آنچه در این کتاب آمده، طرحی است از سیر فکری جنبش "چریک فدایی خلق" و عمدتاً متمرکز بر تلاطمهای روشی، نظری، برنامهای و سیاسی در شاخه "اکثریت" که من خود به همین تعلق داشتهام. کتاب نگاهی دارد به سمت و سوی تحولات این جریان تاریخی و کوششی در تبیین درونمایه رخدادهای فکری آن طی مسیری که پشت سرنهاده است.
«سیرگفتمانی ما»را از این جا میتوانید دریافت کنید
نگارنده، ادعای تاریخنویسی ندارد و در این کتاب نیز صرفاً به تاریخ تفکر در یک متن تاریخی معین پرداخته است و این را هم میداند و خود اعلام میدارد که نیامدن اسناد در این کتاب، درزمره نواقص آنست. اما امید دارد که ارائه طرح کلی موضوع در قالب یک خوانش، کنکاشی شناختشناسانه تلقی شود و یاریگر مورخینی شود که مبتنی بر اسناد، تاریخ مینویسند. کتاب را بازخوانی تحلیلی کسی میتوان دانست که خود در همین بستر فکری - سیاسی زیسته است.
کارنامه مورد بررسی این کتاب از بحثانگیزترین کارنامههای تاریخ معاصر ایران است. نه تنها عملکردها بر متن این تاریخ که حتی اساس آن نیز از دیروقت با داوریهای رنگارنگ روبروست. قضاوت هم البته از جایگاههای جانبدارانه تا خصومتورزیهای محض، و در میان این دو، طبعاً هم طیفی از نقادیهای متفاوت. اینجا، سخن از پدیدهای میرود که با چرخیدنهای سیاسی در طول حیات خود، هماره در معرض پرسشگری از سوی گرایشهای گوناگون قرار گرفته است. نقدهایی که گرچه هر کدامشان دربرگیرنده این یا آن بخش از حقیقتاند در همان حال اما، غالب آنها در برخورد با این پدیده، به درجاتی هم دچار کمانصافی شدهاند. این نوشته کوشیده است درون این جریان را با دیدی نقادانه بکاود.
پیشاپیش بگویم که این نوشته، بازنگاری هر رخداد از این تاریخ را در نظر نداشته و به هر دستاندرکار این تاریخ هم نمیپردازد. هر جایی که در آن به رخدادی مشخص اشاره رفته، صرفاً برای پرتو انداختن بر تحولات فکری و یا ویژگی معینی در آن مقطع بوده است و بس و نه فرورفتن در حوادث و یا فرارفتن از حیطه اندیشه و مثلاً تعیین سهم این یا آن آمر و عامل در خود رخداد. قصد از ارجاعات مشخص به اشخاص هم، برای نشان دادن اثرگذاری کمابیش آنان بر روندهاست. هم از اینرو، نیامدن نامهای دیگر، به معنای نادیده گرفتن نقش هیچ رفیقی نیست که در طی شدن این مسیر سهم داشته است.
سرانجام اینکه نگارش تاریخ، خود نوعی از سیاست است و نوشتار مرتبط با سیاست در هر حال جانبدار، و لذا تاریخنویس بیطرف، افسانهای بیش نیست. از سوی دیگر اما حفظ فاصله از موضوع تاریخی، شرطی است لازم برای پرداختن ناجانبدارانه به آن البته در حد ممکن. پس، پرسش میتواند این باشد که چنین فاصلهگیری برای انسان درگیر خود متن، حتی آنجا و آنگاه هم که خود او بکوشد با اجتناب از غرق شدن در روایتها از توجیه عملکردها به جد بپرهیزد، تا چه میزان عملی است؟ قضاوت البته در این زمینه، با خواننده است.
در پایان باید بگویم که لازمه نقد هر تبیین تاریخی، آگاهی داشتن به جایگاه و دیدگاه خود تبیین کننده است. این الزام نیز، از دو طریق پاسخ میگیرد، یا استنتاج از لای سطور نگاشتههای تاریخپرداز و یا که دسترسی مستقیم به نظراتی که خود او آنها را نوشته یا فرموله کرده است. این دومی، پی بردن به شناخت از مواضع این تاریخپرداز را آسانتر میکند. من از میان نوشتهها و مصاحبههای متعددم طی سالهای اخیر در زمینه نگاه امروزیام به چپ و اینکه به کدامین چپ باور دارم، پنچ تای آنها را دستچین کردهام تا تحت عناوین ضمایم اول تا پنجم پیوست این کتاب شوند. در این نوشتهها، خواننده میتواند خطوط کلی نگاه نگارنده به نوع چپی را که او در پی آنست، بازیابد و با نگاه برنامهمحورانهی معطوف به جهتگیری راهبرد سیاسی او برای دگرگونی سیاسی ایران امروز بیشتر آشنا شود.
"سیر گفتمانی ما" را پیش از انتشار در اختیار تعداد معدودی از دوستان قرار دادم تا اگر در بازتاب وقایع و روندها خطائی صورت گرفته، بهموقع تصحیح خطای لازم در آن صورت گیرد. من از این یاریها بهره زیادی بردم و همینجا ضمن پوزش از همه این عزیزان بهخاطر اجتناب از ذکر نامشان، سپاس خود نسبت به تک تکشان را تقدیم میدارم.
ممنون و مدیون سه دوست گرامی دیگر هم هستم که در غلطگیری متن و چاپ آن، مرا یاری رساندند.
برای خواننده گرامی آرزوی حوصله مطالعه این کتاب را دارم و بسیار سپاسگزار خواهم بود هرگاه از نظرات انتقادی سازنده دوستان و بیهیچ محدودیت و ملاحظهای برخوردار شوم.
بهزاد کریمی
----------------------
*) توضیح: پیشگفتار فوق که در مقدمه کتاب چاپی آمده بود و تاریخ "19 بهمن" 1394 را بر خود داشت، در این نشر اینترنتی با حذف مواردی از آن مقدمه، مورد بازنویسی قرار گرفته است.
همچنین باید تصریح کنم که این کتاب و بالطبع مقدمه آن، در زمانی تحریر و منتشر شد که روند وحدت "سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)"، "سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران"، "شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران" و جریان "کنشگران چپ ایران" دوره واپسین و سخت خود را طی میکرد و درون این پروسه - پروژه هنوز تفکیکها و درآمیزیهای بعدی به پایان نرسیده بود. با تفکیکهایی که متاسفانه بر سر شکلگیری امر وحدت صورت گرفت، بخشی از سازمان ما یا از همان آغاز و یا حتی بعدِ اعلام وحدت و تشکیل حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، با اعلام اینکه بر حفظ سازمان "اکثریت" اصرار دارد، از حاصل پروسه – پروژه وحدت کنار مانده و کنار کشیدند.
من که در زمره نیروی طرفدار امر وحدت در این سازمان بودم و همین وحدتخواهی را از نتایج مهم سیر انتقادی و تکوینی سازمان "اکثریت" میدانستم، وقتی پائیز سال 1397 در کنگره 16 آن متوجه اصرار گرایشی از رفقای مصمم بر سر حفظ سازمان حتی بعدِ تشکیل حزب چپ ایران شدم، با اعلام خودتعلیقیام از این تشکل، به فعالیت در آن پایان دادم. هم از اینروست که در قبال هرآنچه بعدِ این تاریخ به نام سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) گفته و عمل شده است، نه هیچگونه تعلق خاطر و نه که طبعاً مسئولیتی داشته و دارم. مفاد این کتاب، صرفاً ناظر بر "سیر گفتمانی" ما تا پیش از امر وحدت حزبی است.
نکته آخر نیز اینکه در رابطه با امر سیاست طی این نزدیک به ده سال، تحولات مهمی در ایران رخ داده است که مسلماً پاره بازبینیها در نوع سیاستگذاری امروز را بیآنکه تغییری در مبانی آورده شده در نوشتههای آن زمان بدهد الزامی میکرد. با اینهمه، با وفادار ماندن به تاریخ این ضمایم، آنها را در نشر اینترنتی نیز به همانگونه آوردهام که آن زمان پیرامون سیاست نوشته بودم.
بهزاد کریمی
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
(سالروز جان باختن بهروز ارمغانی و چهار یار دیگر در ۱۳۵۵)
دیدگاهها
سعید گرامی با سلام. پرسیده…
سعید گرامی با سلام. پرسیدهاید منظور از پایمال شدن ارزشهای لیبرال زیر چرخ دندههای نئو لیبرالیسم چیست؟ اول بگویم که ترم نئولیبرالیسم طی زمان مسیر دگرگشت را پیموده است. این مکتب در آغاز بیشتر با اقتصاددان دان برجسته جان مینیارد کینز جا افتاد که با ارایه نظریات کاربردی کارساز بمنظور باز تنظیم بازار، دولتهای سرمایه داری را تشویق و کمک کرد تا با اعمال نوعی از کنترل مالی و پولی اما مطلقاً بر متن قانونمندیهای بازار، به مقابله با رکود کلاسیک بشتابند تا به رونق اقتصادی دست یابند. نئو لیبرالیسم، نوعی تدبیر واکنشی بود در قبال بحران خانمان برانداز 1929 جهان سرمایه داری. اما آنچه بعدها در دهه 80 زیر عنوان نئولیبرالیسم پیش رفت با هایک اقتصاددان شناخته میشود و دو رهبر سیاسی مجری آن رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در انگلستان. مضمون آن نیز نه چیزی جز رهایی دینامیسم بازار از "شر دخالت دولت"! هدف، تامین آزادی مطلق سرمایه داران بود از هرگونه و هر حد کنترل اجتماعی که پیش از آن توسط دولت رفاه و نیمه رفاه اعمال میشد. این نئو لیبرالیسم را تاچر چنین فرموله کرد: چیزی به نام جامعه نداریم، هر چه هست افرادند! نئولیبرالیسم اولیه در واقعیت نوعی از نشاط بخشیدن به لیبرالیسم بود.
هایک اما نظریات خود به عنوان مبشر نئو لیبرالیسم را در تز بنیادی تفکیک دولت از بازار و رعایت جایگاه هر یک بجای خود ارایه کرد و مدعی شد که میخواهد لیبرالیسم در متعارفترین شکل خود بروز بیابد. اما این در عمل، نه تنها مجوزی بود برای غارتگری بی حساب و کتاب سرمایه و آزادی آن از هرگونه کنترل دولتی، بلکه دولت را موظف می دانست تا در خدمت سرمایه، سیستم مالیاتی را تماماً به سود سرمایه داران و ضرر طبقات تهیدست و اقشار پایینی طبقه متوسط باز تنظیم کند، سرمایههای عمومی را از راه حراج در اختیار بخش خصوصی بگذارد، "سیاست تعدیل" نیروی کار به بهای خانه خرابی کارگران را به اجراء نهد و غیره... نتیجه این مشی کلان، خود را خیلی سریع در همان دهه 90 و دو دهه بعدی در مقیاس جهانی نشان داد که نبود مگر خورده شدن دولت توسط بازار و به ویژه شاخه پولی سرمایه به وساطت بانک ها و بازار بورس و...
اینجاست که نئولیبرالیسم، بازار را در موقعیت چیرگی مطلق بر دولت قرار می دهد، آحاد جامعه را قربانی آزمندی پایان ناپذیر سرمایه داران میکند و از همین طریق هم لیبرالیسم ضعفاء به اسارت نئولیبرالیسم اقویا در می آید و ارزش های کلاسیک لیبرالیسم فرو میکاهد تا بعدها هم بر زمینه آن در سرزمینهای لیبرالی پوپولیسم راستگرا سر برآورد. توجه داشته باشید که نمی گویم با نئولیبرالیسم، لیبرالیسم از بین میرود، اما آشکارا تضعیف می شود. منظور من این بود و امیدوارم با این توضیح مختصر در کادر کامنت توانسته باشم منظورم را برسانم. موفق باشید.
دوست عزیز مجید با سلام و سپاس از ابراز لطف شما در مورد تالیف "سیر گفتمانی ما". حق با شماست که نباید در انتشار آن لاینی این کتاب که سال 1394 نشر یافت، اینهمه تاخیر صورت می گرفت. در مورد آنچه که شما طرح کردید، فکر میکنم بنوعی به همان توضیحاتی بر می گردد که در رابطه با پرسش دوستمان سعید نوشتم و بویژه سطور آخر آن. گلوبالیزاسیون روندی است که در دل آن، هم نئو لیبرالیسم عمل می کند، هم لیبرالیسم و من اضافه کنم حدی از ارزشهای سوسیالیستی هم. اما آنچه که در این سه دهه برجستگی داشته و مسئله ساز برای بیشترینه مردم، همانا اعمال هژمونی نئولیبرالیسم است بر پروسه گلوبالیزاسیون طی سه دهه گذشته. هم از اینرو، رویکرد سوسیالیستی در قبال امر جهانی شدن نه مخالفت با آن بلکه مقابله با جهانی سازی نئو لیبرالی است. چپ جهان نگر و جهان گرا در پی دگرگونی سمت و مضمون جهانی شدن است که نقش آفرینی نیروهای سوسیالیستی تا حد کسب موقعیت هژمونیک در آن را ایجاب میکند. زنده و کامیاب باشید. بهزاد کریمی
باسلام.خیلی جاها نظردادم که…
باسلام.خیلی جاها نظردادم که بعدکه کتاب سیرگفتمانی ماراخواندم دیدم آن نظراتم اشتباه بود.کاش این کتاب خیلی زودتردربه پیش نشرمیافت.بااین همه نظرات دیگرم رامیگویم تاببینم درست وغلطش کجا آشکارمیشود.به نظرمن هم سرمایه داری لیبرال وهم نئولیبرال وهم گلوبال وجوددارندامابه این معنا نیست که کشورمامانندمالزی یاسنگاپورویاویتنام بتواندازآن استفاده کند.انواع سرمایه داری به جایی میرودکه بتواندسودکند.کشوری مانندایران باتوجه به اینکه دارای منابع ومعادن طبیعی است این نئولیبرالیسم است که به آن توجه نشان میدهدنه گلوبالیسم .حتی درقراردادبیستو پنج ساله باچین هم تمامانئولیبرالیستی است.مشکل ما درجداکردن انواع سرمایه داری است همه رایا نئولیبرلیسم می بینیم ماننداستادزرافشان یاگلوبالیسم مانندرفیق فتاپور.همه انواع سرمایه داری وجوددارددرشرایط اختیارتام حکومت ایران (فرق نمیکندچه حکومتی باشد)بسته به این است که باکدام سرمایه واردتبادل اقتصادی شود.وطبعا نئولیبرالیسم هارترازآنست که به بقیه اجازه مشارکت بدهد.سرمایه داری درجهان بسته به جغرافیا،تکنولوژی،نیروی کارهرکشورشکل خاص خودرامیگیردودرمقابل چپ دریک کشورسوسیال دموکراسی خوب کارمیکندودرکشوردیگری سوسیالیست های دموکرات ودرکشوری دیگرحتی ممکن است چپ دست به اسلحه ببرد.که البته این آخری هزاراماواگردارد.تا اینجا که من دیدم فقط چپها نئولیبرالیسم رامی بینند.امالیبرالیسم هم وجودداردوجالب اینکه این انواع منافع یکسان ندارندکه هیچ گاه منافع متضادهم دارند.مثلا نئولبیرالیسم هرکجا جنگی راه می اندازدمنافع لیبرالیسم خودش راهم نابودمیکند.یاگلوبالیسم هم میتواندبالیبرلیسم درتضادباشدهم بانئولیبرالیسم.این هنرچپ است که چگونه ازاین وضعیت به نفع خوداستفاده کند.چیزی که حکومت مداران مالزی وویتنام وحتی چین متوجه شدندولی درچپ ایران هنورهمه بایک چوب رانده میشوند.بحث برای روشن شدن بسیارگسترده است امیدکه جایی برای مطرح شدن باشد.
ببخشیدرفیق بهزاد.درضمیمه پنج…
ببخشیدرفیق بهزاد.درضمیمه پنج بندهشت نوشته ایدنئولیبرالیسم لیبرال کلاسیک رامسخ میکند.اماباتوجه به نوع زندگی سرمایه داری لیبرال که برپایه تولیدوصدورکالا میباشدچنین مینمایدکه هنوزباقدرت وجوددارد.اگرباتعریف شمامنافات داردتوضیحی بدهیدممنون.امابه نظرمن حزب چپ این کتاب رادرقسمت تئوریک جانمایی کندتادسترسی بعدا به آن ساده ترباشد.وسخنی بارفقای غیرحزب چپ .سنت فدایی انتقادازخودصادقانه است واگرروزی اندیشه های حزب توده رانفی میکندومتولدمیشودودرانقلاب پنجاه وهفت هم اقلیت وهم اکثریت تجدیدنظرمیکننددرتئوزی هایشان پس رسیدن به این نقطه نظرات جدیدهم نبایدچیزغریبی باشد.به نظرمن که فدایی رابه جایگاه بسیاربالاتری کشانده است این کتاب.
باسلام .به نظرمن…
باسلام .به نظرمن همانندمانیفستی بودبرای چپ ایران.اما سئوالی داشتم .نوشته بودیدکه بعضی ازاعضا تصمیم به منفردشدن گرفتندحال اسم بردن صورت خوشی نداردولی دلیلش راشمادرچه می بینید.مخصوصا که حزب چپ باپلورالیسمش آنان رانیزمیتوانست دربربگیرد.
دوست گرامی سعید؛ سپاسگزار…
دوست گرامی سعید؛ سپاسگزار ابراز محبت شما هستم. این وظیفهای است بر دوش ما که باید ادا شود. گذشته نگذشته است و فهم هر چه عمیق تر آن، می تواند یاری دهنده درک درست امروز و مفید به حال باشد. امیدوارم بعد خواندن کتاب، از پرسش های مضمونی و نقد مفاد آمده در کتاب دریغ نورزید.
با دوستی،
بهزاد کریمی
باسلام ودرودخدمت رفیق…
باسلام ودرودخدمت رفیق بهزادکریمی.البته هنوزکتاب رانخوانده ام ولی پیشاپیش اززحمات شمابرای روشن کردن تاریخ فدایی سپاسگزارم.امیدوارم که کتابی مفصل باشرکت درتدوین یک تاریخچه ازتمامی بازماندگان فدایی صورت پذیردوراه رابرهمه ایهام ها ببندد.هرچندهروقت به گذشته نگاه میکنم بازهم باهمه ایرادات نمیشودعظمت کارآن عزیزان ازدست رفته راندیدوچشم امیدمن ودیگرچپهای مشتاق این تاریخ به شماوباقی بازماندگان است.باشدکه فدایی جای درخورتاریخ خودراپیداکند.برقراروپاینده باشید.
افزودن دیدگاه جدید