می پرسد: "شما چه ؟ شماهم ازاصلاح طلبان حمایت کردید؟" می گویم: من هم متاسفانه جز کسانی بودم که به این جماعت دل بسته بودم و فکر می کردم که امکان تغیر در این سیستم توسط آن ها وحودارد.
به تلخی می خندد. "دل بستن شما با ما بسیار تفاوت دارد. شما از نظر سیاسی به مسئله نگاه می کردید و خواهان تغییر بودید. اماجوان ایرانی با تمام رگ و ریشه خود خواهان این تغییر بود.
جوان ایرانی تحلیلش ساده است. اگر اینها بیایند چقدر به نفع ماست؛ وگرنه، نه عاشق چشم و ابروی رفسنجانی بودند نه خاتمی و نه میرحسین. این که سر کار آمدنشان چقدر به نفع ماست! چقدر قدرت دارد به خصوص چقدر واقعا دلشان می خواهد به جوان ها آزادی و فرصت بدهتد.
همین طور که امروز به آقای رضا پهلوی هم از نطر این که تو مخالف ها بیشتراز همه قدرت دارد و آمریکا و ایرانیهای صاحب سرمایه خارج از کشور پشت سر او هستند و بیشتر طرف صحبتش با جوانهاست نگاه میکنند.
جوانان امروز ایرانی مسئله شان این است چه کسی می تواند آنها را از این وضعیت بلا تکلیفی و راستش بیپولی و بیکاری و تنگنا نجات دهد. فرقی نمیکند چه کسی باشد!
ما در جریان سال هشتاد و هشت حس می کردیم که اصلاح طلب ها هم نیرو دارند و هم مرد میدانند و تا آخر می ایستند و هم به ما جوان ها هم جدا از این که با جمهوری اسلامی موافق یا مخالفیم دل میسوزانند.
ما تغیرو گشایش در زندگی خود را جستجو می کردیم. کار، آزادی این که بتوانیم نفس بکشیم . ما می خواستیم شاهد جا یگزینی افراد متخصص ودلسوزاز خودمان به جای این حزب الهی های فرصت طلب و بیکلهای باشیم که کشور را قرق کرده اند. ما میخواستیم حداقل بخشی از نیاز های ما جواب داده شود. حداقل فضای آزادی باز شود که ما هم در سطح جامعه و جهان دیده شویم.
اما افسوس که تمام این آرزو ها بر باد رفت !
سرکوب شدیم و کشته دادیم! بسیار امید ها در هم شکست و شما اسم آن را شکست سیاسی اصلاح طلبان گذاشتید، ما نابودی آرزو هایمان! شما هم ما را که قربانیان اصلی بودیم ندید. اصولاً هیچوقت ما طرف صحبت و نظر خواهی شما ها نبودیم .
شما بر باد رفتن و پرتاب شدن بیشترما رابه قعر جهنمی که جمهوری اسلامی ساخته است ندید. ضربات روحی که روزانه به ما وارد می شود کسی نمی بیند. روانشناسها می گویند: "بیست میلیون ایرانی از اختلال روانی رنج می برند"؛ درست نیست ما جوانها همه روانی شدیم. کسی که علاف است دیروزش با امروز و امروزش با فردا فرق نمی کند و هیچ چشم اندازی ندارد و هیچ کجا به بازی گرفته نمی شود و ارزشی برای او قائل نسیتند؛ روانی که چه عرض کنم دیوانه میشود.
این گروههای سیاسی هرگز درک نخواهد کرد که چه بر نسل حوان ایران رفته و می رود. شما هیچوقت درد واندوه ما را وقتی که به دهانت می گوبند و هر لات کف خیابانی به خودش اجازه می دهد که توهین کند دست رویت بلند نماید و نتوانی کوچکترین اعتراض بکنی احساس نخواهید کرد!
وقتی که هیچ امنیتی از هیچ لحاظ نه افتصادی، نه اجتماعی و.. احساس نمی کنی وحشت برت می دارد .چطور برای شما وحشت، درد و رنجی را که یک جوان و نوجوان ایرانی می کشد ترسیم کنم؟
هیچ چیز بدتر از این نیست که همیشه جیبت خالی باشد، نتوانی آزادانه نظرت را بگوئی! برای آینده خودت تصمیم بگیری آینده ای که وجود ندارد .
همه چیز محو وتاریک است.
تنها حضور گله وار امت امام را می بینی که فقط می خورندوعربده می کشند ! همه چیز را در گند و کثافت غرق می سازند! کسانی که سیاه لشگر حکومت هستند.
از روزی که چشم باز کردیم همین عربده کشی ها همین محظوریت ها و ترسی که دائم با توست همراهمان بوده. ترس و پنهان کاری که از بعد مدتی شهامت و اتکا به نفس ترا از بین میبرد، زبونت می سازد، پرخاشگرت می کندو تبدیل به شخصیت تو می شود.
وقتی می بینی که چطور پدرومادرت برای چرخاندن چرخ زنئگی مجبوربه هزار تا پشتک وارو زدن و تظاهر به چیزی که اعتقاد ندارند می شوند در هم می ریزی. از پدرت، خودت، از دور وبری یات بدت می آید. کاری که نمی توانی بکنی ! توان اعتراض به حکومت هم نداری!
دو راه بیشتر برایت نمی ماند .خارج شدن از آن مملکت به هر قیمت که شده و یا بیخیال شدن به همه چیز!
این دو وجه اساسی ترین نمود امروز جوان ایرانی است .اگراروپا، امریکا درهایشان را بر روی جوان های ایرانی باز کنند در آن مملکت جز تعدادی جوان های لکچری و اندک دار ودسته حکومت کسی نخواهد ماند. این واقعا اصلی ترین خواست جوان ایرانی است در رفتن از ایران اسلامی !
وقی که امکان خارج شدن نیست، تنها می ماند بیخیال شدن و ول کردن خودت هر چه پیش آید خوش آید! چیزی که اسمش نهیلیسم است.
بخش وسیعی از جوانان امروز دچار این عارضه اند از این رو این همه به اعتیاد روی می آورند.
کاش می توانستید از نزدیک با جوان ها باشید. پاتوق هایشان بروید . امروزه چهار نوع یا بهتر است بگویم پنج نوع پاتوق تو ایران به خصوص تهران وجود دارد.
اولی پاتوق بالا شهری های آقا زاده است. دومی پاتوق وسط شهری های طبقه متوسط، سومی مال جوان های پائین شهری، چارمی در همان پائین شهر پاتوق لات هاو معتاد های اساسی.پنجمی هم مال یچه هیئتی هاست که روز به روز کمتر می شوند. هرکدام از این پاتوق ها قصه خودشان را دارند که ترسیم کننده حال و روز جوان های ایرانی است.
ادامه دارد
افزودن دیدگاه جدید