گوناگونی و تنوع در احزاب برنامهای
گونهها: ابعاد برنامهگری[1]
در بخش اول این نوشته، سه بعد کلی حزب برنامهای – یعنی ابعاد ناظر بر سازماندهی، سیاستسازی و پیوند با نیروی اجتماعی – معرفی شدند و شاخصهای اصلی هر یک از این ابعاد نیز به دست داده شدند. حزب برنامهای حزبی است که در آن تعهد نظامیافته و باثبات برنامهای مبنائی است لازم برای 1- پیوند با نیروی اجتماعی (رأی دهندگان به آن)، 2- سازماندهی درونی حزب در سمت تدوین و روزآمد کردن برنامه، و 3- پیشبرد روندهای سیاستسازی و پلاتفرمهای حاصل از این روندها.
کیفیتی که در آن تعهد نظامیافته و باثبات برنامهای به واقع مبنای هر سه بعد گفته شده را در تمام شاخصهای آنها و در عالیترین سطح تشکیل دهد، یک کیفیت ایدهآل است؛ کیفیتی که به ندرت ممکن است در واقعیت، حتی در دموکراسیهای پیشرفته، وجود داشته باشد. بسته به این که برنامهگری در کدام ابعاد و با چه درجاتی در حیات یک حزب جاری است، میتوان از ابعاد مختلف یا گونههای مختلف برنامهگری آن حزب گفت. زاویۀ دیگری از این واقعیت این است که احزاب را نمیتوان به سادگی به احزاب برنامهای و غیربرنامهای تقسیم کرد. در مطالعۀ مفصلی که پیرامون 506 حزب از 88 کشور انجام یافته است، این گوناگونی به روشنی ترسیم شده است: احزابی که در سه بعد گفته شده رویکردی برنامهگر دارند، تا کیفیتی "التقاطی" که گاه احزابی تنها در یک بعد از رویکردی برنامهای برخوردارند و حیات خود را با درجاتی از "معاملهگری" (کلینتالیسم) و گاه اتکا به کاریزمای این یا آن رهبر توأم میکنند.
در اینجا مناسب است بر تمایز "حزب برنامهای"، "سیستم حزبی برنامهای" و "سیستم سیاسی برنامهای" مکث کرد. گوناگونی گفته شده تنها وابسته به انتخاب یک حزب نیست، به برنامهای بودن "سیستم حزبی"، و در سطح عالیتر به برنامهای بودن "سیستم سیاسی" کشور مربوطه نیز وابسته است. یک سیستم حزبی برنامهای دست کم مشتمل بر احزاب مسلط یک جامعۀ مفروض است که بر پایۀ مواضع منسجم برنامهای دست به سیاستسازی و جلب حمایت میزنند. مناسبات احزاب در یک سیستم حزبی برنامهای، در رقابت بر سر پایگاه اجتماعی، در اساس رقابتی بین برنامههای آنهاست. سیستم سیاسی برنامهای سطح عالیتری از این کیفیت است که در آن در سطح حکومت و حاکمیت حزبی نیز مواضع منسجم برنامهای مبنا قرار میگیرد.
پس یک حزب برنامهای، سوای عوامل درونیای که میتوانند آن را به "التقاط" بکشانند، در یک سیستم حزبی غیربرنامهای حکم یک گلی را دارد که "با آن بهار نمیشود". هم سیستم حزبی و هم سیستم سیاسی، بر رویکردهای برنامهای آن حزب اثر قاطعی خواهند داشت. از این زاویه تغییر و تحولی که حزب کارگران برزیل، به عنوان یک حزب نمونۀ برنامهای، در حیات خود از سر گذرانده است، برای نیروهای چپ و هم اکنون برای فعالان "بنیانگذاری تشکل مشترک حزبی" دارای اهمیت فوق العادهاند.
از این قرار بر حسب این که در حزبی یک، دو یا هر سه بعد از ابعاد گفته شده، بر مواضع منسجم برنامهای استوار شده باشند، "نوعشناسی احزاب" گونههای حزبی زیر را تعریف کرده است:
حزب برنامهای ایدهآل: حزبی برنامهبنیان در هر سه بعد گفته شده، بی آن که بخواهیم مکثی بر وزن هر یک از این سه و شرایط لحظۀ فعالیت حزب مفروض داشته باشیم؛
حزب برنامهای نخبگان: در این گونه از حزب برنامهای، سازماندهی درونی و روندهای سیاستسازی بر مواضع منسجم برنامهای استوارند اما جلب نیروی اجتماعی (جلب آرا) بر این پایه صورت نمیگیرد. اطلاق صفت "نخبگان" به این گونه از احزاب همین فقدان یک مشی برنامهای در جلب نیروی اجتماعی است.
حزب برنامهای ضعیف: در این گونه از حزب برنامهای، جلب نیروی اجتماعی و روندهای سیاستسازی بر مواضع منسجم برنامهای استوارند حزب فاقد چنان سازمان درونیای است که تدوین، اشاعه و بازتولید پلاتفرمهای برنامهای را ممکن میسازد. روشن است که یک حزب در فقدان برنامه نمیتواند روندهای سیاستسازی و جلب نیرو را بر برنامه استوار کند. بنابراین آنچه موجب میشود این نوع حزب، حزب برنامهای "ضعیف" باشد، ناتوانی آن برای بازتولید پلاتفرمهای برنامهای است؛ کیفیتی که به صلبیت در مواضع برنامهای خواهد انجامید.
حزب برنامهای ناپایدار: این حزب درست گونۀ مقابل حزب برنامهای "ضعیف" است، یعنی برخوردار از سازمان درونی درخور حزب برنامهای – که اساساً متکی به رهبران با قابلیتهای برنامهای است - اما فاقد دو بعد دیگر. مقایسۀ این گونه حزب با حزب برنامهای نخبگان آشکارکنندۀ یک ضعف ساختاری دیگر نیز در این گونه حزب است: محرومیت از کادرهائی که قادر به استخراج سیاست از برنامه بر وفق مقتضیات روزند.
حزب برنامهای کادرها: این حزب درست از قوتی برخوردار است که حزب برنامهای ناپایدار از آن محروم است و آن برخورداری از کادرهائی است که در استخراج سیاست از برنامه بر وفق وضع لحظه ورزیدهاند. اما این گونه حزب نه از سازمانی درونی، خاصه برای بازتولید پلاتفرمهای برنامهای برخوردار است و نه از یک مشی برنامهای در جلب نیروی اجتماعی.
قابل توجه این است که عدم برخورداری این گونه حزب از یک مشی برنامهای برای جلب نیروی اجتماعی الزاماً به معنای فقدان حمایت وسیع اجتماعی نیست، بلکه گاه درست برعکس است. برخی احزاب "فراگیر" در تحول خود به یک حزب برنامهای – که دیگر نمیتواند فراگیر باشد - درست برای حفظ حمایت وسیع اجتماعی، از پیوند برنامهای با نیروی اجتماعی میپرهیزند[2].
برای تکمیل این فهرست، منطقاً میتوان حزبی برنامهای برخوردار از ترکیب سازمان درونی و پیوند با نیروی اجتماعی، یا حتی فقط برخوردار از پیوند با نیروی اجتماعی مبتنی بر برنامه را متصور شد. اما حزبی که بتواند مشی خود برای جلب نیروی اجتماعی را بر برنامه مبتنی کند، قاعدتاً و به طریق اولی خواهد توانست بر همان پایه دست به سیاستسازی نیز بزند.
اهمیت عملی آشنائی با گوناگونیهای برشمرده در بالا، این است که احزاب و فعالان سیاسی را که در راستای تحول به یک حزب برنامهای یا در صدد بنیانگذاری آناند، به دید روشنتری از داشتهها و ناداشتههاشان برای تدوین یک "استراتژی" واقعبینانه مجهز میکند.
تنوعات: نسبت حزب برنامهای و احزاب قومی
حزب برنامهای در کیفیت ایدهآل خود نقطه مقابل احزاب کلینتالیستی و کاریزمائی است و امروزه در برابر این دو نوع حزب است که تعریف میشود. اما در تکوین مفهوم حزب برنامهای، زمانی این برداشت وجود داشته است که حزب برنامهای یک حزب بالذاته "مدنی" است. پس این برداشت، حزب برنامهای را نقطه مقابل احزاب قومی - یا حتی وسیعتر، نقطه مقابل هر حزب اقلیت قومی، زبانی، مذهبی یا محلی - نیز میپنداشته است. اما واقعیت این است که تبعیض و نابرابری غالباً به همپوشانی معتنابهی بین منافع و مطالبات اقلیتهای گفته شده و گروهای اجتماعی – اقتصادی فرودست میانجامند. در نتیجه در بسیاری از احزاب برنامهای که به دفاع از این گروههای اجتماعی برمیخیزند، دیده میشود که این احزاب از برخی مؤلفههای احزاب قومی نیز برخوردارند. این احزاب "قومی"اند، زیرا بر ترفیع یک اقلیت اجتماعی تمرکز ویژه دارند، و برنامهایاند، زیرا ترفیع اقلیت اجتماعی مورد نظر در گرو تحقق سیاستهای ناظر بر بازتوزیع امکانات و ثروت است که تنها شامل حال آن اقلیت نخواهد شد.
در تحقیقی میدانی پیرامون احزاب چهار کشور اوکراین، برزیل، زامبیا و هند، دیده شد که بسیاری از احزاب سه کشور از چهار کشور نامبرده، به غیر از برزیل، پلاتفرمها و مطالبات برنامهای روشنی دارند و کارزارهای انتخاباتیشان را نیز بر این پلاتفرمها و مطالبات استوار میکنند، در عین حالی که غلبۀ منافع یک اقلیت خاص در پلاتفرمهای سیاسی آنها به روشنی مشهود است. همپوشانی بین "اقلیت" و طبقه در هند مشهودتر از هر جای دیگر است، به نحوی که برخی از احزاب در آن مشخصاً برای نمایندگی از "کاستها"، "طایفهها" و "اقلیتهای مذهبی" خاص و عموماً محروم ایجاد شدهاند.
این که برنامه، سیاست و عمل احزاب برنامهای گاه به این یا آن میزان بازتاب منافع اقلیتی قومی نیز هست، به روند تکوین آنها، و برخورداری یا عدم برخورداری اولیه آنها از حمایتهای قومی نیز بستگی بسیاری دارد. هستند احزابی که در سیر تحول خود از حزبی مشخصاً قومی به حزبی برنامهای گذر کردهاند. ضمناً نباید چنین انگاشت که گویا "برنامهای بودن" صفتی ابدی است. سیری در خلاف جهت گفته شده، یعنی فاصلهگیری از حزب برنامهای، نیز نادر نبوده است؛ حزب کارگران برزیل، به عنوان نمونهای درخشان و آموختنی از احزاب برنامهای، امروزه مشخصاً در معرض این قضاوت قرار گرفته است. البته دگرگشت احزاب برنامهای غالباً به تقویت گرایشهای کلینتالیستی در آنها منجر میشده است تا به رویآوری به سمت احزاب قومی.
به دلیل آمیختگی بین مؤلفههای مدنی و قومی در احزاب برنامهای است که "نوعشناسی احزاب" بین احزاب برنامهای- مدنی و احزاب برنامهای- قومی تمایز میگذارد. هیچ یک از این دو نوع حزب، قومی نیست، زیرا هیچ یک از آنها مبتکر و شریک گفتمانهای ناظر بر حقوق صرف یک اقلیت [قومی] خاص نیست. به علاوه هر دو نوع، از برنامهای برخوردارند که در صورت تحقق، نه تنها حامیان آنها، بلکه گروههای وسیعتری از نتایج آن بهرهمند خواهند شد. به این اعتبار این احزاب از احزاب کلینتالیستی نیز متمایزند. در عین حال این تفاوت اصلی بین آنها وجود دارد که احزاب برنامهای– قومی از حمایت ویژۀ یک اقلیت قومی برخوردارند و متقابلاً برنامه این احزاب هم ضمن برخورداری از چارچوب و دامنۀ شمول سراسری- ملی، منافع همان اقلیت قومی را، در قیاس با دیگر گروههای اجتماعی، روشنتر بازتاب میدهد. این در حالی است که احزاب برنامهای- مدنی از حمایت ویژۀ هیچ اقلیت قومی بهره نمیبرند و پلاتفرمهای برنامه آنها هم بازتاب پررنگ منافع یک اقلیت خاص نیست.
قید "مدنی" در عنوان حزب برنامهای- مدنی، الزاماً به این معنا نیست که این نوع حزب مناسبات محکمی با جامعۀ مدنی دارد، بلکه چنان که گذشت، این قید مقدمتاً برای تمایز مفهومی دو نوع حزب گفته شده به کار رفته است. در این چارچوب قید مدنی را میتوان به "غیرقومی" یا فاقد پیوندهای محکم با گروههای قومی تعبیر کرد. اما پیوند احزاب برنامهای با جامعۀ مدنی، و واقعیت حضور احزاب برنامهای در کشورهای مختلف با درجات متفاوتی از پیوند آنها با جامعۀ مدنی، درست محک و عامل دیگری برای متمایز کردن آنهاست. از این قرار میتوان مبتنی بر دو معیار پیوند با اقلیتهای قومی و پیوند با جامعۀ مدنی تنوع 4-گانهای را در احزاب برنامهای تشخیص داد:
- حزب برنامهای- مدنی پایدار: پیوند محکم با جامعۀ مدنی، پیوند ضعیف با اقلیتهای قومی،
- حزب برنامهای – مدنی ناپایدار: پیوند ضعیف چه با جامعۀ مدنی و چه با اقلیتهای قومی،
- حزب برنامهای – قومی پایدار: با پیوندهای محکم چه با جامعۀ مدنی و چه با اقلیتهای قومی،
- حزب برنامهای – قومی ناپایدار: پیوند ضعیف با جامعۀ مدنی اما محکم با اقلیتهای قومی.
[1]- برنامهگری را به جای programmaticity به کار بردهام. در فارسی معادلی برای آن نمیشناسم. میتوان "برنامهمندی" یا "برنامهکاری" را هم به کار برد. برنامهگری را رساتر یافتم.
[2]- منظور از حزب "فراگیر" حزبی با حمایت وسیع اجتماعی نیست. بلکه نوعی از حزب است که زیر نام catch-all در "نوعشناسی احزاب" تعریف شده است. حزب فراگیر، که گاه حزب "خیمۀ بزرگ" هم نامیده میشود، با تلاش برای جلب بیشترین آرا با توسل به دیدگاههای سیاسی متفاوت و گاه حتی ناهمخوان شناخته می شود. این معنا اولین بار توسط اوتو کرشهایمر، عالم سیاسی آلمانی از مکتب فرانکفورت، در تحقیق پیرامون تحول احزاب سیاسی به کار گرفته شد. او این معنا را برای تشریح راهی به کار گرفت که سوسیال دموکراسی در بریتانیا و دموکرات مسیحیها در برخی از کشورهای اروپائی در دهۀ 50 قرن گذشته پیشه کردند. راهی که او آن را محو "اپوزیسیون اصولی" مینامید و به تهی شدن سیاست از جوهر خود، پرهیز از دست زدن به انتخاب و رودرروئی تعبیر میکرد.
افزودن دیدگاه جدید