چگونه همزمان با رقابت اقتصادی و "دشمنی" با یکدیگر، می توان رابطه اقتصادی داشت و "دوستی" کرد؟
مقدمه
در این مقاله ورود جهان به جنگ سرد دوم؛ رقابت دو اردوگاه لیبرال دمکراسی و اقتدار گرایی؛ کالبد شکافی نبرد اقتصادی بین دو رقیب اصلی دو بلوک، آمریکا و چین؛ و سمت گیر های احتمالی جهان آینده مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفته است.
آمریکا بزرگترین قدرت اقتصادی جهان، که از دهه 1870 به این مقام دست یافته است، اکنون خودرا با رقیبی سرسخت و مقتدر چین کمونیست روبرو می بیند. سیمای جهان آینده بیش از پیش به چگونگی سرانجام یافتن این نبرد و نتایج آن بستگی دارد. آنالیز این رقابت در این مقاله، بر روی چند محور تولید ناخالص داخلی؛ تجارت جهانی؛ ثروت های طبیعی؛ توان مالی و سرمایه گذاری ها و ثروت انسانی و توانایی ها هر یک در این زمینه پایه ریزی شده است.
اضافه کنم که پیش بینی سیر رویدادها در جهان پیچیده کنونی به فاکتورهایی بیش از رقابت بین این دو قدرت بزرگ اقتصادی جهان بستگی دارد. از جمله سر برآوردن قدرت های دیگر اقتصادی، مانند هند، برزیل، اندونزی و ..... و جای گیری این قدرت های نوظهور در دو جبهه لیبرال دمکراسی یا اقتدار گرایی.
طبیعی است که چنین آنالیز هایی با ارائه فاکت ها و آمار و ارقامی که نشان دهنده مسیر های طی شده گذشته تا اکنون و سمت گیری های آینده باشد، ممکن است. در این مقاله هم چاره ای جز بکارگیری این فاکت ها نبود. ولی برای اینکه متن را بتوان بدون ورود به جزئیات فاکت ها؛ جداول؛ نمودار ها و اعداد و ارقام دنبال کرد، همه آنها در زیر مقاله جای داده شده است.
**************
*نبرد بین دو بلوک لیبرال دمکراسی و اقتدار گرا
جنگ سرد با فروپاشی بلوک شرق ( جهان کمونیستی) به نفع قطب سرمایه، کشورهایی با نظام دمکراتیک پارلمانی به پایان رسید. فوکویاما پایان این روند که فروپاشی دیوار برلین نماد آن بود، با عنوان « پایان تاریخ" نام گذاری کرد. او گفت « پیروزی نظام لیبرال دموکراسی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است که همهٔ کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند.».
رویداد های بعدی اما نادرستی این ارزیابی را نشان داد. این حکم که رقابت بین قدرت های جهانی به پایان رسید؛ پدیده سقوط و ظهور قدرتهای بزرگ جهانی را در طول تاریخ ندیده می گیرد. پذیرش این ارزیابی نادرست از نتایج فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین، سیاستمداران جهان لیبرال را به این نتیجه رساند که لیبرال دمکراسی تنها گزینه و آمریکا تنها قطب باقی مانده از دل جنگ سرد بوده، و این دو دیگر رقیبی ندارند. نتیجه گیری ای که چشم را بر قدرت گیری کشورهای اقتدار گرا در جهان و رشد اقتدار گرا یی را در درون خود بست. به عبارت دیگر خطر اقتدار گرایی به موقع دیده نشده و تدابیر لازم را برای مقابله با آن اتخاذ نشده است.
قدرت گیری کشورهای اقتدار گرا، در راس آن چین با رشد ممتد و بالای اقتصادی اش؛ به زیر نفوذ در آوردن کشورهای توسعه نیافته و اقتدار گرا؛ و در نهایت ارایه مدل توسعه اقتدار گرایی در جهان و بخصوص تجاوز روسیه با اکراین، زنگ خطر را برای دنیای لیبرال دمکراسی به صدا در آورد. اکنون نبرد بین دو اردوگاه اقتدار گرا و لیبرال دمکراسی وارد فاز جدیدی شده است. صحبت از جنگ سرد دوم است.
این نبرد یا جنگ سرد دوم، بیش از همه بین دو قدرت اول و دوم اقتصادی دنیا، بین آمریکا و چین دیده می شود. رابطه آمریکا با چین، فراز و فرودهای زیادی داشته است. مائو آمریکا را ببر کاغذی نامید و آمریکا چین را متحد شوروی دشمن اصلی اش می دانست. این رابطه خصمانه با شرکت مستقیم و همه جانبه در جنگ کره، تا مرز جنگ مستقیم پیش رفت. اما با بر ملا شدن اختلاف بین دو کشور کمونیستی چین و شوروی، آمریکا از این فرصت علیه دشمن اصلی خود روسیه، بهره برداری کرد. با فروپاشی بلوک شوروی این دشمن اصلی، آمریکا چین را قدرتی نمی دانست که خطری برایش داشته باشد.
چین اما در مقابل از نبرد دو بلوک ( جنگ سرد اول) و از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی، درس های زیادی آموخت. دنگ شیائو پینک معمار چین جدید، با راه کار کلان «اقتصاد سوسیالیستی بازار محور» بجای سیاست شکست خورده «اقتصاد سوسیالیستی برنامه محور و ضد بازارآزاد» شوروی سوسیالیستی، بابهره برداری از فرصت پدیده جهانی شدن، چین را به قدرتی بین المللی تبدیل کرد. چین برای شکار موش، که سیاه یا سفیدش فرقی برایش نداشت، تله گذاری را شروع کرد.
با پایان یافتن جنگ سرد به نفع آمریکا، و « باقی ماندن » تنها قطب باقی مانده از خاکستر این جنگ، آمریکا استراتژی تعامل با چین را برگزید. (1) سیاست تعامل که در دوره کلینتون تا مرز همکاری پیش رفت، بر این ارزیابی استوار بود که اولا؛ چین در مقایسه با شوروی قدرتی نیست که خطری از سوی آن جهان غرب را تهدید کند؛ و دوما این استراتژی کمک می کند تا چین به یک کشور لیبرال دموکراسی یا یک مشارکتکننده مسئول تبدیل شود. استراتژی ای که نتیجه ای معکوس ببار آورد. رهبران چین ارزشهای لیبرال را تهدیدی برای ثبات کشورشان [ در اصل برای خود و حزب کمونیست]میدانند. سرکوب جنبش دمکراسی خواهی در میدان تیان مین و در ادامه سرکوب آن در هنگ کنگ، نشان داد که حکومت گران چین کمونیست با دمکراسی میانه خوبی ندارند. آنها مدل توسعه اقتدارگرایانه خود را موفق تر از مدل رقیب دانسته وآنرا برای فروش در بازار جهانی در ویترین سیاسی خود گذاشته اند.
امروز ولی صحبت از شکست این استراتژی است. « هیچ کس نمی تواند بگوید که به [استراتژی] تعامل فرصت کافی برای کار داده نشده است، و همچنین کسی نمی تواند استدلال کند که چین به عنوان یک تهدید ظاهر شد زیرا ایالات متحده به اندازه کافی سازگار نبود. با گذشت سالها، مشخص شد که [استراتژی] تعامل شکست خورده است. چین رشد اقتصادی بیسابقهای را تجربه کرد، اما این کشور به یک لیبرال دموکراسی یا یک مشارکتکننده مسئول تبدیل نشد. برعکس، رهبران چین ارزشهای لیبرال را تهدیدی برای ثبات کشورشان میدانند و همانطور که حاکمان قدرتهای در حال ظهور معمولاً چنین میکنند، آنها سیاست خارجی تهاجمی فزایندهای را دنبال کرده اند. هیچ راهی برای دور زدن آن وجود ندارد: تعامل یک اشتباه استراتژیک بزرگ بود. همانطور که کرت کمبل و الی رتنر - دو مقام سابق دولت اوباما که تشخیص داده بودند تعامل شکست خورده است و اکنون در دولت بایدن خدمت می کنند - در سال 2018 نوشتند، "واشنگتن اکنون با پویاترین و قدرتمندترین رقیب خود در تاریخ مدرن روبرو است."» (1)
اکنون بجای سیاست تعامل، از سیاست مهار چین صحبت به میان آمده است. سیاستی که بر مبنای ارزیابی جدید ژئوپلیتیکی از جهان ناشی می شود. «در ماه ژوئن ، قانون نوآوری و رقابت ایالات متحده با حمایت دو حزبی از مسیر سنا عبور کرد. در این لایحه چین "بزرگترین چالش ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی برای سیاست خارجی ایالات متحده" نامیده می شود و به طور بحث انگیزی خواستار برخورد با تایوان به عنوان یک کشور مستقل با اهمیت استراتژیک "حیاتی" شده است. ..... رقابت جدید ایالات متحده و چین به این زودی ها پایان نمی یابد. در واقع، بدون توجه به اینکه چه کسی در کاخ سفید است، احتمالاً تشدید خواهد شد.» .(1)
برای اجرای سیاست مهار چین، آمریکا به یارگیری نیاز دارد. یارگیری از دوستان تاریخی و استراتژیک خود، اروپای غربی، یارگیری از دوست قدرتمند خود ژاپن و استرالیا دراقیانوسیه و بدست آوردن همنوایی یا حد اقل بی طرفی هند، کشوری که پیش بینی می شود تا سال 2050 دومین قدرت جهانی بعد از چین شود. در عین حال این بلوک تلاش خواهد کرد تا جلوی نفوذ چین در بین کشورهای توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته را سد نماید. یعنی به تمام معنی «جنگی» در بعد جهانی و بین دو قطب یا دو بلوک. در این یارگیری جهانی چین تماشا گر نخواهد بود. روسیه یار اصلی چین است. روسیه ای که رویای تبدیل شدن به قطب جهانی مانند دولت شوروی را در سر می پراند. اکنون این دو کشور بزرگ اقتدارگرا، علیرغم تفاوت ها و اختلاف منافع شان، و حتی علیرغم اختلافات ارضی بین شان بلوک اقتدارگرایی را در جهان رهبری می کنند. بلوکی که سعی دارد تا تمام کشورهای اقتدار گرا و مخالف دمکراسی لیبرال را در خود جای دهد. ایران جمهوری اسلامی یکی از این کشور هاست. جهان وارد جنگ سرد دوم شده است.
* تفاوت های جنگ سرد اول و دوم.
1. در جنگ سرد اول دو بلوک، به معنی کامل و تا نابودی یکدیگر، در مقابل هم قرار گرفته بودند. دو بلوک در همه جبهه ها ی؛ مدل اقتصادی، سیاسی و نظامی؛ علیه همدیگر صف بندی کرده بودند. در مجموع دو بلوک اگر چه به جنگ گرم با یکدیگر نپرداختند، ولی استراتژی شان نابودی طرف مقابل بود. و سرانجام هم بلوک شوروی شکست خورده و نابود شد.
2.بخصوص از منظر اقتصادی صف بندی در جنگ سرد، با جهان جهانی شده تفاوت کیفی دارد. در جنگ سرد اول، مبادلات تجارت بین المللی اساسا درون بلوکی بود. وعلاوه بر این دربلوک شوروی، مبادلات اساسا پایاپای انجام می شد. دیوار برلین، تنها برلین را بدو بخش تقسیم نکرده بود، بلکه دیواری بود که دو بلوک جهانی را از همدیگر جدا می کرد. دو جهان جدا از هم پشت دیوار.
3. بیشتر کشورهایی خارج از دو بلوک، هر یک به اشکال مختلف خود را با یکی از دو بلوک نزدیک دانسته و سیاست های شان را با بلوک نزدیک به خود تنظیم می کردند. به عبارت دیگر اکثر کشورهای دنیا به نوعی به یکی از دو بلوک «وابسته» بودند. نزدیکی به یک بلوک هم زمان خارج شدن از بلوک دیگر و یا دشمنی با بلوک دیگر معنی داشت. اکنون اما برای کشورهای خارج از دو بلوک امکان مانور و بازی بین دو بلوک وجود دارد. کشورهای زیادی هستند که با هر دو بلوک رابطه داشته ولی تلاش دارند تا با توجه به رقابت ها بین دو بلوک، در جهت منافع کشورشان بیشترین سود را کسب کنند. برای مثال، هند با چین اختلافات مرزی داشته و در دو سوی مرز، نیروهای نظامی صف آرایی کرده اند. اما هر دو کشور عضو شورای همکاری بریکس هستند. اکنون می توان مخالف یک بلوک بود، بدون اینکه دشمن آن شد. و می توان با کشوری تا مرز درگیری های مرزی پیش رفت ( مانند چین و هند و یا چین و روسیه) ولی در یک بلوک اقتصادی مشترک عضو بود.
3. جهان بیش از 4 دهه است که وارد دوران جهانی شدن شده است. دیگر دو بلوک مانند جنگ سرد اول هم زندگی اقتصادی درونی، مجزا و موازی با یکدیگر ندارند. بلکه زندگی اقتصادی شان در هم تنیده شده و روند تنیدگی روز به روز درهم بیشتر می شود. شکست یا فروپاشی هر یک از دو بلوک صف بندی شده در جنگ سرد دوم، مانند فروپاشی بلوک شرق، اگر به فروپاشی بلوک دیگر منجر نگردد، مشکلات عدیده ای برای بلوک دیگر بوجود می آورد.
4. استراتژی سیاسی جهانی روسیه شوری ( کشور رهبر بلوک شرق و قدرت دوم بعد از آمریکا) بر سرکار آوردن احزاب برادر کمونیستی در بقیه جهان و محو سرمایه داری بوده است. در مقابل استراتژی آمریکا مبارزه و نابودی کمونیست ها در همه جهان . در این دو استراتژی راه کار میانه و راهی برای توافق و یا تحمل یکدیگر وجود نداشت. از نظر شوروی کشور دوست، کشوری بود که حزب کمونیست طرفدار شوروی برآن حاکم باشد. برای آمریکا کشوری دوست شمرده می شد که دشمنی با کمونیست های داخلی اولویت اول برنامه سیاسی اش باشد. در حالیکه جنگ سرد دوم، در اصل جنگی است برای بیشتر سهم بردن در بازار جهانی کالا و منابع زیر زمینی؛ جنگ ارزی؛ جنگ جذب بازار کشورهای توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته؛ و جنگی است برای حفظ موقعیت موجود و مهار دیگری و یا سبقت گرفتن از رقیب و نه نابودی آن. جنگی برای برتری یافتن تکنیکی و فن آوری در جهان.
*. مقایسه اقتصادی دو بلوک
مقایسه توان اقتصادی بین بلوک نظام های لیبرال دمکراسی و بلوکی دولت های اقتدار گرا، شامل چین، روسیه و ..، هنوز نشان از برتری اردوگاه لیبرال دمکراسی دارد. برتری ای که با چرخیدن کفه ترازو به نفع اردوگاه اقتدار گرا، به چالش کشیده شده است. در فاصله سال های بین 1980 تا 2021 اگر چه مجموعه تولید ناخالص داخلی G7 از 6930330 میلیارد دلار به 42371612 میلیارد دلار رسید ؛ اما سهم آن از کل تولید خالص جهانی از 61،1% به 44،09 %کاهش یافته است. در این فاصله زمانی تنها سال 1993 بود که این بلوک بیشترین سهم را با 67،4 % به خود اختصاص داده بود، ولی در مجموع روند به ضرر بلوک نظام های لیبرال دمکراسی، طی شده است. در مقابل تولید ناخالص ملی چین در همین بازه زمانی از 360857 به 17734063 میلیارد دلار رسیده و سهم آن از 1،7% به 18،45% افزایش پیدا کرده است. به عبارت دیگر اگر تولید ناخالص داخلی بلوک معروف به هفت کشور تنها 6،11 برابر شد، در مقابل تولید ناخالص داخلی چین در همین بازه زمانی 92،78 برابر افزایش داشته است. در سال 1990 مجموع تولید ناخالص داخلی بلوک هفت کشور بیش از 41 برابر تولید ناخالص چین بود؛ این برابری در سال 2021 تنها به 2،39 برابر رسیده است. این آمار و ارقام نشان روشنی از روند تغییرات به نفع چین دارد. ( جزئیات بیشتر در جدول شماره 1. و (27 و 28) نمودارهای شماره 11و 12
در زمانی که غرب بسرگردگی ایالات متحده آمریکا، خودرا در «نبرد تاریخ » پیروز می پنداشت؛ زمانیکه آمریکا برای پروژه "صدور دمکراسی" به جهان با حمله به عراق و افغانستان سرگرم بود {پروژه ای که 8 هزار میلیارد دلار هزینه و دهها هزار قربانی را بدنبال داشت}؛ چین مصمم و بدون سروصدا، مسیر رشد اقتصادی را در پیش گرفته و در جهت تصرف بازار جهانی و نفوذ در دنیا حرکت کرد. چین تئوری مائو را اینبار در سطح جهانی دنبال کرد. محاصره شهرها با تصرف روستاها، محاصره و تصرف کشورهای (روستا در بعد جهانی) توسعه نیافته و با خرید واحدهای صنعتی مدرن در کشورهای توسعه یافته، ایجاد سلول ها در شهر ( سلول هایی که در نبرد نهایی بکار اش خواهند آمد) .
شکست پروژه« صدور دمکراسی" آمریکا با دو جنگ در عراق و افغانستان، با اعمال ضد حقوق بشری در زندان ابوغریب در عراق، و زندان گوانتانامو؛ سر بر آوردن احزاب راست گرا در بطن بلوک کشورهای لیبرال، و بخصوص روی کار آمدن ترامپ رئیس جمهور آمریکا که ساختار لیبرال دمکراسی آمریکا را زیر ضرب قرار داد، تا جائیکه به سنبل این ساختار یعنی مجلس نمایندگان در آمریکا هجوم برده و آنرا به تصرف طرفداران خود در آورد؛ به جهان لیبرال دمکراسی ضرباتی جدی ای وارد کرده و شرایط را برای بهره برداری سیاسی به جهان اقتدار گرا فراهم آورده تا کل ساختار لیبرال دمکراسی زیر علامت سوال برده شود.
تحولات اقتصادی ای که به کاهش وزن و نقش اقتصادی بلوک لیبرال دمکراسی منجر شد؛ ضرباتی که از درون به این سیستم وارد شد، موجب شد تا این تئوری که سیستم لیبرال دمکراسی پیروز بیرون آمده از جنگ سرد، شکست ناپذیر می باشد، مورد سوال قرار گیرد.
هنوز پایان تاریخ فرا نرسیده است. اصولا برای تاریخ پایانی وجود ندارد. تا بشر وجود دارد، تاریخ به پایان نخواهد رسید. تاریخ می تواند، حتی کوتاه مدت هم باشد، به عقب برگردد. دیگر خوش باوری ای که بعد از فروپاشی بلوک شرق بوجود آمد؛ خوش باوری ای دال بر اینکه سیستم لیبرال دمکراسی بدون رقیب بوده و خطری آنرا تهدید نمی کند؛ به پایان رسید. اگر چه دیر، ولی سرانجام خطر از سوی بلوک لیبرال دمکراسی دیده شده است.
حمله روسیه به اکراین، به بلوک لیبرال دمکراسی نشان داد که علاوه بر رشد سریع اقتصادی کشورهای نوظهور، چین و شش کشور معروف به ببر های آسیا [ البته منظور این نیست که همه این کشورها در بلوک کشورهای اقتدار گرها قرار دارند]، افزایش وزن و نقش آنها در اقتصاد جهانی، در مقابل همزمان کاهش اهمیت جهانی اقتصاد ایالات متحده، خطر جنگ، جنگی مانند اکراین که بر تمام جهان تاثیر بگذارد، تهدید دیگری از سوی بلوک کشورهای اقتدار گرا می باشد.
در جهان جهانی شده، جهانی که حجم مبادلات بین المللی هر روز بیشتر از روز قبل می گردد، وابستگی بین المللی کشورها با تقسیم چرخه تولید کالا در جهان و تنوع و وابستگی جهانی در زنجیره تولید، افزایش می یابد. مصرف کالا در دنیا با رشد طبقه متوسط جهانی سرسام آور بالا می رود، و .... نبرد برای حفظ موقعیت در بازار جهانی مصرف و خرید مواد خام مورد نیاز برای افزایش تولیدات صنعتی وارد دوران تازه شده است. اگر در 20 سال گذشته غرب از یک سو با سرمایه گذاری در چین و دیگر کشورها به قدرت گیری و افزایش نقش شان کمک کرده است و به نظارت و تعامل بر روند توسعه قدرت و نفوذ چین در کشورهای توسعه نیافته بسنده کرده است، به نظر می رسد که اکنون با اختصاص 600 میلیارد دلار(کشورهای G7 با یک برنامه سرمایه گذاری عظیم 600 میلیاردی ار منابع عمومی و خصوصی در رقابت با چین و پروژه جاده ابریشم جدید، می خواهند به کشورهای در حال توسعه کمک کنند و نفوذ خود را تضمین کنند) برای 5 سال آینده، به رقابت جدی با چین وارد شده است. این طرح در نشست آخر هفت کشور صنعتی دنیا در آلمان تصویب شده است، در نظر دارد تا پروژه های زیر بنایی در کشورهای متوسط و کم درآمد راه اندازی نماید. روشن است که هم چین و هم هفت کشور صنعتی دنیا، برای منافع کشورهای خودشان است که در این کشورها سرمایه گذاری می کنند، اما با ورود هفت کشور با حجم سرمایه 600 میلیارد دلاری{ این رقم 600 میلیارد دلار اگر چه بالاست، اما برای رقابت با جهان اقتدار گرا و بخصوص چین کافی نبوده و حتما در سال های آینده شاهد افزایش آن خواهیم بود.} برای کشورهای در حال توسعه و کم در آمد امکان و فرصتی به این کشورها برای چانه زنی و بستن قرارداد های مناسب تر که منافع ملی شان را بهتر تضمین نماید، خواهد داد.
*اقتصاد چین
چین دارای اقتصاد دولتی و صادرات محور با بخش خصوصی در حال گسترش است. چین بخــش خصوصــی بــزرگ با رشــد ســریعی دارد کــه در مجمــوع در اکثــر تولیــدات و مشــاغل اقتصــادی مشارکت داشته و ســهمش در هــر دوی ایــن زمینه هــا در حــال افزایــش اســت. امــا شــرکتهای خصوصــی چین به طــور میانگیــن کوچــک هســتند. اکثریــت قاطــع بزرگتریــن شــرکتهای چیــن در تملــک دولتنــد و ظاهــرا بــر همــه بخشهــای ســرمایه بر تســلط دارنــد. بنگاههــای دولتــی بســیار بیشــتر از ســهم مشارکت شــان در تولیــد اقتصــادی، منابــع (مثــل ســرمایه مالــی، زمیــن و انــرژی) را در اختیــار دارنــد.
چین دومین قدرت اقتصادی دنیا و بزرگترین اقتصاد صادرات محور دنیا ست. در سال 2009 چین با 1201،612 میلیارد دلار، در مقابل 1120،041 میلیارد دلار صادرات سالانه، از آلمان سبقت گرفته و از آن زمان تا کنون رتبه اول جهانی خود را حفظ کرده است. سهم چین از کل صادرات دنیا از زیر یک درصد ( 0089، 0 درصد) در سال 1980 ( مجموعا 18،42میلیارد دلار) به 14،74 درصد( مجموعا 2499،029میلیارد دلار) در سال 2020 رسیده است. یعنی 140 برابر افزایش داشته است. این مقایسه را اگر در جزئیات مورد بررسی قرار دهیم با نسبت های سرگیجه آوری روبرو خواهیم شد. در مدت زمان مورد بررسی؛ در حالیکه حجم صادرات جهانی؛ کل کالای تولیدی ــ صادراتی جهانی؛ و کل صادرات جهانی ماشین آلات و ... به ترتیب 8،7؛ 11،1 و 11،7 برابر شده است؛ همین برابری برای چین 143،1؛278،1 و 1498،6 برابر شده است. (3) (جدول شماره 2) طی این مدت زمان چین مازاد تجاری ای بالغ بر 5323،844 میلیارد دلار کسب کرده است. (7). (جدول شماره 4)
چین با داشتن چنین حجمی از مازاد تجاری ای و با داشتن 3305،4 میلیارد دلار ذخیره ارزی( بزرگترین ذخیره ارزی دنیا) به یکی از قدرتهای اقتصادی جهانی تبدیل شده است. این حجم از ذخیره ارزی را اگر با ژاپن با 1329،7میلیارد دلار که در رتبه دوم بعد از چین جای گرفته است، که تقریبا برابر با حجم ذخایر ارزی چهار کشور( ژاپن، سوئیس، ، هند و عربستان سعودی است. تازه ذخایر ارزی هنگ به حساب نیامده است. )، کشورهای بعدی رده بندی در دنیا مقایسه گردد، ابعاد این حجم از ذخیره ارزی بیش از بیش نمایان می گردد. (8) نمودار شماره 1.
چین با 2078،386 میلیارد دلار واردات ( به نرخ روز دلار) در سال 2019 در رتبه دوم بعد از ایالات متحده آمریکا با 2567،445 میلیارد دلار قرار گرفته است. سهم چین از کل واردات جهانی 10،77و سهم سوخت و مواد معدنی واردات به کل واردات چین 27،66 درصد است. همین رابطه برای آمریکا به ترتیب 13،31 و 10،35 می باشد. این مقایسه نشان می دهد که چین به واردات مواد معدنی و سوخت از آمریکا وابسته تر است. واردات روزانه نفت چین بیش از 10 میلیون بشکه است. در سال 2019 چین به تنهایی 50 درصد زغال سنگ دنیا را تولید کرده است. با توجه به هدف های زیست محیطی پیمان پاریس در مورد کاهش گازهای گلخانه ای، که چین از امضا کنندگان آن است، چین ناگزیر خواهد بود که زغال سنگ که آلاینده ترین حامل فسیلی انرژی است را با دیگر سوخت ها جایگزین کند. با جایگزینی ذغال سنگ با حامل های جایگزین تولید کننده سوخت، مانند گاز، وابستگی چین به واردات سوخت های فسیلی مانند نفت و گاز افزایش خواهد یافت.
با نگاهی به دو جدول شماره 2 و 3؛ در حالیکه در فاصله 41 سال (1980 تا 2020) حجم واردات و صادرات جهانی بترتیب، 8،6 و 8،7 برابر شده است، چین توانسته است طی این دوره میزان صادرات و واردات خودرا، 103،2 و 143،1 برابر افزایش دهد. آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد و در این دو جدول به خوبی قابل رویت است، افزایش بی سابقه حجم واردات سوخت و دیگر مواد معدنی است. افزایشی 510،6 برابری مواد معدنی و سوخت ، و افزایشی212،5 برابری سوخت. طی همین بازه زمانی سهم واردات سوخت و مواد معدنی چین به کل جهان از زیر 1% ( 0،002) به بیش از 21 % رسیده است. چین با سهمی حدود 50 % از کل جهان، بزرگترین مصرف کننده ذعال سنگ در دنیا است. ذغال سنگی که باید در آینده نزدیک با دیگر حامل های انرژی زا ( بخصوص گاز) جایگزین گردد. چین با 527949 میلیارد دلار واردات مواد معدنی و سوختی ( سال 2020 . منبع سازمان تجارت جهانی) به بزرگترین وارد کننده مواد خام جهان، و نفت و گاز ( از میانه سال 2016 با پشت سر گذاشتن آمریکا به بزرگترین وارد کننده سوخت در جهان شده است. تبدیل شده است. چین حدود 20% نفت جهان را خریداری می کند. اگر رقم 527949 میلیارد دلار واردت مواد خام معدنی چین را با رقم 185778میلیارد دلار، میزان واردات کشور آمریکا، مقایسه شود، برنقش مواد خام و معدنی وارداتی درحیات اقتصادی چین بیشتر واقف می شویم. (4) جدول شماره 3
چین از منظر میزان ذخایر منابع طبیعی ششمین رتبه جهان را با 23 تریلیون دلار ارزش، بعد از ایران با 27،3 تریلیون دار است. 90 درصد مواد معدنی چین از ذغال و خاک نادر تشکیل شده است. چین با توجه به جمعیت حدوداً 1،5 میلیاردی از این منظر کشور فقیری است. توجه داشته باشیم که اقتصاد چین صادرات محور است، اقتصادی که بر اساس پاره ای برآوردها در سال 2030 از ایالات متحده آمریکا جلو خواهد زد، در آن صورت میزان وابستگی چین به مواد معدنی روشنتر دیده می شود. بی جهت نیست که چین با سرمایه گذاری های دهها میلیاردی در دنیا، بخصوص در آفریقا برای تامین مواد معدنی مورد نیاز صنایع خود برنامه ریزی بلند مدتی را به اجرا در آورده است. (5)
سهم (27،66 درصد) واردات معدنی و سوخت چین در سبد وارد اتی اش گواه دیگری از نیاز چین به مواد معدنی دارد. چین با دادن وام با بهره مناسب و توسعه زیر ساخت های استراتژیک، به کشورهای افریقا، تلاش می کند تا نیازمندی های آینده خود را به مواد معدنی تامین نماید. چین نه تنها به سیستم های اقتدار گرای افریقا انتقادی ندارد، بلکه آنها را به ادامه سیاست های شان تشویق هم می کند. قرار داد هاییکه با چین بسته می شود، مخفی بوده و مفاد آن منتشر نمی شود. وام ها و سرمایه گذاری چین در جهان از منابع دولتی تامین می شود و در نتیجه می تواند مخفی باقی بماند. در نتیجه دولت مردان اقتدار گرا و فاسد افریقا از چنین رابطه ای استقبال می کنند. (6)
ارز چین. یوان ( رنمینبی)
ارز چین توسط دولت آن ارزش گذاری می شود. در حالیکه هر دلار امریکا در سال 1983، 2،8 یوان ارزش داشت، در سال 1993 این برابری به 5،32 رسید. چین در سال 1994 در یک رفرم، ارزش برابری یوان را تا 8،7 تغییر داد. این ارزش برابری در مقابل فشار امریکا، تنها چند دهم درصد به 8،28 کاهش یافته که تا سال 2004 تثبیت شده باقی ماند و از سال 2008 هر دلار با 6،82 یوان مبادله می شود. برابری ای که تقریبا تاکنون ثابت باقی مانده است. چین اجازه نمی دهد تا ارزش یوان در بازار بین المللی بصورت آزاد مبادله و معامله شود. هر صادر کننده چینی موظف است تا ارز خارجی بدست آورده را به بانک مردم چین ( (PBOC و به نرخی که این بانک تعیین می کند و در عمل یعنی به دولت، فروخته در مقابل یوان دریافت نماید. وارد کنندگان هم برای خرید مواد خام و دیگر کالاهای ضرور، می توانند به همان اندازه قیمت واردات و با نرخ یکسان از دولت ارز دریافت کنند.
پول چین یوان ( یا رنمینبی ) با توجه با قدرت اقتصادی چین با تولید ناخالص داخلی 14722 میلیارد دلار و کسب رتبه دوم جهانی بعد از ایالات متحده آمریکا با 20953 میلیارد دلار ( منبع صندوق بین المللی پول. سال 2020) سهم و نقش ناچیزی در بین ارز های معتبر دنیا دارد. در نمودار های شماره 2 و 3 این سهم ناچیز به روشنی دیده می شود. (9 و 10 ). مادام که رنمبینی ارز دولتی باقی بماند، یعنی برابری آن با دیگر ارز های بین المللی توسط دولت چین مهندسی شود، رنمینبی جایگاه مهمی بین ارز های معتبر بین المللی پیدا نخواهد کرد. ارز معتبر جهانی با این واقعیت مشخص می شود که بتواند به عنوان پول ترا کنش بین المللی، سرمایه گذاری جهانی و ارز ذخیره عملکرد داشته باشد. برای این منظور، باید آزادانه به ارز های دیگر تبدیل شود و در سطح جهانی به مقدار کافی در دسترس باشد تا بتواند تقاضای نقدینگی جهانی را برآورده کند. پول نه تنها واسطه مبادلات و خرید و فروش است، بلکه خود به عنوان یک کالا خرید و فروش می شود. ارز های معتبر بین المللی هر روز و ساعت در بورس جهانی مبادله می گردند. اما رنمینبی هیج یک از مشخصات یک ارز بین المللی را ندارد. نه به عنوان پول واسطه برای ترا کنش های بین المللی عمل می کند، نه به عنوان پول ذخیره و نه به عنوان پول کالایی برای خرید و فروش. در نتیجه رنمینبی تنها 2،1 درصد ذخایر ارزی دنیا را شامل شده و 2،4 درصد از ترا کنش های پولی جهان با آن صورت می گیرد. نمودار شماره 2 . (9)
مازاد مثبت تجارت خارجی
چین بالاترین ذخیره ارزی دنیا را به دلیل مازاد تجارت خارجی دار است. مازاد تجارت خارجی و یکی از نتایج آن، داشتن بالاترین ذخیره ارزی دنیا با بیش از 3305،4 میلیارد دلار، قدرت و توان مانور بین المللی چین را در سرمایه گذاری های جهانی افزایش می دهد. این حجم از ذخایر ارزی به تنهای برابر است با مجموع ذخایر ارزی 4 کشور در رتبه های بعد از چین است. نمودار شماره 1 . (8) برای فهم قدرت ذخیره ارزی ای که چین در اختیار دارد یک مثال روشن کننده است. اگر نظام پولی برتون وودس تا حال حاضر ادامه می داشت، در سال 2008 دولت چین می توانست با100 میلیارد دلار و با قیمت روز طلا هر اونس 1000 دلار 2840 تن طلا یعنی 35 درصد ذخیره طلای امریکا را خریداری نماید. دولت چین اگر می خواست می توانست همه ذخیره طلای امریکا را خریداری نماید. به جهت نبود که دولت امریکا از قرارداد برتون وودس بیرون آمده و جلوی فروش طلای ذخیره خود را گرفت. اگر چه چنین سناریویی بعید بنظر می رسد، اما در بین 1950 تا 1971 زمانی که هنوز قرارداد برتون وودس پابرجا بود، ذخیره طلای امریکا از 20000 تن به 9000 تن، به دلیل کسری مازاد تجاری با اروپا و ژاپن، کاهش یافت. در مقابل ذخیره طلای فرانسه، آلمان، هلند و افزایش یافت.
از زمان آزادسازی حرکات سرمایه برون مرزی، ذخایر ارزی و تجارت ارز به شدت افزای یافته است: اولی 26 برابر، دومی 42 برابر از اوایل دهه 1980. در سال 2016، ذخایر ارزی 10717 میلیارد دلار و مبادلات ارزی 5067 میلیارد دلار در هر روز بود.
وام و سرمایه گذاری های خارجی چین.
چین به یکی از بزرگترین کشورهای وام دهنده و صادر کننده سرمایه در دنیا تبدیل شده است. چین که تا سال 2014 بیش از اینکه سرمایه صادر کند، جذب می کرده است، اکنون سالانه با بیش از 150 میلیارد دلار سرمایه گذاری سالانه، رتبه دوم جهانی بعد از آمریکا را کسب نموده است. نمودار شمار4 . (11) .البته چین هنوز هم جزو کشورهایی با جاذبه زیاد برای جلب سرمایه خارجی است. چین بر اساس دادههای "موسسه امریکن اینترپرایز"، فقط ظرف ۱۵ سال گذشته، ۲ تریلیون و ۱۰۰ میلیارد دلار در همه کشورها سرمایه گذاری کرده است؛ از کشورهای ثروتمند مثل سوئیس و آمریکا گرفته تا کشورهای آفریقایی مانند کنگو چین در سال ۲۰۱۳ طرح بلندپروازانه خود یعنی "راه ابریشم جدید" را کلید زد. این پروژه دو هدف اساسی دارد: ۱) افزایش تولید با مواد خام ارزان و انرژی ارزان ۲) انتقال مواد خام و فروش کالای چینی از طریق گسترش راهها، بندرها، فرودگاهها و خطوط راه آهن. (13)
بنا بر دادههای "مرکز مطالعات استراتژیک بینالمللی" (CSIS) چین تنها طی شش سال (۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹) حدود ۶۲ میلیارد دلار در بخش راه آهن ۳۴ کشور سرمایهگذاری کرده است. حضور فعال اقتصادی چین در واقع به معنای گسترش نفوذ سیاسی این کشور هم هست.
سرمایه گذاری خارجی چین در تمام دنیا صورت می گیرد. چه در کشورهای پیشرفته، با خرید واحدهایی خصوص با تکنیک بالا و یا اجاره بندرگاه ها، و چه با دادن وام برای پروژه های زیر ساختی اقتصادی و یا با سرمایه گذاری در پروژه های استراتژیک مانند راه جدید ابریشم. بزرگترین پروژه سرمایه گذاری چین جاده جدید ابریشم است که قاره آسیا، اروپا و افریقا را به یکدیگر وصل می کند. تخمین زده می شود این پروژه به بیش 1300 میلیارد دلار سرمایه گذای نیاز دارد. یعنی بزرگترین پروژه ای که تاکنون بشر به اجرا در آورده است. راه ابریشم نوین ۶۵درصد جمعیت جهان، ۴۰درصد تولید خالص جهانی و ۷۱ کشور را دربر خواهد گرفت. تا سال۲۰۲۰میلادی، ۱۳۸ کشور در سطح بینالمللی عضو این طرح شدهاند که ۶۹ کشور مشخصا در مسیر دالانهای زمینی و دریایی تعریفشده برای این طرح قرار گرفتهاند. اما برآورد می شود که مجموع سرمایه گذاری های جانبی مانند پروژههای شبکه ارتباطی و مسیرهای ترانزیتی٬ لولههای نفت و گاز٬ بنادر٬ فرودگاهها٬ خطوط راهآهن و تاسیسات با سرمایه چینی به ارزشی بیش از چهار تریلیون دلار برسد.
چین به مهمترین طرف بازرگانی و وام دهنده به قاره افریقا تبدیل شده است. طی سال های 2003 تا 2020 چین مجموعا 47،37 میلیارد دلار به کشورهای افریقایی وام داده است. به نوشته مجله فوربس، چین بزرگترین شریک تجاری آفریقا است و حجم سالانه تبادلات دو طرف به ۲۰۰ میلیارد دلار میرسد. بر این اساس، بیش از ۱۰۰ هزار شرکت چینی در آفریقا فعالند. بنا بر دادههای بخش تحقیقات تجارت چین – آفریقا در دانشگاه جان هاپکینز، بیشترین صادارات از آفریقا به چین در سال ۲۰۱۹ به ترتیب از کشورهای آنگولا، آفریقای جنوبی و جمهوری کنگو صورت گرفته است
تازهترین داده ها نشان میدهد که چین حدود ۲ برابر آمریکا و دیگر کشورهای قدرتمند جهان برای پیشبرد طرحهای توسعهای وام میدهد؛ بیشتر این وامها با سود بالاست که بانکهای دولتی چین آنها را ارائه میکنند.
بر اساس مطالعه کارگاه تحقیقاتی "اد دیتا" در دانشگاه آمریکایی ویلیام و مری، در طول ۱۸ سال اخیر چین پول یا وام در اختیار پروژههای زیربنایی قرار داده است؛ این پول معادل ۸۴۳ میلیارد دلار بوده که ۱۶۵ کشور را شامل شده است. بخش عمدهای از این پول مرتبط با استراتژی توسعه جادهای رئیس جمهوری این کشور است؛ طرحی در این کشور که به ابتکار"کمربند و جاده" موسوم است. (12)
یکی از شروط تصریح شده قرارداد ها وام های پرداختی چین به همه کشورها « محرمانه » بودن آن است. همانگونه که در قرارداد 25 ساله بین دو دولت جمهوری اسلامی و چین هم دیده می شود. تنظیم قراردادها به گونهای است که به چین اجازه میدهد در ازای پرداخت وام، بر کشورهای دریافت کننده کنترل اعمال کند. کنترلی که صرفا جنبه اقتصادی ندارد. بازپرداخت وامهایی که کشورهای در حال توسعه دریافت کردهاند یا به صورت صدور نفت[و دیگر مواد خام] خواهد بود یا به دلار. در صورتیکه کشور دریافت کننده وام قادر نباشد وام خود را باز پرداخت کند، چین به برخی از امکانات آن کشورها و از جمله به بنادر و یا معادن آنها دسترسی خواهد یافت. علاوه بر این شرایط، چین حق دسترسی به حسابهای بانکی و دارایی آن کشورها در خارج از مرزها،برای جبران خسارات مالی آن کشور به حساب دارا می باشد. منتقدان این شیوه آن را «تله وامی» چین مینامند.تا کنون جزئیاتی که درباره این وامهای کلان چین معلوم شده، این است که قرارداد این وامها محرمانه است و کشورهای وامگیرنده اجازه انتشار محتوای آن را ندارند. وام های چین توسط از بانک ها و منابع دولتی داده می شود. این این بانک ها حساب های خود را علنی نکرده و مشخص نیست که وام ها به کدام کشور و چه مقدار بوده است. در نتیجه جزئیات وام ها، میزان بهره، چگونگی باز پرداخت وام و ... می تواند مخفی باقی بماند و مخفی باقی مانده است.
برگرفته از تارنمای روزنامه صبح اقتصاد ایران. " براساس داده هایی که تاکنون به دست آمده اما در مجموع دولت چین و شرکت های تابعه آن حدود 1.5 تریلیون دلار وام مستقیم و اعتبارات تجاری به بیش از 150 کشور در سراسر جهان اعطا کرده اند؛ این امر چین را به بزرگترین بستانکار رسمی جهان تبدیل کرده است و این کشور در این مدت توانسته است از وام دهندگان رسمی مانند بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و یا سازمان همکاری و توسعه اقتصادی پیشی بگیرد. با وجود رونق وام دهی چین به کشورهای خارجی اما این کشور هیچ اطلاعات رسمی از تعداد و رقم وام های اعطایی خود منتشر نمی کند و این اطلاعات به صورت خیلی محدود از کشورهای وام گیرنده و یا بنگاه های غیررسمی به بیرون درز پیدا می کند؛ براساس این اطلاعات از سال های 1949 تاکنون چین نزدیک به 3 هزار وام به کشورهای وام گیرنده اعطا کرده است و کشورهای جیبوتی، تونگا، مالدیو، جمهوری کنگو، قرقیزستان، کامبوج، نیجر، لائوس، زامبیا، ساموآ، وانواتو و مغولستان در صدر کشورهای وام گیرنده از چین هستند." (13)
*ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا
توانایی های آمریکا. آمریکا با تولید ناخالص داخلی بیش از 22996 میلیارد دلار در سال 2021بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا ست (جدول شماره 1). تولید ناخالص داخلی ایالات متحده از بریتانیای کبیر در دهه 1870 پیشی گرفت و به اقتصاد پیشرو در جهان تبدیل شده است. آمریکا این رتبه را تاکنون حذف کرده است. ولی بعد از 150 سال قدرت اول جهانی بودن، اکنون چین قصد دارد عنوان رتبه اول را از آمریکا بگیرد.
بدون ورود به جزئیات نقاط قدرت و ضعف اقتصاد آمریکا، به چند شاخص اصلی آن نگاهی می اندازیم.
در حالیکه سهم تولید ناخالص داخلی آمریکا به تولید خالص جهانی 43% در سال 1961 ( 50 % تولید ناخالص جهانی بعد از جنگ جهانی دوم را آمریکا تولید می کرده است.) بود ، این سهم سال به سال کاهش یافته است. جدول شماره 1 (2) نشان می دهد علیرغم کاهش سهم آمریکا به 24 درصد، آمریکا کماکان بزرگترین اقتصاد دنیا ست. بازار مصرفی آمریکا بزرگترین بازار مصرف جهان و غیر قابل چشم پوشی برای تولید کنندگان و صادر کنندگان جهانی می باشد. اقتصاد آمریکا برای دهه های متمادی موتور اصلی رشد و توسعه اقتصادی دنیا بوده است.
اقتصاد امریکا بیش از همه کشورهای صنعتی دنیا، توان عرضه و تولید داخلی برای پاسخگویی به تقاضای کالای های صنعتی و کشاورزی را دارا بوده و در این زمینه کمتر کشوری با آمریکا قابل مقایسه است. آمریکا تقریبا به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی و صنعتی از همه کشورهای صنعتی بزرگ دنیا کمتر به واردات مواد معدنی و سوخت وابستگی دارد. آمریکا از کشور وارد کننده سوخت فسیلی به کشوری تبدیل شده است که دارای مازاد مبادلات خارجی سوخت شده است. هم اکنون آمریکا بزرگترین تولید کننده نفت در جهان است. آمریکا با تولید متوسط روزانه 18،88 میلیون بشکه نفت ( نفت شامل نفت خام، سایر مایعات نفتی و دیگر سوخت ها است.)به مراتب از عربستان سعودی با تولید متوسط روزانه 10،84 میلیون بشکه پیش گرفته است. سهم تولید آمریکا 20% سهم کل جهان است. (14)
آمریکا به بزرگترین تولید کننده گاز در جهان تبدیل شده و از روسیه جلو زده است. هم اکنون آمریکا بزرگترین صادر کننده گاز مایع در جهان است. اقتصاد آمریکا در بخش های خدماتی، تکنولوژی ، مالی و صنایع دارویی در جهان تسلط دارد.
ایالات متحده آمریکا با داشتن 45 تریلیون دلار میزان ذخایر منابع طبیعی، دومین کشور دنیا بعد از روسیه با 75 تریلیون دلار ارزش منابع طبیعی در جهان است. آمریکا تقریبا دو برابر چین منابع زیر زمینی دارد، در حالیکه اگر جمعیت آن با حدود 335 میلیون نفر با 1412 میلیون جمعیت چین مقایسه شود، در این زمینه بر چین برتری چشمگیری دارد. (5)
دلار معتبر ترین ارز جهانی.
دلار به عنوان معتبر ترین ارز جهانی، مهمترین برتری نسبی اقتصاد آمریکا در اقتصاد جهان می باشد. همانگونه که در نمودار های شماره 2 و 3 دیده می شود، دلار ارز مبادلاتی کالا در جهان با سهم نزدیک 60% و ذخیره ارزی دنیا با سهم نزدیک 40%، به مراتب از بقیه ارز های جهانی قدرتمند تر و موثر تر است. این توانایی و نقش بین المللی دلار تا آینده نزدیک غیرقابل رقابت می باشد. اگر به تاریخ ارز های معتبر جهانی نگاه کنیم، تا پایان جنگ جهانی دوم، پوند انگلیس نقش ارز بین المللی را بر عهده داشت. اگر چه از دهه 1870 تولید ناخالص جهانی آمریکا از انگلیس پیشی گرفت. به عبارت دیگر حتی اگر تولید ناخالص داخلی چین از آمریکا پیش گیرد، این رویداد به این معنی نخواهد بود که رنمبینی چین جای دلار آمریکا را در مبادلات جهانی و سهم بری در ذخایر ارزی جهان را خواهد گرفت. دلار تا چشم انداز قابل پیش بینی معتبر ترین ارز جهانی باقی خواهد ماند. مقایسه نقش دلار با نقش رنمینبی چین در این دو نمودار به روشنی برتری دلار را نشان می دهد. سهم رنمینبی در این دور عرصه در پاره ای از تحقیقات زیر 2% می باشد.
دلار به عنوان ارز جهانی برای اقتصاد امریکا مهم است. مهم است برای اینکه با چاپ دلار و خروج بخش قابل توجه آن از محدوده اقتصاد امریکا و پخش در دایره اقتصاد جهان، در عمل نقش کردیتی بدون بهره و بدون تعیین زمانی برای بازپرداخت وام، برای اقتصاد امریکا را بازی می کند. برآورد می شود که از این منبع امریکا سالانه به اندازه 3% تولید ناخالص ملی خود درآمد کسب می کند. برای مثال با تولیدی سالانه 2021 حدود 22996 هزار میلیارد دلار رقمی در حدود 690 میلیارد دلار خواهد شد .
اگر چه این برتری به چالش کشیده شده است. برای مثال اسرائیل می خواهد تا سبد ذخیره ارزی ( 200 میلیارد دلار) خود را، با افزایش سهم ین ژاپن و یوان چین، متنوع تر نماید. همین برنامه را دولت روسیه ( روسیه حدود 30 درصد از ذخایر جهانی رنمبینی را در اختیار دارد) به اجرا درآورده است. اما عوامل دیگر برشمرده از جمله در همین مقاله نشان از این دارند که دلار تا آینده قابل پیش بینی معتبر ترین ارز بین المللی باقی خواهد ماند.
آمریکا در بازار سرمایه جهانی حرف اول را می زند. آمریکا، چه سرمایه گذاری خارجی در اقتصاد آمریکا و چه صادرات سرمایه از آمریکا به جهان،رتبه اول ده دریافت کننده برتر سرمایه گذاری مستقیم خارجی در جهان را تا پایان سال 2020داراست. (15) نمودار های شماره 5و 1. 5 . نزدیک به 50 درصد مبادلات بورس جهانی در آمریکا انجام می شود. اگر چه چین دارد جای پای محکمی در این عرصه برای خود پیدا می کند. (16) با نگاه به وبلاک صندوق بین المللی پول تغییرات رده بندی ده کشور اول دریافت کننده سرمایه گذاری مستقیم خارجی در جهان، در بازه زمانی 2009 تا 2020 مشاهده می شود. (17)
نیروی کار ماهر .
چین چهار برابر آمریکا خروجی تحصیل کرده دانشگاهی در چهار رشته ریاضیات، انفورماتیک، علوم طبیعی و تکنیک دارد ( چهار رشته معروف به MINT. Mathematik, Informatik, Naturwissenschaft Technik ) و در برنامه دارد تا سال 2025 دو برابر دکترا در رشته های معروف به STEM (science, technology, engineering and mathamatics) فارق التحصیل داشته باشد، با این حال، ایالات متحده از دو مزیت در عرصه سرمایه انسانی برخوردار است که پکن نمی تواند در این عرصه با آن رقابت کند. اول اینکه نیمی از فوق ستاره ها در رشته هوش مصنوعی در شرکت های آمریکایی بکار مشغول هستند. دوم اینکه آمریکا از همه 7،9 میلیون جمعیت جهان نیرو متخصص را به استخدام خود در می آورد. نتیجه اینکه نیمی از انفورماتیکرهای مشغول بکار در آمریکا با تحصیلات بالای دانشگاهی در خارج از آمریکا بدنیا آمده اند. جدا از این 80% دکترای هوش مصنوعی حداقل 5 سال بعد از فارق التحصیلی در آمریکا باقی می مانند. بیش از 90 درصد دانشجویان خارجی از کشورهای تایوان، هند،ایران و چین در آمریکا باقی می مانند. در حالیکه تنها 20% چینی هایی که[ در خارج از چین]فارق التحصیل شده اند به چین بر می گردند. (18)
مهاجرت مغز و نیروهای متخصص در همه عرصه های علمی و تحقیقی، بخصوص در عرصه های انفورماتیک، هوش مصنوعی و تخصص های بالا، از کشورهای اقتدارگرا به سوی کشورهای بلوک لیبرال دمکراسی تقریبا یک طرفه است. کمتر متخصصی را می توان سراغ داشت که از کشور های بلوک لیبرال به بلوک دیگر مهاجرت نماید. این برتری است آمریکا و متحدین لیبرال اش، بخصوص در جهانی که دانش و فن به عامل اصلی و مهم در توسعه و تولید تبدیل می شود، قابل توجه و تعیین کننده رقابت بین دو سیستم می باشد. در نمودار شماره 6 (19) بوضوح جریان مهاجرت نیروهای تحصیل کرده در جهان قابل رویت است. آمریکا برنده اصلی در این جابجایی سرمایه انسانی است. جابجایی که کشور مان ایران هم در آن نقش و سهم قابل توجه ای دارد. البته نقش و سهمی به زیان کشور مان ایران.
*پیش بینی آینده
اما آنچه که روشن است، ایالات متحده آمریکا به تنهایی قادر نیست سیاست مهار چین را به اجرا درآورد. در فاصله 40 سال گذشته اقتصاد آمریکا در نبرد اقتصادی با چین میدان های زیادی را از دست داده و اقتصاد چین روز به روز به نقطه برابری با آمریکا نزدیک شده و بر اساس پیش بینی ها در آینده نزدیک در عرصه های زیادی از اقتصاد آمریکا جلو زده و خواهد زد. برای نمونه نمودار شماره 7، (20) رشد سریع خالص بودجه مصرفی در زمینه تحقیقات و توسعه را نشان می دهد. چین که در سال2000 تنها یک نهم آمریکا در این زمینه اختصاص داده است، در سال 2020 با 580 میلیارد دلار در مقابل 640 میلیارد دلار آمریکا ، تنها 10% کمتر از آمریکا به این امر اختصاص داده است. روندی که نشان دهنده سبقت گیری در آینده نزدیک از سوی چین است.
در تحقیقی که موسسه بلفر { Belfer Center for Science and International Affairs | Harvard Kennedy School} در ماه مارس 2022 انجام داده است: در طول دو دهه گذشته اقتصاد چین ده برابر شده است. تولید ناخالص داخلی آن از1،2 تریلیون دلار در سال 2000 به 17،7 تریلیون دلار در سال 2021 رسیده است. در این مدت نرخ رشد متوسط چین 7/8% و درآمد سرانه چین در این مدت از 1000 دلار به 10000 دلار رسیده و ده برابر شده است. از زمان رکود بزرگ 2008 تقریبا یک سوم کل رشد تولید ناخاص جهانی در کشور چین رخ داده است. در چهار دهه گذشته اقتصاد چین در هر 7 سال دو برابر شده است.
در مقابل تولید ناخالص داخلی آمریکا، با رشد متوسط 2% درهمین زمان، از 10،3 تریلیون به 24 تریلیون رسیده و درآمد سرانه اش از 36000 دلار به 63000 دلار رسید. یعنی در سال 2000 درآمد سرانه یک آمریکای 36 برابر یک چینی بوده واکنون در سال 2021 تنها 6،3 برابر است. (21)
این روند به خوبی نشان می دهد که آمریکا به تنهایی قادر به رقابت با چین نبوده و برای مقابله با چین، نیاز به متحد دارد. و چه متحدی بهتر از اروپا، متحد تاریخی. علاوه بر اروپا، آمریکا متحدان قدرتمند دیگری در جهان دارد، که در مجموعه بلوک هفت کشور حضور دارند. جدا از کشورهای بلوک 7 آمریکا می تواند متحدان دیگری را علیه چین به جمع کشورهای بلوک 7 اضافه کند. متحدانی مانند هند که چین « دشمن» مشترک شان می باشد.
همانگونه که در جدول شماره 1 (2) دیده می شود، توان اقتصادی بلوک G7 هنوز در مقایسه با چین برتری زیادی را نشان می دهد. اگر چه این برتری از 61،1 % در سال 1980 به 44،1 % در سال 2021 رسیده و چشم انداز ها دال بر ادامه روند تا کنونی می باشد، مگر اینکه شرایط تغییر نماید. نکته قابل توجه در این جدول، کاهش نقش و وزن اتحادیه اروپا است. اروپایی که چند سد سال حرف اول را در اقتصاد دنیا می زدند. سهم کشورهای اتحادیه اروپا از 29،1 % در سال 1980 به 17،8 رسید. یعنی کاهشی بیش از 11 % . اروپا دیگر ثقل اقتصاد دنیا نیست. این ثقل به منطقه اقیانوسيه در حال انتقال است. منطقه ای که هم اکنون قدرت دوم چین، قدرت سوم ژاپن و قدرت پنجم هند به همراه کشورهای معروف به ببر های آسیا در آن حضور دارند.
*آینده چه سمتی پیدا خواهد کرد؟ چگونه می توان در عین "دشمنی" با یکدیگر "دوست" بود؟
اقتصاد صادرات محور چین، در اقتصاد جهانی تنیده شده است. از روند پرشتاب جهانی شدن ( اگر سال 1980 را شروع آن بدانیم.) سود برده، با سرعت گرفتن این روند شتاب پیدا کرده، با افت و خیزهای آن به دردسر افتاده و با عطسه آن سرما می خورد. اقتصاد چین جزئی جدایی ناپذیر از زنجیره ارزش ( تولید جهانی) شده است. هر گونه تغییر در این زنجیره ارزش جهانی بر اقتصاد چین تاثیرات بلا فصل داشته و هرگونه اختلالی در تولیدات صنعتی چین متقابلاً بر اقتصاد دنیا. با تبدیل شدن چین به قدرت دوم و بر اساس پیش بینی ها، اگر همین روند رشد بالای اقتصادی چین ادامه یابد، در آینده نزدیک ( تا سال 2030) به اولین قدرت اقتصادی تبدیل می شود. از منظر کنونی جهان دارای سه قطب نیرومند اقتصادی، آمریکا، اتحادیه اروپا و چین شده است. نبرد بین این سه قطب ( و نبرد بین دو قطب متحد آمریکا و اتحادیه اروپا با چین) ، نبردی دو سیستم لیبرال دمکراسی و اقتدار گرایی، بیش از همه در عرصه اقتصادی است که چهره دنیا را دگرگون خواهد کرد.
خطری که Freedomhouse آنرا چنین بیان کرده است. نظم جهانی به نقطه عطف خود نزدیک می شود، اگر مدافعان دمکراسی به هم همکاری نکنند، مدل اقتدار گرایی مسلط خواهد شد. نمودار شماره تغییرات جمعیتی ساکن در سه نوع کشورها در جهان، کشورهای آزاد، کشورهای نیمه( تا حدی آزاد) آزاد و کشورهای بدون آزادی از سال 2005 تا 2021 نشاندهنده روندی تغییر جمعیتی به نفع کشورهای با سیستم اقتدار گرایی و به ضرر کشورهای آزاد در حال است. از 10 نفر جمعیت جهانی، 8 نفر آنهادر کشورهای نیمه آزاد و یا بدون آزادی زندگی می کنند. آیا این روند بیش از خطرناک بودن، ترسناک نیست؟ سهم جمعیت جهان در محیط آزاد با گسترش اعمال استبدادی کاهش یافته است.(22) نمودار شماره 8
این نبردی جهانی است و جهان در آینده شاهد یار گیری های جدید و شکل گیری بلوک های تازه اقتصادی و جابجایی کشورها بین دو بلوک خواهیم بود. با توجه به مخرب بودن سلاح هسته ای و پیروز بیرون نیامدن هیج طرفی در جنگ هسته ای، طرفین رقابت ها تلاش دارند تا از ورود به جنگ گرم پرهیز نمایند. اما هنوز خطر از سر گیری جنگ ها برای حفظ نفوذ منطقه ای؛ باز گرداندن مناطق از دست رفته نفوذ گذشته؛ و یا برای حمایت از متحدان جهانی بر طرف نشده است. جنگ اکراین یک نمونه آن است. جنگی بین دو بلوک، اما مدیریت و محدود شده در یک منطقه اما با تاثیرگذاری بر کل جهان.
جهان هم اکنون در دوران چهارمین انقلاب صنعتی، اینترنت اشیا، اینترنت اشیا صنعتی، ربات های خودگردان رایانش ابری و هوش مصنوعی. اگر بازه زمانی انقلاب صنعتی اول 100 سال، انقلاب دوم 90 و سوم 60 بود، انقلاب صنعتی چهارم در یک روایت 15سال و در روایت دیگر 20 سال طول خواهد کشید. و جالب اینکه از هم اکنون و در بطن انقلاب چهارم صحبت از انقلاب پنجم و مؤلفه های آن می شود. انقلاب اول و دوم اساسا در اروپا و آمریکا صورت گرفت. در انقلاب سوم کشورهایی مانند ژاپن شرکت داشته و انقلاب صنعتی چهارم امکان بهره برداری را برای مناطق زیادی از جهان فراهم آورده است. علاوه بر آن انقلاب صنعتی چهارم، چرخه تولید کالا را جهانی کرده است. اگر در انقلاب سوم و چهارم که همراه بود با روند جهانی شدن، جهان وارد فازی شده است که بشر توانست از دو مؤلفه مهم اقتصادی نیروی کار ماهرو ارزان جهان دوم و سرمایه و تکنیک جهان اول به بهترین شکل بهره گرفته و هم افزایی بر یکدیگر داشته باشند، ادامه انقلاب چهارم صنعتی و انقلاب پنجم بعد از آن می باید رابطه بین نیروی کار انسانی و ربات ها را باز تعریف نموده و بر نقش و سهم سرمایه انسانی افزوده خواهد شد.
انقلاب صنعتی پنجم بیش از همه درعرصه های هوش مصنوعی؛ ادامه انقلاب بیولوژیکی؛ فن آوری روی مرحله پنجم اینترنتی ( G5)؛ نیمه هادی ها و بکار گیری از انرژی های تحدید پذیر( انرژی های سبز) و ...
زنجیره تولید ( ارزش) تولید کالا جهانی شده است. بیش از دو سوم مبادلات جهانی با کالاهایی انجام می گیرد که تولیدآن حداقل دردو مرزجغرافیایی واساسادر چندین مرز های جغرافیایی انجام گرفته است. این زنجیره به مثابه نخی است که تسبیح تولید کالا را در جهان به هم وصل کرده و پاره شدن این نخ، اساسا تولید کالا را در سطح جهان مختل می کند.
همه مولفه ها و عناصر تشکیل دهنده جهان کنونی، جهان جهانی شده و در هم تنیده؛ جهانی با افزایش روز افزون مبادلات جهانی؛ جهانی با مشکلات و چالش های مشترک؛ جهانی با زنجیره تولید جهانی؛ جهانی و ..... همه این المنت ها توسط نخی به هم متصل می باشند. نخ جهانی شدن. پاره شدن این نخ، همه دانه ها برشمرده و نشمرده را از هم جدا کرده و شیرازه تسبیح جهان از هم خواهد پاشید.
رقابت بین چین و آمریکا دو صد متر نیست، بلکه شبیه مسابقه دهگانه دو میدانی است. در مسابقه دهگانه دو میدانی هم برنده وجود دارد. اما رعکس دو صد متری که برنده تنها در یک رشته خواهد بود، برنده نهایی کسی است که بیشترین امتیاز را بدست. رقبای شرکت کننده هرکدام می توانند در یک رشته برنده شوند، یا در مقام دوم و سوم جای گیرند. به همین دلیل برنده قهرمان دهگانه را بهترین ورزشکار جهان می نامند. نبرد و رقابت اقتصادی در جهان کنونی به مسابقه دوی دهگانه شبیه است. کسی نمی تواند در همه عرصه های رقابت های اقتصادی رتبه اول را کسب نماید. در ضمن این مسابقه را پایانی نیست. همیشه در جریان بوده و رتبه ها و شرکت کننده ها در حال جابجایی. مثلا شرکت کنندگان ده تیم اول دنیا در ( ده کشور اول قدرتمند در دنیا) در اول سال همانی نیستند که در پایان سال بوده است. ده رتبه بندی اول جهانی، در عین اینکه مسابقه در جریان می باشد، تغییر می کند. کشورهای جدیدی وارد باشگاه ده قدرت اول جهانی شده و به همان تعداد کشورهای دیگراز این باشگاه خارج می شوند.
در این رقابت دهگانه اقتصادی، اگر چه رقابت بین دو رقیب اصلی با بیشترین شانس برای کسب رتبه اول صورت می گیرد،/ اما به این معن ینیست که برندگان مدال طلا و نقره در همه عرصه های مختلف اقتصادی به رتبه های اول یا دوم می رسند. بلکه کشورهای بعدی هر یک می توانند در رشته خاصی به رتبه اول و یا دوم برسند.
برای مثال چین تبدیل به بزرگترین کارگاه تولیدی جهان و جانشین آمریکا شده است؛ و یا به بزرگترین صادر کننده کالا در جهان تبدیل شده است؛ چین از ایالات متحده برای تبدیل شدن به شماره 1 شریک تجاری اکثر کشورها در جهان پیشی گرفته است؛ چین خود را به عنوان ضروری ترین حلقه در زنجیره تامین زنجیره ( ارزش) تولید جهانی تبدیل شده است. چین جایگزین ایالات متحده، به عنوان موتور اصلی رشد اقتصاد جهانی شد. از زمان بحران مالی سال 2008، یک سوم رشد تولید ناخالص داخلی جهان فقط در یک کشور اتفاق افتاده است. و رقابت برای کسب امتیاز بیشتر در زمنیه های دیگر ادامه دارد.
اما آمریکا در این مسابقه ده تا بیست گانه، در پاره ی از رشته هایی از چین امتیاز بیشتری داشته و آنرا حفظ خواهد کرد. در عرصه مالی و سرمایه گذاری ها آمریکا رتبه اول را در اختیار دارد؛ دلار معتبرترین ارز جهانی باقی خواهد ماند؛ آمریکا بیشتر ین جذب کننده سرمایه جهانی و بزرگترین صادر کننده آن می باشد؛ آمریکا بیشترین مغز های جهان جذب می کند ( بیش از نیمی از کسانیکه در زمینه هوش مصنوعی فعال هستند، در شرکت های آمریکایی مشغول بکار می باشند)؛ آمریکا هنوز در فن آوری های جدید و خصوصا در عرصه های مهم آن، اینترنت، تولیدات سخت افزار و نرم افزار دیجیتالی ؛ بیوتکنولوژی بر چین برتری دارد؛ اکثر کشورهای پیشرفته دنیا در فنون و تکنولوژی ( اتحادیه اروپا، ژاپن، کره جنوبی، تایوان ) جدید متحد آمریکا می باشد؛ در تولید نیمه هادی ها، اگر چه از سهم آمریکا و اروپا کاسته شده است ، (در سال 1990 بیش از 37% نیمه هادی ها در آمریکا و تنها 1% در چین تولید می شده است. این سهم در 2020 به 12 و 15 رسیده و پیش بینی می شود که در سال 2030 چین با سهم 24% درصدی به برتری خواهد رسید.) اما کماکان آمریکا و متحدین اش بیش از 70 % نیمه هادی های جهان را در سال 2030 تولید خواهند کرد. (23) نمودار شماره 8 . و در عرصه هایی هم دیگر کشور ها رتبه اول را دارا هستند. کشورهایی مانند تایوان و کره در تولید نیمه هادی ها؛ ژاپن و آلمان در صنعت اتوموبیل؛ و حتی کشور کوچکی مانند سوئیس در صنعت غذایی.
نکته قابل توجه این است که آمریکا با تغییر اسراتژی جهانی خود برای دفاع از بلوک لیبرال دمکراسی در مقابل رقیب اصلی خود بلوک اقتدار گرا، بجای مداخله نظامی در دیگر کشورها برای صدور دمکراسی؛ بجای استراتژی دولت ترامپ (آمریکا اول ، تا جاییکه به رابطه تاریخی آمریکا با متحدین خود مانند اروپا صدمه زده بود.) توان خود را در جنگ سرد دوم برای مقابله با چین بسیج می کند. خروج آمریکا از افغانستان، که سالانه صد ها میلیارد دلار هزینه برای این طولانی ترین جنگ آمریکا بدنبال داشت، توان آمریکا برای سرمایه گذاری در جهان توسعه نیافته و فقیر و جلوگیری از افتادن آنها به دامن بلوک کشورهای اقتدارگرا افزایش می دهد.
*جهان آینده .
پیش بینی جهان آینده و سمت گیری های احتمالی آسان نیست. جهان کنونی آنچنان درهم تنیده شده؛ پارامترهای زیادی
روی یکدیگر تاثیر گذاشته و دیگر ما با یک معادله دو مجهولی زمان جنگ سرد اول ( جهان دو قطبی) مواجه نیستیم. جهان چند قطبی کنونی، جهانی با سه قدرت بزرگ؛ آمریکا، چین و اروپا؛ و با سر برآوردن قدرت های محلی و منطقه ای و مناطقی که اساسا دولتی درآنها وجود ندارد؛ شکل گیری تشکل های ایدئولوژیک ــ مذهبی با عملکرد فرا مرزی ( مانند القائده و داعش و .... ) و ... بیش از جهان جنگ سرد غیر قابل پیش بینی تر شده است. این که جهان این چنین پیچیده شده است، به معنی این نیست که سیاست مداران؛ اقتصاد دانان و اندیشمندان دست به پیش گویی نزده و برای مواجه با آینده برنامه ریزی نمی کنند. نمونه هایی از این پیش بینی ها را در نمودارهای زیر مشاهده می کنیم.
چند محور در آینده قابل پیش بینی است.
1.جهان به قبل از دوران جهانی شدن بر نمی گردد. حتی اگر رقابت ها سختتر شود. جهانی شدن روندی است که کل بشریت از آن سود برده است. و بخصوص کشورهای برنده در این روند؛ کشورهای توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه؛ نفعی در این بازگشت نمی بینید.
2. جابجایی قدرت های اول ( برای مثال 20 قدرت اول جهانی) اقتصادی در جهان؛ تغییر سهم بری در اقتصاد جهانی؛ یار گیری های جدید؛ همکاری های بیشترین دو بلوک رقیب ( بلوک لیبرال ــ دمکراسی و بلوک اقتدار گرا) و تشدید رقابت بین این دو بلوک. دو لینک ( 23 و 24) این جابجایی ها را سالانه نشان می دهد. اگرچه آینده جهان با توجه به پیچیدگی روز افزون آن و رویدادهای تاثیر گذاری مانند جنگ اکراین که قابل پیش بینی نیست، سخت و همراه با میانگین خطای بالایی می باشد. اما آنچه که در گذشته و تغییرات و جابجایی هایی که رویداده است قابل توجه است. روند طی شده در گذشته، نشان از تحولات و تغییرات پایه ای در آینده دارد.
3. این جابجایی بیش از هم در رده های اول تا دهم جالب و تعیین کننده خواهد بود. برای مثال به این مقاله از روزنامه معتبراکونومیست توجه کنیم. و بخصوص به نمودار شماره 9سیمای اقتصادی جهان در سال 2050 اینگونه پیش شده است که سه قدرت بزرگ جهانی، چین، آمریکا و هند آنچنان قدرتمند و بزرگ شده که بنظر نمی رسد قدرت های بعدی نقش و وزنی تعیین کننده درسپهراقتصادی جهان ایفا نماند. مجموع توان اقتصادی ( تولید نا خالص داخلی) پنج کشور بعدی این سه قدرت از توان هر کدام از این سه کشور کمتر است. حتی نصف توان اقتصادی چین خواهد بود. توجه مجدد به یک نکته لازم است. اول اینکه این هم یک برآورد و پیش بینی از آینده، در کنار پیش بینی ها و برآوردهای دیگر است و دوما برآوردی قبل از جنگ اکراین ( تاریخ انتشار آن 2015 است.) است. مقاله پیش بینی های بلند مدت اقتصاد کلان . اکونومیست(Long-term macroeconomic forecasts) (26) نمودار شماره 9.
اما این جابجایی روندی است که در گذشته مشاهده شده و در آینده هم صورت خواهد گرفت. نگاهی با تغییرات و جابجایی های انجام شده در گذشته و سیر احتمالی آن در آینده به درک مطلب کمک خواهد کرد.
4.همکاری اقتصادی تنگتر درون بلوکی ( Nearshoring) درآینده، جای همکاری های فرامرزی گذشته (Offshoring) را خواهد گرفت. جهان به قبل از دوران جهانی شدن بر نمی گردد. ولی شاهد تغییرات جدی ای در ادامه این روند خواهد بود. زنجیره ( ارزش) تولید جهانی را نمی توان پاره کرد، اما دو تجربه همین چند سال گذشته، اپیدمی کرونا و جنگ اکراین نشان داد که وابستگی بیش از حد به خارج از مرزها و به کشورهایی که در بلوک رقیب قرار دارند، تا چه اندازه می تواند چالش آفرین باشد. تمرکز تولید قطعاتی از زنجیره تولیدی جهانی ( مانند ریز تراشه ها و نیمه هادی ها در دو کشور تایوان و کره جنوبی) در چند کشور، و کمبود آن برهمه تولیدات جهانی تاثیر گذاشته است. با جنگ اکراین، جنگی که روسیه فکر می کرد به دلیل وابستگی به انرژی صادراتی روسیه، غرب تجاوز روسیه را با دیده اغماض نگاه کرده و اقدامی علیه روسیه انجام نخواهد داد، نگاه ها به سمت نوعی همکاری درون بلوکی (Nearshoring) معطوف شده است. بخصوص این همکاری بین کشورهای درون بلوک لیبرال ـــــــ دمکراسی اتفاق افتاده ودر کشورهای همسایه این بلوک مانند، آمریکا، مکزیک و کانادا این روند شروع شده است. موسسه مک کینزی پیش بینی می کند که در 5 سال آینده تا 26% از تولید جهانی از طریق همکاری های درون بلوکی و تولید در داخل، جابجا خواهد شد.
*****************
جهان کنونی باید پاسخی برای این سوال پیدا کند. چگونه در عین " دشمنی" با هم، باید با یکدیگر رابطه " دوستانه" داشت.
منوچهر مقصودنیا. 29/08/2020 . 7 شهریور 1401
(2)
جدول شماره 1 . مقایسه تولید ناخالص بین G7 و چین. 1990 تا 2021
منبع بانک جهانی. به میلیون دلار ایالات متحده آمریکا
تولید ناخالص داخلی به نرخ روز دلار آمریکا =GDP (current US$)
منبع بانک جهانی، شاخص های توسعه جهانی. آخرین تغییرات 20/07/ 2022
(3) جدول شماره 2. صادرات جهان، آمریکا و چین بر اساس گروه ــ محصول سالانه ( به میلیون دلار آمریکا)
منبع سازمان تجارت جهانی
(4)
جدول شماره 3. واردات جهان، آمریکا و چین بر اساس گروه ــ محصول سالانه ( به میلیون دلار آمریکا)
منبع سازمان تجارت جهانی
(5) رتبه بندی ده کشور با بیشترین منابع زیر زمینی
https://www.basicplanet.com/top-10-countries-natural-resources-world/
( 6)
وامهای بینالمللی چین؛ به نام دیگران به کام خود
https://www.bbc.com/persian/world-features-58736732
(7)
جدول شماره 4 مازاد تجارت خارجی چین، آلمان ، ژاپن و آمریکا 1980 تا 2020
منبع سازمان تجارت جهانی. واحد میلیون دلار
(8)
نمودار شماره 1. ذخایر ارزی ده کشور اول دنیا. به میلیارد دلار
به تاریخ 5/2022
https://de.statista.com/statistik/daten/studie/157870/umfrage/waehrungs…/
(9)
نمودار شماره 2 سهم ارزها. دلار. یورو و یوان چین
سهم ارز ها در مبادلات جهانی سهم جهانی ذخایر مختلف ارز
ستون ها: آبی کم رنگ دلار آمریکا. آبی پر رنگ یورو. نارنجی ین ژاپن. سبز یوان چین. خاکستری بقیه ارزها
منبع صندوق بین المللی پول IWF 2021
(10)
نمودار شماره 3 سهم ارز های معتبر جهان نسبت به ذخایر جهانی یا مطالبه جهانی ارز ها. سال 2020
https://data.imf.org/?sk=E6A5F467-C14B-4AA8-9F6D-5A09EC4E62A4
(11)
نمودار شماره4 خروجی خالص سرمایه گذاری مستقیم. میلیارد دلار. (به قیمت دلار روز)
(12)
https://www.bbc.com/persian/world-features-58736732
(13)
(14)
What countries are the top producers and consumers of oil?
https://www.eia.gov/tools/faqs/faq.php?id=709&t=6
(15)
نمودار شماره 5
مجموع سرمایه های خروجی ده کشور اول دنیا تا 2020 . به میلیون دلار
منبع صندوق بین المللی پول
نمودار شماره 1. 5
مجموع سرمایه های ورودی ده کشور اول دنیا تا 2020 . به میلیون دلار
منبع صندوق بین المللی پول
https://data.imf.org/?sk=40313609-F037-48C1-84B1-E1F1CE54D6D5&sId=1482249019300
(16)
https://data.worldbank.org/indicator/CM.MKT.TRAD.CD
(17)
https://blogs.imf.org/2021/12/16/the-worlds-top-recipients-of-foreign-direct-investment/
(18)
https://thehill.com/opinion/technology/574160-america-needs-a-million-talents-program-now/
(19)
نمودار شماره 6 جریان جابجایی نیروهای تحصیل کرده در جهان. مرکز بلفر. مقاله منتشر در دسامبر 2021
Untergraduate =لیسانس. Graduateschool= فوق لیسانس. Post-Grad work= دکترا
(20) نمودار شماره 7. خالص بودجه ( هزینه. مخارج) آمریکا و چین برای توسعه و تحقیقات. به میلیارد دلار.
(21)
https://www.belfercenter.org/publication/great-economic-rivalry-china-vs-us
(22)
نمودار شماره 8. زندگی در جهانی با آزادی کمتر.
آزاد= نیمه آزاد= بدون آزادی=
https://freedomhouse.org/report/freedom-world/2022/global-expansion-authoritarian-rule
(23)
نمودار شماره 8. [پیش بینی ] برتری چین در تولید نیمه نهایی در سال 2030
(24)
https://www.youtube.com/watch?v=N3J5vo2gdDk
1980 تا 2050 جابجایی 10 کشور با بالاترین تولید ت=ناخالص داخلی به قیمت ارز هر کشور
(25)
https://www.dailymotion.com/video/x80hw64
ویدئو تغییرات تولید ناخالص سالانه 20 کشور اول جهان و پیش بینی آینده را از سال 1970 تا 2050 نشان می دهد.
(26)
نمودار شمار9. تسلط جهانی سه قدرت برتر اقتصادی در سال 2050
تولید ناخالص داخلی در سال 2050 به تریلیون دلار
The Economist Intelligence Unit Limited 2015
(27)
نمودار شماره 10 سهم جهانی تولید ناخالص داخلی ایالات متحده آمریکا و چین. منبع بانک جهانی
رنگ نارنجی= ایالات متحده آمریکا. رنگ آبی = چین
(28)
نمودار شماره 11. تولید ناخالص داخلی به قیمت خریدار، به دلار روز آمریکا
منبع بانک جهانی، شاخص های توسعه جهانی. آخرین تغییرات 06/30/2022
افزودن دیدگاه جدید