آلفرد آدلر(1937-1870 م)، روانشناس سوسیالیست یهودی تبار اتریشی، پایه گذار "روانشناسی فردی"، در کنار فروید و یونگ، عضو مهم "روانشناسی عمیق" یا روانشناسی ضمیر ناخودآگاه است. وی چند سالی شاگرد، همکار، و رقیب فروید و نظراتش بود. غالب تئوری های او بشکل انسانشناسانه مطرح شد و تکامل یافت. آدلربا تکیه به نظرات شوپنهاور و نیچه میگفت انگیزه و نیروی محرک زندگی انسان کوشش در راه اعمال قدرت و یا کسب اعتبار و حرمت، در جامعه است. به نظر وی غالب انسانها دچار احساس عقده هستند که ممکنست به بیماری های روانی تبدیل شوند. وی برای دفع رنج احساس حقارت سعی میکند از طریق قدرت و سلطه بر دیگران به تعادل لازم برسد و ازاین طریق میکوشد تا در مقابل سایر تحقیرها یا بی توجهی ها بیمه و تضمین شود. احساس عقده حقارت ممکن است بدلیل عیوت جسمی-ارگانیک یا تربیت سرد و لوس در دوران کودکی، یا بدلیل کوشش برای تعادل ناموفق در شخصیت باشد.
آدلر خالق نظریه "نارسایی های شخصیتی" نیز است. احساس بی ارزشی و احساس عقده حقارت موجب فاصله گرفتن فرد از سایر انسانها میگردد. وی میگفت رعایت برابری حقوق زن و مرد در خانواده و حقیر ندانستن زنان نزد کودکان موجب سلامتی روانی میگردد. آدلر در تمام عمر در محفل سوسیالیستها یا سوسیال دمکراتها فعال بود. با همسر روسی اش نیز در آن محافل آشنا شد. وی اصلاح گرایی جمهوری خواه در نظام تعلیم و تربیت و آموزش سراسری و فرهنگی پیر و جوان در جامعه بود. او با آغاز جنگ جهانی اول و شورش های اجتماعی، نظریه "احساس اجتماعی" را طرح نمود و میگفت مشکلات روانی افراد اغلب بدلیل مشکلات ارتباطی میان انسانها بوجود می آید. احساس اجتماعی موجب میشود که انسان از قدرت طلبی و عقده حقارت فاصله بگیرد یا این دو ناهنجاری مضر را بسوی یک جهت مثبت برای خود و جامعه هدایت کند. وی تاکید زیادی روی تعثیر اجتماع روی روان انسان داشت و مدعی بود که غالب بیماری های روحی بر اثر نارسایی های اجتماعی بوجود می آیند. به این دلیل آموزش و پرورش و تربیت کودکان در سالهای آغازین، نقش مهم و پیشگیرانه ای در برابر تخریب های شخصیتی دارد.
آلفرد آدلر همچون فروید میگفت ضمیر ناخودآگاه تعثیر مهمی روی ضمیر آگاه انسان دارد ولی خلاف نظریه فروید، غریزه جنسی را نیروی مهم و محرکی در زندگی انسان نمیدانست. او میگفت فردیت هر انسان سالمی باید هدفمند، اراده گرایانه، تکامل خواه، و اجتماعی عمل کند تا یتوان آنرا در روابط اجتماعی تشویق نمود. آدلر غیر از کوشش در امور تربیتی کودکان و بزرگسالان، در زمینه حزبی و اجتماعی، سخنران و سازمانده زبردستی بود. او همچون آنتوان ماکارنکو، پداگوگ و مربی روس، باور به تربیت اجتماعی و سوسیالیستی داشت گرچه در سالهای آخر عمر در کتاب "معنی زندگی"، پاره ای از نظراتش جنبه متافیزیکی-ایدئولوژیکی یافت.
آلفرد آدلر در خانواده ای یهودی تبار در شهر وین بدنیا آمد، پدرش تاجر غله بود. او از سال 1902 وارد محفل فرویدگرایان شد ولی در سال 1911 از فروید جدا شد و در سال 1934 بدلیل روی کارآمدن فاشیسم آلمانی به امریکا مهاجرت کرد. در تمام طول عمر موضوعات و نارسایی های اجتماعی برایش مهم بود. از جمله آثار وی- بهداشت و سلامتی اجتماعی، پژوهشی در باره ضعف ارگانها، عمل و تئوری روانشناسی فردی، معنی زندگی، پیروزی بر عقده حقارت، و شناخت انسان، هستند.
دومین روانشناس مورد نظر در اینجا، ویکتور فرانکل(1997-1905 م)، یهودی تبار اطریشی است که 3 سال در اردوگاههای مخوف فاشیسم آلمان حین جنگ جهانی دوم، در اسارت بود. در کنار روانشناسی فردی آدلر و روان پژوهی فروید، او را پدر "خط سوم روان درمانی" مکتب وین مینامند. طبق نظر فرانکل ،رنج انسانها بدلیل "سرخوردگی از وجود" است که بشکل احساس پوچی و بی معنابودن زندگی ظاهر میشود. روانشناسی او متکی به تجربیات تلخ اش در زمان اسارت در اردوگاههای فاشیسم است. وی میگفت به رنج های اقامت در زندان و در اردوگاه باید با فاصله از خود و بشکل یک موضوع تحقیق نگریست. او مشاهدات این سالهای ناگوار را در کتابی با عنوان "آری به زندگی با وجود اسارت" بچاپ رساند.
فرانکل را بنیادگذار روش درمان "لوگوپدی یا هستی شناسی" ؟، نیز میدانند. در درمان لوگوپدی به بیمار وظایفی میدهند تا مقاومت او را افزایش دهند تا وی بر شرایط سخت و ناگوار روزمره فایق آید. فرانکل می گفت: "معنی" در زندگی یعنی داشتن یک وظیفه مشخص که انجام آن فرد بیمار را ارضا کند و به او در زندگی جهت دهد، چون یکی از خصوصیات آدم بیمار، مشغولیت مدام با خود است. به این دلیل در درمان وی باید کوشید تا او را به کارها و وظایفی سرگرم نمود تا بیمار از خود صرفنظر کند و توجه خود را به بیرون از خود هدایت و مشغول کند. فرانکل آنرا کوششی برای "تعادل خود" مینامد.
از جمله آثار وی- خدای ناخودآگاه، تئوری و درمان بیمار روانی، اصول انسانشناسی روانشناسی، روان درمانی در عمل، انسان و معنی زندگی، غلبه بر فردگرایی. موضوع پایاننامه دانشگاهی فرانکل "مشاورههای روان پزشکی" بود. او برای روان و رفتار انسان فرق میگذارد بین تغییر 3 بعد جسمی روحی وی.- بعد تغییرجسمی بیولوژیک،بعد تغییر روانی، و بعد تغییر روحی اندیشگی، که مستقل است و نباید آنرا به دو بعد دیگر تنزل داد. این بعد عامل آزادگی است که به انسان امکان میدهد تا از خود و بیماری هایش فاصله بگیرد و دچار خود خوری نگردد. فرانکل برای اهداف درمان، 2 راه را پیشنهاد میکند.- روش غیرانعکاسی، و روش الهام متناقض. روش غیرانعکاسی شامل دو مرحله است. در مرحله اول باید بیمار را از دایره علائم بیماری مانند" ترس و رفتار اجباری"، جدا نمود تا او علائم بیماری را انکار کند، یعنی از خود فاصله بگیرد. در مرحله دوم باید به بیمار کمک نمود تا مثبت و امیدوار فکر کند و وظایفی خارج از خود بیابد و به آنان واقعیت ببخشد. فرانکل میگفت روش و فن "غیرانعکاسی" از طریق "الهام متناقض" تکمیل میشود و رفتار روانی انسان یک خصوصیت متناقض دارد . هرچه او سختکوش تر باشد، بیشتر احساس کمبود و شکست میکند، و حین عملی نمودن آرزوهای بزرگ خود، "ترس انتظار" در او به وجود می آید، و زمانیکه ارضای آرزوهایش به شکست منتهی شود، او دچار مشکل روانی میگردد.
Alfred Adler 1870-1937
Victor Frankl 1905-1997
افزودن دیدگاه جدید