وجوه تمام انتخابات در کشورهای دمکراتیک و غیردمکراتیک در گام اول کسب مشروعیت سیاسی از رای دهندگان خود میباشد وبرای این کاراز هیچ کوششی برای جلب رای دهندگان به پای صندوق های رای دریغ نمیورزند. اما تفاوت اساسی ( حداقل) در این دو نوع انتخابات درجه حضور احزاب سیاسی است که حد دمکراتیک و غیردمکراتیک بودن آن را محک میزند.
اولین انتخابات در جمهوری اسلامیایران بعد از انقلاب را میتوان آن را به نوعی نیمه دمکراتیک ارزیابی کرد ولی نتیچه انتخابات هیچ قرابتی با درجه شرکت نیروهای سیاسی در آن نداشت. این اولین انتخابات و آخرین انتخاباتی بود که نیروهای دگراندیش اجازه شرکت در آن را دریافت کرده بودند. بعد از آن تمامیانتخابات با افراد و همه نیروهای طرفدار حکومت که اجازه حضور داشتند صورت میگرفت.
انتخابات سال ۱۳۷۶ و پیروزی خاتمی، شوکی بود برای رأس حاکمیت. خیزش و مطالبات دمکراتیک جامعه نقطه عطفی بود برای حکومت ولایت فقیه و فرماندهان سپاه پاسداران که انتخابات را در اختیار و مدیریت خود گرفته تا فرد مورد نظر خود را از صندوق رای بیرون آورند و یا فرد منتخب را تا حد یک "تدارکاتچی" تنزل دهند. سیاستی که تاکنون بسیار موفقیت آمیز بوده و تاکنون نیز هیچ یک از کاندیداهای ریاست جمهوری نتوانسته اند به شعارهای انتخاباتی خود جامعه عمل بپوشانند. ریاست جمهورهایی که بیشتر مجری اوامر ولایت فقیه بودند تا مجری قول های انتخاباتی خود.
انتخابات ۱۳۷۶ با پیروزی آقای محمد خاتمیروزنه و امیدی را در دل مردم و بخشی از نیروهای چپ و ملی جوانه زد با این تصور که میتوان از راه دمکراتیک و صندوق رای تغییراتی در جامعه رقم زد. این امید تا سال ۱۳۹۶ با آخرین دور انتخاب ریاست جمهوری آقای روحانی کم و بیش وجود داشت. عدم پایبندی آقای روحانی به شعارهای انتخاباتی خویش، آن حداقل مردمیکه هنوز به تغیرات از درون صندوق رای که تنها امید خود میپنداشتند را به ناامیدی مطلق تبدیل کرد. عدم مشارکت مردم در آخرین انتخابات مجلس شورای اسلامیایران گواه این مدعا است.
حال برمیگردیم به این سؤال که، ایا سال ۱۴۰۰ آخرین انتخابات در نظام جمهوری اسلامیایران خواهد بود؟
از یک منظر میتوان گفت آری! از این جهت که حتی افرادی که کمترین زاویه را با ولایت فقیه دارند نیز اجازه شرکت در انتخابات را نخواهند داشت. به این معنا که دیگری حرفی از انتخاب بد و بدتر درمیان نخواهد بود. بنابرای میتوان با صراحت گفت که انتخابات سال ۱۴۰۰ پایان و اغاز فصل نوینی در تاریخ جمهوری اسلامیخواهد بود.
از منظر دیگر میتوان گفت خیر! چرا که جمهوری اسلامینیاز به تزئین چهره بیرونی خود دارد واز انتخابات نمایشی دست نخواهد شست و تا وقتبی که میتواند انتخابات را مدیریت کند چه نیازی به حذف آن دارد. حتی صدام حسین هم انتخابات برگزار میکرد و 99 درصد به او رای میدادند!!؟؟
دوباره برگردیم به این سؤال که آیا انتخابات ۱۴۰۰ برای جمهوری اسلامی از اهمیت برخوردار است؟ و چرا؟
قبل از اینکه پاسخ خود را به این سؤال بدهم مایل هستم نقبی گذرا به تاریخ مناسبات درونی حکومت بزنم.
دولت های پنجم و ششم با حذف پست نخست وزیری و انتخاب هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۶٨ شکل گرفت. دوره ای که نشان از بار سنگینی بود بعد از پایان جنگ هشت ساله بردوش دولت رفسنجانی. دقیقا در همین دوره بود که پای سپاه پاسداران بنا به توان مهندسی آن از طریق قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا به اقتصاد کشور باز شد. حضور سپاه پاسداران در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در اقتصاد رنگ بیشتری به خود گرفت وپای سپاه پاسداران را نیز به صنعت نفت باکسب قراردادهای نفتی محکمتر کرد. آقای محمود احمدی نژاد تنها رئیس جمهوری بود که بیش از دیگر رئیس جمهورها مورد قبول هسته مرکزی قدرت، ولایت فقیه و سپاه پاسداران بود. راه یابی سپاه پاسداران به عرصه اقتصادی و متعاقبا تسخیر گام به گام پست های سیاسی این ارگان برامده از بطن انقلاب (۱۳٥۷) را به حزب قدرتمند پادگانی تبدیل کرده است.
علی خامنه ای بعد از مرگ آیت الله خمینی در سال ۱۳۶٨ از سوی مجلس خبرگان به رهبری جمهوری اسلامیایران انتخاب شد و در پی آن فرماندهی کل نیروهای نظامیو انتظامیکشور و دادن درجه نظامیبه سپاه پاسداران و همردیف کردن آنان با نیروهای ارتش. دوره ریاست جمهوری آقای خامنه ای با چالش های بسیاری همراه بود که بعد از تصدی جایگاه رهبری هیچگاه از یاد وی نرفته بود. موقعیت تازه بدست آمده شرایط را برای وی کاملا مهیا نمود تا رقبای خود را از جایگاه و اختیارات رهبری که بدست آورده بود، کنار بگذارد. همراهی وی با سپاه پاسداران و ارگان های اطلاعاتی و نیز باز گذاشتن راه ورود آنان برای دست یابی به اهرم های سیاسی و اقتصادی از یک سوی و درمقابل حمایت بی چون و چرای سپاه از وی شرایط را برای حذف رقبای خود را مهیا ساخت. معامله ای که هر دو از آن سود بردند. تبلور این همراهی دوجانبه را امروز میتوان به عینه در فضای سیاسی، نظامی، فرهنگی و اچتماعی و مهمتر از آن در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو مشاهده کرد.
امروز در سپهر سیاسی ایران دو عنصر قدرت حرف اول و آخر را میزنند. بیت رهبری ویا همان ولایت فقیه و سپاه پاسداران و دیگر نیروها اعم از دولتی و غیر دولتی تماما زیرمجموعه و یا تابع آن هستند و بایستی سیاست ها و عملکرد خود را با دو عنصر قدرت هم سو سازند. انچه که امروز شاهد آن هستیم نتیجه سه دهه همکاری، تبانی و مکمل کردن دو عنصر فوق است.
نفوذ و تصاحب کرسی های حکومتی توسط عناصر سپاه پاسداران طی دو دهه اخیر از چشم کسی پنهان نمانده است. محمود احمدی نژاد پاسدار سابق نیز در مسند ریاست جمهوری قرار گرفت و امروز نیز آقای قالیباف در مسند قانونگذاری قرار دارد.
سپاه قدس نیز در جایگاه وزارت خارجه سیاست منطقه ای حکومت را دیکته و پیش میبرد. بنابراین آن اقتداری که از آن صحبت میشود حی و حاضر وجود دارد و اجرا میشود.
اما پاسخ من به سؤال دوم!
بله، انتخابات برای عناصری که در قدرت هستند دارای اهمیت بسیاری است!
از این منظرکه تقسیم قدرت بعد از خامنه ای مهمترین خروجی این انتخابات است. اهمیت انتخابات در وجه سلبی آن بهیچوجه حضور مردم میلیونی مردم مورد نظر نیست، بلکه شرکت قشر منتصب به حاکمیت برای سهم خواهی از قدرت کافی است.
محمود میرمالک ثانی
دوشنبه 29 دی 1339
افزودن دیدگاه جدید