دیالکتیک کمیک رفع از خودبیگانگی ولایت مطلقه و سرانجامش!
آن چه اکنون در سلاخی و ردگسترده کاندیداهای نمایش انتخاباتی شاهدش هستیم، مهندسی کامل آن در فازنخست است. اما به نطر می رسد که این مهندسی فازدومی هم دارد که دستبردبه آراء اخذشده با هدف بالابردن میزان آن به حدنصاب بالای ۵۰٪ مهمترین ویژگی آن است.
کمتر از سه هفته دیگر قراراست که رژیم مضحک ترین نمایش انتخاباتی تمامی دوران خود را برگزارکند در شرایطی که به گفته عباس عبدی طبق نظرسنجی های صورت گرفته ۷۵٪ مردم خود را خارج از هر دوجناح نظام عنوان کرده اند و تازه از میان همان ۲۵٪ باقی مانده هم که به پای حمایت از دوجناح رژیم (اصول گرایان ۱۱٪ و اصلاح طلبان ۱۴٪) نوشته می شود، تنها کمی بیش از یک پنجم از حامیان اصلاح طلبان گفته اند که شرکت قطعی می کنند و در میان مدافعان اصول گرا این رقم ۴۹٪ است. این گزارش برآن است که در بهترین حالت ۱۱٪مردم در انتخابات نماینده دارند. اگر همین گزارش را که قطعا محتاطانه است و هنوز هم با واقعیت های جامعه فاصله دارد ملاک قراردهیم؛ فی الواقع ما با یک تحریم گسترده و پرشکوهی مواجهیم که آنسویش انزوای پرشکوه رژیم است و از قضا غرض امثال عبدی ها، دادن هشدار به سردمداران نظام است تا ذدر مورد پی آمدهای آن تأمل کنند. اما این گونه هشدارها آب در هاون کوبیدن است؛ چون که جناح حاکم و در رأس آن شخص خامنه ای و حامیان ذوب شده اش آگاهانه شمیشر را از روبسته اند و نه قصد آن را دارند و نه احتیاجی به داغ کردن تنورانتخابات به شیوه معمول دامن زدن به رقابت های جناحی. برای آن ها انتخابات، فارغ از نتیجه، معنائی بجز حضور و انجام تکلیف الهی و زدن سیلی به چهره دشمنان ندارد. در حقیقت رابطه و نسبت معکوس و معناداری بین داغ شدن تنورانتخابات با تنورکارزارتحریم وجود دارد. تنورجامعه آن قدر داغ است که ناپرهیزی در داغ کردن تنور«انتخابات» دور از حزم واحتیاط است و ممکن است شیرازه امور را بالکل از هم بپاشد و از تاک و تاک نشان اثری باقی نماند!. بهمین دلیل جوری مهندسی کرده اند که در همان مرحله نام نویسی تکلیف اکثریت قاطع نمایندگان بدون کوچکترین رقابتی پیشاپیش، بسان «کبریت صددرصدبی خطرزنجان» روشن شده باشد! این گونه مهندسی تقریبا مطلق آراء که در نوع خود بعیداست نمونه مشابهی داشته باشد و با قابلیت ثبت در کتاب رکوردهای جهانی گینس، می تواند نام حکومت اسلامی را جاودانه کند!. بهرحال می توان در پشت آن بوضوح هراس بزرگ رژیمی را دید که این چنین به کنج انزوا رانده شده و ناچارشده است، که با وقاحتی فزون از وصف عملا ۱۶۰نماینده را حتی بدون آغازانتخابات و در همان مرحله نام نویسی گزین کند. در میان تقریبا قریب به همه حوزه هاهم، چینش ها عملا به یک گرایش ذوب شده در ولایت تعلق دارد به قسمی است که رقابتی از نوع جنگ زرگری بین دو سه نفر خودی برقراراست. باین ترتیب نتیجه پیشاپیش روشن است و بهمین دلیل به معنی واقعی خود، این بار دوایر«انتخاب» و «انتصاب» که در گذشته بهرحال سعی می شد مرزهای کمرنگی بین آن ها وجود داشته باشد کلاملا برهم منطق شده اند. رژیم حتی از دلقکان ذوب شده اش خواسته است که از حدودوثغوریک جنگ زرگری فراتر نروند و از افتادن به دام کشاکش بیهوده پرهیزکنند. خط راهنما آنست که فتیله تنورانتخابات بسیار پائین و کم سو نگهداشته شود. رقابت قاعدتا برای عرصه ها و حوزه هائی است که بهرحال چیزکی برای تقسیم بین گرایش ها وجود داشته باشد و نتیجه از قبل نامعلوم باشد. در این جا حتی چیزی برای رقابت در بین طیف های اصول گرا هم وجودندارد!. مصباح یزدی با آگاهی به نبض اوضاع انتخاباتی و خاطرجمع بودنش از روندمهندسی همه جانبه آن، وظیفه خود و حواریون را چنین فرموله کرده است: مسأله اصلی برای ما «گفتمان»است و نه کمرنگ کردن آن به بهانه تهیه لیست مشترک و ائتلاف و امثال آن. همانطور که شورای نگهبان هم لُب مطلب را گفته و همگان را شیرفهم کرده است: وظیفه ما اجرای قانون است و نه ایجادشوروشعف. رفتارهای چندش آورسردلقکی بنام روحانی هم امروزه شهره عام و خاص است و در معرض ریشخندهمگانی: او و دولتش ضمن تمکین عملی به این مهندسی شده ترین انتخابات در دوره او و در عین همراهی با آن، با توسل به هیاهوسالاری و گفتاردرمانی و انتقادات توخالی و دهان پرکن تلاش دارد که با ایجادگردوغبارغلیظ حول آن، این رسوائی بزرگ را پنهان کند. هم چنین با گرفتن ژست های دروغین اعتراضی تلاش می کند تا بسهم خود شاید بتواند بخش هائی از مردم را به پای صندوق ها بکشد. در اصل مراداو اصلاح طلبان و طرفداران آن هاست که در آستانه انتخاباتی کاملا یک سویه و سلاخی شده، پاک مات و متحیر و منفعل و سرگردان مانده اند. هم او در راستای وطیفه خود چندی پیش بی سروصدا با محمدخاتمی-آن سیدمظلوم ممنوع التصویر و ممنوع النام و ممنوع التردد- دیدارداشت تا بلکه از این طریق آن ها را به پای صندوق ها بکشاند. به گفته روحانی با همه اشکالات موجود که گویا او هم به آن ها انتقاددارد، لازم و مصلحت است که قربته الی الله برای حفظ و تقویت نظام در انتخابات مشارکت فعال داشته باشیم. در این میان اصلاح طلبان با صدوربیانیه ای بی رمق، ضمن آن که گوش و چشم اشان متوجه فعالیت های پشت پرده کارچاق کن هائی چون عارف و جهانگیری و مجیدانصاری و... است که در تماس باحلقه های مرتبط با بیت رهبری و شورای نگهبان تا شاید که گشایشی در دقیقه ۹۰ حاصل آید؛ هشدارداده اند که زینت المجالس انتخابات نخواهند شد! یک تهدیدتمام عیارملانصرالدینی! به این معنا که از میان سه گزینه «تحریم فعال»، «شرکت فعال» (که می گویند اگرهم بخواهند اصلا امکانش نیست) و «شرکت غیرفعال»، جسارتا گزینه سوم را انتخاب خواهندکرد. گرچه در شرایط انفعال و فلج شدگی کامل دستخوش تشتت هم شده اند. چنان که تاجزاده خیرا نوشته بود نظام نیاز به جراحی دارد و پیشتر هم از ادغام نهادریاست جمهوری و رهبری و دوره ای و پاسخگوکردن قدرت سخن گفته بود؛ اما از آنجا که گوش کسی به به این حرف ها بدهکارنیست، و از آنجا که سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان به بادرفته است و نگران برآمدگفتمان های برون سیستمی هستند، به تازگی او هم اهمیت «گفتمان» را کشف کرده است تا به مصداق طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد، تا اگر از طریق انتخابات نشد از این طریق خدمتی به نظام کرده و آب ( اعتبار) از دست رفته را به جوی بازگردانند. ظاهرا او ناپرهیزی هم کرده و با زدن بی گدار به آب اعلام کرده است در انتخاباتی که نماینده نداشته باشم شرکت نمی کنم (عجب پهلوانی است او!). از این حضرات بعیدنیست که اگر در دقیقه ۹۰ هم شده از خیل نمایندگان گزینش شده چندنفری را بر اساس همان الگوی بد و بدتر جفت و جور کنند). اوضاع هرطور که باشد خواهیم دید که طبق همه سنوات سیدمظلوم به موقع از قرنطینه درآمده به عنوان یک فریضه تعطیل ناپذیر، چون اقامه نماز و دیگرآداب دینی، بازهم فراخوان شرکت خواهد داد و از همه اتباع و پیروان و باورمندان خود خواهدخواست که در این لحظات بحرانی و نفس گیر به یاری نظام مقدس بشتابند و دولت و حاکمیت را تقویت و دشمنان را ناامید کنند. و البته خودش نیز بی سروصدا، جوری که شبهه حضور در انظارعمومی را القاء نکند، به یکی از حوزه های دنج و متروکه رفته و قربته الی الله به لیستی از اصول گرایان کمابیش اندکی معقول تر رأی خواهدداد. اگر جزاین بود سیدمظلوم نبود! خلاصه آن که برای کل این جماعت، به عنوان اصلاح طلب، نفس حضورپای صندوق ها، سوای نتیجه، یک وظیفه تخطی ناپذیر است و عدم شرکت- تحریم که جای خود دارد- دشمن شادکن است! بهرحال حضور در مناسک «انتخاباتی» آش کشکی است که اصلاح طلبان چه بخواهند چه نخواهند به پایشان نوشته شده و در قباله اشان هم حک شده است. حتی اگر بفرض کسانی هم به شکل فردی شرکت نکنند خاتمی به نیابت از آن ها جبران مافات خواهدکرد. بدون چنین ادای دینی امرسیاست ورزی برای این حضرات از بیخ فشل و بلاموضوع شده و دستخوش بهران هویت می شوند.
دغدغه ماندن و الزامات آن !
امروزه روز، مهمترین دغدغه رژیم ماندن و نماندن است و خط راهنما، فشرده ویکدست کردن قدرت بدست یک اقلیت بسیارکوچک و بسیارممتاز است ( و بهمان اندازه بسیارفاسد) که باید با عزم و قاطعیت، سکان کشتی نظام را در چنگ خودبگیرند و آن را از میان طوفان های بزرگ و سهمگین اقتصادی که کفگیرآن به ته دیگ خورده و فشارهای حداکثری و فراینده ای که حدیقفی نمی شناسد و یا فشارهای بین المللی جدیدی که از راه می رسند و تداوم حالت شبه جنگی و آماده باش، در منطقه ای در آتش که پای حاکمیت هم به آن کشیده شده است و در داخل با مردمانی به شدت ناراضی و خشمگین و زخمین، به ساحل امن برسانند! از الزامات نجات هر کشتی طوفان زده، سبک کردن کشتی از بارهای اضافی است. جرگه بندی های جدید، تصفیه و بیرون ریختن جماعتی از خادمان و همراهان تاکنونی که دوران مصرفشان تمام شده است و دیگر غیرخودی هستند؛ جملگی طبق آموزه های ملوانان دستخوش طوفان هستند. آن ها حتی دوره مصرفشان حتی پیش از پایان مأموریت رسمی اشان به اتمام رسیده است. زمان خوش نشینی و حسرت روزهای خوش گذشته را خوردن در انتظارشان است!
رفع از خودبیگانی ولایت مطلقه و طنز تاریخ!
با چنین روندی است که بخش «خودانتصاب» ساختارقدرت، خیزبزرگی را برای تصاحب عرصه های باصطلاح انتخابی برداشته است تا طنزمایه ای وارونه از سیرتاریخ بسوی رفع از خودبیگانگی و تحقق ایده و حقیقت مطلق باشد؛ که در تاریخ گرائی هگل مابازاءخود را در حکومت پروس (ویلهم سوم) به نمایش گذاشت!. مایه های طنز از ضرورت ادغام جامعه در قدرت مشرف بر آن تراوش می کند که تحقق حکومت ولایت مطلقه و اسلامی خالص مصداق آن است. چهل سال تلاش و تکاپوی بی وقفه برای انطباق شکل با محتوا با هدف رهائی از دوگانگی ناسازه ای بنام جمهوری اسلامی، که مرکب از جمهوری و اسلام ولائی سپری شده است. نظام برای تحقق خود از طریق گسترش ماهیت خودانتصابی اش به همه بخش ها و کلیت پیکره نظام، یکدم آرامش نداشته است. گرچه بیلان چهل سال اول بیلان شکست و ناکامی آن بوده است؛ اما خامنه ای وعده تحقق آن را در گام دوم، یعنی در دوره پساچهل سالگی داده است! متحقق ساختن ذات مطلقه خویش و رفع از خودبیگانگی مستلزم بلعیدن جامعه در خود است؛ اما در عمل رژیم با معضل لقمه بزرگتر از دهانش مواجه شده که برطبق آن شکاف و فاصله بین جامعه رسمی که دولت (در معنای نظام) ادعای نمایندگی آن را داشته است و سیرجامعه واقعی به سمتی مخالف الگوها و ارزش های نظام چنان پرشتاب بوده است، بسان سرعت گریزسحابی های آسمان از یکدیگر؛ بجای ادغام و وحدت، رابطه مبتنی بر تقابل و تصادم و آنتاگونیسم برقرارشده است. مطابق گزاره مشهورهگلی که هرچه واقعی است عقلانی است و هرچه عقلانی است واقعی، اما خوداین گزاره، مشروط به گزاره دیگری است که مطابق آن هرچیزواقعی در عین حال ضروری هم است و واقعیت ها تا مادامی که ضروری هستند وجوددارند و هنگامی که ضرورت تاریخی خود را از دست بدهند رفتنی. و برهمین اساس هم بود که هگل از انقلاب فرانسه در قبال سلطنت حمایت می کرد. واقعیت آن است که خیزرژیم برای متحقق ساختن خود، ولایت مطلقه، و رفع از خودبیگانگی اش درغیاب محتوا و زمینه تاریخی لازم و حتی به بادرفتن آن همذات پنداری ها و توهم های نخستین نسبت به نظام ولایت فقیه به عنوان پدیده ای زمان پریش که هیچگاه امکان وقوع کامل نداشته است؛ که سیرتاریخی و چهل ساله آن و سرانجام مختومش بیانگریک فرایافت یک دیالکتیک کمیک و در خوداست و هیچ ربطی مگر در معنای وارونه اش با تحولات جامعه و سمت گیری آن ندارد!. وقتی واقعیت «ضرورت» وجوپدی خویش را از دست داد، آن گاه زمان زوال و فروپاشی فرارسیده است. به یک تعبیر حکومت سلامی در فراافکنی از خودبیگانگی اش، بدست خود گورخود را می کند!
بزرگترین چالش در برابرحاکمیت و سلطه هر اقلیتی که نتواند با صورتک نمایندگی جامعه و بنام آن و اکثریت حکومت کند و خود بدست خود حتی مناسک مربوط به آن را برچیند، از مقوله ماندن و نماندن است. در اینجا تنها نکته مهم فرارویاروندن آن لحظه های فرخنده ای است که قدرت مستقر احساس کند که قادر به ماندن نیست!
با این همه تا فرارویاندن آن لحظه های سعد، نباید نفس مواجهه با چنین معضلی را به معنای دست کشیدن سردمداران نظام از ادعای برخورداری از حمایت مردمی فهم کرد. هیچ قدرتی هیچگاه حاضر به اعتراف کردن در مورداقلیت بودن خود نمی شود مگر آن که در برابرشکل گیری یک ضدقدرت موازی بخواهد عقب نشینی کند و یا تسلیم شود.
دستکاری در آراء به مثابه فازدوم مهندسی انتخابات!
نکته مهم دیگر آن است که بهرحال، خلأ و شکاف بین انزوای گسترده (و در اقلیت محض بودن) و نیازبه نشان دادن حمایت توده ای از خود در مقام قدرت، بویژه در فصل انتخابات، یک جوری باید پرشود. این که چگونه و به کدامین شکل، مسأله ای است ثانوی که پیوسته باید رصدشود. باحتمال زیاد برای نشان دادن مشارکت بالای ۵۰٪ و تهیه برگ انجیری برای پوشاندن انزوای بزرگ و تماشائی خود، نیازمبرمی به رقم سازی دارد (افزودن بر میزان آراء ریخته شده و نه بسوداین یا یا آن باند) و بر اساس چنین نیازمبرمی احتمالا به آن مبادرت خواهدشد و بنا به مصداق آن ضرب اللمثلی که می گوید آب چو از سرگذشت چه یک متر چه صدمتر!
پرسش این است که آیا با توجه تجربه های ۸۸ و دیگرحساسیت ها، جرئت مبادرت به آن را دارند؟. البته پاسخ آسانی برای این پرسش وجود ندارد؛ با این وجود با توجه به چند فاکتورزیر می توان دلایلی برای وقوع آن اقامه کرد:
صورت مسأله در اینجا نه وجودرقبای مدعی در صحنه- مثل سال ۸۸- چرا که در اینجا اساسا پیشاپیش با انتخابات یک جناحی مواجهیم وموضوع هم بهره مندی آن است. پرسش دیگرمرتبط با آن میزان همراهی و همسازی دستگاه دولت است. رویهمرفته بنظر نمی آید که نظام ( که در ادبیات سیاسی به منویات رهبر و هسته سفت قدرت اتلاق می شود) در این مورد چندان مشکلی داشته باشد. این واقعیتی است که روحانی و دستگاه دولت مدتهاست که بدلیل وخامت بیش از اندازه اوضاع و احوال موجود و بیم از خطرانفجارآن رام و مرعوب شده اند و به خیمه نظام دخیل بسته اند و لاجرم بیش از پیش مطیع فرامین و دستورالعمل های رهبری شده اند. در حقیقت دولت غرق در بحران و پایگاه اجتماعی از دست داده و شکست خورده دربرنامه و از جمله برجام و غیره، درحالی که ز منجنیق فلک هرلحظه سنگ فتنه می بارد، هم چون زورقی شناور برسطح امواج طوفان متلاطم است؛ مدت هاست که برای مواجهه با چنین امواج مهیبی به زیرچتر خامنه ای پناه برده اند و جلسات سران قوا برای تصمیم گیری بفرمان رهبر نیز جز تعلیق وظایف دولت به مثابه دولت نیست. اکنون خامنه ای و سپاه و حامیان ذوب شده اش، پیشروی کرده و کنترل بسیاری از عرصه ها را به چنگ گرفته اند. چنانکه سپاه در تعرض جدیدی خواهان مشارکت و تصاحب حوزه پتروشیمی و بدست گرفتن کنترل اقتصادجنگی است و بیت رهبری هم نهادهای تحت کنترل خود را واردبورس بازار می کند. وقتی حسن روحانی اخیرا با شِکوه از این که تصمیم را کسان دیگر می گیرند و نه مراجع قانونی و رسمی و به عنوان مثال به بی اعتبارشدن گزارش مراجع قانونی برای تشخیص صلاحیت ها اشاره می کند؛ در حقیقت به همان کشف بزرگی نائل می گردد که زمانی محمدخاتمی پیرامون نقش رئیس جمهور به عنوان تدارکات چی نائل آمده بود. با این تفاوت که اکنون نقش تدارکاتچی بودن دولت به مراتب بیشترشده است. علاوه برآن تأکیدات و التماس های مکررروحانی در باره ضرورت حضورگسترده مردم و اصلاح طلبان در پای صندوق ها در این شرایطوانفسا، حاکی از اهمیت و ضرورت چنین حضوری، البته به شکل سیاهی لشکرصرف، نزددولت است. پس اگر مردم حاضر نشوند هم چون سیاهی لشکر ویا آن گونه که خامنه ای و دیگر سردمداران می گویند هم چون یک وظیفه و تکلیف به پای صندوق ها بیایند، آنگاه چه می شود؟ تکلیف افزایش فشارها و تهدیدهای روزافزون و قدرت چانه زنی در صورت نشستن بر پشت میزمذاکره با اروپا و آمریکا با چه پشتوانه ای صورت خواهدگرفت؟ روشن است که در شرایط ضعف درخواست امتیازات بیشتری روی میز گذاشته خواهد شد. با عنایت به آن افزایش بارانتقادی روحانی به موازات نزدیک شدن زمان انتخابات، بدون حکمت نیست. آن را باید بخشی از تاکتیک شناخته شده وی برای جلب مشارکت و کسب آراء بیشتر بشمارآورد که از نظر حناح رقیب هم در مجموع قابل درک است. در تکمیل این دلایل باید به یک موردعینی و تجربه شده اخیر یعنی عملکردهیئت های اجرائی وزارت کشور و نقش فعال آن ها در ردصلاحیت های دوراول هم اشاره کرد که این خود بیانگرهمراهی و مشارکت وزارت کشور با شورای نگهبان در مهندسی انتخابات و تمکین به ضوابط موردنظرآن شورا بوده است. چنان که مطابق آن شمارزیادی از گرایش های غیراصول گرا و اصلاح طب، حتی قبل از آن که پایشان به مذبح شورای نگهبان برسد در آن جا ذبح شدند!.
خلاصه کنیم: با توجه به نیازرژیم و ملاحظات فوق و با عنایت به این که رژیم پیشاپیش شمشیر را از روبسته و در وضعیت اضطراری سیاست می کند، و هیچ احدی هم پاسخ گونیست، بعید نیست که در راستای پرکردن آن خلأ، صرفنظر از چگونگی وشکل آن، شاهدکلیدخوردن فازدوم در پروژه مهندسی«انتخاباتی»، یعنی رقم سازی برای بالابردن آراء به حدنصاب بالای ۵۰٪ باشیم.
تنها نکته ای که به عنوان کلام آخر و در حقیقت به عنوان یک پرسش آخر باقی می ماند آن است که چگونه جنبش اعتراضی و غلیان خشم مردم و کنشگران و فعالین میدانی و ضدنظام می توانند از چنین فرصت هائی برای آوارکردن این بنای پوسیده و سقف ها و دیواره های ترک خورده بر سررژیم بهره بگیرند؟
یک چیز روشن است: این را می دانیم که حالت تهاجمی بخودگرفتن در پی شکست ها و فجایع و ناکامی های پی در پی و در فقدان لجستیک و پشت جبهه متناسب با تهاجم، و با صفوفی آشفته، اتخاذرویکردی قراتر از ظرفیت واقعی، در حکم فراربه جلو در شرایط محاصره شدگی توسط انواع بحران ها، قماربزرگ و پر ریسکی است که از توهم قدرت و البته بهمان اندازه از دلبستگی عظیم به حفظ غنائم و ثروت های انباشته شده تغذیه می کند. در شرایطی که در وضعیت افول و تدافعی و دریک کلمه بن بست هستید، پیشروی؛ حرکت در منطقه کوراست. در مسیری است که چه بسا پایانش چیزی جز تصادم و یا پرتگاه نباشد. با این همه چه کسی می داند آن نقطه تصادم و یا پرتگاه دقیقا در کجاست و در چه زمانی اتفاق می افتد؟. جنبش ضداستبدادی و برابری خواهانه مردم ایران قاعدتا باید بتواند وظایف نیمه تمام خیزش های قبلی، بویژه وظایف نیمه تمام مانده قیام بزرگ آبانماه* را به پایان برساند: شکل دادن به یک ضدقدرت موازی در فضامکان های شهری با هدف تغییررادیکال توازن قوا با الهام گرفتن از درسهای خیزش آبانماه و البته از منطقه و نقاط دیگرجهان.
-----------------------------
*- یک جمع بندی: از هفت روزی که ایران را تکان داد!
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_25.html#more
افزودن دیدگاه جدید