آفتها و موانع پیش روی جنبش!
قریب یکصد سال از مبارزات سیاسی اجتماعی مردم كشورمان برای استقرار حاكمیتی دمكراتیك میگذرد. طی این سالها جنبشهای اعتراضی و انقلابی مختلفی توسط افراد، گروهها و اقشاری از جامعه در نقاط مختلف كشور پدیدار گشته و متناسب با شرایط زمانی خود بر تاریخ سیاسی اجتماعی كشورمان اثرگذار بودهاند. مبارزات فوق برحسب وزن و موقعیت زمانی خود از هواخواهان و دشمنانی داخلی و خارجی برخوردار بوده و هزینههایی را برای طرفین پیكار، خواسته یا ناخواسته به دنبال داشته است.
این جنبشها در بیشتر موارد هدف محوری خود را نفی ظلم، برقراری آزادی و عدالت اعلام کردهاند، ازاینروی امید به تحول و دگرگونی را در میان مردم تقویت نموده و با استقبال عمومی مواجه میگشتند.
طرح برخی از رویکردهای ترقیخواهانه بدین دلیل با استقبال عمومی مواجه میگشت كه حاكمان سعی بر آن داشتند تا با حفظ ساختار قدرت آن را با لعابی نو در جامعه تثبیت نماید و از سوی دیگر وضعیت اقتصادی و اجتماعی كشور بنا بر ضرورت با دنیای پیرامون ارتباط گرفته و از آن متأثر میگشت. در چنین شرایطی هرکدام از اقشار اجتماعی سعی داشتند در موقعیت جدید جایگاه اقتصادی و اجتماعی خود را پیدا نموده و متناسب با اوضاع داخلی و تغییرات بینالمللی منافع خود را تثبیت كنند.
ساختار فئودالی و بخشی از سنتهای ملی و مذهبی متناسب با آن باعث گشت تا مقاومتهای شدیدی از طرف نیروهای ارتجاعی در مقابل حرکتهای تحولخواه ایجاد گردد و زمانی كه این جنبشها بهطورجدی تری در جامعه دنبال میشدند مداخلات قدرتهای بیگانه، جنبشهای اجتماعی را از درون و بیرون با موانع و پیچیدگیهای بیشتری مواجه میساخت!
آفتها و موانع
عوامل بسیاری در پیدایش، تداوم، ماندگاری، پیروزی و یا شكست جنبشهای اجتماعی مؤثر واقع میشوند كه بررسی هرکدام از آنها میتواند مبحث بسیار گستردهای را پیش روی علاقهمندان قرار دهد، بدین دلیل نقیصههایی كه برای یك جنبش مردمی نقشی بازدارنده و آفتی کشندهتر از سركوب حاكمان را در پی خواهد داشت باید شناسایی و برطرف گردند.
آنچه در این مقاله قابلبحث است، پرداختن به نكات مثبت و علل موفقیت جنبشهای مردمی نیست، بلكه برشمردن بخشی از آفتهای رفتاری و سیاسی موجود در بین مبارزان جنبشهای مبارزاتی است كه مطمئناً با توجه به تلاشهای گذشته، كار نظری بیشتری را در این زمینه از طرف مدافعان آزادی و عدالتطلب میکند!
پایبندی به اصول دمكراتیك
*یكی از آفتهای مخرب جنبشهای مردمی را میتوان عدم رعایت و پایبندی به اصول دمكراتیك از طرف نیروهای مبارز در ارتباط با حقوق دیگر عناصر جنبش و یا نادیده گرفتن حقوق دمكراتیك مخالفین نام برد.
اگرچه دمكراسی و حقوق دمكراتیك بهخودیخود تنها دغدغه جامعه بشری نبوده و نیست اما برای رسیدن به اهداف والای انسانی و دفاع از ارزشهای آن باید از مسیر دمكراسی گذشت و برای ماندگاری این ارزشها باید آن را بكار بست.
نیروهایی كه خود را ترقیخواه میدانند و برای ارزشهای انسانی تلاش میورزند، شاید بتوانند با فداكاری و كار تودهای هرم قدرت را تصاحب و در جهت اهداف انسانی تلاش ورزند، اما بدون پایبندی جدی به این ارزشها نخواهند توانست به اهداف نهایی خود دست یابند و باورهای خود را تثبیت و ماندگار سازند!
گام اول برای توانمند نمودن جنبشهای مردمی در مقابل حاكمان استفاده از حداكثر ظرفیت نیروها برای تحكیم مواضع خود در موقع دفاع و یا تهاجم است، برای فراگیر نمودن جنبشهای مردمی با توجه به اهداف پیش روی باید روابط و ساختاری دمكراتیك متناسب با آن تهیه، تنظیم و برقرار کرد.
همه نیروهای حاكم و محكوم از كمونیست تا لیبرال، از ملی تا مرتجع موجود درصحنه سیاسی اجتماعی كشور خود را مدافع حقوق دمكراتیك و پایبند به دمكراسی میدانند. هرکدام از آنها سعی دارند بیش از دیگران خود را مبلغ و مروج آن نشان دهند. همه این مدعیان دمكراسی برخلاف ادعای خود تعریف مشخص و یکسانی از آن ارائه نمیدهند، چنانچه تعریفهای مشابه ای از طرف آنها بیان شود همیشه به معنای برداشت یكسان آنها در عمل نخواهد بود.
تعابیر و تفاسیر از دمكراسی زمانی خود را بهتر نمایان خواهند كرد كه اساسنامه و ضوابط تشكلات سیاسی، اجتماعی و صنفی مختلف در قیاس باهم، موردبررسی و بازبینی واقعشده و یا درجه پایبندی آنها را در عمل نسبت به همان ساختار و تعاریف را بتوان سنجید.
عدهای بهصرف اینكه خود را لیبرال و یا كمونیسم مینامند چنین متصورند كه این القاب و ایدهها در درون خود از بالاترین استانداردهای دمكراسی برخوردار بوده و تمام صفات نیك انسانی را با خود به همراه دارند و لذا دیگر نیازی به پرداختن و تأکید بر این مقولهها نیست زیرا لیبرالیسم و یا كمونیسم به تمام نیازهای جامعه بشری پاسخ داده و این مباحث تكمیل یافته میباشند. آنها توجه نمیکنند بهصرف وجود ایدههای ارزشمند نمیتوان همه مدعیان مدافع چنین بینشهایی را پایبند آن ارزشها دانست.
تجربههای عینی و تاریخی نشان داده است همواره انسانهای شریفی بودهاند كه بهصرف داشتن نیات خیر مرتكب اعمال اشتباه شده و یا جنایتكارانی بودهاند كه با توسل به همین القاب و تفاسیر، فجایع گستردهای علیه یاران و یا مخالفین خود انجام دادهاند.
برخی از یاد میبرند كه هر كس بر اساس منافع خود این ارزشها را تفسیر، تعبیر، تبلیغ و بدانها عمل خواهد كرد. آنها فراموش میکنند که تنها در نقد و چالش همهجانبه است كه میتوان صحت چنین ایدهها و اعمالی را موردبررسی قرارداد. یكی از نتایج این مغایرتها، وجود گروهها و احزاب رنگارنگی است كه تحت یك ایده و با القابی مشابه اما متفاوت از هم طی طریق مینمایند!
با توجه به تجربههای بسیاری كه از مبارزات یکصد سال اخیر مردم كشورمان و جهان پیرامون كسب کردهایم، میتوان پرسید چرا تاکنون نتوانستیم این تجربیات را در زندگی روزمره بكار بسته و راه روشنی را با حفظ هویت و منافع مشترك باهم بپیماییم؟
در شرایط کنونی میتوان سؤال کرد: با توجه به سركوب گستردهای كه از طرف حاكمیت جنایتكار جمهوری اسلامی در مورد مردم و اپوزیسیون اعمال میگردد و همه به استبدادی بودن آن معترفیم، چگونه است كه مخالفین این نظام ضد بشری نتوانستهاند با توسل به سازوکار دمكراتیك ضمن قبول تفاوتها پیرامون اشتراكات خود مباحثه و به توافقاتی ارزشمند دست یابند؟
پس از سقوط رژیم سلطنتی، در زمانی كه هنوز حكومت اسلامی خود را تثبیت نكرده و فضای نیمه دمكراتیكی در كشور پدیدار شده بود، موج گستردهای از اقشار مختلف مردم برای دخالت در سرنوشت سیاسی كشور جذب نیروهای سیاسی شدند اما با كمال تأسف در همان زمان كه تودههای مردم به جریانات سیاسی دل بسته بودند و نسبت به تحولات كشور واكنش مثبت نشان دادند بخشی از رهبران این جریانات درگیر رقابتهای درونگروهی بوده و بدون درس گیری از جنبش تودهای و با توسل به رفتارهای غیر دمكراتیك درصدد به حاشیه راندن یاران و یا رقیبان خود بودهاند!
با نگاهی گذرا به نیروهای سیاسی خواهیم دید، این گروهها پس از دوران كوتاهی بهصورت فردی و گروهی با ریزش نیرو مواجه میشوند. این ریزشها در حالی انجام میگیرند كه اكثر نیروهای جداشده نهتنها میدان مبارزه و كار سیاسی را ترك نمیکنند، بلكه خود در صدد ایجاد تشكل جدید بوده و یا بهصورت انفرادی به مبارزه ادامه میدهند!
در بین اعضاء و گرایشهای موجود در یك تشكل بارها دیدهشده که اتفاقنظر واحدی نسبت به این مقوله اساسی ( دمکراسی ) وجود ندارد و لذا هرکدام رفتاری متناقضی با ادعای طرحشده از خود بروز میدهند و یا رفتار غلط خود را منطبق بر اصول دمكراتیك دانسته و دیگری را به نقض آن حقوق متهم میسازند. درنتیجه عدهای خود را قربانی و دیگری را خودمحور، دگم، مستبد، غیر دمكرات، ساختارشکن، خائن و ... معرفی مینمایند!
متأسفانه روند پیدایش و تشدید بسیاری از اختلافات، انشعابات، جداییها، انحلالها، جناحبندیها، کنارهگیری و اخراجها براثر عدم بهکارگیری ساختار دمكراتیك درونگروهی بوده است. میشود گفت نبود درك صحیح از دمكراسی و روابط دمکراتیک باعث بروز و عمیق شدن کدورتها، اختلافات سیاسی، ایدئولوژیك و درنهایت، شکستها شده است.
بسیاری از احزاب، گروهها و یا جناحبندیهای درونگروهی علت اختلافات خود را نظری، سیاسی، دیدگاهی و ایدئولوژیك عنوان میکنند و چنان بر نظرات خود اصرار میورزند كه حاضر نخواهند بود ضمن احترام به حقوق دیگری با طرف مقابل وارد مباحثه و جدل نظری شوند، یقیناً درصورتیکه بتوان اصول دمكراتیك را بهعنوان حقوق ساختاری و فرهنگی رفتاری در زندگی شخصی و تشكیلاتی بكار برد، با توسل به آن میشود بسیاری از کجفهمیها، تندرویها و اختلافات را مهار كرد و یا از گسترش آن تا مرز انشقاق و دشمنی جلوگیری نمود.
وقتی فرد، گرایش، جناح و یا فراكسیونی ضمن اعتقاد نظری و عملی نتواند نظرات، دیدگاهها و انتقادات خود را بهطور آزاد در میز خطابههای تشكل مربوطه طرح و منعكس نماید آیا صحیح خواهد بود سكوت اختیار كند و یا در جدلی بیفرجام خود را در حصارهای غیر دمكراتیك حاكم بر آن مجموعه حبس کند؟
شاید عدهای تصور كنند در زمانی كه فردی در جدل نظری بسر میبرد و برای انعكاس ایدههای خود با تریبون بسته مواجه میشود، نباید برای درج نظرات خود درصدد دستیابی به امكانات رسانهای دیگر شود زیرا معتقدند، این عمل باعث خواهد شد نهتنها مبارزه درونگروهی کمرنگ شود بلكه تفرق و آشفته فكری بیشتر مخاطبین را به دنبال خواهد داشت و یا گسترش تعداد رسانهها به چنان عددی رسیده است كه با تعداد مخاطبان برابری میکند و این روند، خلاف وحدت ، انسجام، تحملپذیری، مدارا و نقد سازنده خواهد بود.
به لطف علم و تلاش جمعی بشر، وسایل ارتباطی جمعی به چنان درجهای از رشد رسیدهاند كه میتوان با صرف اندك هزینهای به بخشی از امكانات آن دستیافت و از آن متناسب با موقعیت و جایگاه خود در اجتماع بهره برد.
رسانهها و وسایل ارتباطجمعی، بهمانند دیگر دستاوردهای علمی بشر میتوانند در خدمت قدرتمندان و یا در شرایط موجود به نسبتی بهمراتب ضعیفتر در اختیار ملتها قرار گیرند، ابزارها و وسایل ارتباطجمعی بهخودیخود نه مضر و نه سودآور میباشند، بلكه این انسانها هستند كه با نوع بهکارگیری از آنها، بدان ارزش میبخشند.
شاید برخی معتقد باشند طرح ایده پلورالیسم و چندصدایی نهتنها در جهت منافع تودهها نبوده بلكه ترویج چنین تفكری باوجود امكانات تبلیغی كه از طرف دنیای مدرن مهیا شده است باعث سردرگمی و فاصله بیشتر افراد میشود، تا جایی كه كمترین رنجش را از طرف همراهان خود تحمل نكرده و برای درمان این معضل و رساندن پیام خود به تشكیل رسانه اقدام خواهند نمود!
آری، اگر چندصدایی معادل با تفرق و تکصدایی به یكپارچگی معنا شود شاید بتوان نتیجه گرفت روند چندصدایی در شرایط عادی خطا خواهد بود اما اگر در تشكل و تجمعی نتوان نظرات فردی و دیدگاههای انتقادی خود را انتشار داد آیا باید خود را در آن چهارچوب بسته محصور نمود و خاموشی گزید؟
طبیعی است درزمانی كه فرد نتواند تابع جمع باشد و منافع خود را با آن تطبیق دهد و یا جمع نخواهد حقوق فردی را تضمین و محترم شمارد، آن تشكل، جمعی متفرق است كه بر بستر یكسری از ضرورتها و اجباراً پیرامون هم گردآمدهاند كه با اندكی جابجایی شیرازه آن به هم خواهد ریخت و ماندگاری تصوری تصنعی و عبث خواهد بود.
اگر شرایط بهگونهای باشد كه افراد ضمن اهداف مشترك نتوانند نظرات خود را بهطور آزاد طرح و باوجود تفاوتها در رسانه مشترك درج نمایند، آیا مخاطبین میتوانند قبل از اینكه دیدگاهی انتشار یابد مطلع شده و آن را بهنقد و چالش كشند؟
هیچ حركت و مبارزهای خالی از اشتباه و یا اشكال نیست، اشتباه و یا انحراف در مبارزه میتواند از جانب فرد و یا گروهی در تشكلی سرزند و عواقب خاص خود را به دنبال داشته باشد، آیا معیار سنجش درستی و یا انحراف در كجاست و چه كس و كسانی مسئول آن خواهند بود؟
آیا میتوان به دلیل مخالفت با نظر فرد و یا جمع از درج مطالب آنها كه با امضای شخصی و یا گروهی است خودداری نمود، آیا نباید آن مطلب را درج كرد و در صورت مخالفت با آن، آن را نقد و به قضاوت مخاطبان سپرد؟
آیا فرد و گروهی كه تحمل نظرات دیگر افراد همراه خود را ندارد میتواند برای حقوق فردی و جمعی مخالفین ارزشی قائل باشد و خود را دمكرات ملقب نماید، آیا با چنین روشی این حق را به دیگرانی نخواهیم داد كه تاكنون با ما چنین كردند؟
بهراستی معیار دمكرات بودن چیست و تا كجا به آن پایبندیم، آیا كسانی كه به هر دلیل مانع انتشار نظرات دیگران میشوند باید مورد سرزنش و نقد قرار گیرند و یا كسانی كه برای ارائه نظرات خود مجبور خواهند بود روزنهای مناسب بیابند؟
آیا عدم درج و حذف نظرات شخصی و جمعی همکیشان به معنای سانسور نیست، این روش چه تفاوت كیفی و ماهوی با عملكرد وزارت ارشاد و سانسور رژیم جمهوری اسلامی در ایران دارد؟
کار جمعی و تشکلات تودهای
*یکی دیگر از آفتهای مبارزات جنبشهای مردمی عدم توجه جدی به کار جمعی و تشکلات تودهای است.
عدم توجه برخی از جریانات سیاسی به تشکلهای تودهای باعث خواهد شد نهتنها بستری مناسب برای پیشبرد مبارزات در جامعه مهیا نشود بلكه آنها را در برابر یورش دشمن خلع سلاح نموده و چهبسا تودههای مردم بهجای صفآرایی در مقابل حاكمان، بهعنوان سیاه لشكر در خدمت جناحی از دشمن قرار گیرند!
وقتی یك جریان سیاسی نتواند تشكلات صنفی و سیاسی تودهای را بنیاد نهد و یا در ایجاد و گسترش آنها ایفای نقش نماید، طبیعی خواهد بود كه میدان مانور وسیع و استحكامات مطمئنی را در اختیار نخواهد داشت،عدم سازماندهی تودهها در محیطهای كار وزندگی باعث خواهد شد تا تودهها نتوانند تجربه عملی و عینی مفیدی را از مبارزات خود كسب نمایند و چنانچه تحت هر شرایطی جنبشی شكل گیرد آنها نخواهند توانست ضمن تبادل و بهکارگیری تجربههای قبلی روشهای نوینی را اتخاذ نمایند.
تشكلات دمكراتیك تودهای در هر جامعهای میتواند حافظ و اعتباری برای جریانات سیاسی مردمی باشد. این جریانات ضمن تلاش برای ایجاد، گسترش و تحكیم این بنیادها میتوانند از آنها نیرو گرفته و بدان نیرو بخشند.
درصورتیکه تشكلات تودهای (شوراها،اتحادیهها،انجمنها،سندیكاها،تعاونیها و ...) به اشكال مختلف در جامعه ریشه بدوانند و در ارتباط تنگاتنگی برای مطالبات خود تلاش ورزند، حاکمیتهای غیر دمكراتیك نخواهند توانست بهراحتی جامعه را سركوب و مقاصد ضد انسانی خود را عملی سازند.
عدم توجه جدی احزاب و فعالین سیاسی به نقش تشكلات دمكراتیك تودهای باعث شده است تا بخشی از این جریانات بدون پیوند تنگاتنگ با تودهها در مقابل یورش حاکمیتهای سركوبگر مجبور به اتخاذ شیوههای رفورمیستی و بعضی سوپر انقلابی شوند،اینها به دلیل اینكه نتوانستهاند در ارتباطی تنگاتنگ به تودهها آموزش دهند و از آنها كسب تجربه نمایند ناچار خواهند بود وظایف تودهها را خود بهتنهایی بر دوش كشند و یا مردم و جنبش را به دست جناحهایی از قدرت حاكم بسپارند.
در شرایطی كه جنبش و ادامه مبارزه با چالشهای بسیاری مواجه شود، رفورمی ستها و سوپرانقلابیون سردرگم گشته و هرکدام راه انزوای بیشتری از تودهها را خواهند پیمود و ناتوانتر از قبل سرخورده شده و بیشازپیش خود را خواهند باخت.
این شکستها باعث خواهد شد تا دو بخش خودباخته، استقلال، قدرت و اختیار خود را از دست دهند و هرکدام راه درمان را نه در ید تودهها، بلكه در قدرتهای دگر جستجو نمایند!
در چنین شرایطی هرکدام ناچار خواهند شد در مقابل قدرتمندانی كه همچون دو سنگ آسیاب ملتها را در میان گرفتهاند، سیاستی توأم با سفسطه را طرح و برای اجرای آن در مقابل قدرتمندان زانو زنند.
در جنبش كنونی مردم ایران بهراحتی میتوان شاهد مانورهای خودباختگان بریده از مردم بود كه نهتنها اختیار خود را ازدستدادهاند بلكه حاضرشدهاند با طرح سناریوهای ضد ملی استقلال جنبشهای مردمی كشورمان را به دست قدرتمندانی همچون ارتجاع و امپریالیسم سپرده و چارهاندیشی را از آنان طلب کنند!
برخی از این خودباختگان ناچارند در مقابل جمهوری اسلامی زانو زنند و ولیفقیه را با امربهمعروف و نهی از منكر بهسوی جماران و دوران طلایی امام رهنمون كنند و بخشی به درگاه كدخدای دهكده جهانی رفته، آمرزش خود را به همراه اجرای سناریوی عراق، افغانستان، لیبی و سوریه را تحت عناوین گوناگون طلب میکنند!
درحالیکه رژیم جمهوری اسلامی سعی دارد با صرف هزینههای بسیار توسط لابیهای خود در دالانها و مجالس دولتهای غربی چهرهای انسانی با پایگاه مردمی از خود ارائه دهد و در داخل سیاستهای بانك جهانی و صندوق بینالمللی را طبق نسخههای دیكته شده بنام طرح تعدیل ساختاری، تحول اقتصادی، هدفمند كردن یارانهها، بازار آزاد و ... با شتاب بسیار به کام خودیهای نظام دنبال كند، بخشی از پوزیسیون دورهگرد كه قبای اپوزیسیون را وارونه بر تن پوشیده است سعی دارد با ارائه تفسیری دیگر از اسلام و قانون اساسی كلیت رژیم اسلامی را حفظ نموده و با رایزنیهای گسترده و تبلیغات بسیار این توهم را ایجاد نماید كه میشود اسلام و دمكراسی را با هم تلفیق نموده و چهره مطلوبتری از حكومت اسلامی را نزد دیگر ملل و دولتها بنمایش گذاشت!
در این بازار دورهگردی نیروهایی از چند جناح خودباخته در اپوزیسیون چنین القا میکند، هماکنون كه رژیم اسلامی با دولتهای غربی درگیر بحرانهای بسیار است باید از تضاد موجود متناسب با همسویی ایجادشده بین منافع بیگانه و جنبش بهره برد و عدهای نیز خواهان همراهی با اصولگرایان اصلاحطلب و یا مدعیان تدبیری هستند كه قصد دارند راه امام را ادامه داده و در مبارزه علیه امپریالیسم به دیگر خلقهای ایران و جهان خدمت نمایند!
مبارزه ضد امپریالیستی
*برخی تمرکز عمده خود را بر روی مسائل جهانی گذاشته و با پیش کشیدن سیاستهای دول امپریالیستی و متحدان منطقهای آنها سعی دارند افکار عمومی مردم ایران را بهسوی خارج از مرزهای جغرافیایی کشور سوق دهند.
آنها امپریالیسم و سیاستهای استعماری و استثماریاش را محکوم نموده و آن را بهطور مرتب برجسته و افشا مینمایند. این بخش از مدعیان عرصه سیاست که عموماً خود را منتسب به نیروهای چپ قلمداد مینمایند بدون اشاره جدی به مسببان اصلی وضع مصیبتبار مردم ایران تنها به سیاستهای خارجی حکومت اسلامی در تقابل با دنیای غرب پرداخته و بهنوعی از آن حمایت مینماید!
آنها منافع حکومت اسلامی را با منافع ملی مردم ایران یکی دانسته و این حکومت غارتگر را نماینده مردم ایران در عرصه جهانی معرفی مینمایند. آنها چشم خود را بر فقر، بیکاری، فساد دولتی، ناامنی، اعتیاد، تبعیض، سانسور، سرکوب، تاراج سرمایههای ملی، تخریب محیطزیست و بیخردی رژیم حاکم بسته و با داستانسرایی و ایجاد توهم چهرهای ملی و اصلاحپذیر از آن ارائه مینمایند!
آنها برخلاف اسناد منتشرشده بهطور عامدانه فراموش میکنند که این حکومت برآمده از سازش امپریالیسم با ارتجاع اسلامی تحت رهبری خمینی برای محکم نمودن کمربند سبز اسلامی در دوران جنگ سرد و با متشکل نمودن گروههای تروریستی همچون طالبان و داعش برای توجیه اقدامات فرا منطقهای بعدی خود و تثبیت دنیای تکقطبی بوده است.
مدعیان ضد امپریالیسم فراموش نمودهاند که برخی از تضاد رژیم حاکم با دنیای امروز نه از موضعی مترقی بلکه از رویکردی ارتجاعی و ریشه در باورهای مذهبی آنان مربوط به دوران بردهداری و فئودالی دارد.
این بخش از مدافعان دروغین منافع محرومین و دشمنان جنگ مرتب ندای صلح را سر میدهند، از همه میخواهند در مقابل تجاوزها و لشکرکشیهای امپریالیسم برخیزند. آنها مبارزات مردم و اپوزیسیون سرنگونی طلب را همراهی با امپریالیسم دانسته و نتیجه آن را به نفع منافع ملی نمیدانند زیرا حکومت اسلامی را در چانهزنی با غرب و متحدان تضعیف مینماید. آنها چنین القا میکنند چنانچه رژیم سرنگون شود ایران به وضعیت لیبی و سوریه دچار خواهد شد!
این بخش از پوزیسیون لانه کرده در صف اپوزیسیون چهار دهه غارت و چپاول مردم ایران توسط حکومت اسلامی را عامدانه نادیده میگیرند؛ آنها نمیگویند سرکوب، تبعیض و فقر حاصل از سیاستهای ضد مردمی حکومت اسلامی بخش زیادی از مردم را به درجهای از استیصال رسانده است که حاضرند برای نجات خود به هر بیگانه متوسل شوند زیرا بهعین دیدهاند، مصیبتهای حاصل از عملکرد حکومت اسلامی کمتر از بیگانگان نبوده است.
آنها زیرکانه خود را به فراموشی میزنند که خودکامگی و انحصار قدرت، سرکوب و سانسور توسط باندهای مافیایی و فاشیستی حکومت نارضایتی را به درجهای رسانده است که مردم مناطق مختلف ایران این حق را به خود میدهند که بتوانند برای رهایی خود از زیر سیطره حکومتی راسا مبارزه و اقدام نمایند. آنها این مبارزات علیه حکومت را تجزیه طلبانه دانسته و با مسببان حکومتی آن همصدا میشوند!
مدعیان ضد امپریالیسم همراه حکومت اسلامی نهتنها سرکوب مردم ایران را نادیده میگیرند بلکه از مداخلات حکومت در امور دیگر ملل و کشورها هم تحت نام دفاع از امنیت ملی حمایت میکنند. آنها نمیگویند کدام اقدامات این حکومت ملی است و تاکنون کدام منافع و امنیت ملی مردم ایران را تأمین نموده است که باید از اقدامات تحریکآمیز و مداخله گرانه آن حمایت نمود.
این مدعیان دروغین مبارزات ضدامپریالیستی طوری از اقدامات و رقابتهای نظامی حکومت در خارج از مرزهای کشور در مقابل متحدان منطقهای امریکا دفاع میکنند که خود رژیم حاکم به حقانیت آن باور ندارد و میداند از این بحرانها تنها بهعنوان کارتهایی برای چانهزنی در سیاست خارجی میتوان بهره برد. آنها نمیگویند حکومتی که حداقل حقوق و نیازهای شهروندی مردم ایران را نادیده میگیرد چرا باید از تلاش آن برای دستیابی به سلاح هستهای با صرف میلیاردها دلار از جیب محرومین ایران دفاع کرد. مگر نه این است که قدرت نزد تودههای آگاه، مرفه و متشکل پشتوانهای برای حکومتهای مردمی است. طی چهل سال گذشته حکومت اسلامی به کدامیک از شروط گفتهشده عمل نموده است که مردم ایران بتوانند همچون صدها بمب اتمی در مقابل بیگانگان از آن دفاع کنند.
این مدعیان همسو با برادران بدنام وزارت اطلاعات رژیم و دستگاههای امنیتی آن نهتنها سیاستهای ضد مردمی حکومت در داخل را توجیه میکنند بلکه سناریوهای آن را در خارج از کشور پیش میبرند. آنها با این اعمال خود بیشترین ضربه را بر جنبش چپ زده و از اعتبارها آنها نزد تودههای معترض به حکومت میکاهند. درواقع میتوان گفت آنها نهتنها خادم ارتجاع حاکم خواهند بود بلکه امپریالیسم نیز از خدمات همهجانبه آنها بیبهره نخواهد بود زیرا این گروه:
1- با ارتجاع حاکم نهتنها مبارزه نمیکند بلکه حامی آن هستند؛
2- اینطور القا مینمایند که چپها از غارتگران حاکم دفاع میکنند؛
3- سطح مبارزه ضد امپریالیستی را تا مقیاس رقابت و اختلافات جریانات ضد مردمی کاهش میدهند؛
4- بجای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان، ناچارند چشم خود را بر سیاستهای نئولیبرالی حکومت ببندند؛
5- مسبب اصلی نابسامانیهای مردم را نه حاکمان اسلامی بلکه دول امپریالیستی معرفی میکنند؛
6- با ترویج سیاستهای رفورمیستی سدی در مقابل افکار انقلابی نیروهای چپ خواهند بود؛
7- اعتراضات مردم به ستوه آمده علیه چهار دهه جنایات و غارت حکومت اسلامی را مشکوک میپندارند؛
8- انقلاب را نفی نموده و دفاع مردم در مقابل تعرضهای نیروهای سرکوبگر حکومت را معادل با خشونت تعریف مینمایند درحالیکه خود از حکومتی دفاع مینمایند که برخاسته از انقلابی شکستخورده و ایدئولوژی ارتجاعی و مملو از خشونت و بی حقوقی است؛
9- با دفاع از مداخلات رژیم و بحرانآفرینهای آن در منطقه باعث رقابت تسلیحاتی و حضور مستقیم قدرتمندان جهانی در منطقه خواهند شد؛
و ...
این بخش از مدعیان مبارزات ضد امپریالیستی فراموش میکنند که این رژیم جدا از مناسبات حاکم بر نظام سرمایهداری جهانی و مجری سیاستهای نئولیبرالیستی در ایران نخواهد بود. آنها انکار میکنند که تضاد حکومت اسلامی با دول امپریالیستی به خاطر اخلال در نظم منطقهای و رقابت با متحدان گوشبهفرمان آن برای دریافت تضمین امنیتی و بقای سلطه خود است .
ادامه دارد
افزودن دیدگاه جدید