برده داران امدند،
حطی کشیدند به دور کشتی ودریا،
بردگان۰وطلا،
وگفتند،
اینجاست خط پایان،
نمی رود بشر پایش،
فراتر از ان.
نوبت رسید به سلاطین زمین ،
که محو کردند خط پیشین ،
با شخم های موازی،
کشیدند خطی به دور،
بازو های اسیر،خاک واب،
وگعتند این است خط پایان،
مامقدسی ام و جاودان،
موتور امد با صدا ودودش ،
سوار بر مرکب سرعت،
قلعه ها فرو ریخت.
درشکه ها به موزه رفتند.
رسید به پایان،
،عمر نفس های قدسی،
و خرامیدند ناجیان خوش پوش،
زیر چتر فرشتگان سپید بال،
ونشان دادند دفنگاه اسارت،
از بازو تا،خاک واب واندیشه.
اینان نکشید ند خطی،
۰گفتند وارثان زمینیم،
پایان جهان است خط پایان ما.
ندید اما هیچگاه کسی،
دفنگاه موعود،
و نیز بر نخاست از فرشتگانشان،
جزگاه ، زهر اگین چنگال،
وگاه کرشمه های فریبنده،
و چتر بال هایی که ،
پرده کشیدند بر پلیدی ها،قرنها،
حیرانم از این موجود هزار جان،
رفته است به خاک بارها،
وبر خاسته است دو باره،
به بهای گرفتن جان.
وبر این باورند هنوز،
که خط شان را نیست پایان.
اما درسی دارد گذشته،
گه تا هست انسان ،هست خط وپایان
و زایش بیشمار نقطه ها ی نور'
در جای جای جهان،
بشارت می دهد،
به پایان خط.
به خط پایان.
۱۴۰۱/۱۱/۱۷
س_خرم
افزودن دیدگاه جدید