داخلی شده‌است اما با تصفیه و تعویض و سرکوب توانسته است کمابیش  یکپارچگی خود را حفظ کند. اما اکنون خطر سرایت با بروز اختلاف و شکاف‌ در پایه‌ها و لایه‌ها و طیف‌های اصلی اصول‌گرایان بیش از گذشته است. در مورد چالش‌ها و شکاف‌های اخیر بخشی از سپاه متمایل به قالیباف بودند که پیشینه و صبغه سپاهی- نظامی هم دارد و بخشی طرفدار عروج دولت سایه یعنی مدل اصلی دولت دوره انتقال بودند. قالیباف بنا به دلایلی، هیچ‌گاه به‌عنوان دولت «تراز‌انقلابی» و در مقام ر ریاست قوه مجریه به‌ویژه در دوره انتقال مدنظر حاکمیت و بخشی از پروژه‌ی دولت انتقالی نبوده‌است. در انتخابات اخیر هم حمایت از قالیباف بیشتر جنبه‌ی تاکتیکی و جور کردن بساط انتخاباتی و افزایش شانس پیروزی در برابر رقیبی چون پزشکیان را داشته‌است، با این تصور که در قیاس با جلیلی دارای ظرفیت جذب آراء«خاکستری» بیشتری است و ریاست او در این مقطع  برگزینه پزشکیان ترجیح دارد. اما به دلایلی تلاش‌های سپاه و مشخصا فرمانده سپاه قدس برای راضی کردن  جلیلی و حامیانش به‌کناره‌گیری به سود قالیباف مؤثر نیفتاد. نهایتا هم با شکست این‌تلاش‌ها به شکل رسمی هم قالیباف و هم سپاه نیز در جهت حمایت از جلیلی در برابر پزشکیان قرار گرفتند. به‌هرحال سپاه یک صخره یک‌‌دست نبوده و نیست و حتی در خیزش مهسا در جریان سرکوب آن بخشی از آن‌ها دچار ابهام و تردید شدند و فرمانده نیروی انتظامی وقت آماده عذرخواهی از مرگ مهسا و کناره‌گیری بود، ولی با تشر خامنه‌ای مواجه شدند که حالا نه وقت تردید و غبارآلود کردن فضا که زمان سرکوب کردن است. برطبق یک تجربه و باور پذیرفته شده، نیروهای نظامی و حفاظتی برای حفظ یک‌پارچگی خویش علی‌القاده باید از ورود مستقیم به صحنه سیاسی ( به‌جز موارد موقت و استثنائی) اجتناب ورزند و خمینی هم با درک غریزی از همین واقعیت گرچه در تناقضی ‌آشکار، هم توصیه به ‌دوری سپاه از ورود به دسته‌بندی‌های سیاسی می کرد و هم خواهان نیروی سپاهیان کاملا سیاسی ایدئولوژیک ( وفادار به خود و اسلامی که او راویش بود). به‌طور کلی حرکت به سمت قبضه مستقیم قدرت سیاسی توسط سپاه را باید مقدمه شقه شقه شدن آن دانست. به‌ویژه در کشوری چون ایران که فاقد سنت حکمرانی ارتش و نیروهای نظامی است، چالش‌های این نوع حکمرانی بیشتر‌هم می‌شود. 

پرسش۶- از هر زاویه که بنگریم، رو‌آمدن پزشکیان، به چه معناست؟ برنامه‌ی این برآمد اساساً تقلیل‌گرایی و فروکاهی خواست‌های خود تا آن‌جاست که با نرمش تاکتیکی رهبر بخواند؟ موقعیت بخشی از نیروهای برآمده از این طیف، از جمله میرحسین موسوی، تن به موج جدید نداد و ایستاد چگونه است؟ آینده‌ی این تفکیک سیاسی در صفوف این طیف از نیروهای وابسته به رژیم را چه می‌بینید؟ 

پاسخ: گفته‌اند سالی که نکوست از بهارش پیداست!. شاهد بودیم که پزشکیان نیامده و حتی تنفیذ و تحلیف نشده، پیشاپیش و مکررا وفاداری و تعهدش به پیشبردسیاست‌های رهبری را اعلام و حتی گزینش خود توسط شورای نگهبان را مدیون حمایت و الطاف وی دانسته است ( و نه مثلا الطاف اصلاح‌طلبان). و در همین فاصله کوتاه در عمل هم با اعلام حمایت از حزب الله و حماس و انصارالله و سیاست‌های منطقه‌ای رهبری و نیر حفظ و تقویت رابطه‌ی اخص با روسیه و چین و پیام تبریک به دولت ونزوئلا و نظایر آن، و دادن این اطمینان که با تغییر رؤسای جمهور، تغییری در این رویکردها رخ نمی‌دهد، با رله کردن این پیام که قرار نیست چیزی در این حوزه‌ه تغییر کند خیلی زود با خیانت به رأی دهندگانش آب‌پاکی به‌امید‌ آن‌ها و حتی به حامیان اصلاح طلبش ریخت‌. همان‌طور که اشاره شد او در نقش اسب تروای چندجانبه خود را اصول‌گرای میانه‌روئی خوانده بود با گفتمانی تحت عنوان «وفاق ملی»، که مطابق آن بدون هم قسم شدن همه گرایش‌ها حول راهی که رهبری آن را ابلاغ کرده و حضور آن‌ها در دولت، وعده به هرگونه اصلاح واقعی را به امری ناممکن تبدیل کرده‌ است.  چنین رویکردی در بهترین حالت در عمل معنایی جز کنشگری مرزی در باریکه برآمده از هم‌پوشانی محدود منافع جناح‌ها و در توافق با رهبری نخواهد بود. او صریحا گفته بود که پس از تهیه لیست کابینه، قبل از همه به‌خدمت رهبر شرفیاب شده و پس از مشورت و توافق با او، اسامی نهائی دولت خود را به مجلس‌اسلامی و جامعه معرفی خواهد کرد و در همین رابطه تاکنون، مشخصا به وعده‌ای که پیرامون فاش‌گوئی و اطلاع رسانی به موقع علیه کارشکنی و فشارهای پشت پرده علیه دولت‌خودش  داده بود، خیانت کرده است. در مورد میرحسین موسوی و حامیان او هم باید گفت که آن‌ها در شرایط کنونی فاقد توان جریان سازی هستند. اوج برآمد‌آن‌‌ها در این دوره بیانیه‌ای حاوی تدوین  قانون اساسی جدید بدون ولایت فقیه و طرح رفراندوم و گذار از نظام فعلی (بدون طرح چگونگی آن) بود که البته اساسا تحت تاثیر خیزش زن زندگی آزادی صورت گرفت و خیلی از اصلاح‌طلبان‌هم به آن روی‌خوش نشان‌ندادند و قاطبه جامعه نیز مدت‌هاست که از آن‌ها و جریان‌های برآمده از سیستم عبورکرده‌اند. آن‌ها در فضای اخیر «انتخاباتی» و تحریم گسترده آن هم حضور ملموسی نداشتند و حتی شخص موسوی و یا تاج زاده گرچه به‌لحاظ کنش شخصی برخلاف کروبی از دادن رأی اجتناب کردند (البته همسر تاج‌زاده اعلام کرد که شرکت خواهد کرد)، اما آن‌‌ها با به‌میدان آمدن خاتمی و اصلاح طلبان نخواستند و یا نتوانستند موضع صریحی علیه مشارکت انتخاباتی داشته باشند ( و به گفته تاج‌زاده سنگی جلوی پای آن‌ها بیندازند). به‌طورکلی اساسا با رادیکالیزه شدن و فضای دوقطبی جامعه و حاکمان و رشد سکولاریسم و به‌میان آمدن مطالبات دیگر آن‌ها فاقد وزن مخصوص گذشته هستند. 

۷- بنا به یک نظر عملکرد اقشار خاکستری در این «انتخابات» نشان داد که گزاره‌ی «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پایان کار نیست و اصلاح طلبان هنوز از حمایت اجتماعی خاص خود برخوردارند. نظر دیگری وجود دارد که معتقد است وجود اصلاح طلبان به‌معنی کارایی سیاسی اصلاح طلبی نیست. آن‌ها دیگر نه اصلاح طلب که استمرار طلبند. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟ جبهه‌بندی فعال سیاسی میان جامعه و نظام است یا هنوز از فعل و انفعالات درون سیستم می‌گذرد؟ یا شکل دیگری می تواند به خود بگیرد؟ 

پاسخ: گزاره اصلاح طلب...  گزاره ای بوده‌است که اصالت و اهمیت خویش را بیش‌از همه  وام‌‌دار یک خیزش و جنبش بزرگ و پرمعنا‌ هستند که با تکیه بر تجربه‌‌ی انباشته‌شده و درکی ریشه دوانده در اعماق جامعه، به‌وساطت این شعارها‌ ورود جامعه و مقاومت به به‌یک مرحله کیفیتا تازه‌ای را اعلام داشت. البته شعارهای پیشرو و جوشیده از متن جامعه و جنبش از زمان مطرح شدن تا فراگیر و تثبیت شدنش، افت‌و خیزها و فرایند پیچیده ای را تجربه می‌‌کنند و هیچ گاه به‌ویژه در شرایط سرکوب گسترده به‌شکل خطی و ضربتی و حداکثری صورت نمی‌گیرند. بلکه بازتاب نضج و رشد روندهای غالب و روبه‌جلو به‌شمار می‌روند. آن چه که از قضا در همین کارزار انتخاباتی و حتی به‌عنوان عامل عقب نشینی ولو موقتی حاکمیت از تداوم خالص‌سازی خود را نشان‌داد، بیانگر اعبتار آن‌ها و در حکم به‌آزمون گذاشتن صحت و سقم این گزاره پر اهمیت بود که البته علیرغم همه ترفندها و اغواگری‌های رژیم و نفخه‌‌ی مسموم قاطبه روزنه‌گشایان و حتی نقض بی‌طرفی دولت و دستگاه شمارش آراء در بست در کنترل جناح حاکمیت و گزارش‌های انواع خرده تقلب‌ها و دستکاری‌های آماری و تخطی از مقررات انتخاباتی، شاهد موفقیت نسبی آن در مقیاس جامعه بودیم. حتی آن‌ها که در دور دوم و آخرین روزها و ساعت‌ها با دوقطبی شدن انتخابات و به اصطلاح از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردند، به همان سرعت‌ هم آمادگی‌دارند که با اولین نشانه‌های‌ خیانت و سرخوردگی به‌همان صفوف تحریم کنندگان بازگردند. همان‌طور که‌اشاره شد در جامعه که درگیر کشاکش روندهای متضاد هست، سیر حرکت صعود عموما به شکل خطی نبوده و چه بسا با افت و خیزهای مقطعی همراه است. اما مهم تر از آن بازگشت اشکالی از گذشته تجربه‌شده ‌است که هیچ‌گاه به‌معنی بازگشت دوره‌ی گذشته‌ی سپری شده نیست بلکه صرفا به‌عنوان کاریکاتوری از آن پرده‌برداری می‌شود. در حقیقت اصلاح طلبان دقیقا به این دلیل مجددا به صحنه احضار شدند که آمادگی داشتند در تقابل جامعه‌ی واقعی با جامعه‌ی رسمی و صاحبان قدرت برای درهم شکستن موج تحریم و حفظ کیان نظام و در یک انتخابات مهندسی شده در کنار و در خدمت حاکمان قرار گیرند. آن‌ها بازسازی ولو ناممکن سرمایه‌ی اجتماعی بر بادرفته‌ی خود را در گرو در هم شکستن صفوف مقاومت می‌پنداشتند. 

پرسش ۸- چشم انداز دولت پزشکیان را چه می‌بینید و چه تاکتیکی می‌توان در قبال آن اتخاذ کرد؟ وظیفه تحریمیان در قبال مردم چیست؟ به بیان دیگر تحریم عملا پیروز میدان شد حالا چه باید کرد و چه تغییری در تاکتیک ها ضروری است؟. 

جنبش تحریم و کنشگران آن نیز به نوبه خود در برابر طرح دشمن و ترفند انتخاباتی آن، پلن آ و ب خود را داشته است. پلن‌ حداکثری همان تحریم و عدم مشارکت هرچه کوبنده تر برای درهم شکستن سیاست و تاکتیک‌های تحریم شکنانه‌ی حاکمیت و همدستان اصلاح‌طلب و لاجرم تنها گذاشتن رژیم بوده‌است که با تشدید بحران خالص سازی و شکاف‌های آن که ناشی از همان فشارآن‌ها بوده است دست و پنجه نرم کند. مسیری چه بسا کوتاه تر به دوران پسا‌حکومت اسلامی.  با این همه دشمن بیکار نه‌نشسته بود. برای درهم شکستن صفوف کوبنده تحریم‌کنندگان به دنبال نقشه‌‌ای ولو با یک نرمش موقت و تاکتیکی برای جذب بخشی از مردودین در صفوف تحریم‌کنندگان برآمد. جنبش و کنشگران.  با وقوع چنین حالتی و رویاروئی با آن ضرورت  به‌میان‌آمدن پلن ب توسط جنبش تحریم و کنشگران‌‌آن  اجتناب ناپذیر بود.  پلن ب با حفظ فشار حداکثری جنبش تحریم و کشیدن خط فاصل روشن بین خود و صفوف دشمن و همدستان‌او، درپی بهره‌برداری از وضعیت جدید، با استفاده از فرصت‌ها و خنثی کردن تهدیدهای ناشی از آن بوده‌است. در  وضعیتی تازه که در اصل از به‌تدافع افکندن دشمن و ناگزیر کردنش به اتخاذ رویکردی خلاف استراتژی خالص‌سازی در زیر فشار تحریم نشأت گرفته است. تغییر موازنه قوا از طریق تقویت دامنه و همبستگی صفوف مقاومت در پائین از یک‌‌سو و تشدید تضادها و شکاف های حاکمان از سوی دیگر، معادله‌ی کلاسیک شناخته‌‌ شده‌ای است.  در دور دوم علیرغم قطبی شدن انتخابات و همه ترفندها و وعده‌ها و تبلیغات حاکمان و نفخه مسموم اصلاح طلبان تنها توانستند مجموعا حدود ۷ درصد از لایه‌های موسوم به خاکستری و مرددین را جابه‌جا و جذب کنند. به‌طوری که  در کل، اولا در مجموع شاکله‌ی اصلی تحریم کنندگان حفظ شد و پزشکیان در کل حدود ۲۵ درصد آرای واجدین شرایط را به‌دست آورد و ثانیا او بخش‌مهمی از آراء اضافی خود را چه در دور اول و چه به‌ویژه در دور دوم  از کمپ حریف وریزش‌ها و شکاف های درونی آن اعم از رأی دهندگان به قالیباف یا پیوستن طیف های گوناگون اصلاح طلبان و اعتدالی‌ها و اصول‌گرایان میانه رو و کارگزارانی که چوب خالص سازی را خورده بودند، کسب کرد تا از کمپ تحریم کنندگان. در کل برای اصلاح‌طلب‌ها این بازگشت بازگشتی بدون عقبه‌ی گذشته بود و مصداق تکرار تاریخ در سیمای کمیک خود. از آن‌جا که وضعیت جدید از نتایج تبعی فضای بین خیزشی حاکم بر جامعه و از جمله جنبش تحریم کلیت حاکمیت با‌ همه‌ی جناح‌ها و عقب راندن رژیم بوده است، ولو آن که با تاکتیک فرار به‌جلو سعی کرده است که آن را به‌پوشاند، و به‌دلیل‌ آن‌که حاکمیت و مؤتلفان تازه وی فاقد عقبه استراتژیک و لازم هستند و حتی همین همکاری‌ها و ائتلاف‌های صورت گرفته شکننده است؛ از این رو در جنبش و کنشگران آن در وضعیت جدید در صورت حفظ هوشیاری و حفظ فشار سنگین بر سیستم و پایداری در عزم خویش در عبور از کلیت نظام، دارای این پتانسیل هست که  در مجموع  تاکتیک فرار به‌جلوی رژیم را به ضد خود تبدیل کند و با استفاده از فرصت‌ها برای بسیج و بهبود آرایش و ارتقاء کمی و کیفی خود در عرصه‌‌های گوناگون، تهدیدها و از جمله سرخوردگی و ناامیدی از خیانت به وعده‌ها را  خنثی نماید و وضعیت به‌وجود آمده را به فرصتی برای پیشرفت خود و علیه نظام تبدیل کند. چنین رویکردی به معنی امکان تبدیل پلن ب رژیم به ضد خود با به میان نهادن پلن ب‌ خود و بهره‌گیری از شکاف‌ها و سرخوردگی‌های تازه در صفوف حریف است.  در این راستا فشار برای نقد کردن وعده‌های عدیده‌ی پزشکیان و حامیان او، برای نفس تازه کردن و سربلند کردن صفوف جنبش از زیر آوارهای سرکوب برهنه و خشن خیزش مهسا و مقاومت جامعه، اعم از کارگران و معلمان و زنان و دانشجویان و دانش‌آموزان مدارس و خلق‌ها و روشنفکران و اقلیت‌های گوناگون راهگشاست.  در وضعیت تازه  خط راهنما همانا ترکیب بسیج پایه‌های جنبش و جذب موج ریزش‌های تازه از یک‌‌سو و بهره‌گیری از شکاف‌های جدید بالائی‌ها و فشار برای نقد کردن وعده‌ها از سوی دیگر است. با توجه به این که پزشکیان در دوره انتخابات با دادن انواع وعده‌ها و میثاق بستن‌ها تقریبا با همه‌ی اقشار و گروه‌های جامعه اعم از زنان و دانشجویان و کارگران و معلمان و علیه تبعیض‌‌های قومی و ملی علیه فیلترینگ و یا تنش‌ زدائی و غیره و بعضا  گرو‌نهادن گردن خود اکنون زمان نقد کردن یک به یک آن‌ها فرا رسیده است! در حقیقت  از هم اکنون فشار برای نقد کردن آن‌ها شروع شده است: به عنوان مثال درخواست روزنامه‌نگاران از پزشکیان برای پس‌گرفتن شکایت دولت‌ قبلی از روزنامه نگاران و درخواست معلمان برای کنار گذاشتن یکی از بخش‌نامه‌های منفی و مواردی از این دست را شاهدیم. گرچه حاکمیت نیز به‌نوبه‌ی خود بیکار نه‌نشسته و در همین فاصله اندک برای ایجاد ناامیدی و یأس در جامعه، به‌ویژه رأی دهندگان، با توسل به تشدید سرکوب زنان و اعدام‌ها و یا با نحوه‌ی چینش کابینه و غیره چنگ و دندان نشان‌ می‌دهد. اما تن دادن به نرمش تاکتیکی عدول از خالص‌‌سازی و برگزاری انتخاباتی با مشارکت یک کاندید مورد حمایت اصلاح‌طلبان، و سپس عقب نشینی و بازگشت فوری و ضربتی به گذشته، انگار که نه خانی آمده و نه خانی رفته، برای حاکمیت چندان آسان و بدون‌هزینه نخواهد بود. جنبش مقاومت و نافرمانی و مطالباتی می‌تواند با بهره‌گیری از شکاف‌ها و فضای‌های جدید به‌وجود آمده در عرصه‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی با نافرمانی زنان و تقویت مقاومت دانشگاه‌ها و مدارس و کارگران و خلق‌ها، و نفس تازه کردن خود بهره برداری کند. به‌طور کلی نظام با قرار‌گرفتن در چنبره‌ی انواع بحران‌های اقتصادی-سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و بحران بازتولیدی در وضعیتی قرار دارد   که گریز از آن‌ها عملا ناممکن است. 

پرسش۹- در مرحله‌ی کنونی چه رویکردی می‌تواند نیروهای مدافع جمهوری و دموکراسی و عدالت اجتماعی را بهم نزدیک‌تر و شکل گیری یک اپوزیسیون متحد را تسریع کند. سیاست اپوزیسیون در لحظه‌کنونی و با توجه به چشم‌انداز تحولات سیاسی چه مختصاتی می‌تواند داشته‌ باشد؟. 

قبل از هرچیز مقدمتا باید به اهمیت داشتن نقد ریشه‌ای از علل پراکندگی و بیلان منفی و غیرموثر و شکست خورده‌ی اپوزیسیون در طی این چندین دهه، به‌ویژه توسط بخش ترقی‌خواه و مدافع آزادی و عدالت اجتماعی که طبعا دارای گرایشات متعددی هستند، اشاره کرد. وجود چندین نقد پایه‌ای برای گشودن مسیر تازه‌‌ی پیشروی، ‌شرط‌ لازمی برای بیرون آمدن از لاک خود و وضعیت آچمز تا کنونی و از فرقه‌گرائی و نگاه خودمحور بینانه است که البته ربطی به مقوله مهم و مرتبط  دیگر یعنی تکثر طبیعی ندارد. در همین رابطه واقعیت پراکندگی و فرقه‌گرائی و تشتت شدید نه فقط در میان طیف‌‌های گوناگون متعلق به یک جریان دارای برنامه و گرایش سیاسی کمابیش مشابه، بلکه حتی در میان صفوف مرتبط به‌یک طیف‌ ( چون چپ‌های مدافع جمهوری اجتماعی، جمهوری‌خواهان و سلطنت طلبان ) نیز وجود دارد. اما علاوه بر آن، مشکل مزمن دیگر این‌جریان‌ها، گسست آن‌ها از جنبش‌ها و جامعه است. 

محور دوم این نقد، درک این واقعیت‌ نهفته در روح زمانه‌است که در عصر کنونی، در عصر شهروندی جهانی و عصرشبکه‌ها و سازمان‌یابی شبکه‌ای، در عرصه‌ی کنشگری سیاسی- اجتماعی ترقی‌خواهاه نه گروه‌ها و سازمان‌های نخبه گرا و یکدست و هرمی بازمانده از گذشته، بلکه شبکه‌ای از جنبش‌های ترقی‌خواه و گوناگون اجتماعی- طبقاتی، اکوژیک، متکثر و جامعه محور (و نه سازمان‌محور و معطوف به قدرت) و روندهای مرتبط با آن  هستند که عاملیت و نقش‌ اصلی در تغییر و دگرگونی و پیشرو را دارند و الهام بخش فعالان و كنشگران. متفاوت بودن در عین داشتن اشتراکات پیرامون مطالبات مشترک و مشخص، ویژگی بارز‌ آن‌هاست. تفاوت (و تکثر) در عین وجود اشتراکات ناشی از زیست‌اجتماعی و نیازهای مشترک بشر هیچ‌گاه امر تازه ای نیست، اما بروز و ظهور آن‌ها تا این درجه از فعلیت، یکی از ویژگی‌های زمانه و از دستاوردهای بلوغ تمدن بشری است. آن‌ها پا‌به‌پای رشد جوامع بشری رشد می‌کنند. از همین رو پیوند سازنده و متوازن بین‌ آن‌ها امری بنیادی و از مهم‌ترین مسائل سازماندهی اجتماعی است. بلوغ تنوع و تفاوت به‌معنی فقدان اشتراکات و اهداف و معضلات مشترک و ضرورت همکاری و همبستگی گسترده‌ی بشر پیرامون آن‌ها نیست. از قضا با جهانی شدن تمدن بشر دایره‌ی این نوع اشتراکات و اهداف گسترده تر و فراگیرتر می‌شود و شاخص مهمی برای پیشرفت و موفقیت تمدن بشری است. جوامع گذشته و تا حدی امروزی، هم‌چنان با جان‌سختی مناسبات‌ کهنه و حفاظت از ساختارها و نگرش‌های گذشته  ولاجرم سرکوب تفاوت‌ها و تکثر‌ها گرچه با نسبت‌های متفاوتی در جوامع بشری به حیات خویش ادامه‌ می ‌دهند، اما امر نو به‌هر زحمتی مسیر پیشروی خود را می‌گشاید. 

با در نظر گرفتن نکات فوق، از یک‌سو لازم است برای برون رفت از فرقه‌گرائی و پراکندگی و برای تجدید آرایش و سازماندهی فرافرقه‌ای در یک دوره انتقالی، نگرش و پیوند و مناسبات عموما مدل سنتی خود با جنبش‌های نوین اجتماعی را، در مقیاس کشوری و جهانی دگرگون کنیم. و در همین رابطه پیشنهاد می‌شود که گروه‌ها و جریان‌های مختلف‌ و علاقمند به‌جنبش‌ها و دموکراسی و عدالت اجتماعی، با در نظر گرفتن ویژگی‌های خود (که بی گمان خالی از تجربه و مهارت و نقاط قوت نیستند)، به‌مثابه‌ی یکی از بی‌شمار شبکه‌های‌ واقعی/مجازی موجود [ با برقراری پیوند خلاق و متوازن بین شبکه‌های واقعی و شبکه‌های مجازی] وارد مدار گسترده‌ی شبکه‌ها شده و با بهره‌گیری از ابتکارات و مزیت‌های نسبی خود به نوبه‌ی خود به کنشگران فعال و داری سوخت و ساز و با زنجیره‌ی شبکه‌ها و هم‌آهنگی آن‌ها تبدیل شوند. در همین رابطه در همکاری با شبکه‌های همسوتر می‌توانند به آکسیون‌ها و اتحاد عمل ها و ابتکارات و اقدامات مشترک و چندجانبه در اقصی نقاط مبادرت ورزند. چرا که تنها به ‌وساطت جنبش‌ها و سوخت و ساز با آن‌ها و همکاری حول مطالبات مشخص جنبش‌ها (داخلی و جهانی) می‌توان پیش‌رفت و به‌پراکندگی‌های مضر و مزمن و نهادی شده پایان داد. تأکید بر اتحادعمل‌های مشترک و از پائین و معطوف به زنجیره‌ی شبکه‌ها به‌جای تمرکز بر اتحادعمل‌های فرمال و صوری از بالا در راستای فاصله گرفتن از فرقه‌گرائی و رفع‌ گسیختگی با جنبش‌ها از شروط مهم برای خروج از وضعیت آچمز کنونی است. جریان‌ها و گروه‌های موجود به‌وساطت خود و به‌صرف تکیه برچارچوب‌ها و ساختارهای کنونی، قادر به خروج از وضعیت سترون کنونی نیستند. برعکس تنها به‌وساطت جنبش‌های واقعا موجود و در پیوند و سوخت و ساز با شبکه‌های آن‌ها و مشارک در سازمان‌یابی و پراکسیس جنبش‌ها و از جمله گفتمان‌سازی (پیوند عمل و تئوری) می‌توانند از گسست‌‌ها و نگاه‌های خودمرکزبین نهادینه‌شده فاصله‌ بگیرند. در حقیقت این نوع کنش‌گری و پراتیک مبتنی بر ریل اتحادعمل‌های شبکه‌ای از پائین و معطوف به جنبش‌ها با دور زدن اختلافات‌مرسوم و فلج کننده مدل‌های قدیمی، عموما فاقد آن دشواری‌ها و موانع مرسوم همکاری‌های بین ‌گروه‌ها و سازمان ها و طیف‌های  متفاوت و یا حتی در حوزه‌های گاها متضاد و مساله برانگیز هستند. 

و بالأخره به موازات اتحادعمل‌های معطوف به جنبش‌ و شبکه‌های آن‌ها، باید به اهمیت ریل دوم و مکمل یعنی ایجاد ترییون‌های گفتگو و مناظره سازنده و نقد آزاد و گشوده  اشاره کرد که لازم می‌گردد حول برخی مسائل و معضلات مهم و بحث برانگیز، چه در سطح کشوری و چه  حول  بروبلماتیک‌های منطقه‌‌ای و جهانی اقدام کرد. 

اولویت به‌هم زدن موازنه‌ی‌نیرو در برابر دشمن رودررو و عمده بودن مبارزه‌ی مستقیم و همه‌جانبه‌ علیه حاکمیت جمهوری اسلامی به دلیل عملکرد آن درحوزه‌های گوناگونی چون سرکوب دموکراسی و آزادی و اعدام‌ها و عدالت اجتماعی و ستم و تبعیض‌های جنسیتی و قومی و مذهبی و طبقاتی و بحران‌آفرینی‌ها و جنگ افروزی‌ها و....   منطقا ایجاب می‌کند که  در مسیر برافکنی آن‌ها، خود از آن نوع رویکردها نظرا و عملا برائت جوئیم. از همین رو برای آن لازم است که از یک‌‌سو با نیروهای کمابیش هم‌سو تا آن‌جا که ممکن است به‌همکاری و همگرائی در سطوح گوناگون و متناسب با درجه نزدیکی به‌سیاست‌ها و اهداف مهم برنامه‌ای اهتمام ورزید و از سوی دیگر به‌همان دلیل‌ و انگیزه مبارزه با دشمن مردم، و نه احیانا سودای کسب قدرت و سوارشدن بر اسب استبداد، هم‌زمان در درون خود و صفوف اپوزیسیون به نحوی سنجیده‌  در راستای دفاع از آزادی و و دموکراسی و عدالت اجتماعی‌واقعی  با رویکردها و برنامه‌های ارتجاعی مشابه حاکمیت، به گونه‌ای اثباتی به مبارزه افشاگرانه و ضد‌هژمونیک مبادرت ورزید (از جمله مبارزه علیه نظام‌های موروثی و مذهبی و هر نوع نظام های ایدئولوژیک و دخیل بستن به‌مداخله قدرت‌ها و نظایر آن). در حقیقت این دو روند، ترکیب مبارزه مستقیم علیه رژیم ارتجاعی مستقر و رودررو با مبارزه‌ی ضد‌هژمونیک درون صفوف اپوزیسیون، در موازنه‌ای سنجیده و معقول که هدف نخست را زیر سوال نبرد، برای تقویت و پیشبرداهداف‌ رهائی‌‌بخش و جلوگیری از بازتولید استبداد و ارتجاع از درون صفوف‌ اپوزیسیون لازم و ملزوم یکدیگرند. 

                                                                        تقی روزبه  ۲۰۲۴.۰۸.۱۱ 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید