رفتن به محتوای اصلی

رضا براهنی گرانقدر، قدر زبان و فرهنگ را خوب می‌دانست!

رضا براهنی گرانقدر، قدر زبان و فرهنگ را خوب می‌دانست!

استاد دکتر رضا براهنی، خدمتگزار برجسته فرهنگ و ادب فارسی و معترضی پیگیر علیه ستم در حق زبان مادری‌اش – ترکی آذربایجانی – و هر زبان و فرهنگ تحت تبعیض دیگر، پس از هشت دهه زیست فرهنگی و مبارزه برای آزادی رشد و اعتلای زبان‌ها، به شهر تورنتو کانادا درگذشت و ادب پروران و مدافعان برابر حقوقی زبان‌ها را در سوگ نشاند. براهنی متولد ١٣١٤ در تبریز بود و تا دریافت لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشکده ادبیات به سال ١٣٣٦، در زادگاهش زیست.

استاد براهنی ٨٦ سال عمر پربار نمود اما اگر من اینجا از ٨٠ سال علاقه و مشغله همه عمری‌اش در زمینه فرهنگ سخن می‌گویم، برگرفته از خاطره‌ای است که خود وی از ٦ سالگی‌اش می‌گفت. آنگاه که در نخستین سال دبستان، سخنی کودکانه به زبان مادری می‌نویسد ولی به جرم نقض مقررات مبنی بر ممنوعیت زبان ترکی آذربایجانی در مدارس آذربایجان متحمل تنبیه می‌شود! براهنی تا آخر عمرش از این کابوس یاد می‌کرد که چگونه کودکی شش ساله را واداشتند تا با قورت دادن دستوری کاغذ نوشته‌اش‌ بداند که فقط باید به فارسی نوشت!

دکتر براهنی اما به‌خاطر عشق به فرهنگ‌پروری، با پرهیز از تسلیم به چنین تحمیلی، باز قلم توانمندش را در خدمت بی وقفه به غنامندی بیشتر ادبیات فارسی قرار داد. او به زبان فارسی که آن را بسیار ارج می‌نهاد شعر سرود و نثر نوشت، به زودی در مقام یکی از خلاق‌های مطرح در ادبیات معاصر جا افتاد و نامش در زمره ستارگان درخشان نقد شعر و داستان، آوازه‌ای گسترده یافت. نقدهای بسیار و از جمله نقد مانای "طلا در مس" و "خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟" را عرضه کرد و در عرصه شعر نیز سروده‌هایی با عناوین "اسماعیل" و "ظل الله" و... و در زمینه رمان، آثاری‌ چون "آزاده خانم و نویسنده‌اش" و به ویژه اثر مشهور "رازهای سرزمین من" را آفرید. براهنی از اعضای هیئت موسس کانون نویسندگان و جزو معترضین ثابت قدم به سانسور در رژیم شاه و جمهوری اسلامی بود که از اولی مزه زندان چشید و از دومی ترک ناگزیر کشورش و پذیرش اجباری مهاجرت.

او تا پایان عمر بر این حسرت انگشت ‌گذاشت که چرا نتوانست ذوق، قریحه و توانمندی ادبی‌اش را به زبان مادری‌‌ شکوفا کند و چرا از ادای دین ادبی به این زبان محروم ماند. براهنی با نگاه درون کاو به خود، این حقیقت را به ژرفی دریافته بود که تبعیض علیه مردمانی متکلم به زبانی دیگر، ستم در حق آن زبان هم است. این تبعیض، محروم کردن یک زبان از استعدادهای ادبی و هنری‌اش است.

براهنی همواره زبان فارسی را تا حد ستایش بزرگ داشت ولی همزمان از تحقیر ظالمانه زبان مادری‌اش هم رنج برد و تا به آخر در خشم ماند. او این واقعیت را چنین بیان کرده بود: " فارسی زبان رسمی و مشترک همه ایران است و زبان فوق‌العاده شاهکاری است که من نویسندهٔ آنم، ولی از زبان مادری خودم هم دفاع می‌کنم و ابداً به تجزیه اعتقادی ندارم. هرگز تمامیت ایران را از نظر دور نداشته‌ام و گفته‌ام که اسلحه دست می‌گیرم و برای آن می‌جنگم، ولی خب عده‌ای دفاع من از زادگاه و زبان مادری‌ام را برای مقاصد خودشان بهانه کرده‌اند و نمی‌فهمند که وقتی دم از آزادی بیان می‌زنیم نمی‌توانیم بعدش زبان مردم را ممنوع کنیم. حس من به وطنم همان حسی است که در شعرهایم بیانش کرده‌ام. من در شش سالگی انشایی به زبان ترکی نوشتم معلم مجبورم کرد کاغذ را قورت بدم؛ همان موقع زبان مادریم را هم قورت دادم".

نام و خاطره این ادیب برجسته زبان فارسی و این فریاد علیه تبعیض زبانی، درخشان خواهد ماند.

بهزاد کریمی ٥ فروردین ١٤٠١ برابر با ٢٥ مارس ٢٠٢٢    

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید