رفتن به محتوای اصلی

اولویت با انسان است و نه خاک؛ اما در پرتو واقع بینی!

اولویت با انسان است و نه خاک؛ اما در پرتو واقع بینی!
٢۶ نکته پیرامون جنگ و بغرنج‌ قره باغ به یاد آن ٢۶ کمیسر نماد دوستی خلق‌ها

حرف اولیه و اصلی من در قبال فاجعه آغاز جنگی دیگر میان دولت آذربایجان و دولت ارمنستان، در اعلامیه‌ای آمده که حزب متبوعم – حزب چپ ایران (فدائیان خلق) – در این زمینه با عنوان "نه به اشغال ، نه به جنگ!" انتشار داده است. متن و سمتگیری این اعلام موضع‌ را می‌توان بستر ابراز نظر گسترده‌تر جمعی و نیز افرادی از متعلقین به حزب ما تلقی کرد و قصد من نیز در این نوشته تزگونه درنگی است بر نکاتی بیشتر در رابطه با چند و چون بحران.

١. این جنگ، نه واقعه‌‌ای است تصادفی و نه که امری غیر مترقبه. آن را باید ادامه و نتیجه تنشی دیرینه با پیامد درگیری‌های چندین باره دانست که آخرین فازش در چند سال اخیر به تدارک حمله نظامی دولت باکو برای بازپس گیری مناطق اشغالی گذشت که در سرانجام خود شعله‌ور شدن جنگ کنونی را در پی آورد. مناطقی از نزدیک به سی سال پیش در اشغال نظامیان ارمنی قره باغ تحت حمایت ارمنستان و تنش و تشنجی که ناشی از اصرار حکومت نوع "داشناکی" قره باغ بر حفظ متصرفاتی از خاک آذربایجان به پشتوانه حمایت ایروان است.

٢. بروز هر از چندی درگیری‌های موضعی تا تشنجات نوع جنگی بر بستر این تقابل را بیش از هر چیز باید در نیازهای هیئت‌های حاکمه دو دولت به تداوم تنش برای تثبیت موقعیت سیاسی‌شان دانست. بازی سیاسی با احساسات ملی‌گرایانه، که توسط کانون‌های فوق افراطی دو کشور مدام در حال پرورده و دمیده شدن است، بخشی از استراتژی حفظ قدرت در هر دو جمهوری را تشکیل می‌دهد؛ چه از سوی دستجات رقیب همدیگر در دولت ارمنستان و چه توسط یک باند فاسد و "مادام العمر" در آذربایجان.

٣. از چندی پیش قره باغ هم به یکی از کانون‌های رقابت ژئو پولیتیک و محل تلاقی و تصادم منافع قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای بدل شده است. این بحران همانند مشابه‌هایش، در آن سیاست عمومی قدرت‌های رقیب جهانی جا می‌گیرد که مبتنی بر حفظ وضعیت متشنج در آسیای غربی از افغانستان تا سواحل شرقی مدیترانه و از قفقاز تا دریای سرخ برای بهره‌گیری از شکاف‌ها و تنش‌ میان آنان است. فروش تسلیحات به طرفین انواع منازعات ناسیونالیستی و یارگیری‌ از آنها، پایه‌های استراتژی این بازیگران اصلی برای احراز موقعیت برتر در جهان نا متعادل کنونی را تشکیل می‌دهد. سود آنها نه در آرامش بلکه گرفتن ماهی از آب گل آلود است. آنچه غیبت دارد رهجویی است برای ثبات و آرامش.

٤. در میان قدرت‌های بازیگر واقع در شمال و جنوب و غرب این کانون بحران، روسیه تا به امروز و حتی هم اکنون نیز علیرغم تحولات بعد انقلاب مخملی چندی پیش در ارمنستان که منجر به سرکار آمدن حکومتی با سیاست توازن مثبت در مناسبات با روسیه و آمریکا شد، پشت ارمنستان ایستاده است. مسکو ارمنستان را برعکس گرجستان از دست رفته و آذربایجان غیر قابل اعتماد، حیاط خلوت استراتژیک خود در قفقاز می‌داند و صاحب پایگاه نظامی در آنست. در جبهه مقابل اما، ترکیه اردوغان چه از جایگاه نئو عثمانیسم و چه بخاطر بوی نفت تحریک کننده باکو تمام قد کنار آذربایجان قرار دارد. در مقایسه با این دو، برخورد جمهوری اسلامی با دو طرف منازعه نمونه‌ای است از سرگشتگی در موضع‌گیری اما بر متن جهتگیری‌های امریکاستیزانه‌ نسبت به طرفین دعوایی که یکی‌ سرزمینی شیعی با دولتی پرو امریکایی است و دیگری جامعه‌ای مسیحی با دولتی وابسته به روسیه! در نگاه به کارنامه عمل تاکنونی جمهوری اسلامی در قبال این بحران، او را بیشتر و مجموعاً طرف ارمنستان می‌یابیم.

٥. فرانسه، هم تاریخاً و نیز بخاطر نقش دیاسپرای نیرومند ارمنی در این کشور، تکیه‌گاه اصلی ارمنستان در اتحادیه اروپا به شمار می‌رود. در عوض ولی باکو، نگاهش میان بلوک غرب به آمریکا است که بلافاصله بعد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مبتنی بر مقاصد ژئو پولیتبک و دست اندازی بر نفت آذربایجان وارد سرمایه گذاری‌های بزرگ در حوزه اکتشاف و استخراج نفت و همچنین مباشرت در صادرات آن شده است. اگرچه، اقلیت قدرتمند ارامنه در آمریکا هم که در زمره گروه‌های متنفذ در آمریکا به حساب می‌آید بیکار ننشسته است و به سود کشورش لابیگری می‌کند. بر پایه این واقعیت‌ها، جنگ قره باغ و به طریق اولی جنگ ارمنستان و آذربایجان، جنگی است دارای خصلت فرا منطقه‌ای.

۶. بدگمانی‌های منجر به تخاصم و سپس درگیری‌ها و کشتارهای نوبتی ناشی از آن و سرانجام اشغالگری فعلی و جنگ مکرر در قره باغ، تاریخی نزدیک به دویست سال دارد. این به زمان بعد دو جنگ تزار – قاجار و دو عهدنامه گلستان و ترکمن چای برمی‌گردد و به مهاجرت‌های اختیاری و اسکان‌های اجباری و تغییرات جمعیتی متعاقب آن طی دهه‌های نخست قرن نوزده در کل منطقه‌ای که شهره به خانات نشین ماوراء قفقاز بود. این تغییرات جمعیتی در قره باغ از یکسو ناشی از سیاست سیستماتیک تقویت وزن ارامنه مسیحی توسط روسیه ارتدوکس بود و از سوی دیگر بر اثر فرار ارامنه آنسوی آرارات از دست امپراتوری عثمانی طی سه دهه سیاست کشتار ارامنه چه به دستور سلطان ترک در دهه نود قرن نوزده و چه سپس توسط ترک‌های جوان طی دو دهه نخست قرن بیستم. این سیاست‌ها منجر به ترکیب دموگرافیک باز بیشتر به نفع ارمنی‌های این ناحیه شد.

٧. یکی از درگیری‌های سازمان یافته میان ارامنه و آذربایجانی‌ها به بعد انقلاب فوریه ١۹١٧ بر می‌گردد که در آن دو ناسیونالیسم تازه نفس در پی سقوط تزاریسم سر برآوردند؛ یکی در وجود پان ترکیست‌های چندی بعد در جامه حکومت "مساوات" باکو و دیگری جریان اولترا ناسیونالیست ارمنی "داشناکسیون" که خواهان "ارمنستان بزرگ" بود. عمده اختلاف آنان نیز چیزی غیر همین قره ‌باغ نبود. یکی از کشتارهای متقابل و فراری دادن مردمان آذربایجانی‌ و ارمنی قفقازی توسط ناسیونالیست‌های دو آتشه دو طرف هم، مربوط به همین سال‌های حین جنگ جهانی اول و بعد آن می‌شود که شدیداً از "ارمنی کشی" سبعانه ارتش عثمانی متاثر بود و نیز متقابلاً واکنش تروریسم داشناکی و"مسلمان کشی" و "ترک کشی"های انتقامجویانه آن.

٨. تاریخ اما در برابر این نفاق افکنی‌های ناسیونالیستی، نمونه کمون باکو به رهبری "٢۶ کمیسرها" را هم ثبت خود دارد که در راس آنها "استپان شائومیان" ِ ارمنی و همیار نزدیکش "عزیزبیگوف" ِ آذری قرار داشت. حکومتی که در پی تامین دوستی این دو ملت به نفع زحمتکشان آنها ‌می‌کوشید. اما این حکومت بری از اغراض ناسیونالیستی، در پی اشغال باکو توسط متجاوزین غربی به کشور جوان شوراها و همدستی ناسیونالیست‌های افراطی آذربایجانی و ارمنی با آنها سقوط کرد و همه کمیسرها کشته شدند. در این کشتار، تحریکات و تحرکات دستجات ناسیونالیستی نقش شومی داشت.

٩. وقتی هم حکومت پان ترکیست "مساوات" در باکو و "داشناک" در ایروان به زیر کشیده شدند و حکومت شورایی دوباره در قفقاز مستقر گردید، از نخستین اقدامات "بوروی قفقاز" اعطای خودمختاری به قره باغ بود. طرحی بسی فراتر از انتظار ساکنان ارمنی آن ولی همچون یک "خیانت" نابخشودنی به آذربایجان از نظر پان ترکیست‌ها. نریمان نریمانوف از نخستین کسانی بود که با واقع بینی توانست بغرنجی بحران قره باغ را دریابد و بکوشد در مختصات آن زمان این مشکل را بگونه‌ای پاسخ گوید که ارامنه قره باغ را از حقوق ملی قابل توجهی برخوردار سازد. او و "بورو" البته بر تعلق داشتن قره باغ به آذربایجان نوین تاکید داشتند.

١٠. از زمان استقرار جمهوری شورایی در قفقاز با مرکزیت باکو و بعدتر زایش جمهوری مستقل شورایی ارمنستان در اواسط دهه سی میلادی از دل آن، خبری از بروز تنش بین ارامنه و آذربایجانی‌ها تا زمان فروپاشی شوروی نبود. از این اما نباید عدم وجود اختلاف سر قره باغ میان دو جمهوری و یا نبود حدی از نقار و نفاق در قره باغ را نتیجه گرفت. اختلافات میان دو جمهوری در این زمینه هیچگاه از میان برنخاست و مهم‌تر اینکه نارضایتی میان ارامنه قره باغ بخاطر اجحافات وارده از سوی اقلیت آذربایجانی مورد حمایت باکو در حق آنان، طی زمان مدام انباشته گردید. با باز شدن فضای باز موسوم به "گلاسنوست" در دوره گارباچف، جریان زیر زمینی "داشناک" دست به کار تبلیغ و تحریک گسترده بر بستر نارضایتی‌های واقعی شد و بدینسان بشکه باروت آماده انفجاری را در قره باغ ذخیره نمود. این آتش زیر خاکستر می‌توانست در اولین امکان مناسب شعله بکشد.

١١. کنترل آمرانه مسکو اما اجازه بروز نارضایتی‌ها دستکم در سطح تنش آفرینی منجر به تشنجات را نمی داد و لذا اعتراضات سران دو جمهوری نسبت به یکدیگر بیشتر در میان بالایی‌ها و دالان‌های کرملین رفع و رجوع می‌شد. اگر زمانی میکویان ارمنی دارای موقعیت عالی در شوروی بود که می‌کوشید برای ارامنه قره باغ حقوق بیشتری تامین کند، در سال‌های واپسین شوروی اما برعکس این حیدر علی‌اف عضو پولیت بوروی حزب کمونیست بود که در جهتی دیگر بر کشاکش‌های زیر پوستی در قره باغ تاثیر می‌گذاشت.

١٢. فروپاشی شوروی، لحظه فوران آتش خشم ارمنی‌های قره باغ و تعرضات ناسیونالیسم افراطی ارمنی بود و در همانحال اوجگیری ناسیونالیسم دفاعی آذربایجانی در سوی دیگر. سر دیگ جوشان برداشته شد و طرفین دیوانه‌وار تعیین تکلیف را به میدان جنگ سوق ‌دادند. این البته در شرایطی بود که جنگ قدرت درونی فرساینده در آذربایجان که تازه از شورش ایلچی بیگ پان تورانیست علیه باند قدرتمداران کهنه فراغت یافته بود، به باکو اجازه جنگیدن کارا نمی‌داد. در حالی که، ارمنستان حمایت مسکو را همچنان و همه سویه در پشت خود داشت. نتیجه جنگ، تشکیل حکومت از سوی ارامنه محلی بود بهمراه اشغال بیست در صد از خاک آذربایجان توسط جنگجویان ارمنی در اطراف قره باغ که به کشتار و به ویژه آواره شدن نزدیک به یک میلیون نفر از طرفین و مخصوصاً آذربایجانی‌ها منجر گردید و بحران دوام دار بغرنج قره باغ را وارد فاز تازه‌ای کرد.

١٣. این بغرنجی از پیش هم موجود که جنگ اشغالگرایانه فقط بر پیچیدگی آن افزوده است واقعیت درونی "مسئله" قره باغ ،چونان ناحیه‌ای با جمعیت اکثراً ارمنی بالای هفتاد درصد ولی همچون جزیره‌ای وسط خاک آذربایجان را نشان می‌دهد. ناحیه‌ای که به زمان خانات نشین قفقاز قرن نوزده، خان نشین مسلمان شناخته می‌شد و در یک صد سال اخیر هم جزو جغرافیای سیاسی جمهوری آذربایجان به حساب آمده و می‌آید. همین تعلق سرزمینی را سازمان ملل متحد و همه کشورها به رسمیت شناخته‌ و می‌شناسند. ناهمخوانی ترکیب جمعیتی با تعلق رسمی جغرافیای سیاسی، بیانگر بغرنجی قره باغ است.

۱۴ - قره باغ از نمونه‌های برجسته تناقض در مقوله "حق تعیین سرنوشت" مندرج در منشور سازمان ملل متحد است که بعد جنگ جهانی اول توسط وودر ویلسون رئیس جمهور آمریکا در سند "جامعه بین الملل" وارد شد و بعد جنگ جهانی دوم در منشور "سازمان ملل متحد" تثبیت گردید. این تناقض که منشور مزبور از یکسو حق حاکمیت دولت‌های موجود بر تمامیت سرزمینی‌شان را به رسمیت می‌شناسد و از سوی دیگر قائل به تعیین سرنوشت برای اتنیک‌ها در آنهاست. تصادفی نیست که نوع تفسیر "حق تعیین سرنوشت" موضوع کشاکش‌ در ده‌ها کشور جهان طی ٧٥ سال گذشته بوده و است. بعلاوه این اصل پرنسیپال حتی در همه شمول بودنش در هر مورد نیز کم بحث برانگیز نیست. از جمله اینکه اگر قرار بر تحقق آن از سوی هر گروه اتنیکی باشد آن موقع باید دهها کشور مثلاً چند هزار نفره هم داشت. "حق تعیین سرنوشت"، در مقام اجرا با پیچیدگی‌های بسیاری همراه است.

١٥. دعوای طرفین بحران قره باغ بر این متمرکز است که دولت آذربایجان ناحیه قره باغ را تاریخاً و به لحاظ حقوق بین الملل جزو خاک کشورش می‌داند و دولت ارمنستان اما به عنوان مدافع ساکنان ارمنی حائز اکثریت در قره باغ می‌گوید که مردم خود محل هستند که باید تعیین ‌کنند کدامین سرنوشت را می‌خواهند. این در حالیست که ناسیونالیست‌های دو آتشه هر دو طرف، قویاً بر دولت‌های مستقر در هر دو جمهوری تاثیر گذار هستند و به ویژه داشناک‌های فوق افراطی اهل قره باغ که فشارهای آنان بر هر دولتی در ایروان نقشی تعیین کننده در مشی حکومتی دارد.

١۶. در حالیکه سازمان ملل متحد تاکنون با صدور سه قطعنامه، اشغال خاک آذربایجان را محکوم کرده و حکم بر تعلق آنها به جمهوری آذربایجان داده است، رسیدگی به مضمون بحران و پیدا کردن راه حل برای عبور از آن اما با نهادی موسوم به "گروه مینسک" است. این نهاد، مرکزی است با قدمت ٢٨ ساله به ریاست مشترک روسیه، آمریکا و فرانسه با عضویت ٨ کشور و طبعاً هم حضور نمایندگان آذربایجان و ارمنستان در آن که حدود سه دهه است برای برقراری آتش بس و رساندن طرفین به صلح و توافق حول "مسئله" فعالیت می‌کند. "گروه مینسک" تاکنون سه طرح صلح پایدار ارائه کرده که هر دو طرف منازعه و به ویژه آذربایجان که رفع اشغال بی قید و شرط را مقدم بر هر توافقی می‌داند هیچکدام آنها را نپذیرفته‌اند. با آنکه این سه طرح‌ اساساً واحد ولی با تفاوت‌هایی در مفاد با همدیگر، حاصل کشاکش قدرت‌های بزرگ و نوع منافع آنان در قبال ژئو پولیتیک منطقه قفقاز است، با اینهمه اما موضوع اصلی در هر سه آنها همانا برقراری نسبت بین تعلق سرزمینی قره باغ است با ترکیب جمعیتی آن و الزامات مربوطه این دو.

١٧. استدلال دولت آذربایجان برای توسل به جنگ جهت بازپس‌گیری مناطق اشغالی، اینست که همه تلاش‌های تاکنونی "گروه مینسک" بی حاصل مانده و جز کشتن وقت جهت تثبیت اقدام ارامنه در اشغال بیست درصد از خاک کشورش چیز دیگری نبوده است. استنتاج از این استدلال هم چنین است: تنها راه، اقدام به زور است در برابر زورگویی. تنها عضوی از گروه مینسک که رسماً از این استدلال پشتیبانی می‌کند دولت ترکیه است که نه فقط طرفداری از آغاز و ادامه جنگ دارد حتی متهم به مشارکت لجستیکی تا حد اعزام مزدور جنگی به جبهه درگیری شده است گرچه خود آن اتهامات وارده را رد می‌کند. همپیوندی آذربایجان با ترکیه تا آنجا تحکیم یافته که علی‌اف همین دیروز اعلام داشت هیچ پروسه صلحی را که ترکیه در آن حضور قوی نداشته باشد نمی‌پذیرد. سوگیری‌های صریح در قبال جنگ جاری اما فقط به این محدود نیست و با گذشت هر روز از "جنگ علیه اشغال"، دیگر مرتبط‌ها با بحران نیز موضع صریح‌تری می‌گیرند و از جمله فرانسه به سود ارمنستان برای بسیج اروپا علیه اردوغان.

١٨. سیاست ژئو پولیتیکی پوتین در قبال بحران قره باغ، حفظ مناسبات استراتژیک است با ارمنستان و کوشش برای مهار آذربایجان و در عین حال چراغ سبزی به باکو جهت بازسازی و تقویت نوعی از مناسبات با آن. جمهوری اسلامی اما کلاً در وضع انفعالی قرار دارد آنهم در قبال بحرانی که دو کشور همجوار ایران را درهم پیچانده است و آثار سیاسی، امنیتی، اقتصادی و زیست محیطی جدی و مستقیمی بر کشور ما دارد. جمهوری اسلامی نه دارای سیاست با ثباتی در این زمینه است و نه که برخوردار از ابزار لازم برای تاثیر گذاری بر بحران و لذا بیشتر دنباله رو حوادث و البته متاثر از سیاست آمریکا ستیزی و نابود باد اسرائیل که سیاست خارجی آن را شکل می‌دهد. ملاک برای نظام تاکنون این بوده که رصد کند از طرفین این دعوا کدامیک بیشتر و یا کمتر با آمریکا و اسرائیل است؟

١٩. بحران قره باغ در بغرنجی خودش تعریف پذیر است و نه بیرون از آن و حل این بحران نیز در گرو شناخت پیچیدگی‌های موضوع و پذیرش فروتنانه واقعیت بغرنج آن. راه حل را در سرو سامان دادن آگاهانه به همان دوگانگی ناظر بر جمعیت و جغرافیای سیاسی باید جست. یک چنین ساماندهی هم فقط از طریق مذاکره و در پرهیز از فزونخواهی طرفین میسر خواهد شد. این، گرچه بحرانی است ناسیونالیستی ولی گذر از آن رویکرد فراناسیونالیستی را نیاز دارد. همانگونه که نخجوان آذربایجانی نشین متعلق به آذربایجان اما جدا افتاده از یکپارچگی این جمهوری، بیان از وضعیت پیچیده سرزمینی و جغرافیای سیاسی منطقه قفقاز دارد، قره باغ هم نمونه‌ای دیگر از پیچیدگی‌های این منطقه است.

٢٠. برای بحران قره باغ راه حل واقع بینانه با هزینه کمتر انسانی و مالی، آن نوع از تدبیر می‌تواند باشد که با تحقق‌ یابی‌اش مردم ساکن این ناحیه خود را در آزادی ببینند و صاحب اختیار بدانند. راه حل مطلوب و نه ایده‌ال را باید در پذیرش واقعیت سیاسی کنونی این سرزمین در تعلق آن به آذربایجان جست البته با بالاترین شکل ممکن از خودمختاری داخلی حتی با داشتن حق برقراری حدی از مناسبات با جهان خارج؛ و رعایت تضمین‌شده و دمکراتیک حقوق اکثریت و هر اقلیت در آن بگونه‌ای که احساس اکثریت و اقلیت طی زمان تدریجاً جا به یگانگی دهد و نفاق و نقار یک سده‌ای از میان برخیزد.

٢١. گره بغرنج قره باغ با جنگ گشوده نخواهد شد. نه خود آن و نه توازن قوای موجود پیرامون آن چنین اجازه‌ای را به هیچیک از دو طرف و قدرت‌های جانبدار آنان نمی‌دهد. هر جنگ سر آن حتی اگر به پیروزی برسد زمینه‌ساز جنگی دیگر در آینده است. حتی اگر دولت آذربایجان موفق به آزاد سازی مناطق اشغالی اطراف قره باغ از طریق جنگ شود ولی نخواهد که با بغرنجی موجود واقع بینانه برخورد کند، یک ذره‌ هم رهایی از کابوسی نخواهد داشت که منبع درگیری و جنگ مداوم است. از سوی دیگر ارمنستان هم باید دستکم بر این واقعیت تامل ورزد که سیاست اشغال خاک نه تنها سودی برایش نداشته بلکه هزینه بس سنگینی بر اقتصاد بنیاداً نحیف آن بار کرده است. مهاجرت و ترک کشور بخاطر سختی معیشت، از پیامدهای سیاست اشغالگری است و واقعیت تلخ امروزین برای این جمهوری.

٢٢. فضای جنگ ناسیونالیستی میان دو همسایه ما در آذربایجان ما هم امتداد دارد. نه فقط بخاطر نگرانی از رسیدن ترکش‌های آن به اینسوی مرز و روستاها و شهرهای ایران، بلکه ناشی از تعلقات فرهنگی و دینی که قویا بین دو سوی مرز وجود دارد و البته متاثر از سیاست‌های صادراتی آنکارا و باکو نیز. این واقعیت دارد که اشتراکات اتنیکی، زاینده حس ناسیونالیستی جانبدارانه است که دیدیم از همان نخستین روزهای شروع جنگ سر برآوردند. گرچه آذربایجان ایران افتخار داشتن تاریخ زیست مشترک، دوستانه و سازنده آذربایجانی‌ها با ارامنه تبریز و ارومیه را در خود دارد و نمونه مداراگری در اوج کشتارها میان ترک و ارمنی در سرزمین عثمانی و منطقه قفقاز بوده است و نیز دارای حافظه تاریخی از خدمات مبارزان ارمنی به جنبش مشروطه و همراهی آنها با مبارزات دمکراتیک در حکومت فرقه آذربایجان، با اینهمه اما ساده انگاری خواهد بود اگر از تاثیرات سوء این بحران و جنگ کنونی در مناطق آذربایجانی نشین‌ کشورمان غفلت شود. بروز انواع موضع‌گیری‌ها و غلیان احساسات در این یا آن شهر طی این چند روز نه تصادفی بوده و نه که گذراست.

٢٣. در این میان اما آنچه بسیار شرم‌آور و بس هشدار دهنده است، سر داده شدن شعارهای ارتجاعی پان ترکیستی و ضد ارمنی از سوی گروهی تحریک شده در خیابان‌های تبریز بود. این صدا، همانی است که اعتراض برحق علیه تحقیر و تبعیض نسبت به آذربایجانی‌ها را در هیاهوی "مرگ بر فارس" می‌پیچاند؛ همانی که از حمله ترکیه به کانتون‌های دمکراتیک کرد در شمال شرق سوریه به وجد می‌آید و کردستیزی را به نمایش می‌نهد؛ و همانی که اکنون در شوق از جنگ جاری در قره باغ فریاد "مرگ بر ارمنی" را در طبل می‌دمد. این، صدای ناسیونالیسم منحطی است که هویت خواهی و احقاق حقوق ملی آذربایجان در ایران را در شعار کینه پرور و هراس آور "مرگ بر فارس، کرد، ارمنی" بازتاب می‌دهد. کلمات در این صدا، گلوله‌های جنگ فردایند. خطر این گرایش ضد آذربایجانی، ضد ایرانی و ضد انسانی را که متاسفانه هر روز بیش از پیش میدانداری می‌کند، بهیچوجه نباید دستکم گرفت و از مبارزه مدنی با آن و از روشنگری پیرامون آن باز نماند.

٢٤. اما برای منزوی کردن چنین صدایی باید درد برحق نهفته در پایه اجتماعی آن را درک کرد. درد کهنه و مزمن در این به صدا درآمدگان و نیز انبوه خاموشان اما ناراضی در آذربایجان را که همانا وجود و تداوم سیاست انکار حقوق ملی این مردم و دیگر اتنیک‌های کشور است باید فهمید و به رفتار سیاسی و فرهنگی فرارویاند. این حقیقت را باید دریافت که اعمال تبعیض و زور بر این دردمندان است که به رشد پان ترکیسم و هر ناسیونالیسم ارتجاعی و کور و خصمانه دیگر در کشور میدان می‌دهد. این، سیاستی است به ارث رسیده از حکومت پهلوی به جمهوری اسلامی که می‌خواهد با اصرار بر "امت اسلامی" بجای پذیرش واقعیت ملت ایران و نیز واقعیت تنوع ملی در آن، سرکوبگری ملی را کماکان ادامه ‌دهد. ضعف نیروی چپ و دیگر نیروهای دمکراتیک در مقابله با این گرایش‌های بسیار خطرناک البته بجای خود واقعیتی است، واقعیت اصلی و تعیین کننده اما حاکمیت سیاست مبتنی بر تبعیض ملی و اجرای زورگویانه آن با توسل به داغ و درفش، فشار و محرومیت و زندان و مرگ است.

٢٥. این رویکرد اما فقط در سطح دولتی نیست که جریان دارد و تنها به حکومت خلاصه نمی‌شود. عقبه در جامعه نیز دارد و حتی موجود و نمایان در بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی که آگاهانه و یا ناآگاهانه بگونه تاسف‌باری مسموم افکار ناسیونالیستی مرکز محور‌اند. این رویکرد ریشه در اندیشه طیفی از پان ایرانیست‌های رنگارنگ سخت کردار تا نرم گفتار دوانده است و در هر سر بزنگاهی خود را بگونه‌ای نشان می‌دهد. از جمله در این مقطع جنگ قره باغ، که در پوشش دلسوزی نسبت به ارامنه نوعی از ترک ستیزی غیر مستقیم را به نمایش می‌نهد. در یک کلام تنها با دیدن همه صحنه است که می‌توان گفت و باید هم هشدار داد که هرگونه خودی و غیر خودی کردن ناسیونالیستی، آفت زیست انسانی و دمکراتیک در ایران مشترک است؛ نگاهی که در هر کشور دیگر هم نشانه آسیب رسانی اساسی بر پیکره شهروندی جامعه است. تبعیض ناسیونالیستی درد است، راه حل اما ناسیونالیسم جایگزین نیست؛ تنظیم مناسبات دمکراتیک درون کشوری است و رفع تبعیض.

٢۶. سرانجام این نکته که جنگ قره باغ و عوارض چند جانبه آن همانند مشابه‌های قبلی خود در دیگر مناطق سرحدی کشور ما، بار دیگر نشان داد که چنین درگیری‌های ناسیونالیستی در بیرون از ایران و در جوار آن برای کشور ما، از اهمیت سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی خاص خود برخوردار است. آتش چنین منازعاتی پر دامن ایران را هم می‌گیرد و خود را بگونه‌ای و در همه جهات بر این کشور تحمیل می‌کند. این یک واقعیت است که مسئله ژئو پولیتیک ایران با حل "مسئله ملی" در درون آن گره خورده است. این را باید دریافت که اتنیک‌های تبار واحد متعددی در دو سوی مرزهای کشور ما زیست دارند. دکترین ملی کشور ما بدون تکیه بر رویکرد واقع بینانه به "مسئله ملی" در ایران و اتکاء بر راه حل دمکراتیک برای غلبه بر آن، نه دکترینی رهگشا که کلان رفتاری خواهد بود همه بحران ساز و مدام آبستن واگرایی‌ ملی.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید