افغانستان کشوری است که پس از راهیابی قدرت های بزرگ امپریالیستی انگلیس و روسیه تزاری در روند بازی بزرگ در میانه های سده نوزدهم در اثر رقابت های این دو قدرت همچون یک واحد جغرافیای سیاسی به روی نقشه سیاسی جهان پدید آمد. به لحاظ ژئوپلتیکی افغانستان تنها کشور جهان است که وضعیت آن تا کنون به گونه نهایی تثبیت نگردیده است. ایران به گونه سنتی آن را همچون بخش خاوری پشته ایران می شناسد. ژئوپلتیک دان های تیلوروکراسیک روسیه دست کم گستره شمال هندوکش را ادامه طبیعی آسیای میانه می پندارند. همین گونه ژئوپلیتیک دان های تالاسوکراسیک امریکایی، آن را ادامه ساختار ریملندی پاکستان می انگارند. در واقع، افغانستان در گره گاه چند ساختار ژئوپلتیکی: تبت، آسیای میانه و مرکزی، پشته ایران و فلات هندوستان قرار دارد. فشرده سخن این که به خودی خود، همین نامعین بودن استاتوس ژئوپلتیکی افغانستان بزرگترین عامل بی ثباتی کشور به شمار می رود. این گونه، افغانستان همیشه قربانی موقعیت خطرناک جغرافیایی خود گردیده است.
بیگمان این تنها عامل نیست. به لحاظ ژئواستراتیژیکی، کوه های هندوکش که تا بام دنیا- کوه های پامیر امتداد دارد، بزرگترین سنگر طبیعی آسیای میانه است که در میان دشت های پهناور آسیای مرکزی و فلات هندوستان واقع است. در خاور با کشور فرا قدرت (مگاپاور) چین هسته یی همسایه است و در شمال با کشورهای آسیای میانه (که با ابر قدرت هسته روسیه همپیمان اند) و در جنوب با دو کشور هسته یی پاکستان و هند. در غرب هم با ایران هم مرز است که یک ابر قدرت منطقه یی به شمار می رود.
به لحاظ ژئواکونومیک هم افغانستان موقعیت بس ارزشمند دارد. چه، هم خود گنجینه های بسیار ارزشمند مس، لیتیوم و اورانیوم و کانسارهای آهن (به ارزش چند تریلیون دلار) دارد و هم با دو گستره بسیار غنی به لحاظ نفت و گاز و کان های جامد، آسیای میانه و ایران همسایه است. همین گونه دو غول بزرگ آسیایی که از مصرف کنندگان بزرگ مواد خام در جهان اند، هند و چین در جوار این کشور موقعیت دارند.
از دید اتنوپلیتیک هم افغانستان بافتار پیچیده یی دارد. در کل، در نوار خاوری و جنوبی کشور بیشتر عشایر ایرانی تبار پشتون زندگی می کنند، در مرکز آن هزاره ها که آمیزه یی از تاجیک های ایرانی تبار و مغولان و تورک ها اند. در حالی که شمال کشور و شمال باختری زیستگاه تاجیک های ایرانی تبار و همین گونه ازبیک ها، تورکمان ها، قزاق ها و قرغیزهای تورکی زبان است.
چکیده سخن، انگلیسی ها و روس ها افغانستان را همچون یک کشور ناقص الخلقه و گستره حایل میان متصرفات هندی بریتانیای کبیر و متصرفات آسیایی روسیه تزاری به میان آوردند تا از برخورد مستقیم دو ابر قدرت سده نوزدهم جلوگیری کنند.
افغانستان به دلیل همین ویژگی های ساختاری خود، در درازای تاریخ معاصر و نوین پیوسته کارزار کشاکش های بی پایان قدرت های بزرگ و منطقه بوده است. رقابت های روس و انگلیس در سده نوزدهم در پهنه های آسیایی دو بار منجر به اشغال افغانستان از سوی انگلیسی ها گردید. در سده بیستم، پس از پایان جنگ جهانی یکم و پدید آیی شوروی نیز کشاکش ها ادامه یافت که به جنگ سوم افغان و انگلیس انجامید و در پیامد آن افغانستان به استقلال سیاسی دست یافت.
در سراسر دوره جنگ سرد، پس از پایان جنگ جهانی دوم، افغانستان میدان رقابت های اردوگاه های ورشو (به رهبری شوروی) و ناتو (به رهبری امریکا) بود. در گرماگرم همین کشاکش ها افغانستان شاهد دو کودتای جمهوری 1973 به رهبری داوود خان و کودتای دموکراتیک 27 آوریل 1978 به رهبری حزب دموکراتیک خلق گردید. سرانجام رویدادهای دراماتیک به گونه یی رقم خورد که در ماه دسامبر 1979 سپاهیان ارتش سرخ شوروی در افغانستان حضور یافتند. این حضور تا 15 فوریه 1989 ادامه یافت. در دوره حضور نیروهای شوروی در افغانستان، کشورهای عضو ناتو به رهبری امریکا، پاکستان، کشورهای عربی، چین، ترکیه، ایران و با پشتیبانی همه جانبه از نیروهای اپوزیسیون مسلح دولت افغانستان که در برابر شوروی ها و نیروهای مسلح افغانستان می جنگیدند، افغانستان را به کارزار خونین دو اردوگاه مبدل ساختند.
در فرجام شوروی ها از افغانستان بیرون شدند و پس از سه سال دولت دموکراتیک خلق به رهبری دکتر نجیب به دست مجاهدان برافتاد. اما این پایان کار نه، بل که آغاز دور تازه یی از نبردهای خونبار فرسایشی میان گروه های مجاهدان بود که سرانجام به سرنگونی دولت مجاهدان به دست طالبان پایان یافت.
طالبان، طلبه های مدارس مذهبی پاکستان بودند و بیشتر کودکان یتیم مجاهدان کشته شده پشتون که در چهار چوب یک پروژه راهبردی سر از سال 1982 با پول های شیوخ عرب زیر نظر ملاهای دیوبندی، اخوانی و وهابی آموزش می دیدند. پسان ها امریکایی ها که قصد پر کردن خلای پدید آمده از بازگشت سپاهیان شوروی را داشتند، از طالبان همچون جاده صاف کن بهره گرفتند و به کمک سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان (آی اس آی) و هزینه های سرشار مالی اعراب آنان را در پی یک رشته نبردهای خونین برای چندی فرمانروای افغانستان ساختند. رژیم طالبان یک رژیم تئوکراتیک قرون وسطایی بود که با تاریک ترین اندیشه های ارتجاعی و قرائت بسیار خشن تندروانه از اسلام چند سال بر مردم بینوای افغانستان فرمان راند. سر انجام امریکایی ها پس از رویدادهای دراماتیک 11 سپتامبر 2001 در نیویورک در ماه نوامبر همین سال به افغانستان یورش آوردند و یک دولت دست نشانده را بر حاکم ساختند. سردمداران دولت نو، عناصر ارتجاعی وابسته به محافل و حلقات صهیونیستی حاکم بر امریکا بودند تا کنون بر کشور فرمان می رانند.
کارشناسان و آگاهان اهداف راهبردی امریکا در اشغال افغانستان را قرار زیر می پندارند: استقرار یک دولت دست نشانده در کابل، تسلط بر گنجینه های کانی افغانستان، کنترل بر تولید و قاچاق مواد مخدر در افغانستان، حضور در همسایگی چین، صدور بی ثباتی به آسیای میانه، کنترل پاکستان و راه اندازی عملیات های اطلاعاتی در برابر ایران از محور شرق و....
هنوز به درستی روشن نیست که چه وقت امریکا کاملا افغانستان را ترک خواهد گفت. احتمال می رود مانند عراق به بهانه تامین امنیت و برخی تاسیسات خود از جمله سفارت در کابل شماری سپاهی را بر اساس پیمان همکاری های راهبردی با افغانستان نگه دارد. کما این که شماری نیروهای امنیتی را در قالب شرکت های امنیتی مانند بلک واتر و ... به هر رو نگه خواهد داشت. همراه با این ها یک هنگ نیروهای ترکیه را در زیر داربست ناتو برای پاسداری از فرودگاه کابل خواهد گماشت.
این در حالی است که پاکستان هم پیمان امریکا اهداف راهبردی خودش را دارد که در بسا از موارد با اهداف و مقاصد امریکا در تعارض قرار می گیرد. پاکستان به لحاظ استراتیژیک در برابر هند از ضعف شدیدی رنج می برد. از همین رو، در پی به دست آوردن عمق راهبردی در اعماق خاک افغانستان است. پاکستان در قبال افغانستان یک رهبرد مشخص و تعریف شده دارد که طبق آن خواهان تشکیل کنفدراسیونی به نام اسلامستان است. پاکستان راهبرد خود را به دو مرحله تقسیم کرده است که طبق آن در گام نخست سیطره خود را تا مرز علمی هندوکش و در مرحله دوم تا مرز استراتیژیک آمو برساند. پاکستان به هیچ رو، حاکمیت یک دولت هوادار هند را در کابل بر نمی تابد و می کوشد تا یک دولت وابسته به خود را در کابل بنشاند. در چهار دهه گذشته پاکستان توانسته است به گونه سامانمند به کمک نیروهای ارتجاعی اخوانی و هابی یی چون برخی از گروه های مجاهدان و طالبان و دیگر گروه ها مانند شبکه حقانی و... افغانستان را به خاک و خون بکشاند و در عمل بر بخش هایی از آن تسلط بیابد. پاکستان در پیشبرد سیاست های خود از سویی از پشتیبانی امریکا بهره برده است و از سوی دیگر با گذشت هر روز با سیاست های چین هماهنگی نشان می دهد. کما این که از پشتیبانی مالی سعود، امارت و قطر هم سود برده است.
روشن است سیاست هند، در قبال افغانستان، جلوگیری از گسترش نفوذ پاکستان و چین و پشتیبانی از یک دولت مخالف با پاکستان است.
کشورهای عربی بیشتر در پی گسترش اندیشه های اخوانی و وهابی و تندروی اسلامی در افغانستان با سرازیر ساختن سیل دلارهای بادآورده نفتی اند. برای اعراب بیشتر چوب گذاشتن لای چرخ ایران مطرح است تا این که خود طرح ها و برنامه های معینی داشته باشند. نقش آن ها بیشتر همچون تمویل کننده پروژه های امریکا، انگلیس و اسراییل تعریف می شود تا کدامین بازیگر مستقل.
در حال حاضر روسیه سودایی جز از نگهداری گستره شمال همچون یک نوار حایل پدافندی برای مصوونیت و امنیت کشورهای آسیای میانه که گستره حاجز خود روسیه و حیات خلوت آن به شمار می رود، ندارد. روسیه سخت از صدور بی ثباتی و اندیشه های تندروانه رادیکال اسلامگرایانه و همین گونه رخنه دهشت افکنان به تاجیکستان و ترکمنستان و نیز ازبکستان هراس دارد. بیگمان می توان پان ترکیسم را هم به آن افزود. از همین رو، می کوشد سیاست های خود را با همپیمانان خود در سازمان امنیت دسته جمعی و همین گونه، هند و ایران و تا جایی چین هماهنگ کند. روسیه ترجیح می دهد هم با دولت بر سر اقتدار، به رغم وابستگی آن به غرب و هم با گروه های رنگارنگ اپوزیسیون از جمله طالبان تعامل داشته باشد. شاید هم طالبان را نسبت به دولت وابسته به غرب کابل به عنوان شر کمتر ترجیح بدهد. اما نسبت به رفتارهای آینده طالبان مشکوک است. شاید از همین رو، تلاش بورزد به همکاری کشورهای منطقه زمینه را برای روی کار آمدن یک دولت فراگیر با اشتراک همه گروه های درگیر فراهم بسازد. در برنامه است که ولادیمیر پوتین ماه اگوست سال روان از اسلام آباد بازدید نماید. پیش بینی می شود که این دیدار برای تعیین نهایی راهبرد روسیه در قبال افغانستان نقش به سزایی خواهد داشت. جدا از این که پویایی های نظامی خود را در تاجیکستان در چهار چوب پیمان امنیت دسته جمعی به پیمانه چشمگیری افزایش داده است.
آن چه مربوط به ایران می گردد، راهبرد ایران در قبال افغانستان بیشتر واکنشی و بازدارنده است. ایران هم از رخنه داعش در افغانستان هراس دارد و هم از افتادن کامل دولت به دست طالبان. کما این که دل خوشی هم از دولت زیر حمایت غرب در افغانستان ندارد. ار چند اشراف اطلاعاتی نسبتا بالایی در غرب افغانستان دارد، در سایر مناطق منهای هزارستان و اندکی هم در میان تاجیک های پارسی زبان نفوذ چندانی ندارد. دلیل اصلی هم سنی بودن اکثریت باشندگان و موجویت جو ایران ستیزی در افغانستان است که هم از سوی غرب، هم از سوی عرب ها و هم از سوی ترکیه و پاکستان و روسیه دامن زده می شود. ایران هم مانند روسیه از سرازیری سیل مواد مخدر و دهشت افکنی طراز وهابی در خاک خود در هراس است. به گمان غالب ایران هم در رویکار آمدن یک دولت فراگیر ملی در افغانستان ذینفع است. با این هم، اگر امریکا، انگلیس، اسراییل، قطر و ترکیه داعش را به افغانستان بیاورند، این امکان هست که ایران برای رویارویی با آن ها فاطمیون و زینبیون را چونان ابزارهای بازدارنده و مهار کننده به میدان بیارود.
سیاست چین در قبال افغانستان بسیار شایان توجه است. چین در چهارچوب پروژه پرآوازه راه ابریشم نو خود که گاه به نام یک جاده- یک کمربند هم یاد می شود، در برنامه دارد دویست میلیارد دلار در کشورهای آسیای مرکزی، صد میلیارد در پاکستان و چهارصد میلیارد در ایران سرمایه گذاری کند. آن چه مربوط به افغانستان می گردد، چین شایق ان است تا در افغانستان هم در چشم انداز در حدود صد میلیارد دلار سرمایه گذاری کند. البته، پس دریافت اطمینان از بازگشت صلح و ثبات در این کشور.
چین در صدد کشیدن راهی از ایالت سینک کیانگ تا ایران و کشیدن دو خط راه آهن از پاکستان تا کشورهای آسیای میانه است. همین گونه در استخراج کان مس عینک لوگر و آجه گک بامیان مایل است.
در همین راستا پاکستان می کوشد طالبان را تنها گروهی به چین معرفی کند که توان تامین امنیت را برای پاسبانی از سرمایه گذاری های چین دارا اند.
پاکستان ماهرانه پاکستان را چند گروه ساخته، گروهی را با پول های عربستان و گروه هایی را با هزینه چین تمویل و تجهیز می کنند.
می ماند ترکیه. اکنون در ترکیه هم یک دولت ارتجاعی اخوانی حاکم است که پیرو اندیشه های تاریک رستاخیز نئوعثمانیسم و احیای نظام ارتجاعی خلافت اسلامی است. از همین رو، گروهی می پندارند که ترکیه در همدستی با غرب در اندیشه انتقال داعش به شمال افغانستان است. منتفی نیست که رهبران جنبش ارتجاعی اخوان المسلمین مصر و سوریه را هم به افغانستان انتقال بدهد.
حضور ترکیه در افغانستان با توجه به بلند پروازی های اردوغان، آن هم به دستور امریکا نگرانی هایی را بر خواهد انگیخت. احتمال این هم می رود که با آوردن داعش به افغانستان، طالبان با این گروه درگیر شوند. چون داعش از سوی قطر و ترکیه تمویل می شود و طالبان از سوی عربستان و تا حدودی چین. از سویی هم داعش می تواند برای برهم زدن برنامه های چین به میدان آورده شود.
در تراز داخلی، وضعیت را می شود همچون بن بست استراتیژیک ارزیابی کرد. به این شرح که نه دولت توان پیروزی بر طالبان را دارد و نه برعکس. طالبان توان گرفتن شهرهای بزرگ را. از سوی دیگر، هنوز بازگشت کامل امریکایی ها زیر سوال است. تعهد امریکا دال بر پشتیبانی از دولت کابل و ادامه کمک های مالی به این دولت پا بر جا است. دست کم تا سال 2024.
چکیده: بحران افغانستان به گونه دراماتیکی پیچیده و سر در گم شده است. درست مانند «کوه یخی» که تنها چکاد آن در روز روشن آفتابی دیده می شود و در شب های تار ناپیداست. با این هم، بدنه اصلی آن در زیر آب است و افغانستان هم به کشتی تیتانیک همانند است که در آستانه برخورد با این کوه یخ است. در این کشور دور افتاده کوهستانی بزرگترین نبرد اطلاعاتی تاریخ با اشتراک ابرقدرت ها و قدرت های با هم رقیب منطقه یی روان است که هر یک منافع خود را دارند.
افغانستان به گونه شگفتی برانگیزی بر سر یک دوراهی قرار گرفته است:
یا این که کشور وارد گود یک جنگ خونبار فرسایشی بی پایان خواهد گردید که در فرجام به فروپاشی آن بنا به نشانه های اتنوپلیتیک خواهد انجامید و یا هم راهی برای دستیابی به صلح برای آن سراغ خواهد شد.
برای تامین صلح، دستیابی به سازش جامع میان ابرقدرت ها و قدرت های موثر منطقه یی زیر نظر سازمان ملل نیاز است که طی آن بازگشت کشور به مشی سنتی بیطرفی تضمین و تامین شود. بدون مشارکت پویا و سازنده مجامع بین المللی و جامعه جهانی ممکن نیست بستری برای تامین صلح و ثبات پایدار هموار شود. در بُعد داخلی هم گزینه دیگری جز گذار به یک دولت موقت و بازنگری قانون اساسی و ساختار نظام و تشکیل دولت فراگیر ملی با مشارکت دادگرانه همه لایه های جامعه نیست. یعنی در کل به سه نوع توازن منافع در عرصه جهانی، منطقه یی و داخلی نیاز است. بدون رسیدن به این سه نوع تعادل، کشور شتابان به سوی تباهی، بربادی و ویرانی خواهد شتافت و به لبه پرتگاه نابودی خواهد لغزید. خطر تبدیل شدن افغانستان به یک سیاهچاله سهمگین ژئوپلتیکی بسیار بالا است. سیاهچاله یی که همه چیز را در پیرامون خود خواهد فرو برد.
دردمندانه و سوگوارانه هیچ چشم انداز امیدبخشی تا کنون در سپهر سیاسی دیده نمی شود. ابرهای آشفته و سیاه کماکان بر فراز آن پهن اند. دست به دست شدن مناطق میان طالبان، نیروهای دولتی و نیروهای خیزش مردمی پدیده های موقتی اند که بر روند تعیین سرنوشت کشور تاثیر چندانی ندارند. تنها در بعد تاکتیکی می توانند تاثیرات روانی داشته باشند.
---------------------------
عزیز آریانفر: مدیر کل پیشین مرکز مطالعات راهبردی و انستیتو دیپلماسی وزارت خارجه افغانستان
افزودن دیدگاه جدید