درنگی بر اندیشه و میراث هنری ناصر تقوایی
در روز وداع با ناصر تقوایی، تابوت او آرام بر دوش دوستداران سینما حرکت میکرد؛ پارچهای سفید بر آن گسترده بود و جملهای با حروفی درشت میدرخشید :
« هر چیز که نو نشود، کهنه میشود .»
همانجا، در سکوت جمع، این عبارت چون صدایی از درون آثارش طنین انداخت؛ صدایی از اندیشه و روح مردی که تمام عمر، به مبارزه با کهنگی و تکرار برخاسته بود .
نوجویی به مثابه شیوه زیستن
ناصر تقوایی تنها فیلمساز نبود؛ اندیشمندی بود که سینما را ابزار شناخت و بازآفرینی زندگی میدانست. در جهان او، نو شدن نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی هستیشناختی بود. در هر اثرش، از آرامش در حضور دیگران تا ناخدا خورشید، نشانی از جستوجوی فرم تازه، زبان تازه و نگاهی تازه میتوان یافت .
او از تکرار هراس داشت و هرگز در موفقیتهای گذشته مأوا نگرفت. شاید همین روح بیقرار و جستوجوگر بود که سبب شد آثارش، با وجود کمتعداد بودن، در حافظهٔ فرهنگی ایران ماندگار شوند .
نگاه او به انسان و جامعه
در فیلمهای تقوایی، انسان ایرانی در میانهٔ کشمکش سنت و مدرنیته ایستاده است؛ انسانی که میان دگرگونی و ایستایی، در جستوجوی معناست. تقوایی با دقتی مستندگونه و نگاهی شاعرانه، چهرهٔ جامعه را بازتاب میداد بیآنکه به داوری شتابزده تن دهد. او باور داشت که «نو شدن» پیش از آنکه در فناوری یا سیاست رخ دهد، باید در نگاه انسان به خود و جهان اتفاق بیفتد .
تقوایی و زمانهٔ ما
امروز که جهان در گرداب سرعت و مصرف گرفتار آمده است، بازگشت به اندیشهٔ تقوایی یادآور این نکته است که نوآوری حقیقی، در عمق اندیشه و صداقت هنری نهفته است، نه در رنگ و لعاب سطحی. او نشان داد که سکوت و تأمل نیز میتواند گونهای از اعتراض باشد؛ اعتراض به ابتذال، به تکرار، به کهنگی .
جملهٔ نوشتهشده بر تابوتش نه فقط وداعی شاعرانه، بلکه بیانیهای فرهنگی بود — وصیتی برای نسلهای بعد از او :
اگر هنر، اندیشه، و حتی عشق، نو نشوند، دیر یا زود فرسوده میگردند .
میراث ناصر تقوایی، در فراسوی فیلمها و فیلمنامهها، همان باور همیشگی اوست :
که زندگی، همچون هنر، تنها در حرکت و تحول معنا مییابد .
او رفت، اما نگاهش باقی ماند؛ نگاهی که هنوز ما را به تماشای دوبارهٔ جهان دعوت
میکند .
و شاید به همین دلیل است که حتی امروز، در غیاب او، جملهاش هنوز تازه است :
«هر چیز که نو نشود، کهنه میشود .»
مسعود شب افروز
اکتبر ۲۰۲۵
افزودن دیدگاه جدید