چه روز های سختی'
مدتها است دل بیقرارم'
در جستجوی خبری خوش'
دست به دامان هر رهگذر'
آواره هر برزن'
می زند ضربه به سینه ام.
ومن با اندوهی به سنگینی انتظار'
دوخته ام چشم به آسمانی تیره'
به رگبار های منجمد'
که قصد کرده اند روبیدن باورم را.
خودم راخوب می شناسم'
وقلبم را نیز.
شاید ترسیده باشیم 'کمی'
بوده است اما افق 'شاهد پیمان ما.
مگر می توان نایستاد.
مگر می توان رها کرد خانه خورشید'
وچنگ زد' سرگشته'
به سراب های نور.
غمگینم 'اما زنده است امید.
نویدم داده است افق:
نخواهد مرد باور رهایی.
می نشیند به بار روزی.
........................
س_خرم
نوید
افزودن دیدگاه جدید