چند خوانش غلط از مسئلهی کنکور
بگذارید در همین ابتدای مطلب بگویم که وقتی از کنکور حرف میزنیم، موضوعِ گفتگو، یک «رقابت علمی» برای ورود به دانشگاهها نیست. تقلیل ابرمسالهی کنکور در حد یک رقابت علمی، یک دغلکاری آگاهانه و یا احیاناً ناآگاهانه است. تنها بخشی از کنکور که احتمالاً بتواند نسبتی با «علوم» داشته باشد، جواب دادن به سوالات کنکور است. اما در این بخش نیز نه توان علمی داوطلب، که مهارت تست زدن او محک میخورد. این تنها چیزی است داوطلب کنکور یاد میگیرد: زدن تست کنکور در مادههای مختلف درسی. بنابراین وقتی از کنکور حرف میزنیم، موضوع بحث به روشنی، یک رقابت علمی در سطح کشوری نیست.
کنکور یک صنعت ۴۰ هزار میلیارد تومانی، با اتکا با ارقام رسمی است. اما «صنعت» دیدن صرف کنکور نیز در نهایت تقلیلگرایانه است. اینکه حول و حوش کنکور، پولهای بزرگی جابهجا میشود، کافی نیست تا ما کنکور را همچون یک کارخانهی تولید پول برای موسسات کوچک و بزرگ کنکور، مدارس غیرانتفاعی و انتشاراتیهای کمک آموزشی بدانیم. اصطلاح «صنعت کنکور» تنها بخشی از این ابرمسالهی اجتماعی را پوشش میدهد.
مسئلهی دیگری که کلمهی کنکور، میتواند راه به کجفهمی در آن ببرد، تعداد کنکوریها در ایران است. غالباً تصور میشود که «کنکور» آزمونی برای گذر از دبیرستان به دانشگاه است. در نتیجه فقط سال آخریهای دبیرستان(همان پیشدانشگاهی. تعدد کلمات برای توضیح یک وضعیت آموزشی معین، به دلیل تغییرات گاه و بیگاه نظام آموزشی در ایران است.) و پشت کنکوریها درگیر مسالهی کنکور هستند. این برداشت به طور کلی غلط است. با ورود کودک هفت ساله به دبستان، بازی کنکور شروع میشود: آزمونهای آزمایشی، کلاسهای تقویتی، آزمونهای ورودی مدارس نمونهدولتی و سمپاد و کتابهای کمک آموزشی، هر یک به عنوان بخشی از آمادهسازی دانشآموزان برای کنکور، به کابوسهای تحصیل در نظام آموزشی کج و معوج ایران تبدیل میشوند. این روند تا سال آخر دبیرستان، و هر سال نفسگیرتر ادامه پیدا میکند؛ اما با ورود به دانشگاه تمام نمیشود. کنکورهای کارشناسی ارشد و دکترا نیز بخشی از همین بازی است که به ویژه با افزایش تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی از یکسو و بیکاری گستردهی این فارغالتحصیلان از سوی دیگر رونق گرفتهاند.
در سناریوی کنکور، غالباً شخصیت منفی داستان، موسسات آموزشی کنکور و انتشاراتیهای تولیدکنندهی کتابهای کنکور تلقی میشوند. اما این نهادها بیشتر به چشم میآیند، چرا که طرف حساب مستقیم دوطلبان هستند. اقتصاد کنکور دایرهی وسیعی از نانخورها را دور خود جمع کرده است: موسسات تبلیغاتی، بازار نشر و چاپخانهها، سازمان عریض و طویل سنجش، صدا و سیما که همیشه بخشی از آنتناش در اختیار کنکور است، همه و همه از سفرهی کنکور(که شباهتهایی هم به «سفرهی انقلاب» دارد.) ارتزاق میکنند. اینها تنها نانخورهای علنی کنکور هستند. سال گذشته روزنامهی همشهری گزارشی در مورد «فروش اطلاعات دانشآموزان به موسسات کنکوری توسط مدیران مدارس» منتشر کرد. اطلاعاتی که برای جهت دادن به تبلیغات و دسترسی نفر به نفر این موسسات به دانشآموزان استفاده میشد.
پس کنکور چیست؟
در بحث سلبی فوق، مخاطب کمابیش در جریان قرار میگیرد که از نگاه ما، کنکور چه چیزهایی نیست! اما بحث ایجابی در این زمینه، اندکی پیچیدهتر است.
سیاست افزایش تعداد دانشگاهها، که به طور مشخص از دورهی هاشمی رفسنجانی، در جمهوری اسلامی تداول یافت، اهداف کلان اجتماعی و سیاسی را دنبال میکرد. در مدت کوتاهی، در دور افتادهترین مناطق کشور نیز دانشگاههای آزاد، علمی-کاربردی و بعدتر پیام نور و غیر انتفاعی قد علم کردند. میتوان گفت مهمترین انگیزانندهی حکومت در رشد کمّی آموزش عالی، تبدیل بحران بیکاری، به منبع درآمد حکومت و نهادهای خصوصی وابسته به حکومت بود. میلیونها جوان آماده به کار، به صندلیهای دانشگاهها هدایت شدند، تا به جای حضور در جمعیت بیکار و احیاناً اعتراض به وضعیت، پرداخت کنندهی شهریه به دانشگاهها باشند. هر چند تاثیر این سیاست، تنها در تعویق و تعلیق ورود جوانان به بازار کار بود، اما از نظر اقتصادی غولی چون دانشگاه آزاد را پروار کرد که حالا سرمایهای افسانهای و امکاناتی در حد یک دولت مستقل دارد.
در این رشد تعداد دانشگاهها، اولویت حکومت «کمیّت» بود. در نتیجه کیفیت آموزش عالی، در حصر تعداد محدودی از دانشگاههای زبانزد ماند. همین ظرفیت، به بستری تبدیل شد تا کنکور را به عرصهی رقابت برای کیفیت آموزشی تبدیل کند. در واقع کیفیت آموزشی، دیگر نه یک حق و مطالبهی بدیهی، که یک «جایزه» برای برندگان رقابت کنکور بود.
اما کنکور هیچگاه نمیتوانست یک رقابت علمی خلاق باشد، به این دلیل ساده که منابع کنکور، تعداد محدودی کتاب، مربوط به دورهی دبیرستان است. از این تعداد محدود کتاب مگر چند مدل مختلف میتوان طرح مساله و سوال کرد؟ پس داوطلب کنکور، کافی بود بتواند در جریان شکل طرح سوالات قرار بگیرد. موسسات کنکوری، با بالهای آموزشی و انتشاراتی و البته مکملهای تبلیغاتی و ترویجی آنها نیز بنابر همین سیاست رشد و نمو کردند.
این وضعیت موجب ایجاد ساختار پیچیدهی آموزشی-اجتماعی، با هزاران فعال کوچک و بزرگ شد. از معلم خصوصی کنکور در فلان شهر کوچک تا موسساتی همچون قلمچی و البته سازمان عظیم سنجش!
در نتیجه کنکور بیش از هر چیز یک ابرمسالهی اجتماعی است که مانند هر مفهوم اجتماعی دیگری، جای خود را در تبعیض طبقاتی یافته و تحکیم کرده است.
ارقام چه میگویند؟:
سال گذشته، و در آخرین کنکور برگزار شده، در میان ۴۰ نفر اول کنکور سراسری، ۱۹ دانش آموز اهل تهراناند که ۶۶ درصدشان در مدارس غیردولتی و نمونه دولتی و ۳۳ درصد در مدارس سمپاد درس خواندهاند. همچنین بیش از ۹۰ درصد نفرات برتر شهرستانها، سمپادی بودهاند.
رضا امیدی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزهی سیاستگذاری اجتماعی، سال گذشته و در سخنرانی با موضوع «خصوصیسازی آموزش عمومی در ایران» ارقامی را مطرح کرد که نشان میدهد حتی مساله از عدم امکان ورود دانشآموزان طبقات متوسط و فرودست به دانشگاههای طراز اول بسیار بغرنجتر است. «مطابق با سرشماری سال ۹۵ در ایران، از ۵۵ میلیون نفر جمعیت بالای ۲۰ سال، ۱۶ درصد بیسواد كامل، ۱۴ درصد در سطح ابتدایی، ۱۸ درصد زیر سیكل و ۶ درصد زیر دیپلم تحصیلات دارند. به عبارتی ۵۴ درصد از كل جمعیت بالای ۲۰ سال، موفق به گرفتن مدرك دیپلم نشدهاند.» در واقع ۵۴ درصد جوانان ایران نه تنها داوطلب کنکور نیستند، که حتی دیپلم هم ندارند. با تضاد فاحش طبقاتی در عرصهی آموزش، این بخش از جوانان در سطوح مختلف از آموزش محروم شدهاند.
امیدی اضافه میکند. «در سال ۹۵ شكاف بین دهک بالا و پایین جامعه برای پرداخت هزینه در حوزه آموزش، ۴۷ برابر بوده و طبق آمارهای خام در سال ۹۶ به ۵۸ برابر رسیده است. مطابق با پژوهش انجام شده در وزارت رفاه، دسترسی سه دهک بالای جامعه به آموزش باكیفیت ۵۸ درصد بوده و این سهم برای سه دهک پایین تنها ۴.۵ درصد است.» یعنی دهک بالای جامعه در مقایسه با دهک پایین، حداقل ۵۸ برابر بیشتر هزینهی آموزش میکند.
به موضوع کنکور برگردیم. موفقیت در این ماراتن چنان که گفته شد، نیاز به سطح بالای توانایی علمی ندارد. رقابت دانشآموزی که دوازده سال برای کنکور آماده شده و معلم خصوصیاش طراح سوالات کنکور است با دانشآموزی که حتی توان خرید کتابهای کمکآموزشی را ندارد، رقابتی از اساس بیمعناست. همچون مسابقهی سرعت میان لامبورگینی و دوندهای با پای شکسته!
افزودن دیدگاه جدید