رفتن به محتوای اصلی

دو چپ آمریکای جنوبی

دو چپ آمریکای جنوبی
مترجم:

از دیروز، کلمبیا دیگر یک رئیس جمهور تازه دارد ... او "گوستاو پیترو" نامیده می شود، و با اکثریتی شکننده ولی منزه، یعنی بی شک و تردیدی از تقلب، در 19 ژوئن انتخاب شده است. او اولین رئیس جمهور چپ منتخب در این کشور است. کشوری که در سراسر تاریخش، رئیس جمهوری جز از گرایش راست لیبرال و یا راست محافظه کار، حاکم بر قدرت ندیده است. او در جوانی، چریک نیز بوده است. انتخاب او با سابقه چریکی، خود مسئله با اهمیتی است در کشوری که جنگ داخلی در آن نیم قرن طول کشیده و دولت حاکم و "فارک"، جریان اصلی چریکی، تنها در سال 2016 با هم  آشتی کرده اند. نکته دیگر از این هم مهم تر، مربوط است به معاون رئیس جمهور، "فرانسیا مارکز"، که یک زن سیاهپوست می باشد. این نکته تاریخی است و بی سابقه در کشوری که سیاهان در میان نمایندگان کمتر دیده می شوند، سیاهان از فقیرترین مردم کشورند و از هر هفت کلمبیایی تنها یک نفر سیاهپوست است.

در کشورهای دیگری از آمریکای لاتین نیز اخیرا غالب شده است .

در سال گذشته، در هندوراس، پرو و شیلی، چپ قدرت را کسب کرده است. حتی می توان از موج چپ از 2018 با انتخاب رئیس جمهوری مکزیک، "لوپز اوبرادور" و در سال بعد با انتخاب رئیس جمهوری آرژانتین، "آلبرتو فرناندز"، سخن گفت. روشن است، قدرت در پنج کشور دارای بزرگترین اقتصاد های نیم قاره، توسط چپ کسب شده است. اگر آنگونه که نظر سنجی ها نشان می دهند "لولا"، در ماه اکتبر امسال، در انتخابات ریاست جمهوری برزیل موفق شود، %80 کشورهای امریکای لاتین، رهبری چپ خواهند داشت. صداقت حکم می کند گفته شود موج، موج جایگزین نیز هست، رای مخالفت با قبلی هاست که چپ را انتخاب می کند : حکومت های راست، غالبا بهای مدیریت آشفته خود در همه گیری کووید و پیامدهای اقتصادی آن را پای صندوق های رای می پردازند. با این همه، امکان پذیر بودن جایگزینی، بهمین سادگی، و انجام آن بدون تقلب انتخاباتی یا جنایت سیاسی، خبر دلپذیری است : این بدین معنی است که در آمریکای لاتین، حدی از پختگی دموکراتیک، گر چه هنوز شکننده، بعد از رنج های بسیار، بدست آمده است.

میان رهبران چپ در امریکای لاتین، تفاوت های مهمی دیده می شود!

در 2006، "جورج کاستاندا"، روشنفکر و وزیر پیشین مکزیکی، در مقاله مشهورش، دو چپ امریکای لاتینی را مطرح کرده است : یکی اصلاح طلب و گشوده بروی جهان، و دیگری اقتدار گرا و مجذوب گفتمان انقلابی. این تحلیل امروزه، اعتبار بیشتری یافته، زیرا رژیم‌هایی که او در آن زمان در دسته دوم طبقه‌بندی کرد، تنها رژیم‌هایی هستند که دوام آورده اند: ونزوئلا، کوبا و نیکاراگوئه. سه کشوری که به دیکتاتوری شدید روی کرده اند. این سه کشور، با بولیوی، اتحادی را تشکیل می دهند که کشش جذبه آن تا فرانسه نیز می رسد. لیکن، بهتر آن است که از رئیس جمهوری کلمبیا، "پیترو"، نقل کنیم که او در باره نیکاراگوئه می گوید : "رویای رهایی تبدیل شده به یک جمهوری عبارت پرداز". چپ های این موج، ایده های خود را دارند، در عین حال که می خواهند با وفاق حکومت کنند، با رژیم های نظامی-امنیتی که ظاهری انقلابی و دو آتشه بخود می گیرند، موافقت ندارند. بعنوان مثال، در ماه مارس، "گابریل بوریک"، رئیس جمهور جدید شیلی، برای نشان دادن روشن تمایزش، مخالفین نیکاراگوئه ای را دعوت کرد.

این رهبران جدید، برای مدتی طولانی، دارای نفوذ مردمی باقی نمی مانند

از امتحان قدرت، موفق در آمدن سخت است! نفوذ مردمی رئیس جمهوری 36 ساله شیلیائی، "گابریل بوریک"، تنها بعد از چند ماه حکومت کردن، افت چشم گیری داشت. همین مجازات برای رئیس جمهور پروئی، "پدرو کاستیلو" : او درست از یک سال پیش حکومت می کند و اکنون، تنها کمتراز  %20  افکار عمومی از سیاست های او پشتیبانی می کنند.

با این همه، امر اساسی جای دیگر است : اینها همه قصد قطعی دارند - بر خلاف  چپ دیگر امریکای جنوبی – در پایان دوره ماموریت خود، به صندوق های رای و رای دهندگان مراجعه کنند. روشی که نسبت به سخنرانی های پرآب و تاب  فیدل کاسترو، کمتر هیجان انگیزاند، لیکن، خیلی بیشتر مدرن.

ترجمه از نادر عصاره

دوشنبه 17 مرداد 1401 – 8 اوت 2022

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید