در جوامع انسان ستیز سرمایه داری و جوامع مذهبی قرون وسطایی، احساس بیگانگی شامل تمام افراد، طبقات، و اقشار می شود. از طریق مقوله بیگانگی افراد، ماهیت ضد انسانی جوامع بیمار ظاهر می شود. مالکیت خصوصی ابزار کلان نیز در نظام سرمایه داری موحب بیگانگی انسان و تجزیه جامعه به شکل طبقات متخاصم و آنتاگونیستی می گردد. گرچه استثمار و از خودبیگانگی یکی نیستند، آن دو ولی اغلب همراه هم هستند. مارکس ازخودبیگانگی انسان را محصول شرایط جامعه سرمایه داری، و بیگانه شدن انسان با کار و محصول کار خود و نتیجه روابط تولید و ابزار تولید در نظام کاپیتالیستی می دانست. او و انگلس مدعی بودند که انسان و کار روزانه تولیدی اش بر اثر ازخودبیگانگی تبدیل به کالا و شیئ می شوند.
ریشه یونانی واژه ازخودبیگانگی به معنی بی ریشه، مسخ، زباله، اسیر دیگران شدن، به دست بیگانه افتادن، واگذاری نتایج و محصول کار به دیگری، معدوم شدن، و خلع هویت گردیدن است. پاره ای از این معانی اکنون وارد فرهنگ سیاسی کشورها شده. فویرباخ، فیلسوف آلمانی پیش از مارکس، دلیل ازخودبیگانگی را در دین و خرافات فرهنگی می دید. نقد دین توسط او در چهارچوب یک روشنگری آگاهانه بود. در جوامع عادلانه هومانیستی آینده، هدف، کنارزدن تمام اشکال استثمار، فشار و سلطه بیگانگی یا ازخودبیگانگی است. یکی از اهداف نظام سوسیالیستی و کمونیستی آینده و انقلاب فرهنگی ناشی از آن، حذف و نابودی عوارض احساس بیگانگی و ازخودبیگانگی است. پروسه تاریخی-اجتماعی بیگانگی ممکن است به اشکال کالاپرستی اقتصادی، بیگانگی سیاسی، بیگانگی ایدئولوزیک و دینی، ظاهر گردد. بخشی از ایدئولوژیهای بورژوایی، مذهبی، راست سوسیالیستی، و رویزیونیستی، از مفهوم بیگانگی برای جعل مارکسیسم و اشاعه آنتی کمونیسم استفاده می کنند و با خردگریزی ایده الیستی، به مقوله بیگانگی می پردازند تا آن را مانند یک مقوله ابدی تعریف و تفسیر کنند.
مفهوم بیگانگی ایده آلیستی هگل اساس آنالیز ماتریالیستی فویرباخ شد که مورد استفاده علمی مارکس و انگلس به شکل نهایی ماتریالیستی-دیالکتیکی قرار گرفت. کمونیست ها مدعی شدند که در مبارزه طبقاتی، پرولتاریا نه تنها علیه استثمار بلکه علیه عارضه ازخودبیگانگی و بیگانگی سیاسی و انواع بیگانگی ایدئولوژیک و مذهبی نیز خواهد جنگید. مارکس و انگلس در آثار گوناگون خود مانند خانواده مقدس، نقد اقتصاد سیاسی، ایدئولوژی آلمانی، سرمایه، و نوشته های فلسفی- اقتصادی، به آنالیز مفهوم بیگانگی پرداختند. آن دو بر خلاف فویرباخ، در نقد هگل، تحقیقی واقعی و مشخص از پدیده بیگانگی با تکیه بر هومانیسم عمیق شان نشان دادند و به ماسک زدایی دلایل اجتماعی پرداختند و نقش روابط اقتصادی و علل مادی فلسفی تاریخی اجتماعی را در پروسه آنتاگونیسم و تخاصم اجتماعی و ازخودبیگانگی انسانها نشان دادند.
مارکس و انگلس مفهوم ازخودبیگانگی را از هگل و فویرباخ گرفتند و ثابت کردند که آن، یک ریشه اجتماعی دارد. این دو ریشه انواع بیگانگی را به دلیل اقتصادی دانسته و نشان دادند که در نظام طبقاتی سرمایه داری، کارگر با محصول کار خود یعنی کالا احساس بیگانگی می کند، چون کالایی که او تولید می کند به شکل غیرمرعی و ناشناخته برای خریدار و بازار ارسال می شود. هگل در کتاب "فنومنولوژی روح" ازخود بیگانگی را یک مقوله مهم در چهارچوب کوشش و نمایش عام دیالکتیکی در پروسه تاریخی می دانست که می تواند موجب شناخت "ایده مطلق" گردد. او آن را به معنی مسخ، دفرمه، و معلول شدن هم به کار می برد چون اصالت خود را از دست داده است. وی می گفت ممکن است احساس بیگانگی با طبیعت و تاریخ موجب استقلال و خودشناسی گردد. نظریه شیئی شدن انسان در تئوری فویرباخ پیرامون نظریه تاریخ، متکی به مقوله از خودبیگانگی دینی است. روسو در قرن 18 میلادی می گفت: "حمل و نقل تمام حقوق شهروندان طبق "قرارداد اجتماعی" روی شانه دولت و حاکم وقت است که نباید بگذارند انسانها دچار ازخودبیگانگی گردند چون بر اساس حقوق طبیعی انسان، آنها مسئول وضعیت روانی و جسمی شهروندان هستند".
طبق تئوری مکتب فلسفی پوزیویتیسم، رفتار انسان ازخودبیگانه، غیرقابل پیش بینی، ناشناخته و بدون ارتباط اجتماعی-تاریخی است. به این دلیل در جوامع گوناگون، انواع بیگانگی و ازخودبیگانگی میان انسانها وجود دارد. انسان ازخودبیگانه، احساس پوچی، ناتوانی، و نیهلیسم می کند. او ایزوله، طرد شده، و بدون نرم و اصول و تکیه گاه و اعتماد به نفس است. اقتصاددانان انگلیسی در جامعه شناسی صنعتی عصر جدید مدعی بودند که تقسیم کار کاپیتالیستی در تولید موجب شده که کارگر محصول نهایی کار خود را نبیند و با نتیجه زحمت خود و با وسایل تولید ارتباطی نداشته باشد، چون او فقط در یک سیستم مزدی قرار دارد، و ارباب خانه خود هم نیست. گروه دیگری اشاره می کنند که بررسی پدیده ازخودبیگانگی حتی به زمان قرون وسطی و الهیات مسیحی می رسد، و ازخودبیگانگی پیش از سرمایه داری هم به دلیل تولید و مبادله کالا و روابط وابستگی خصوصی وجود داشته است. در بین مهاجران و تبعیدیان نیز به دلیل درد دوری از وطن و اختلاف فرهنگی و نوستالژی دیدار وطن، یا به سبب جانیفتادن در جامعه و فرهنگ کشور میزبان، عده ای از انسانها دچار بیماری بیگانگی و ازخودبیگانگی می گردند. فشار ایدئولوژیک بورژوازی و تهدیدهای مخوف روحانیون خرده بورژوای قرون وسطایی نیز ممکن است احساس ازخودبیگانگی را تشدید کند.
روابط اجتماعی که انسانها در آن از تولید، شرایط تولید، روابط تولید، سازمانها و ایده ها، دور بشوند، و این سازمانها و روابط بر انسانها حاکم باشند، دچار بیگانگی می کنند. یکی از تعاریف ازخودبیگانگی، یعنی انسان در رابطه با طبیعت و استقلال شخصی دچار بیگانگی روانی می شود و هویت خود را به دلیل گمنامی از دست می دهد. در این پروسه است که روابط فرد با جامعه، و انسان با انسان، دچار تضاد و تناقض می شود.
ازخودبیگانگی، مقوله ای فلسفی، اجتماعی، جامعه شناسانه در شرایط تاریخی است که در آن روابط میان انسانها، در لباس کالاپرستی، مانند روابط میان اشیاء می شود. در این وضعیت افراد با خود و با ماهیت انسانی خود، دچار بیگانگی می شوند و تضادهای هستی شناسانه به شکل نابودی وحدت انسان با انسانهای دیگر، من با تو، فرد با جامعه، ظاهر می شوند. بیگانگی شخصیت ممکن است به دلیل مغزشویی و دستکاری سازمانها و نیروهای فرهنگی اجتماعی سرمایه داری حاکم نیز روی دهد.
مارکس خلاف هگل، به جای کار اندیشه به عنوان موتور تاریخ، کار خلاق اجتماعی را اصل پویا و دینامیک دیالکتیک و نجات از بیگانگی قرار داد. او می گفت بیگانگی به دلیل بیگانگی انسان در جریان پروسه کار در شرایط کاپیتالیستی است که به شکل جبری و دشمنانه فقط برای ارضای نیازهای ابتدایی برای ادامه زندگی انجام می گیرد. مالکیت خصوصی و روابط تولید کاپیتالیستی نیز موجب تخریب روابط انسانها با همدیگر می گردند. ازخودبیگانگی دلیل اصلی و عینی زوال و دکادنس هنر، ادبیات، و فرهنگ در پایان دوره بورژوازی نیز است؛ چون موجب تخریب ارزشهای هومانیستی و دلیل فرار انسان از هنر، و دفرمه شدن محتوای آن می گردد. طرفداران سوسیالیسم امیدوارند با اشتراکی نمودن وسایل تولید کلان و انجام انقلاب فرهنگی هومانیستی در ادامه آن، زمینه نابودی عوارض مزاحم احساس بیگانگی و از خود بیگانگی انسان را در آینده فراهم سازند.
تماس: falsaf@web.de
احساس بیگانگی و از خود بیگانگی در جوامع معیوب
بیگانگی در جوامع طبقاتی، مذهبی، سرمایه داری
افزودن دیدگاه جدید