رفتن به محتوای اصلی

خیزش مردم اصفهان، خودویژگی‌ها و آموزه‌های آن!

خیزش مردم اصفهان، خودویژگی‌ها و آموزه‌های آن!

در مقالات مربوط به جمع بندی خیزش آبان ۹۸، از جدائی و فاصله بین دو شاخه اصلی اعتراضات یعنی خیابان و محل کار یا جنبش های خیابانی و مطالباتی-صنفی به عنوان مهم ترین چالش پیشاروی جنبش سخن به میان آمده بود. چالشی که فراررفتن از آن نه از طریق حذف یا تضعیف یکی به سوددیگری، بلکه با فراتررفتن از محدودیت های هرکدام و حرکت دوسویه به سمت یکدیگر، هم در حوزه پیوندخواست ها و هم مبارزات میدانی ممکن بود به قسمی که به عنوان یک مجموعه مکمل و مقوم و هم افزا عمل کنند. چنین فرایندی در راستای شکل گیری و قوام یافتن یک جنبش انقلابی و سراسری ضداستبدادی-مطالباتی علیه نظام استبدادمطلقه و سرنگونی آن هم ممکن و هم دارای اهمیت بینادی است. گرچه رژیم به لحاظ استراتژیک و شکاف فزاینده بین خود و جامعه و سبقت گرفتن شتاب بحران و نارضایتی از توانش برای کنترل بحران و افزایش فاصله بین نخواستن و نتوانستن، قافیه را باخته است و از این منظر در حالت تدافعی روزافزونی قراردارد، اما این باخت استراتژیک هنوز به معنی باخت تاکتیکی نیست. چرا که الزاما رابطه خطی و مستقیمی بین آن ها برقرارنیست. یک عامل اساسی که می تواند این شکاف را بسودجنبش و علیه رژیم پرکند، ضرب آهنگ آرایش سراسری جامعه یعنی گذر از نبردهای موضعی تقریبا سراسری شده و یا در حال سراسری شدن به عنوان ویژگی اصلی نبرد های تا کنونی به نبردهای نوین با ویژگی سراسری است. تا زمانی که شکاف بین جنبش ها و خرده جنبش های بخش های مختلف جامعه و ریتم ناهماهنگ آن ها با ضرب آهنگ سراسری وجودداشته باشد، به معنی آن است که هنوز رژیم می تواند احیانا با سرکوب هر کدام از آن ها و چه بسا با کاربردخشونت برهنه و تحمیل هزینه های سنگین، در حوزه تفوق تاکتیکی دست بالا را داشته باشد و ادعای پیروزی کند. چنین «پیروزی» البته در ذات خود شکننده بوده و فاقدعقبه استراتژیک و لجستیکی لازم است، اما فعلیت بخشیدن به این شکنندگی خود مستلزم عبور از یک مقطع مهم گذار و چالش برانگیز است. باخت استراتژیکی و تفوق تاکتیکی در حقیقت یک پارادوکس است که در حال حاضر رفع آن مهم ترین لحظه تاکتیکی جنبش ها و کشنگران و فعالان میدانی را تشکیل می دهد.

در این فرایند و در مقابله با چنین چالشی است که جنبش می تواند بتدریج از حالت تدافع به حالت تعرض گذرکند و متقابلا رژیم را از حالت تعرضی که بخودگرفته است و بالقوه شکننده است و اساسا مازادبر توان استراتژیکی و لجستیکی قدرت اوست به عقب راند. تحقق چنین حالتی در شرایطی که اعتراضات و نبردهای موضعی گسترده وجود دارد- پدیده ای که با وجود شرایط سرکوب و تیغ چرخانی رژیم واقعیت وجودیش به وی تحمیل شده است، و هم اکنون هم هر لحظه شاهدریزش پایگاه توده ای و حمایتی تا دیروزرژیم و پیوستن فوج فوج نیروهای تازه نفس و چه بسا بخشا هنوز هم بینابینی به معرکه نبردهای موضعی و لاجرم سراسری ترکردن آن ها یعنی فازنخست سراسری شدن هستیم، ناممکن و دور از دسترس نیست. معنا و ترجمان موقعیت چنین لحظه های خطیرتاکتیکی، ترکیبی از قرارگرفتن «در آستانه» و «فرسایش » ناشی از « نوعی تأخیر» است. اگر در چنین بستری از گذار، جنبش ها نتوانند با شتابی در تناسب با ریتم رویدادها و بحران تغییرآرایش دهند و از حالت نبردهای موضعی و سنگر به سنگر به حالت سراسری گذرکنند طبعا رژیمِ ولو اساسا ورشکسته و گندیده ولی هار و سازمان یافته با جمع آوری آخرین رمق ها و بکارگیری انواع ترفندها برای حفظ موجودیتش که اساسا بر خشونت برهنه استواراست، همچنان ادعا و وانمود خواهد کرد که بر اوضاع مسلط است.

این ادعا در شرایط زوال و فروپاشی مؤلفه های بنیادی قدرت، چیزی جز شبحی از قدرت واقعی نیست. آن چه به رژیم مجال چنین نمایشی را می دهد، در اساس غیاب یک قدرت احتماعی و برسازنده سراسری در سطح جامعه است و گرنه در حضورآن چنین ادعائی به سرعت دود شده و به هوا می رود. البته تغییرآرایش نبردهای موضعی به نبرد های سراسری فقط یک امرفنی و تکنیکی نیست. بلکه بر آیندی است از مؤلفه های گوناگون، از جمله فراگیرشدن «مطالبات کلان و مابه الاشتراک» در کنارمطالبات خودویژه هرکدام از جنبش ها، همگرائی و پیوندجنبش های مختلف و فعالان آن ها در عرصه عمل و میدان کنشگری، صیقل یافتن و توده ای شدن گفتمان حاکم بر جنبش رهائی، شکل گرفتن و شکل دادن به نهادها و تشکل های میانجی و هماهنگ کننده سراسری، که جملگی آن ها می توانند در متن حرکت و بسترزنده جامعه دست یافتنی باشند که البته با بهره گیری از فرصت هائی که تکانه های بزرگ بحران های فزاینده و سراسری می آفرینند و در شرایطی که رژیم ناتوان از کنترل آن هاست امکان وقوع پیدا می کنند.

آن چه که در چند سال گذشته در یک راه پیمائی سخت و پرسنگلاخ توسط جنبش های کارگری و تهیدستان و جوانان در هردوشاخه اصلی مبارزه طی شد، یعنی هم خیرش های خیابانی از دیماه ۹۶ تا آبان۹۸ و تا خیزش هائی چون خوزستان و البته خرده خیزش های دیگر در میانه آن ها و تا خیزش اخیراصفهان و نیز تحریم گسترده نمایش انتخاباتی رژیم از یکسو، و به موازات آن ها گسترش دامنه اعتراض های متنوع جنبش های مطالباتی-صنفی از سوی کارگران و واحدها و مجمتع های تولیدی اعم از کوچک و متوسط و بویژه بزرگ هم چون هفت تپه و فولاد و نفت و تا بخش حمل و نقل (از اتوبوس ها تا قطارها و کامیون داران و...) تا بازنشستگان و معلمان و کشاورزان و ... صورت گرفته است، که دریک معنا و با نگاه کلان چیزی جز تمرین و ممارست در جهت سراسری کردن نبردهای موضعی از یک طرف و هموارساختن مسیر نبردهای سراسری از طرف دیگر نبوده است.

نیروی پیشران این سمت گیری نیز تعمیق بحران اقتصادی و سیاسی و ناتوانی و پاسخگونبودن رژیم به خواست ها و مطالبات حتی حداقلی و درون سیستمی بوده است. در این میان تلاش و تجربه هر کدام در این راهپمائی طولانی، حاوی افزوده هائی به جنبش ها در مسیرسراسری شدن بوده است. در حقیقت جامعه ایران حداقل از سال ۹۶ علیرغم شرایط سخت سرکوب و توازن قوا وارد دوره خیزش ها و خرده خیزش های انقلابی ( در راستای نفی نظام) شده است. یکی از جمع بندی های گذشته پیرامون خیزش آبانماه با داشتن عنوان یک دو سه و چندانقلاب ناظربر همین فرایند جاری در شرایط سرکوب سنگین با هدف سراسری کردن این خیزش ها و یافتن رهیافت هائی برای گذر از تنگناهای تک افتادگی ها بوده است. و از همین منظر هرکدام از این خیزش ها دارای ویژگی ها و نقاط قوت بکر و احیانا ضعف های خودهستند که طبعا آموختن از این تجربه های زنده و تقویت نقاط قوت و بر طرف کردن نقاط آسیب پذیر است که نهایتا مسیرآرایش و خیزش سراسری را هموار و نشانه گذاری می کند. وقتی از پیوندخیابان و کارسخن می گوئیم منظور اساسا از یکسو پیوندمبارزات و مطالبات ضدسیستم با مبارزات و مطالبات صنفی است که الزاما ضدسیستم نیستند، اما بدلیل آن که در بستری از انباشت بحران ها و نیز عدم دریافت پاسخ مثبت از سوی سیستم مواجه هستند توان و پتانسیل فراروی از سیستم پیدامی کنند و از سوی دیگر پیوندبخش های مختلف جنبش کارگران و زحمتکشان و دیگر لایه ها و شهروندان تحت ستم و در حال سقوط به دره خط فقر با یکدیگر و فراهم شدن بستر شکل گیری اعتراضات خیابانی و اعتصاب های سراسری به عنوان یک مجموعه مکمل است. بنابراین گرچه در چنین شرایطی خیابان به ساحت اصلی کنشگری تبدیل می شود، اما این به معنی نادیده گرفتن نقش مهم اعتصابات کارگری و سراسری شدن آن ها بویژه در بخش های حساس و استراتژیک آن نیست.

افزوده خیزش مردم اصفهان!

در راستای حرکت مارپیچ خیزش ها به سوی سراسری شدن، گرچه همراه با افت و خیز، برآمدمردم اصفهان شاخص است. البته هنوز هم معلوم نیست که ادامه پیدا می کند یا نه، چنان که رژیم علیرغم بگیر و ببند ها و کاربردخشونت برهنه هم چنان نگران تداوم آن است و بهمین دلیل هم رسما در نقاط حساس شهر حکومت نظامی برقرارساخته و با اعلام منع رفت و آمد و با تهدید و خط و نشان کشیدن برای مردم اصفهان، نسبت به شرکت آن ها در فراخوان های اعتراضی هشدار می دهد. با این همه تا همین جاهم خیزش مردم اصفهان به عنوان حلقه ای از حلقه های این سلسه از جنبش های دارای پتانسیل و میل سراسری شدن، واجدنقاط قوت خاص خود ( و البته مثل هر خیزشی نقاط آسیب پذیرخود ) است، که آموزه های آن برای کل جنبش ایران خالی از اهمیت نیست.

نکات زیر اشارات فشرده ای است به همین نقاط قوت و افزوده های خیزش مردم اصفهان:

۱- بی گمان شفاف بودن مطالبات و در رأس آن کانونی شدن یک خواست فراگیر و بسیج کننده ای چون شعارزاینده رودمن کو، که بازتابی است از سیاست های ورشکسته و درازمدت و در عین حال تبعیض آمیز رژیم در ایجاد بحران بزرگ آب و مشخصا در اصفهان با پیشنه ای بیش از یک دهه مبارزه کشاورزان علیه آن و نیز در چندین استان که بطور بیواسطه با بحران کارون و زاینده رود در گیرند.

۲- به لحاظ آکسیونی نیز شکل دادن به تجمعات بزرگ و تحصن های شبانه روزی به مدت بیش از دوهفته در بسترخشک زاینده رود، هم چون نمادی از بیلان سیاست های ورشکسته کشاورزی و صنعتی رژیم، در مرکزشهر همچون یک نمایش عظیم خیابانی- یک پرفورمانس اصیل و خیره کننده، که در حقیقت یک شاهکارتاکتیکی و دارای خصلت بسیج کنندگی نیرومندی بود.

۳- اما سوای این جنبه های تاکتیکی خیزش مردم اصفهان از یک ویژگی مهم راهبردی نیز برخوردار بوده است:

الف- حمایت مستقیم و عملی مردم اصفهان (در کنارهمبستگی غیرمستقیم سایرنقاط ) از اعتراضات و خواست کشاورزان. چنین حمایت توده ای از اعتراضات کشاورزان که تحقق آن به وساطت اشتراک خواست ها در سراسراستان و نقش کنشگران میدانی ممکن بود، رژیم را با یک جنبش سریعا در حال توده ای شدن غافلگیر کرد: نه فقط توسط یک شاخه از مبارزات صنفی با حمایت قاطبه کشاورزان به شمول کشاورزان جوان که جمعیتی حدود۴۵۰ هزارنفر را بالغ می شود، بلکه مهم تر از آن به دلیل بسط افقی دامنه این جنبش یعنی توده ای شدن آن در سطح استان و به ویژه شهراصفهان به عنوان یکی از چندکلان شهرایران. چنان که شاهدمشارکت همزمان وگسترده جوانان و زنان و میانه سالان و مسن ترها در این برای شدن اعتراضات کشاورزان در میان مردم اصفهان بود. از همین رو رژیم با همه نگرانی هایش و علیرغم حالت آماده باش و قطع و یا اختلال مداوم اینترنتی و دیگراقدامات بازدانده اش، تلاش کرد که ابتدا از طریق دادن وعده و وعید و سرهم بندی کردن توافق با شماری از نمایندگان تشکل رسمی صنف کشاورزان ( و اکثرا نمایندگان مالکان بزرگ و یا آن هائی که دارای منافع و پیوندهای نزدیکی با بوروکراسی هستند)، آن هم در چارچوب همان رویکردمسأله برانگیز تخصیص تبعیض آمیز حقابه ها و ایجادشکاف در صفوف کشاورزان، فرصتی برای سرکوب فراهم کند. در پی آن بود که دستور حمله از سوی مقامات بالادست صادر شد. باین ترتیب باردیگر آشکارشد که کاربردخشونت و ایجادهراس تنها ابزارباقی مانده رژیم برای بقاء به شمار می رود که بدون آن قادر به حفظ و تداوم قدرت خود نیست. چنانکه در همین خیزش شاهد بودیم که رژیم هار و جنایتکار چگونه با تیراندازی مستقیم به سر و صورت معترضان و از جمله به چشمان بیش از ۴۰ نفری که تاکنون شناسائی و با گزارش های میدانی و یا هشتک هائی چون اصفهان «خونین چشم» و اصفهان تنها نیست، و نیز دستگیری گسترده صدها نفری و ضرب و شتم بازداشت شدگان و مجروحان و گرفتن اعترافات اجباری و شناسائی و پیگردمعترضان در صدد محاکمات سریع برآمده است تا به خیال خود از مردم زهرچشم بگیرد. ضروری است که این حربه خشونت برهنه و ضدانسانی را هرچه بیشتر و سریع تر کند کرد و جرئت به آن را از چنگ رژیم جنایت پیشه و تماما گندیده بیرون کشید. در این رابطه بسط دامنه توده ای جنبش در کندکردن و از کارانداختن این حربه حرف اول را می زند. اما علاوه بر آن و در کنارآن افزایش کیفیت و تکنیک های مقاومت در دفع این خطر و هم چنین ایجادتشتت و شکاف و ترس و تردید در صفوف و بنیان ها و نهادهای رژیم بی آینده، گسترش دامنه و کم و کیف افشاگری های داخلی و جهانی در افشاء ماهیت و ابعادسبعیت آن و منزوی کردن و محکومیت هرچه بیشتر وی در مجامع جهانی، و در یک کلام از طریق تقویت جبهه مقاومت و راندن رژیم به حالت تدافعی کارسازخواهد بود.

۶- رژیم هم چنین تلاش مذبوحانه ای بکارگرفته است که با به میان کشیدن پای دولت ها و رسانه های خارجی و «دشمنان» و نیز ایجاداختلاف بین استان های مختلفی که درگیربحران زاینده رود هستند و عواملی چون کاهش نزولات آسمانی (قهرخدایان آسمانی علیه نظام آسمانی!)، نقش مخرب خود را در ایجادبحران آب و فرسودگی خاک و آلودگی هوا و ریزگردها و نابودی جنگل ها وفرونشست زمین ها و خطرات ناشی از آن برای ساکنین و یا خطرویرانی آثارتاریخی و.... و بالأخره پرونده سازی و سرکوب فعالان محیط زیست، مجموعا اجزاء یک بحران زیست محیطی عظیمی را تشکیل می دهند به پوشاند. با این همه هوشیاری کشاورزان و مردم اصفهان و متقابلا استان های دیگر تاحد زیادی توانسته است سیاست اختلاف افکنی را با شکست مواجه ساخته و ترفندهای رژیم را خنثی کند و اجازه ندهد که نظام و سرکردگان آن خود را از تیررس خشم عمومی دورنگهدارند. چنان که رئیسی به عنوان رئیس دولت گوش بفرمان و دست آموز خامنه ای که مهم ترین وظیفه خود را اطاعت از فرامین رهبری و دوره گردی در شهرها و نقاط گوناگون کشور با و عده و وعیدهای توخالی قرارداده است، در حالی که قرار بود طبق برنامه از پیش تنظیم شده به لرستان (چهارمحال و بختیاری ) برود ، پس از خیزش اصفهان و اعتراضات گسترده چهارمحال و بختیاری، وقتی شنید که مردم آن خطه دارند دایه دایه وقت جنگ را زمزمه می کنند، برنامه خود را بدون هرگونه تعارف و توضیحی کنسل کند!

برهنه بودن پادشاه!

۷- خیزش اصفهان هم چنین یک مسأله دیگر را نیز برجسته کرد: به عنوان یکی از شهرها و استان های مهم صنعتی و کشاورزی ایران و تأثیرگذار و پر آوازه از نظر تاریخی، به جهات گوناگونی «برهنه بودن پادشاه» را در معرض انظارعمومی به نمایش گذاشت. نباید فراموش کرد که این استان از دیرباز یکی از مراکز و پایگاه های مهم نظام حاکم چه به لحاظ نفوذش در روحانیت و بازار و چه به لحاظ تأمین نیروهای نطامی و سرکوب رژیم درجنگ و غیرحنگ بوده است. اما قیام مردم اصفهان به روشنی انزوای رژیم و فروپاشی بقایای حمایتی اش را به روی صحنه آورد. علاوه بر آن برهنه بودن پادشاه از منظرابعادبحران آب در شرایط مشخص ایران که اساسا ناشی از سیاست های ورشکسته و کلان حاکمیت در این حوزه ومتأثر از تمرکزتؤسعه مناطق صنعتی بدون در نظرداشت مزیت های طبیعی و واقعی این مناطق و کلا نقشه آمایش سرزمینی که براساس منافع و تمایلات صاحبان رانت قدرت و لاجرم بی توجه به نوع کشت و انتقال آب از مناطق پرآب حاشیه های زاگرس به مناطق کم آب و پر جمعیت فلات مرکزی خشک و فاقدآب و اجازه بهره وری به حفردهها هزارچاه عمیق خارج از حدمحاز با هدف خالی کردن آب های زیرزمینیاست که به نوبه خود موجب فرونشست های گسترده در شهر ها و خانه های ساکنین و آثارتاریخی پی آمدهای آن است. بگذریم از این که شیوه های آبیاری هم بسیارعقب مانده و سنتی مانده است. خلاصه غارت یکسویه منابع آبی هم از بالا و توسط سدها و کانال کشی ها به فلات مرکزی و نقاط خشکسال و هم از اعماق زمین. و بالأخره این که معلوم شد هیچ امید و راه برون رفتی برای عبور از این بحران های خودساخته و ساختاری در چنته نظام و دخیل بستن به او وجود ندارد و پادشاه از این جنبه عریان عریان است.

در شرایطی که بحران تعمیق یافته و فقر و فلاکت سراسری می شود و امیدهیچ گشایشی در افق مشهودنیست وهر مطالبه و خواست بحق مردم هم با بی اعتنائی و سرکوب مواجه می شود، آنگاه بطوراجتناب ناپذیر مسائل و مطالبات جاری و نیاز به تغییر با مسائل و خواست های کلان و نیاز به تغییرات بزرگ گره می خورد. وقتی این تجربه به شکل روزمره در سراسرجامعه تکرار می شود، بطوراجتناب ناپذیر بستری عینی برای شکل گیری یک جنبش سراسری مستقل ضدسیستم فراهم می گردد و سرکوب هم در اصل کارآئی خود را از دست می دهد.

جمع بندی:

بطور فشرده می توان گفت که خیزش و تجربه اصفهان به سهم خود با افزوده هایش، نقشه راه پیشروی جنبش ها هم چون جویبارهای به حرکت در آمده برای شکل گیری رودخروشان یک جنبش سراسری را تا حدی شفاف تر و روشن ترکرده است. نقشه راه در خطوط کلی خود می تواند واجد سه فاز و محور اصلی به شرح زیر باشد:

نخست، پیوندخیابان و کار ( و جنبش های خیابانی و مطالباتی) که تجربه خیزش اصفهان نمونه برجسته ای از آن است. سوای ویژگی های منحصر به فردخود در اساس به عنوان الگوئی موفق و الهام بخش از مسیر و اهمیت پیوندبین دوشاخه اصلی مبارزاتی یعنی جنبش های خیابانی و مطالباتی در سطح استانی که تکرار و تکثیر آن ها، چه در قالب استانی و در راستای بر پاکردن کانون های خیزش متعدد در مناطق مختلف، و چه ایجادبستری عینی برای زیرساخت های یک خیزش سراسری در تحقق پیوند این دو شاخه اصلی.

دوم، ضرورت شکل گیری نهادهای سراسری هماهنگ کننده

گسترش زیرساخت های یک جنبش سراسری به شرحی که در متن همین مقاله به آن پرداخته شده است، بدون فراروئیدن به نهادهای میانجی و هماهنگ کننده متناظر با این جنبش ها-در اصل جنبش جنبش ها- مبارزه علیه یک نظام استبدادی هار و متمرکز بدون شکل گیری و وجودچنان نهادهای برآمده از متن جنبش و دارای ریشه در خاک آن ( در تمایز با شیوه های کشت گلدانی و از بالا که بکرات از جمله در همین سال های اخیر آزموده شده و به سرعت سرکوب و یا از هم پاشیده شده است) فاقدکارآئی لازم برای به عقب راندن و سرنگون کردن نظام خواهد بود. با این همه فرایند سراسری شدن مبارزات موضعی و سنگر به سنگر و تقویت هم گرائی میان بخش های مختلف کارگران و تهیدستان و با سایر لایه ها و اقشار و شهروندان ضداستبدادی و دوستدار آزادی و برابری، همانطور که قادرشده اند و می توانند تا حدی وجودمستقل خود را همراه با فعالان و سخن گویان سرشناس و مورداعتمادشان در بخش ها ی گوناگون نیروی کار، از کارگران و معلمان و یا در عرصه های جامعه مجازی، به رژیم تحمیل می کنند قادرخواهند بود در فرایندی دیگر در تناسب با تکانه های بحران، صرفنظر از این که تا چه حد علنی و غیرعلنی باشند و تا چه میزان از شرایط داخل و خارج بهره گیرند، وجودخویش را به رژیم تحمیل کنند. این نوع انجمن ها یا نهاد یا شوراهای هم آهنگ کننده یا هر عنوان دیگری که داشته باشند، البته در تمایزکیفی با نهادهای صلب و عمودی و سلسله مراتبی جدا از بدنه جنبش و حیطه نظارت و مداخله های واقعی و سیستماتیک جنبش خواهندبود. تجربه انجمن مشاغل سودان نمونه خوبی از این دست نهادهای برآمده از یک جنبش و انقلاب سراسری متکی بر جنبش ها و تشکل های بخش های مختلف اجتماعی است. انجمنی که با داشتن ریشه در صنوف و تشکل ها و جنبش های مختلف نقش مهمی در تحولات پرافت و خیز سودان داشته و دارد. احزاب موجود در سودان و از جمله احزاب چپ و ترقی خواه نه بر فراز که در در یزچترچنین آرایشی از جنبش ها و انجمنی که از کارگران تا پزشکان و مشاعل و بخش های دیگر را در بر می گیرد قراردارند و از فراخوان های آن علیه نظامیان و فشار به دولت انتقالی حمایت می کنند.

سوم، تلاش برای شکل دادن به دولت های انتقالی ترازنوین*

در پی سرنگونی رژیم استبدادمذهبی، شکل دادن به دولت های انتقالی ترازنوین و «منفی» هم چون سنتزتجربه شکست خورده دولت های خدمات اجتماعی «مثبت» و در تقابل و تمایزکیفی با آن ها که با حضور در قدرت توسط کارگران و زحمتکشان و احزاب و نیروهای وابسته یا تحت حمایت آن ها شناخته می شوند، به عنوان جایگزین دولت های انتقالی پیشین، از سوی جنبش های پیشرو و رهائی مطرح می شوند. در الگوی جدید، جنبش های کارگری و زحمتکشی از یکسو تمرکزاصلی خود را نه در بالا بلکه در پائین و در پهنه جامعه و تقویت کنشگری معطوف به خودگردانی آن ها می گذارند. از سوی دیگر بر فشار سیستماتیک و دائم به بالا و نظام و دولت های مستقر در بیرون از ساختار قدرت و در راستای تضعیف موقعیت کلان سرمایه داران و تقویت وزن خدمات اجتماعی دولت ها در برابر سرسپردگی اشان به سرمایه داران و در جهت تحمیل منشورمطالبات برنامه ای خود متمرکز می شوند. بی تردید طی چنین فرایندی، آن هم در جهانی متلاطم و دستخوش بحران های عدیده، و حتی می توان گفت جهانی که به نوعی با بن بست و یا چالش های بزرگ انتقال به وضعیت جدید در شرایطی که وضعیت قدیم دچاربحران وجودی شده است، دست و پنجه نرم می کند. آن هم در شرایطی که هم مدل های گذشته شکست خورده اند و هم اوضاع بالکل جدید با جهان جهانی شده و اشباع از سرمایه از جمیع جهات قابل مقایسه با آن زمان ها نیست، و هم قدرت ها و دولت های مدافع وضع موجود و نظام سرمایه داری به شدت در برابرهرنوع تغییررادیکال و سمت گیری به سوی مناسبات نوین و پیشرو و برابری خواهانه سنگ اندازی و مقاومت می کنند. بدیهی است در چنین شرایطی حرکت به سمت جلو طبعا ساده و بدون تنش نبوده و سوای سنگ اندازی ها، معضلات مربوط به تجربه خاص خود را خواهد داشت، اما این دسته از معضلات مربوط به گشودن مسیری نو و مناسباتی در خور و شأن بشرامروز است که جنبش های جدید در حال ابداع، غنابخشیدن و آزمون و خطا حول آن هستند. در همین رابطه به عنوان مثال آن چه در سودان می گذرد، چه نقشی که جنبش ضداستبدادی و مطالباتی پیشرونده مردم سودان از جمله با حضورگسترده خود خود در خیابان ها و مقاومت در برابر کوتاها و خنثی کردن تعرض ضدانقلاب و نیز طرح مطالبات خود در جهت رادیکالیزه کردن دولت اقدامات دولت انتقالی صورت می دهد و چه آن چه که در درون دولت انتقالی سودان با منازعات سنگین بین نظامیان و غیرنظامیان می گذرد که حتی منجر به کودتا و ضدکودتا و دستگیری ها و آزاد شدن ها توسط ژنرال ها می شود، که در نوع خود نمونه بدیعی است از این دست تلاش ها برای شکل دادن به این گونه دولت های انتقالی. بنابراین فرصت ها و تهدید ها پا به پای هم وجود دارند و راه هموار و رگله یا تضمین شده ای وجود ندارد و همه چیز بر می گردد به چگونگی آرایش و خودآگاهی مدافعان ایجادنظمی نو و پیشرو در سطح کشورها و جهان و خنثی کردن سنگ اندازی های نیروهای مدافع مناسبات کنونی*.

---------------------------------

*- دولت های انتقالی بخودی وجود ندارند بلکه در دوره های بحران و بهم ریختن آرایش موجود جوامع و کشاکش طبقات و نیروهای اجتماعی گوناگون و چه بسا متضاد شکل می گیرند و معنا پیدامی کنند. صرفنظر از این که به کدام سمت وسو حرکت کنند که تابعی است از توازن نیرو وآرایش جامعه و اهداف و استراتژی و تاکتیک های جنبش ها و فعالین آن، این که بسوی بازسازی نظام و مناسبات سرمایه داری و نرمالیزه کردن آن کنند یا سویه مخالف آن و تقویت توان خودگردانی و نقش آفرینی جامعه و مناسبات سوسیالیستی ( البته در بازخوانی با شرایط امروزین جهان و بهره گیری از درس های تجربه های گذشته). اما آن چه که در این میان از منظر اکثریت استثمارشوندگان از کارگران و زحمتکشان و سایرنیروهای پیشرو اهمیت دارد، سوق دادن آن به سوی تقویت توان جامعه و خدمات اجتماعی در مسیری سوسیالیستی است که اهرم اصلی پیشبردآن برخلاف گذشته نه دولت ها که خودقدرت اجتماعی جنبش ها در بیرون از ساختارقدرت ها می باشند. مشروط است به شکل گیری یک جنبش و قطب نیرومند و مستقل از ساحتار قدرت با کنش معطوف به تقویت خودگردانی جامعه از یکسو و اعمال فشار به سیستم از در راستای منشورمطالبات و برنامه انتقالی خود از سوی دیگر ( بهره برداری از شکاف های بالائی ها نیز می تواند بخشی از همین نوع فشارها بشمار می رود).

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید