شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب بیانیه ای تحت عنوان چهلسالگی حصر ایران صادر کردهاند که برخلاف بیانیههای گذشته ایشان، در برخی از متون انشای "فرشگردی" در آن هویداست. این بیانیه با قدری گرایش احساسات نوستالژیک باستانی ایرانی بهمثابه تنها نوش داروی موجود در بازار آشفته امروز با نگاهی فرشگردانه یا "عقب گردانه" ممکن است به تعبیری نسل نو را در مقابل نسلهای دیگر قرار دهد. این موضع نامألوف (حداقل برای نگارنده) و بهنوعی گسل برانگیز از شخصیتی که خود را همواره فراتر از تقسیمبندیهای سیاسی و جناحی و نسلی معرفی میکند، قابلدرک نیست. نا سلامتی اگر قرار بر تقسیمبندیهای نسلی و سنی باشد، خود ایشان نیز همانندِ نگارنده به نسل ماقبل انقلاب تعلق دارند. اگر منظورشان پویایی فکری و آیندهنگری است، که در این صورت باید گفت "ایبسا کافر که از صدها مسلمان پاکتر".
ایشان مینویسند "و بهراستیکه هر بحرانی معلول یک انتخاب است. بحران بقایی که امروز با آن روبرو هستیم معلول انتخابی است که انحطاط اندیشه و سیاست در آوردگاه ۵۷ در پی داشت. ضرورت امروز ما معلول همان انتخاب است. انتخابی که نسل نو در کنار اکثریت مطلق ایران ۹۷ کمترین نقشی در آن نداشت". در مورد معلول با ایشان کاملاً موافق هستم. اما باید اشارهای نیز به "عامل" انحطاط اندیشه و سیاست در آوردگاه ۵۷ داشت. قبل از انقلاب کنترل مطلق آموزش و فرهنگ جامعه و ابزار تولید اندیشه و عنان حیطه سیاست در اختیار چه کسی بود که با تلنگر یک آخوند بدان گونه به انحطاط و تباهی کشیده شد؟ حتی خود شخص اول مملکت خطاب به ملت بپا خاسته گفتند که "شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید" و انقلاب را تائید کردند و گفتند که "من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم"؛ و با اشاره به ظلم و بیقانونی و فساد قول دادند که آنها دیگر تکرار نخواهند شد. حال چگونه میتوان آن صدا را انکار کرد و انحطاط نامید؟
شاهزاده بهگونهای از نسل نو سخن میگویند که گویا اگر ماشین زمان چهل سال به عقب برگردد، این نسل نو با در دست داشتن دادهها و اطلاعات آن زمان ( و نه تجربه و آگاهی چهل سال بعد) اشتباهات "آن نسل نو" را تکرار نمیکرد. به عقیده من اینگونه نیست. جوانان و نوجوانان (نسل نو زمان خویش) و بخصوص دانش جویان که عصاره فکری و علمی جامعه بودند، در خط مقدم انقلاب قرار داشتند. آنها محصول محیط آموزشی و فرهنگ نظام گذشته بودند. اگر به آنها بهمثابه "قربانی" و معلول انحطاط اندیشه و سیاست بنگریم، نمیتوانیم از این سؤال بدیهی و اجتنابناپذیر فرار کنیم که عامل یا عوامل آن انحطاط اندیشه و سیاست چه کس و یا کسانی بودند. بلی! آیتالله خمینی قلمها را شکست و مخالفان را به زندان انداخت و احزاب را ممنوع کرد و دستور داد حزب فقط حزبالله باشد و لا غیر! این دستور برای ما نسل نو یا نسل جوان در آن زمان حالت دژاووء (deja vu) یا آشنا پنداری چند سال پیشتر از آن را تداعی میکرد که حزب فقط "رستاخیز" باشد و لا غیر!
نکته دیگری که درک آن برای من مشکل است این است که چطور هزاران نسل قدیمی طرفدار انقلاب که در دهه اول انقلاب و بخصوص در سال ٦٧ اعدام شدند، ازجمله خود نگارنده که در اسفندماه ٥٧ علیه حاکمان جدید تظاهرات کردیم و در فروردین ٥٨ صندوقهای رفراندوم کذایی را به آتش کشیدیم؛ اکنون جزو نسل قدیمی و معلول انحطاط اندیشه هستیم. اما کس یا کسانی از میان چهل نفر که بعد از چهل سال همانند ژنرالهای خود خوانده دستور آمادهباش و "عقبگرد" میدهند؛ و حتی بعد از قتلعام وحشتناک سال ٦٧ از آیتالله خمینی تعریف و تمجید میکردند که شواهد آن موجود است؛ جزو نسل پویا هستند که از اشتباه گذشتگان مبرا است؟
برخلاف درک نگارنده از منش همیشگی شاهزاده گرامی که همواره سعی میکردند از تهییج احساسات باستانگرایی و گذشتهگرایی بپرهیزند، اما بیانیه، در پاراگراف به پاراگراف خویش اشاره به نستالژی بازگشت به عهد باستان و " بازسازی کهنترین چهارراه تمدنی تاریخ" دارد. و اینکه با اشاره به مؤلفه نامفهوم "روان پارگی ناشی از اختلال هویتی" انتخاب این مسئولیت را فقط بر دوش نسل نو میداند و بس!
ایشان سپس به مقوله "ایرانستان" اشاره میکند و اینکه شرایط فعلی با "ایرانستان" فاصله چندانی ندارد. مشخص نیست که منظور شاهزاده از "ایرانستان" چیست؟ زیرا مسئولین نظام گذشته نیز میگفتند اگر آن نظام سقوط کند، ایران "ایرانستان" خواهد شد؛ که نشد. مسئولین نظام فعلی نیز بارها تأکید کردهاند که اگر این نظام سقوط کند، ایران "ایرانستان" خواهد شد؛ که نخواهد شد. بیانیه علاوه بر دعوت بقیه در زیر درفش کاویانی نسل نو، مجدداً تأکید میکند که فروپاشی هدایتشده رژیم جمهوری اسلامی جزو مسئولیتهای خطیر سیاستمداران ملی اندیش و کنشگران نسل نو است.
با توجه به احترامی که برای شاهزاده قائلم و ایشان را یک سرمایه ملی میدانم ، نگارنده میتوانست این نقد را بهصورت خصوصی برای شاهزاده ارسال کند. اما ازآنجاییکه این نوشتار بههیچوجه نقد شخصیت فرهیخته و جایگاه ایشان نیست، بلکه نقد "یک بینش سیاسی نو" است که توسط فرشگردیها تبلیغ شده است و اینکه به درون متن ادبیات سیاسی شاهزاده رهیافته است. بنابراین نیکوتر آن است که با حفظ احترام و علاقه همیشگی به شاهزاده و جایگاه ایشان، این گفتمان نقدگونه در فضای عمومی انعکاس بیابد. زیرا با اتکای به تجربه شخصی این را میتوانم با قاطعیت بگویم که ناآزمودگی و "جوان" بودن نه عین فضیلت است و نه مصداق معرفت. بسیاری از همین جوانان فرشگردی کمتر از ده سال پیش (آنهم بعد از تجربه تلخ سیساله جمهوری اسلامی) در جنبش سبز و در کنار میلیونها جوان دیگر برای بازگشت به "دوران طلایی امام" (بخوان دهه شصت) ادعای فضل و کرامات فراوان داشتند. در ضمن همه آن موتورسواران چماق به دست حزباللهی که بیرحمانه تظاهرکنندگان را سرکوب میکردند همگی جوان و از نسل نو بودند. لذا نمیتوان عملکرد آنها را به همه نسل جوان تعمیم داد،
نگارنده برای جنبش فرشگرد، علیرغم کاستیهای آن، احترام قائلم. همانگونه که برای همه مبارزان صرفنظر از سن و جنسیت و قومیت و دین و مذهب و ایدئولوژی و غیره احترام قائلم. انتقاد همیشگی نگارنده علاوه بر احتراز از گذشتهگرایی افراطی، بر روی این نکته بوده که نباید گسل و انشقاق جدیدی در بین اپوزیسیون و ملت ایران به وجود آورد. بهاندازه کافی گسل و شکاف در بین اپوزیسیون وجود دارد، گسلهای جناحی، سیاسی، ایدئولوژیکی، جمهوریخواهی، مشروطهخواهی، چپ، راست، ملی، قومی و غیره. به وجود آوردن یک شکاف دیگر بر مبنای نسل یا سن، نهتنها کمکی به همگرایی و انسجام ملی نمیکند، که برعکس باعث پراکندگی و فروپاشی بیشتر میشود که درنهایت به نفع جمهوری اسلامی است. باید بپذیریم که گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنکه هست گیرند. بر این مبنا اساس نقد فعلی نگارنده این است که نباید اجازه داد یک شکاف جدید دیگر در بین اپوزیسیون به وجود بیاید. شکاف نسلی! تعمیق و تولید گسل و شکاف در بین مخالفان، شگرد نظام جمهوری اسلامی است. شاهزاده همواره نقش خود را فراتر از همه گسلها و شکافهای موجود و در راستای ایجاد اتحاد و همدلی همه ایرانیان تعریف کردهاند.شوربختانه حداقل برخی از نکات مستتر در بیانیه اخیر شاهزاده، از این منظر، برای نگارنده قدری نامأنوس بود.
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
جمعه ١٩ بهمن ١٣٩٧
----------------------
افزودن دیدگاه جدید