محتوای تند و هشدارآمیز بیانیه ترویکا پس از بازگشت نافرجام و بی نتیجه گروسی از دیداربا مقامات ایران پس از گذشت یک دوره وقفه طولانی همراه با سیاست بی اعتنائی و تأخیرافکنی، همراه با کاربردواژگانی چون تنش زائی هدفمندهسته ای، تهدیدامنیت جهان با اشاعه هسته ای، ابرازنگرانی شدید از نصب سانتریفوژهای پیشرفته تر، هشدارنسبت به نقطه بازگشت ناپذیرکاهش تعهدات توسط رژیم و بی خاصیت شدن برجام، و درخواست فوری برای رفع تعلیق نظارت آژآنس پس از ۹ ماه تعلیق، جملگی بیانگرآن هستند که از نظرآن ها رژیم ایران یک تهدیدجهانی برای امنیت جهان و اشاعه سلاح های هسته ای است و این که اروپا مصمم است ( در همکاری با ایالات متحده) مانع از آن شود. صدورچنین بیانیه تندی در آستانه شروع مذاکرات به تعویق افکنده شده وین خود به قدرکافی نشاندهنده موانع و دشواری های حاکم بر این مذاکره است. مذاکراتی که به گفته رابرت مالی با سیگنال های مثبت از سوی ایران همراه نیست. در واقع رژیم ایران به قدرکافی د ابهام آفرینی و شروع به موقع آن سنگ اندازی کرده است و پیش از شروع هم چه در قالب دپیلماسی و چه از زبان سردارانش به انواع و اقسام لفاضی های تهدیدآمیز و رجزخوانی ها و نمایشات دریائی مبادرت ورزیده است. همانطور که متقابلا مقامات آمریکائی نیز تهدید کرده اند که در صورت شکست مذاکرات، گزینه های دیگری را هم مدنظر دارند و آن را از طزیق دپیلمات ها و یا از زبان وزیردفاع و برخی فرماندهان خود مطرح ساخته اند. خطوط اصلی و راهبردی حکومت اسلامی بخصوص در دولت برگماشته رئیسی چیست؟. سیاستی که دولت جدیدابراهیم رئیسی با لفاظی و در ابهام نگهداشتن و تأخیرافکنی در مذاکره و رابطه اش با آژانس در پیش گرفته است، تحلیل گران و سیاستمداران ناظربر بحران هسته ای در کشورها و قدرت های بزرگ را به خودمشغو ل کرده است. در همین رابطه شاهدفعال شدن پلن ب شامل اقدامات فرابرجامی و فشارهای مضاعف به موازات پلن آ از طریق پیشبرددپیلماسی برجامی هم هستیم. البته ثقل تلاش های تا کنونی گرچه با ناامیدی فراینده ای همراه بوده است، همچنان انداختن مجددزنگوله برجام به گردن «گربه ای» است که پس از رهاشدگی، حاضر نیست به سادگی گردنش را در اختیارآنها بگذارد. خطوط زیر در راستای افکندن نوری بر تاریکخانه هسته ای رژیم ایران است. واژه تاریکخانه اکنون بیش از همیشه مصداق واقعی دارد. چرا که اکنون ۹ماه است دوربین های آژانس غیرقابل دسترس شده اند و حتی گمان می رود برخی از فیلم های بایگانی شده هم غیرقابل استفاده شده باشند ( آنچه که مصوبه مجلس پس از سه ماه حکم به نابودی آن ها داده بود که بعدا توسط شورای امنیت ملی ایران تعدیل شد) و سایت مهم کرج محل تولیدسانتریفوژه ها هم پس از خرابکاری منتسب به دولت اسرائیل دیگر بطورکلی فاقددوربین است که رژیم نصب مجددآن ها را مشروط به محکوم کردن اسرایل از سوی آژانس هسته ای کرده است. علاوه برآن دست اندرکاران رژیم ضمن بازسازی آن ها، سانتژیفوژهای به مراتب پیشرفته تری را که دارای قابلیت غنی سازی بیشتری هستند – که خارج از چارچوب تفاهم برجام بوده است- جایگزین نسل های قبلی کرده اند که این خود موجب نگرانی دولت های اروپا و آمریکا و ( و البته بیش از همه خوداسرائیل) شده است. دولتی که رسما مدعی است درحال تدارک و آموزش ویژه نیروها و تمرین های عملیات انهدام تأسیسات هسته ای با اختصاص بودجه ای یک و نیم میلیارددلاری است، احتمالا برای زمانی که دپیلماسی شکست بخورد و حمایت ضمنی دولت آمریکا را همراه داشته باشد. البته دولت اسرائیل هم مخالف دپیلماسی است و طرفداردر دستورکارقرارگرفتن پلن ب است و نخست وزیرآن رسما گفته است که خود را متعهد به نتیجه مذاکرات نمی داند و رأسا تصمیمات خود را پیش خواهد برد.
آیا برجام را می توان زنده نگهداشت؟
اکنون اطلاعات درزیافته از منابع غربی و درج شده در برخی رسانه های مهم مثل نیویورک تایمز و یا رویتر و غیره حاکی از تخمین منابع اطلاعاتی از فاصله یکماهه رژیم به نقطه گریز هسته ای است درحالی که در چارچوب توافق برجام ۲۰۱۵ این فاصله یکسال بود یعنی ۱۲ برابر بیشتر از فاصله کنونی. که به معنی وجودفرجه زمانی حداقل یکساله را برای اقدامات بازدارنده در صورت تخطی رژیم از توافق ها را فراهم می ساخت. اما حالا چه؟ خودنزدیک شدن به نقطه گریز و حرکت شتابناک در این سمت و سو به قدرکافی جاشنی انفجاری موجود در بحران هسته ای را فعال ترکرده است و هز روز که می گذرد بر شدت آن افروده می شود.
بر چنین سیاقی خطوط حرکتی رژیم کدام است و مشخصا بدنبال چیست؟:
سه نکته در پاسخ ب این پرسش حائز اهمیت است:
۱-هدف ار طرح پیش شرط های جدیدرژیم برای بازگشت به توافق چیست؟
۲- واقعیت هزینه های سنگین ترک رسمی برجام برای طرف ایران
۳- فرمول کسب توافق های موقت در حدفاصل این دو
اینک توضیحاتی پیرامون آنها:
هدف ازطرح پیش شرطهای جدید:
تمامی پیش شرط هائی که رژیم برای بازگشت به نقطه صفرتوافق هسته ای مطرح می کند (اعم از رفع همه تحریم ها، راستی آزمائی (شش ماه) و تضمین عدم خروج دولت آمریکا به عنوان سه شرط اصلی و بکارگیری تاکتیک های تأخیری و یا حتی برخا طرح پرداخت خسارت به ایران بدلیل خروج یکجانبه آمریکا و مهمتر از آن ها تلاش عملی برای نزدیک کردن هرچه بیشترخود به نقطه گریزهسته ای، جملگی حاکی از آن هستند که در اصل، توافق برجام برای رژیم امری است سپری شده، نامطلوب و مربوط به گذشته و فاقدموضوعیت واقعی.
دلایل روشنی برای این امتناع وجود دارد:
- در بهترین حالت زمان بهره مندی از برجام بدلیل عدم وجودامکان تضمین دولت آمریکا و اروپائی ها، عملا بسیارمحدود و در بهترین حالت خود حدود یکی دوسال بیشتر نیست و حداکثر تا پایان ریاست دوراول بایدن به اتمام می رسد. و این درحالی است که سوای فاکتورکهولت برای شرکت یا عدم شرکت در دوربعدی و با فرض وفادارماندن خود در عمل به پیمان بویژه به دلیل مخالفت گسترده در داخل بلوک قدرت، و با توجه به شکاف بزرگ داخلی در ایالات متحده و افت محبوبیت بایدن در آمریکا، این واقعتیت برکسی پوشیده نیست که چشم اندازامیدبخشی برای عروج وی به دوردوم ریاست جمهوری وجود ندارد.
- رژیم با تجربه توافق برجام کنونی متوجه شده است که هر توافقی ولو یک توافق رضایت بخش، با توجه به این که رژیم تنها حول آن مذاکره می کند و نه همه اختلافات و حوزهای تنش، توافقی است عمدتا بر روی کاغذ تا در واقعیت عینی. و این در حالی است که در عمل جداسازی مصنوعی آن تنش ها در عمل نامقدوراست. این همچنان به معنای قرارداشتن رژیم در لیست سیاه فشارهای قدرت های بزرگ غربی است که در آن به دلیل کنترل سرمایه و بازارهای مالی جهان توسط ایالات متحده و بازاربزرگ داخلی آن که برای هرکشوربزرگ صادرکننده ای اولویت محسوب می شود، هیچ سرمایه گذارخارجی حاضر به انجام ریسک دادوستد و سرمایه گذاری در چنان وضعیتی در ایران نیست. چنانکه اتحادیه اروپا حتی هم اکنون هم مدعی است که تمامی تعهدات برجامی خود را در غیاب آمریکا اجراکرده است!. و حال آنکه می دانیم این تعهدات زبانی یا روی کاغذ دیناری عایدرژیم نکرده است. حتی اگر فرض کنیم که دولت های اروپا قلبا هم مشوق این نوع دادوستد وسرمایه گذاری باشند در عمل بخصوص با سوابق کشوری مثل ایران و تجربه برجام هیچ شرکتی حاضر به ریسک مجددسرمایه گذاری در شرایطی چنین شکننده نخواهد بوپد. بنابراین برای رژیم روشن است که تحریمها ولو برروی کاغذهم حذف شوند، عملا باقی می مانند ودر بهترین حالت گشایش های کوچکی آن هم در یک پنجره زمانی محدود وجودخواهدداشت. حالا رژیم ایران در شرایط پساتجربه برحامی به خوبی به این واقعیت ها آگاه است و آن را بر زبان هم می آورد. میدانیم که سنای آمریکا و جمهوری خواهان از هم اکنون می گویند هیچ توافق دوجانبه از سوی بایدن و دولت ایران را برسمیت نخواهند شناخت.
- بازگشت به برجام در شرایط کنونی که رژیم در حوزه داشته های هسته ای بسیارجلوتر رفته است، در واقع مذاکره حول بازگشت به آن برای رژیم به معنای یک بازی از پیش باخته و نوعی عقب نشینی و خلع سلاح شدن خواهد بود که حناح حاکم و تندرو حاضر نیست حداقل به این سادگی ها و بدون گرفتن امتیازاتی زیربارچنین «خفتی» برود.
- در توافقی حول بازگشت به برجام و شروط آن، در عمل حاکمیت با از دست دادن تنها ابزاز قدرت چانه زنی کنونی اش، و باجگیری هسته ای اش، بدون قابلیت استفاده از این ابزار در برابر افزایش فشارهای معطوف به مذاکره حول سایرعرصه های تنش زا جهت تغییرسیاست های منطقه ای و موشکی و راطه اش با نیروهای نیابتی در منطقه قرارخواهد گرفت که جناح حاکم به این آسانی ها حاضر نیست تن به نوعی دگردیسی و نرمالیزه شدن در عرصه ژئوپلتیک جهان که مغایربا سرشت و داعیه ها و سودای هایش می باشد بدهد.
- یکی دیگر از دلایل امتناع رژیم از بازگشت به برجام همانا مکانیزم ماشه هسته ای در آن است که بویژه با ورود به آمریکا در همراهی با اروپا می تواند بدون نیاز به رأی چین و روسیه، تمامی تحریم های قبلی سازمان ملل و قطعنامه ۲۲۳۱ را بازگرداند، کاری که ترامپ در بیرون از برجام موفق به انجام آن نشد. این یکی از دلایل مهمی است که رژیم ایران حاضرنیست که زیربارانداختن مجدد این زنگوله به گردن خود برود. همه این پارامترها به معنی بلاموضوع شدن بازگشت کامل به برجام از جانب رژیم است. نباید فراموش کنیم که امروزه ما در شرایط نوین جهانی پسابرجام قرارداریم که برای رژیم هم دیگر شرایط داخلی و خارجی در قیاس با زمان توافقنامه برجام برجام بالکل تغییرپیداکرده است و لو آنکه در آنسو، ضرورت این بازگشت همچنان به عنوان راه حلی برای کنترل شده فعالیت های هسته ای محسوب می شود. گرچه حتی آنها نیز متوجه تغیراوضاع آرایش نیروها وجهان هستند اما جایگزینی بهتر از برجام با توجه به سرقفلی حقوقی آن پیدا نمی کنند. با این همه بنظر می رسد که آن ها نیز دارند در عین حال به راه های میانی برای کنترل بحران نیز فکر می کنند.
واقعیت هزینه های سنگین ترک برجام!
البته از آنجائی که ترک رسمی برجام برای ایران، بدلیل پی آمدهای حقوقی اش، پرهزینه و دارای عواقب مهم بین المللی است و این یعنی به معنی پرتاب بحران هسته ای به مدارتازه ای چون بحران کره شمالی و خطرانزوا و تهدیدهای گسترده بین المللی است، از همین رو تمایل واقعی و زیرپوستی مطرح شده در بالا به شکل پوشیده و در قالب َعلم کردن یک سری شرط و شروط های بظاهر دارای منطق و حقانیت مربوط به نقش آن از سوی دولت آمریکا و کم کاری اروپا در ایفاء تعهداتش صورت می گیرد.
فرمول های میانی موقت
در حدفاصل بند ۱ و ۲ رژیم عملا مدتی است بدون آنکه صراحتا بر زبان آورد بدنبال نوعی توافق موقت مد نظرخوداست. توافقی که تا حدممکن با انجمادداشته ها و وضعیت کنونی بجای بازگشت به گذشته آن را حفظ کند. توافقی که از یکسو با اتکاء به آن بتواند قدرت چانه زنی اش را بطورنسبی حفظ کند و هم بتواند از ِقبل آن تا حدی گشایش هائی ولو نه الزاما درازمدت در اوضاع ققل شده وضعیت اقتصادی وتنگناهای شدیداقتصادی ایجاد کند. چنین گرایشی را می توان از لابلای شرط و شروط ها و واکنش های رژیم و حتی از جانب برخی تحلیل گران نزدیک به رژیم و نهاداستراتژیک ریاست جمهوری رژیم دریافت.
از سوی دیگر دولت های غربی و مشخصا آمریکا هم، بدلائل مختلف و ازجمله بخاطرچالش های زمانبرمذاکره هسته ای در حالی که طولانی شدن مذاکره خطرپیشرفت های هسته ای سریع رژیم و بازگشت ناپذیرشدن کامل برجام را در پی دارد، در کل بی میل نیستند که به شکل پراگماتیستی و در چهارچوب سیاست بازگشت با گام های متقابل در کنارتداوم مذاکراتی که معلوم نیست چقدر طول بکشد به نوعی توافق موقت برای نظارت پذیرکردن فعالیت های اتمی و کنونی رژیم با هدف خریدزمان و به موازات پیشبرد مذاکرات اصلی به عنوان ایستگاه وسط راه برای کنترل بحران مبادرت کنند. البته همه اینها در پس ژست ظاهری وجدی هر دو طرف در دفاع از برجام و متهم کردن طرف دیگر به نقض آن صورت می گیرد. برای طرف آمریکا هم روشن است که بدون توقف در ایستگاه های میانی ممکن است به به ناگزیر به ورطه بحران های نظامی و سیاسی غیرقابل کنترل آنهم درجهانی بقدرکافی متلاطم کشانده شود که لااقل آلان ورود به آن را زودرس می دانند و این درحالی است که سوای مخالفت های درون آمریکا، دولت اسرائیل هم نگران دائمی شدن همین راه های میانی است و با آن مخالف است. باین ترتیب معلوم است که حتی دستیابی به همین راه حل های موقت ها با چالش ها و بی اعتمادی های گسترده طرفین مواجه است که بنوبه خود بیانگر یک بستر و دو رؤیای متضاد است.
توضیحات تکمیلی:
عملا رژیم دیگر حاضرنیست زیربارنظارت پروتکل الحاقی برود و بهمین خاطر پیوسته در برابرنظارت بر وظایف تاکنونی مرتبط با برجام و پاسخ به سئولات آژانس، سیاست کارشکنی و دفع الوقت را در پیش گرفته است. و وقتی هم در دقیقه نود و زیرفشار درخواست های مکررگروسی و ۵+۱ او را دعوت می کند، عملا با مذاکرات بی سروته فرصت توافق حول مناقشات از دست رفته و ناتمام رها می شوند و وقتی که گروسی آن را بی نتیجه و عملا شکست خورده اعلام می کند، آنها با سیاست ابهام آفرینی و برخی وعده های کلی سعی می کنند که مانع از صدورقطعنامه محکومیت توسط شورای حکام بشوند. چنانکه در واکنشی مغایراظهرات گروسی وزیرخارجه ایران مدعی یک توافق اصولی با آژانس و ادامه مذاکرات برای حل مشکلات باقی مانده فی مابین می شود! و رئیس سازمان اتمی ایران هم مدعی می شود که تنها چندکلمه ماند که بازگشت سریع گروسی مجال تکمیل آن را نداد! در حقیقت رژیم از یکسو به شکل خودخوانده تعهدات خویش را مثل هرعضو نرمال در چارچوب پادمان هسته ای تعریف می کند و از آژانس هم همین انتظار را دارد و این درحالی است که آژانس علاوه بر نظارت پادمانی، مأموریت ویژه نظارت بر توافق های برجامی را هم دنبال میکند. و از سوی دیگر حتی در همان چارچوب پادمانی هم از منظرگروسی حاضرنشده است که توضیحات لازم به پرسش های مربوط به انتشارتشعشعات هسته ای در سایت های اعلام نشده پیشین را ارائه دهد ( همان اطلاعاتی که سرویس های جاسوسی اسرائیل و شبکه هایش در داخل کشور از لابلای پرونده های قطورهسته ای که با کامیون از تهران به اسرائيل منتقل شدند بیرون کشیدند و رژیم هم هرگز حاضر به توضیح این رسوائی بزرگ نشد). مذاکرات کنندگان با گروسی در داخل از اساس مدعی اند که پرونده آنها قبلا بسته شده است.
همچنین لازم به تأکیداست که هدف رژیم درچشم اندازکنونی نه تولیدمستقیم سلاح هسته ای بلکه رسیدن به آستانه توانائی به آن است. چرا که از یکسو توان هسته ای موجود را ابزاراقتدار وعامل بازدارنده در برابرزیاده خواهی های دشمنان منطقه ای و جهانی خود می داند و از سوی دیگر سمت گیری به شکاف هسته ای و نظامی را در شرایط کنونی بسیارپرهزینه. در حالی که هدف اقتدارهسته ای خود را تحت عنوان هدف های صلح آمیزهسته ای بسته بندی می کند. فعلا نیازی نیست که خامنه ای همچون حلال کردن ماهی اوزون برون توسط خمینی و حلال و حرام کردن های دیگر، آن را با یک فتوای دیگر حلال کند!.
چه عواملی موجب ترغیب رژیم در حرکت به سمت و سوی آستانه هسته ای شده است؟. عوامل متعددی دخیلند:
الف- میل مهارناپذیراقتدارهسته ای به عنوان نمادی از غایت اقتدار و آمال رژیم. توهم به ِاکسیراقتدارهسته ای توسط یک نظام فرومانده و محاصره شده در بحران ها و نابهنگام با زمانه خویش و در راستای گرایش درون ماندگار زیست در بحران و بحران آفرینی است که دایما خود را حول دوگانه نظام و دشمن بازتولید می کند. تقویت این میل بویژه با تصرف کامل دولت در دست ذوب شدگان ولایت و سپاه و فرادستی بخش های تندرو و نظامی در ساختارقدرت هم خوانی دارد.
ب- سوای سایرهزینه ها، هزینه بسیارسنگین صدها میلیارددلاری طی بیست سال گذشته حول تأمین اقتدارهسته ای که به بهای تحلیل بردن توان اقتصادی و گسترش بی مهابای فقرجامعه ( شکاف عظیم بین خط فقر و در کارگران و زحمتکشان در کنارثروت های نجومی طبقه ممتازه) تمام شده است. با قرارگرفتن اقتصاد و کل مسائل کشور در ذیل سیاست هسته ای و میلیتاریستی رژیم درکنارسیاست های تؤسعه طلبانه منطقه ای اش در طی یک زمان طولانی موجب فاجعه ای شده است که مردم فلاکت زده با گوشت و پوست خود آن را لمس می کنند. برای درک ابعاد فاجعه ای که حکومت استبدادی ولایت فقیه بر کشور و مردم وارده کرده است مقایسه وضع اقتصادی ایران و همسایه اش ترکیه بسیارگویا و تکان دهنده است: درچنین مقایسه ای معلوم می شود که تولیدناخالص ایران با ترکیه از شرایط و وزن تقرییا مشابه و یکسان دودهه پپش تا اکنون به کمتر از یک سوم آن ( نزدیک به دویست میلیارددلار در برابر هفتصد و اندی میلیارد دلار سقوط کرده است که چیزی جز یک سقوط آزاد و ور شکستگی به به تمام معنای سیاست های رژیم نیست و این درحالی است که طبق سندبالادستی خودنظام قراربوده است که تا سال ۱۴۰۴ ایران اولین قدرت اقتصادی منطقه باشد! ابعاداین فاجعه فروپاشی بهت آوراقتصادی و گسترش فقر بازهم وحشتناک تر می شود وقتی در نظربگیریم که رژیم همچنان بهر قیمتی و با سماجت بیشتری بدنبال ادامه همان سیاست های مطلقا شکست خورده و ویرانگرانه اش هست!. گوئی زمان و تاریخ منجمدشده و عبرت آموزی برای خامنه ای در پیشبردتوهمات مالیخولیائی اش مطلقا مطرح نیست: اگر زمانی برکشیده اش احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری مدعی بود که قطعنامه ها ورق پاره هائی بیش نیستند و تا فتح قله «تنها یک یا علی مدد» کافی است، اکنون پس از نزدیک به دودهه دنبال سراب دویدن، بازهم شاهدیم که مجددا در تقارن با بیرون کشیدن نسخه دیگری از احمدی نژادبا وفاتر، این بارفرمانده وراج سپاه و برگزیده خامنه ای است که مژده می دهد که دشمن در حال زوال و فرار است و تا پیروزی و تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای و جهانی در اندازه آمریکا، راه زیادی نمانده است!.
شایسته است که در اینجا به چندنکته اضافی و تکمیل کننده برای نتیجه گیری نهائی هم اشاره شود:
تلاش برای دست یابی به یک توافق موقت الزاما به معنی موفق شدن و یا حل پایدار بحران نیست. بلکه حداکثر یک دوره موقت و گذراست که می بایست به سمت یکی از دو گزینه اصلی یعنی به سوی تشدیدبحران و افزایش فشارهای جدید از جمله محاصره اقتصادی و اجماع جهانی و تهدیدهای نظامی در صورت عدم انعطاف لازم رژیم حرکت کند و یا به سمت کاهش نسبی تنش ها در صورت داشتن انعطاف لازم برای عقب نشینی و «نوعی نرمش های قهرمانه». این درست است که صرفا پنجره کوچکی برای استفاده کوتاه مدت از گشایش های برجامی در برابررژیم وجود دارد که آن هم بیشتر روی کاغذاست تا در واقعیت امر، اما در آنسو هم شکل گیری نوعی اجماع جهانی و تشدیدفشارهای بین االمللی اعم از افزایش تحریم های اقتصادی و هوشمندترکردآن با فوکوس کردن حول منابع و منافذ صدور نفت و گار و ... مسدودساختن مفرهای رژیم و امثال آن وجود دارد که همراه است با انواع تهدیدات رو به افزایش نظامی و خرابکاری در حوزه هسته ای و غیرهسته ای و واردکردن انواع ضربات ایذائی که اسرائیل آن را فرودضربات با هزارخنجر در داخل و مناطق نفوذوی نامیده است و از جمله با خطربمباران سایت های اصلی. بنابراین گزینه واقعی رژیم نه برنامه حداکثری اش، که انتخاب بین همین پنجره کوچک واقعا موجود و یا قراردادن خود و جامعه ایران- که رژیم آن ها را گروگان سیاست های فاجعه آمیز خود قرارداده است- در برابرتداوم محاصره و فشارهای فزاینده و بی پایان آمریکا و متحدان جهانی و منطقه ای اش آنهم در شرایطی که رژیم با انباشت بحران ها و نارضایتی و خشم گسترده مردم مواجه است.
بیلان و پی آمدهای منطقه ای این سیاست ها نیز کمتر از فاجعه داخلی نبوده و در حقیقت یک نعمت آسمانی برای دولت اسرائیل و کشورهای عرب مخالف دولت ایران برای شکل دادن به یک ائتلاف و بلوک منطقه ای در برابرآن و در جهت شکل دادن به نظم جدیدی در خاورمیانه از منظرمنافع و استراتژی پساخروج آمریکا از افغانستان و رویکردش به آسیای شرقی است که همزمان بدنبال یک ائتلاف منطقه ای و جهانی علیه حکومت ایران توسط قدرت های منطقه ای با حمایت دولت آمریکا و بریتانیا و دیگرمتحدانش هست. و این درحالی است که باصطلاح دستاوردهای سیاسی تاکنونی رژیم ایران هم مثل نفوذش در عراق و سوریه و حتی در لبنان بدلیل مداخلات و انزوا و منفوربودن رژیم و سپاه و نیروهای نیابتی اش در میان مردمان این مناطق در حال از دست رفتن است و حتی شاهدیم که دولت عراق به گونه ای خواهان حضور آمریکا در عراق است و مقتدی صدر به مخالفت خوانی هایش با نفوذدولت ایران در عراق افزوده است. اکنون معلوم شده است که رژیم به خاطرنحیف بودن بنیه اقتصادیش حتی در سوریه هم که به هزینه مردم ایران متحمل آن همه خسارات مالی و انسانی شده است، در مقام بازسازی اقتصادی دست هایش بسته است و تنها ٪۳ در مقابل مشارکت ٪۳۰ ترکیه در اقتصادآن کشور سهم دارد. باین ترتیب سقوط در سیاهچاله پرنشدنی اقتدارهسته ای و سیاست های میلیتاریستی با بلعیدن توان اقتصادی کشور ( از جمله ناتوانی کامل در مواجهه و مقابله با بحران زیست محیطی و خطر تبدیل کشور به یک شوره زار) حتی قادر به بهره برداری از توفیق های باصطلاح نظامی خودهم نیست.
ج- عامل دیگرمشوق رژیم در میل به اقتدارهسته ای و نظامی گری تشدید بحران های جهانی و افزایش شکاف های درونی نظم کنونی و شکل گیری قطب بندی های جدید و از جمله رشدقدرت های جدیداقتدارگرا و گرایش رژیم در پیوستن به این قطب های در حال عروج است.
نتیجه و میراث خامنه ای:
۱- سیاست مواجه با بحران هسته ای رژیم در شرایطی که رسما هدف اصلی خود را نه رفع تحریم ها بلکه خنثی کردن تحریم ها و شرطی نکردن اقتصادداخلی به اقتصادجهانی تعریف می کند و از پیوستن به قواعد بین المللی برای تسهیل مبادلات پولی و تجاری چون لوایج پولشوئی اجتناب می ورزد، چیزی جزبیان ماهیت واقعی اقتصادسیاسی ولایت فقیه یعنی اقتصادی میلیتاریزه شده و قرارداشتن درحاشیه اقتصادجهانی و دادوستد های زیرزمینی و قاچاق و بشدت رانتی و تبعیض آمیز و فاسد و مبتنی بر غارت طبیعت و دل بستن به افسانه هائی چون «خودکفائی» و تولیدفقرگسترده نیست.
۲-با وجود واقعیت انباشته شدن بیش از پیش بحران ها، سکانداران اصلی رژیم و شخص خامنه ای و نهادسپاه بر این باورهستند که تنها از طریق میلیتاریزه کردن هرچه بیشترعرصه سیاسی و از جمله ساختارقدرت و مناسبات اجتماعی و کاربردخشونت برهنه و دادن وعده و وعیدهای دروغین و واهی و نیز بحران آفرینی از طریق دوگانه سازی حول دشمن و نظام است که می توانند قدرت و امتیازات خود را حفظ کنند. چنین سیاستی معنائی بجز گریز از مواجهه با بحران ها و بازتولید آن در مدارجدید با ابعادجدید و شدیدتر و پیچیده تر از گذشته نیست. اصراربر چنین سیاستی در عمل حاصلی بجز سبقت گرفتن شتاب بحران ها، اعم از اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، بر تلاش های مذبوحانه رژیم برای کنترل بحران، بی شباهت به رفوکردن یک لباس مندرس وهزارتکه نیست. به بیانی دیگر جناح مسلط و حاکم بر رژیم در منطقه ای کور و مشرف به پرتگاهی مهیب پا به گاز درحال حرکت است و حتی گوشش به هشدارهای کسی از دلسوزان نظام هم بدهکارنیست. خامنه ای مصمم است که سکه پایان عمرش را با مالیخولیای باصطلاح «دولت و جامعه اسلامی» که در واقعیت چیزی جزبرون افکنی آخرین رمق باقیمانده و ورود به فازانحطاط یافته پارادایم اسلام سیاسی درعین بجا گذاشتن یک ویرانه بزرگ به عنوان میراث خود نیست.
افزودن دیدگاه جدید