نمی دانم این گفته از چه کسی است که گفته بود : "من غالباً از خودم نقل قول میکنم. این کار لطف سخنم را بیشتر میکند". همان شخص نیز گفته بود: "هیچ چیزی خطرناک تر از یک "جاهل ء بیسواد" که به عارضه "سندرُم دانایی" مبتلا گشته و بجای عقل در سر, کلاشنیکُف در دست دارد نیست که با فکر بسته و دهان باز و با اتکاء به لوله تفنگ خویش از ره کراهت و استحقار به دیگران می نگرد." لذا با عنایت به واژه معروف "تکرار تاریخ" باید گفت که تصرف افغانستان توسط طالبان یا همان "جاهلان بیسواد" در سال ١٩٩٦ میلادی یک تراژدی بود. اما تکرار مجدد آن یک "کمدی بسیار تلخ" است. زیرا غرب صدها هزار میلیارد دلار صرف کرد تا بناهای سست و پوشالی در بستر یا مسیل رودخانه ویرانگری بسازد که آنها فکر می کردند برای همیشه خُشک شده و از بین رفته است. اما دریغا که بقول شاعر: " به جویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب".
اجازه بدهید فرار آمریکا و اشرف غنی با چند چمدان پول نقد (به گفته سفارت روسیه در کابل) از افغانستان را به حکایتی تشبیه کنم که در هند رخ داده بود تا حق مطلب ادا شود. روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطراف شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰ دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۲۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی میمون باز هم کمتر و کمتر شد تا روستائیان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای شان رفتند. این بار پیشنهاد به ۲۵ دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آن قدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۵۰ دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد. اما دیگر میمونی در جنگل باقی نمانده بود. لذا در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: "این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به ۳۵ دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به ۵۰ دلار به او بفروشید". روستاییها که وسوسه شده بودند, همه هستی و اندوخته های قبلی و پولهای جدیدشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون!
در ابتدای این نوشتار گفته بودم که تصرف دوباره افغانستان یک کمدی بسیار تلخ است که در باره آن فقط در چند روز اخیر دهها هزار مقاله نوشته شده و تحلیل های بیشمار صورت گرفته. طالبان از قوم پشتون (پتان) هستند که از برخی جهات با قوم همسایه خود یعنی بلوچها شباهت بسیار و قرابت نزدیکی دارند. به همین دلیل در طی دو هفته گذشته بسیاری از امامان جمعه سُنی مذهب بلوچ استان سیستان و بلوچستان از جمله مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی امام جمعه زاهدان شدیدا از طالبان حمایت کردند و خواهان فسخ قانون اساسی فعلی افغانستان و اجرای احکام شریعت در افغانستان شدند. البته مولانا عبدالحمید در شهریور سال ٩۷ در نامه ای به نخست وزیر پاکستان نیز خواهان اجرای شریعت در پاکستان شده بود. امام جمعه زاهدان در خطبه نماز جمعه ٢٢ مرداد و همچنین در پیام تبریک پیروزی طالبان به تاریخ ٢٦ مرداد خواهان اجرای شریعت در افغانستان شد. بر اساس نامه دانشجویان بلوچ بسیاری از امامان جمعه اهل سنت بلوچ استان از همان مدارس مذهبی در پاکستان فارغ التحصیل شده اند که رهبران طالبان و کادر بالای آنها نیز در آن مدارس تحصیل "علم" کرده اند. در نتیجه در فردای یک ایران مُدرن مبتنی بر مدنیت و دموکراسی و جدایی نهاد دین از دولت و سیستم فدرال یا خودمختار (خودگردان) که مناطقی مثل بلوچستان می توانند مجلس و قوانین داخلی خودشان را داشته باشند, با توجه به تسلط نیروهای مذهبی بلوچ و رشد و غلبه جزم گرایی مذهبی به احتمال زیاد در بلوچستان بر اساس رای آزاد و خواست مردم شریعت اسلامی به سبک طالبان جاری خواهد شد. این یک واقعیت است که در عرض چند روز گذشته بیش از پیش در بلوچستان عریان تر و عیان تر گشته است. و به گفته دانشجویان بلوچ زنگ خطر طالبانی در بلوچستان هم به صدا در آمده است.
دکتر عبدالرحمن ولایتی، نویسنده و پژوهشگر افغان سرزمین خویش را نفرین شده و رها گشته در منجلاب تحجر و ارتجاع می خواند و با تشبیه طالبان به انسانهای نخستین غارنشین می گوید باید پذیرفت طالبان چیزی جز برخاسته از شعور جمعی و ناخودآگاه اجتماعی جامعه افغان نیست که با ده ها متر پارچه به سر و کمرش پیچیده و ریش و کوپال تا کمرش نمایان, هنوز با زندگی در بستر شتر و اسب و خانه های گلی و عجوزه و ضعیفه در گرداب تحجر دست و پا می زند و سعادت و خوشبختی انسان را بازگشت به سلف ١٤٠٠ سال پیش می داند و لاغیر. صد البته بعنوان یک بلوچ اینگونه مقایسات و تشابهات را با مردم بلوچ یکسان نمی دانم, زیرا انسان همیشه عیب دیگران را می جوید و می بیند و می گوید. در نامه دانشجویان بلوچ آمده بود: " جمهوری اسلامی که یک نظام مذهبی تندرو است به زنان بلوچ اجازه داده سفیر و معاون استاندار و فرماندار و شهردار و مسئول ادارات شوند. برای لحظه ای تصور کنید اگر تفکر طالبانی بر امورات استان سیستان و بلوچستان حاکم بشود. سرنوشت زنان چگونه خواهد بود."
اما همانگونه که پاکستان (حامی طالبان) از یک سو فعالان سکولار بلوچ را سرکوب و زندانی و اعدام می کند, و از سوی دیگر با همیاری مالی و لجستیکی کشورهای غربی و عربی (بخصوص رسانه های آنها) در عمل ایدئولوژی جزم اندیشانه مذهبی نوع طالبانی را در بلوچستان ترویج می کند, که مورد حمایت عملی و مطلق جمهوری اسلامی نیز است , باید اعتراف کرد که ما نیز در طی دو دهه گذشته کاخ آرزوهای خود را در مسیل بظاهر خشک شده همان رودخانه ای بنا نهاده ایم که در افغانستان شاهد آن بودیم. نمونه آن اطلاعیه کانون مدافعان حقوق بشر که از مولوی عبدالحمید خواسته است در عقایدش تجدید نظر کند, یا وگرنه جایزه "تلاشگرحقوق بشر" که در سال ١۳٩۳ به او اعطا کرده بودند را پس خواهند گرفت. زیرا مولانا عبدالحمید از رئیسی که قاتل هزاران ایرانی بیگناه است حمایت کرده بود و اکنون از اجرای شرع اسلام توسط طالبان حمایت می کند و در خطبه های نماز جمعه این هفته با صراحت می گوید که قوانین شرع اسلام بسیار پیشرفته تر از "منشور جهانی حقوق بشر" سازمان ملل و کشورهای غربی است. باز هم بقول شاعر " به جویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب". اسفاء که باز هم ما میمانیم و هزاران میمون بر روی دست مان. همانگونه که هنوز نیز میمون های روی دست مانده از انقلاب ۵۷ را می شماریم که آن لوطی زرنگ و ناقلا به ما فروخت.
افزودن دیدگاه جدید