امروز کمتر کسی است که درایران آشکارا از فقر، فساد و تنگدستی مردم سخن نگفته باشد و نگوید. جمهوری اسلامی ایران با تمامی بخش های تشکیل دهنده آن در نوع خودش پدیده ایست منحصر بفرد که براحتی نمیتوان شاخصی استاندارد برای اندازه گیری سیاست های آن بدست داد. بایستی این پدیده منحصر بفرد در زمان و مکان خودش بهنگام کنش و واکنشی که از خود بروز میدهد مورد ارزیابی و نقد قرار گیرد تا بتوان با ارائه طرح و برنامه درست به مقابله با سیاست های ویرانگر آن پرداخت. جمهوری اسلامی طی چهار دهه کاملا اثبات کرده است که هیچ برنامه جامعی برای رشد و توسعه کشور نداشته و ندارد اما در عین حال بایستی پرسید چرا جمهوری اسلامی ایران با وجود عدم بی برنامگی در رشد و توسعه اقتصادی، سیاسی توانسته است تاکنون به بقای خودش ادامه دهد و هیچ چشم اندازی هم از تغییر و تحول در این حاکمیت دیده نمی شود.
اعتراضات و شورش های خیابانی نیز تاکنون نتوانسته اند حلقه سخت حاکمیت (بیت رهبری) و تمامی ارگان های زیرمجموعه آنرا از خواب بیدار سازند و راه دیگری بجای سرکوب برای حل بحران های سیاسی، اقتصادی- اجتماعی که خود عامل بوجودآورنده آن می باشند، بکار گیرند. پافشاری آیت اله خامنه ای برادامه سیاست های ضد ملی و با نادیده گرفتن مطالبات سیاسی- اقتصادی مردم و سرکوب آن توسط نیروهای اطلاعاتی- امنیتی تنها کشور را به نقطه ای خواهد رساند که راه بازگشت از آن دیگر براحتی موثر نخواهد بود.
در طی چهار دهه عمر جمهوری اسلامی، دولت های روی کارآمده به جز دوره احمدی نژاد که تماما در اختیار و همراه با خامنه ای بود، تلاش نموده اند با تعدیل در سیاست های اقتصادی ( نولیبرالیستی) و نه سیاسی ( اگر حداقل گشایش کوتاه مدت در دوره خاتمی را نادیده نگرفته باشیم) فضای عمومی جامعه را در انطباق با خواست های حکومت جمهوری اسلامی کانالیزه و شکل دهند. عرق و تعلق خاطر ایدئولوژیکی تمامی رئیس جمهورها و نخست وزیران به نظام اسلامی و حفظ آن تاکنون مانع بزرگ و اصلی برای رشد و توسعه سیاسی و زدودن فقر و فساد بوده است. این نگاه و سیاست که نقش غالب را در حاکمیت دارا می باشد تاکنون صدمات جبران ناپذیری به منافع ملی کشور وارد آورده است. ادامه این سیاست راهی خواهد بود بی بازگشت. امروزدیگر نمی توان و نبایستی به افراد حقوقی و حقیقی که طی چهل سال در این حاکمیت فربه شده اند دل بست و از آنها امید معجزه داشت. آقای روحانی شاید آخرین مهره و روزنه ای بود برای خروج از این بن بست.
تخصیص میلیاردها تومان از ثروت ملی به مراکزی که فاقد کمترین نقش در تولید ثروت ملی دارند، دزدی آشکاری است از جیب مردم. کشوری که ٪۳۵ ثروت اجتماعی آن با فقر دست به گریبانند ونیز خیل عظیم تحصیل کردگان زن و مرد فاقد شغل متناسب با درجه تحصیلاتی خود و خروج نخبگان علمی از کشورتحت نام دردآور"فرار مغزها". کشوری با این درجه ازنزول در عرصه های گوناگون اجتماعی که نمی توانند در باز تولید ثروت نقش ایفا کنند، تنها به این معنا میباشد که بایستی موقعیت کشور را با ترم واژه ورشکستگی ملی تعریف کرد.
افزودن دیدگاه جدید