جمهوریت بهتنهایی، نه باید آلترناتیو منسجم و استراتژیک چپ برای مرحله گذار باشد، و نه باید به چتری برای حفاظت از جمهوری اسلامی ایران تبدیل گردد. استراتژی آلترناتیو چپ، نظام خودگردان مردمی سوسیالیستی است. در این نظام سیستمهای ساختاری مدنی و نهادهای اقتصادی اجتماعی مردمی و خودگردان بهموازات نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دولتی و در تکمیل همدیگر به همزیستی خویش ادامه میدهند. نظامهای مالیاتی، برنامهوبودجه، توسعه و رفاهی، حقوقی و مدنی چنین نظامی را تکمیل نموده و به همدیگر پیوند میدهد. جمهوری سکولار و دموکراتیک، آلترناتیو تاکتیکی مرحلهای چپ دموکرات برای عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران نیز است. این به آن مفهوم نیست که ما نظام جمهوری دموکراتیک سکولار را ایدئال و استراتژی چپ قلمداد بکنیم. خود ما بهوضوح در کشورهای متمدن غربی شاهد هستیم که چگونه در این نظامها سیاستمداران خریدوفروش میشوند و پوپولیسم تهییج شده توسط سرمایهداری رسانهای میتواند دونالد ترامپ ها و بولسونارو ها را بهعنوان نمایندگانی که بیشتر از پنجاهدرصد رأی آوردهاند، بر صد در صد مردم کشورها سوار نمایند.
مدلی جهت بررسی نظریههای متفاوت
با انتشار اعلامیه چهار سازمان جمهوریخواه، بحثهای داغی در این رابطه به راه افتاده است. بررسی این موضوع خود جای سخنهای زیادی دارد. لذا، جهت نظر اندازی کوتاهی بر موضوعات مطرحشده، میتوان دو محور عمودی و افقی جهت ارزیابی شاخصههای اصلی را در نظر گرفته و بر آن اساس نظارهایهای طرحشده را میتوانیم موردنقد و بررسی قرار دهیم. لازم به اشاره است که پلان بررسی ما میتواند از جدول سهبعدی یا چند محوری نیز تشکیل گردد. جهت هر چه فشردهتر کردن این ارزیابی، به یک جدول دومحوری کفایت میکنیم.
فرض کنیم در ستون عمودی چهار شاخصه جداگانه را قرار دهیم.
الف- شاخصههای تشریحی؛
ب – شاخصههای انتقادی؛
ج – شاخصههای سلبی
ج – شاخصههای ایجابی را قرار بدهیم.
حالا بیاییم و ببینیم، راهکارهای سیاسی، موضوعات طرحشده در مقالات و آلترناتیوهای مطرحشده تا چه اندازه روی کدامیک از شاخصههای (الف) ، (ب) ، (ج) ، (چ) یعنی تشریحی، انتقادی، سلبی و ایجابی تمرکز نموده و برای چگونگی گذار و عبور از جمهوری اسلامی ایران و مراحل بعدازآن پلاتفورم و آلترناتیو مؤثر، کاری و جامعتری را ارائه مینمایند.
همانطور که طرح شد، در ردیفهای افقی، میتوان روی راهکارها، سیاستها و شاخصههای جداگانه طرحشده در این مقالات و از طرف این مدلهای سیستمهای برنامهای سیاسی را ردیف نموده و سپس تأثیرات عملکردی آنها را بررسی نمود. من البته اینجا چنین جدولی را ترسیم ننموده، بلکه به سنجش نقدی کلی خود از مطالعه مقالات کفایت کرده و تلاش خواهم کرد بهطور مختصری آنها را در چارچوب جدولبندی ذکرشده موردمطالعه قرار داده و نتیجهگیریهای خود را در زیر جمعبندی نموده و ارائه دهم. قبل از این جمعبندی، اجازه بدهید خلاصهای از استنباط خود از سه مقاله را در زیر مرور بکنیم.
اعلامیه چهار سازمان جمهوریخواه
اعلامیه چهار سازمان جمهوریخواهان، بر صفبندی جدید شکلگرفته در درون اپوزیسیون تمرکز نموده و چنین مطرح مینماید که:
"ما اقدامات مدافعان بازگشت به سراب رژیم سلطنتی و مانور بر سر گفتمانهای " باستانگرایی ایدئولوژیک" ، "پوپولیسم راست" و "ناسیونالیسم افراطی" را سرابی بیش نمیدانیم. روشن است که توسل به خشونت و ترور شخصیت در شبکههای مجازی و تلاش محکومبه شکست در ترسیم یک "منجی" از آقای رضا پهلوی نه تطبیقی با نقش نمادین شاه مشروطه دارد و نه در چارچوب اصول دموکراسی میگنجد." "ما همچنین بار دیگر بر مخالفت باسیاستهای آلترناتیوسازی از سوی قدرتهای خارجی و اتکای اپوزيسيون به آنها برای تحولات سياسی در کشور تأکید میکنیم."
مقاله رفیق بهروز
مقاله رفیق بهروز، تقریباً موضع سیاسی گرفتهشده توسط اطلاعیه چهار سازمان جمهوریخواهان، را با تأکید بیشتری شکافته و با شفافیت بیشتری بهعنوان شکلگیری صفبندی جدید در صفوف اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران را بهصورت پررنگتری تشریح و ترسیم مینماید. ایشان بهدرستی روی خطر "آلترناتیو سازی از خارج ( بخوان آمریکا)" صحبت میکنند، که میدانیم منظور همان آلترناتیو باستانگرائی ناسیونالیستی پوپولیستی سلطنتی نئولیبرال به بودجه آمریکا و اقمار منطقهایاش ازجمله عربستان سعودی است. ناسیونالیستهای سلطنتطلب ما غافل از این امر میباشند که همسنگرهای دیگر آنها که در همین پروژه آمریکائی اشتراک دارند، چندان علاقهای برای ماندن در چارچوب ایران فدراتیو نیز نمیباشند.
قبل از اینکه به مقالات رفقا بهزاد و مجید نظری انداخته باشیم، اجازه بدهید روی اطلاعیه جمهوریخواهان و مقاله رفیق بهروز مکث کوتاهی بکنیم. اگر مضامین این نوشتهها را ازنظر بگذرانیم، جنبه "تشریحی" شکلگیری صفبندی جدید دوقطبی نوینی که یکی از این قطبها توسط پروژه آمریکایی در شرف طراحی و پیاده شدن است، بر جنبههای دیگر آن میچربد. نتیجه " ایجابی" که از آنها بیرون میآید این است که نیروهای آزاده، سکولار و ترقیخواه مدنی و سیاسی مردمی اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران، بهتر است در صفوف جمهوریخواهان ترقیخواه و مردمی گردآمده و با اتکا به جنبشهای مردمی مدنی آنها را ایزوله نموده و مانع از آن گردند تا یکبار دیگر ایران به دام و تله یک پروژه دیگر آمریکائی گرفتار آید.
این جنبه ایجابی بهصورت ناگفتهای ازیکطرف تا حدودی "خطر پروژه آمریکائی" را برجستهتر از آچمز حاکمیت جمهوری اسلامی ایران به نمایش میگذارد، از طرف دیگر در این مورد که آیا امکان اینکه اگر آن بخش از مردم عادی که نظام سلطنتی را درست یا غلط بهعنوان جامعه توسعه اقتصادی و دانشبنیاد تعریف نموده از آن پشتیبانی مینمایند، را میتوان به نحوی از افتادن به دام و تله پروژه آمریکا عربستانی در مورد ایران بیرون آورده و در صفوف نیروهای تحول و گذار از جمهوری اسلامی ایران به فردایی دموکراتیک ، سکولار و مترقی قرارداد؟ اگر این مقالات در این مورد سکوت نموده و یا در این مورد راهکار روشنی را پیش رو نمیگذارند، اینجاست که رفیق بهزاد به استنباط من در تلاش است تا بگوید که جماعت عادی که به صفوف سلطنتطلبان پیوستهاند، اکثراً مردمان عادی هستند که نهتنها نباید آنها را به سمت صف "خطر پروژه آمریکائی سلطنتطلبان" هل داد، بلکه باید از طرق اتخاذ سیاستهای تاکتیکی مناسبی آنها را به سمت صفوف مردم بازگرداند. البته اینجا حساب کسان و جریانهای خودفروختهای را که بهصورت قسمخوردهای به جیرهخواری مایک پمپئو و بهطورکلی عمو سام درآمدهاند، از مردم عادی جدا کرد.
مقاله رفیق مجید
رفیق مجید بر پایههای شاخصههای سنجشی ارزشی انسان مدرن قرن بیست و یکم، کارنامه دوران نظام جمهوری اسلامی ایران را موردسنجش قرار داده و کارنامه سیاه آن را روی میز میگذارد. این کارنامه بر پایههای ارزشی توسعه محوری، دانشبنیاد، تبعیض زدایی، حفاظت از محیطزیست و تأمین صلح و ... پرداخته و خواهان این است که نیروهای اجتماعی بر بستر چنین محورهای ایجابی حرکت نمایند.
مقاله رفیق مجید را من در بهترین حالت خود یک مقاله با منشأ بینشی آزادیخواهی و سوسیال دموکراتیک استنباط کرده و از آن این برداشت را میکنم که هرکسی از ظن خود میتواند بگوید که یا تمام شاخصههای طرحشده از طرف ایشان موافق است، یا اینکه در تلاش هستند تا آنها را بهطور هر چه کاملتری به مرحله اجرا دربیاورد. در این مورد سرمایهداری کلان نئولیبرالی، حتی بخش قابلتوجهی از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیز میتوانند چنین ادعایی را بکنند.
مقاله ایشان چنین مضمونی را مطرح میکند که توسعه پایدار و مدرن در کشور بر پایههای جامعه اقتصادی اجتماعی تولید محور، تبعیض زدا ، دانشبنیاد، حفاظت کننده محیطزیست و دموکراتیک و طرفدار آزادیهای حقوق بشری مبتنی است. اگر اینها پایههای نظام ارزشی آلترناتیو جایگزین جمهوری اسلامی ایران باشند، کدامین نیروها در شعار و گفتار با اینها مخالفاند؟ آیا نئولیبرالها و بخشهای قابلتوجهی از خود حاکمان جمهوری اسلامی ایران نخواهند گفت؛ نهتنها آنها به این اصول معتقدند، بلکه تا آنجائی که بتوانند در استقرار آنها میکوشند. همه آن نیروهای نئولیبرال اجتماعی اقتصادی که یکپایشان در بانکهای بینالمللی است، نخواهند گفت، سیاستهای اقتصادی خصوصیسازی و واردکردن سرمایههای خارجی بهصورت قرضههای خصوصی و دولتی رقابتها و انگیزههای مولد گرا اقتصادی را در جامعه تقویت میکند و برای جامعه اشتغال آفرینی میکند؟ نیروهای چپ دموکرات بر کدامین پایههای ارزشی دیگر اضافه بر اینها استوار بوده و بر کدامین تجربیات دردناک تلخ تاریخی دیگر تکیه میکنند؟
رفیق بهزاد، با چنین مقدمهای آغاز مینمایند که:
"اتحاد برای جمهوریخواهی و بس؟ دمکراسی و باقی هیچ؟ کدامین درس از خیزشهای جاری و چه پاسخ سیاسی درخور؟ ریسک سیاسی یا حفظ "پاکیزگی"؟ وارد صحنه شدن یا تماشاچی ماندن؟ چپ کجاست؟ و فقط انتقاد و اعتراض؟ "
"اگر این واقعیت دارد که بیشترینه طیف سلطنت و ازجمله آقای رضا پهلوی به خاطر ترامپیسم و مؤتلفین آن در منطقه بدجوری قند تو دلشان آبشده و راه افتاده است که همین خود در اندازه لازم ایجاب میدارد تا با اعمال سیاسی آنها به مخالفت برخاست و دست به روشنگری علیهشان زد، اما از آن نباید به این رسید که گویا خطر اکنون بیشتر از سوی سلطنتطلبان است. خیر، اولویت شناسی به ما میگوید که خطر اصلی همان جمهوری اسلامی است و انگیزه رفتاری ما جمهوریخواهان دمکرات سکولار را هم میباید مقابله با این خطر بالفعل شکل بدهد"
سؤال بهصورت خیلی شفافی اینجا پیش روی ما است. آیا خطر بزرگ هنوز از طرف آمریکا است؟ هنوز آمریکا دشمن بزرگ مردم ایران و ترقی و توسعه آینده جامعه ایران است؟ آیا ما در این مرحله باید از سد این خطر محوری عبور بکنیم، یا اینکه آنتیتز مرحله گذار برای مردم ایران هنوز خطر جمهوری اسلامی ایران و در رأس آن ولایتفقیه است؟
در این مورد به نظر من رفیق بهزاد بهدرستی مطرح میکند که هنوز شعار سیاسی محوری مرحله گذار امروزین ما عبور از جمهوری اسلامی است، نه خطر پروژههای آمریکائی که توسط باستانگرایان ناسیونالیست پوپولیست نئولیبرال در شرف پیاده شدن است. پروژه آمریکایی پتانسیل آن را دارد تا به خطر اصلی تبدیل گردد، ولی برای کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان و دیگر اقشار و طبقات اجتماعی مردم ایران، هنوز و بهصورت بالفعل جمهوری اسلامی ایران و نظام ولایتفقیه سد اصلی راه رسیدن به آزادی، عدالت، دموکراسی و جامعه عاری از تبعیض است. اعلامیه جمهوریخواهان و تحلیل رفیق بهروز پتانسیل چنین خطری را در خود حمل میکنند که با بها دادن غیرواقعبینانه به خطر سلطنتطلبان، به صورتی ضمنی یک چتر حفاظی بر سر حکومت جمهوری اسلامی ایران کشیده و آن را در حاشیه و بهعنوان یکی از سدهای تحول بهپیش قرار دهد. در چنین صورتی به خاطر مقابله با خطر اول و عمده که با این تعریف خطر پروژه آمریکائی است، استراتژی سیاسی ما در مقابل جمهوری اسلامی ایران از "انتقاد و اتحاد" فراتر نمیرود. در این مورد هیچ استراتژی ایجابی آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی ایران نمیتواند تعریفشده باشد. اینجا ناچار از استراتژی سیاسی اصلاحات در نظام سر درمیآوریم.
پایان سخن
نظام جمهوری اسلامی ایران به پایان خویش نزدیک میشود. تودههای زحمتکشان و جامعه مدنی ایرانی با پرداخت هزینههای سنگینی در تلاشاند هر چه بیشتر ازنظر ساختاری و نظری بهصورت متشکلتری درصحنه سیاسی حضور یافته و تاریخ خویش را رقم بزنند. استعمارگران گذشته، امپریالیستهای دیروزی و کلان نئولیبرالیسم جهانی امروزی به رهبری دولت آمریکا در تلاش آلترناتیو سازی دوبارهای برای حکومت جایگزین در ایران مینماید. چالش امروز ما افشاء هر چه گسترده تز پروژه آمریکائی در مسیر عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران است تا از افتادن مردم در چنین تله و دامی ممانعت به عملآورده و چنین پروژهای را هر چه بیشتر تضعیف نماییم. در چنین صورتی است که ما قادر خواهیم بود از تکرار تاریخ جلوگیری کرده و با صفوف هرچه گستردهتر مردمی از جمهوری ولایتفقیه به جمهوری سکولار و دموکراتیک آزاد و مردمی گذار نماییم.
https://www.bepish.org/node/1531
https://www.bepish.org/node/1520
https://www.bepish.org/node/1517
https://www.bepish.org/node/1513
افزودن دیدگاه جدید