رفتن به محتوای اصلی

زوایائی از رابطه ی چین و امریکا

زوایائی از رابطه ی چین و امریکا

به نظر میرسد که چین و امریکا دو ابرقدرت جهان خواهند بود. نوع تعامل این دو کشور با یک دیگر تاثیر برجسته ای بر دیگر تحولات جهان خواهند داشت. شاید زوایائی که ذیلا مورد اشاره قرار میگیرند مهم باشند ولی شاید زوایای دیگری تدریجا ظهور کرده و برجسته شوند:

رابطه ی چین و امریکا با رابطه ی امریکا و شوروی یک تفاوت اساسی دارند.  اقتصاد شوروی و امریکا تقریبا بطور کامل از یکدیگر جدا بودند. رابطه ی چین و امریکا به هم وابسته اند. از زمانی که نیکسون با چین رابطه ی دوستانه برقرار کرد شرکتهای چند ملیتی امریکا میلیاردها دلار در چین سرمایه گذاری کردند. قطعات ساده تر هر محصولی (که در عین حال تولیدشان نیازمند کارگر -قبلا- امریکائی بود ) در چین تولید شدند و قطعات مربوطه برای سرهم کردن نهائی هر محصولی به امریکا فرستاده میشدند. به این ترتیب  قیمت نهائی هر محصولی کمتر میشد . این پروسه (گلوبالیزاسیون) به رشد اقتصادی دنیا کمک کرد ولی در عین حال باعث رشد اقتصادی/ صنعتی چین شد. گر چه سرمایه داری غرب از رشد اقتصادی خوشحال بود ولی از رشد صنعتی چین نگران بود و وارد برنامه هائی شد که وابستگی شرکنهای مهم به چین را کمتر کند:

  •  Friendshoring
  •  
  • تولید قطعات به کشورهائی واگذار شود که دولتهایشان بیشتر "دوست" امریکا بودند. این سیاست بیش از همه به هند و ویتنام فایده داد (و البته از زاویه ی ژئو استراتژیک هم فایده داشت. چون هر دو کشور نزدیک چین و رقیب چین بودند.)
  • -

 

Nearshoring

این برنامه در دوران وقوع کووید اهمیت پیدا کرد. برای جلوگیری از گسترش سریعتر کووید برنامه هائی چیده شدند که حمل و نقل همه چیز را کم میکرد. این وضعیت به بالا رفتن قیمت اجناس در جهان منجر شد (تورم) و در عین حال در تولید بعضی محصولات  اختلال کرد. تولید کنندگان چند ملیتی گفتند بهتر است که در کشورهای"هر چه نزدیکتر" تولید کنند. مکزیک بیشترین استفاده را از این روند برد. امسال مکزیک بالاترین سطح تجارت با امریکا را داشت.

رشد اقتصاد و صنعت چین -در طی یکی دو دهه، چین به رشد بیسابقه ای دست یافت(بالای 10%). کشوری که در دهه 1980 هنوز هم نگران قحطی بود به دومین اقتصاد (و صنعت ) دنیا تبدیل شد. چین به کارگاه قطعات یدکی تبدیل شد.

وابستگی اقتصاد دو کشور در تعیین نوع تعامل این دو تاثیر بارزی دارد. هر دو به هم متصل شده اند ونمیتوانند به سادگی قبل -و با سرعت قبلی – به جنگ نظامی بپردازند.

مقایسه ی اقتصاد چین و امریکا – چین در زمینه ی تولیدات "معمولی" (مثلا تولید فولاد) در موقعیت برتر قرار دارد . در زمینه ی صنایع "آینده" و تکنولوژی نوین هنوز امریکا دست بالا را دارد ولی در این زمینه ها چین برنامه ای سریع دارد و در هر صورت در این زمینه ها هم چین در چند مورد دست بالا را بدست آورده است: مخصوصا زمینه ی کامپیوترهای قدرت بالا. هم اکنون چین صاحب سریعترین  کامپیوتر 

است. همینطور در زمینه ی انرژی خورشیدی و باطری های ذخیره کننده و مخصوصا اتومبیلهای برقی،  و در زمینه ی انرژی در رده ی اول قرار دارد.

انتظار میرود که چین به زودی به اقتصاد بزرگتر جهان تبدیل شود. بزرگترین ضعف اقتصاد چین در اینست که ساختار اقتصادیش " صادرات محور" است.

در صنایع هوایی. ما (مخصوصا جتهای جنگی) و فضائی هنوز امریکا دست بالا را دارد. در مجموع در صنایع نظامی امریکا قویتر است (چین به صنایع نظامی که به وجه نامتوازن 

Asymmetrical

شناخته میشوند و ساختن موشکهای "هایپر" پرداخته.

زمینه های مهمی که باید در مد توجه قرار بگیرند... به تکنولوژی "هوش مصنوعی" توجه شود. ...

تایوان -  بارزترین تنشهای امریکا و چین مسئله ی تایوان است چین سیاست "یک چین" را دنبال میکند (و بنابراین مدعی است که تایوان استانی از چین است). در مقابل امریکا سیاست "ابهام عامدانه" (یا "ابهام استراتژیک " ) را دنبال میکند. امریکا قبول میکند که تایوان کشور مستقلی نیست ولی نمیگوید که در صورت حمله ی نظامی چین به تایوان چه میکند.

توماس فریدمن، ستون نویس مشهور نیویورک‌تایمز نوشت: گفته می‌شود که خطرناک‌ترین و تنش خیزترین نقطه جهان در حال حاضر تنگه بین تایوان و چین است، جایی که نیروی دریایی و هوایی چین هر روز برای مرعوب نمودن تایوان دست به تحرکات نظامی می‌زنند و همزمان گشت زنی‌های نیروی دریایی آمریکا در آن ادامه دارد. اما من در این باره تردید دارم. در حال حاضر یک موازنه بازدارندگی با ثبات در این منطقه برقرار است. تحولات تنگه تایوان در مقایسه با آنچه من اخیرا در بازدید از منطقه خاورمیانه شاهدش بودم، یک رقابت دوستانه است.

 

 

 

استراتژی چین

در سی سال اخیر چین  به هدف پیشرفت اقتصادی خود  ارجحیت داده است. یعنی هر موردی که فایده ی اقتصادی داشته ، چین به پرنسیپهای سیاسی، ایده ئولوژیک و... پشت کرده است. این ارجحیت دادن به سیاست خارجی چین رنگ احتیاط داده اند. در دو سه سال اخیر چین از لاک احتیاط در حال بیرون آمدن است. چین – به گونه ای غیر منتظره – به میانه گیری موفقی در اعمال رابطه ی غیر خصمانه بین عربستان و ایران پرداخت و بطور کلی از لاک خودساخته دست برداشت.

مطبوعات غربی سر و صدای فراوانی براه انداخته اند که (احتمال )جنگ ئظامی بین امریکا و چین را میدهند.

 تفاوت سیاست ترامپ و بایدن (در واقع جمهوریخواهان و دموکراتها ) ترامپ به "خطر چین" اهمیت بیشتری میدهد (که از زاویه ی منافع امریکا معقول تر است). ترامپ به رابطه ی کمتر تهدید آمیز با روسیه علاقه دارد.

چین و ایران-

حجم معاملات ایران و چین روئد افزایش دائمی دارد و اکنون سالیانه میلیاردها دلار معاملات میکنند. بزرگترین وارد کننده ی نفت ایران، چین است و ما – منطقا باید این رابطه را حفظ کنیم (چین بزرگترین وارد کننده ی نفت در جهان است ولی با بزرگترین صادر کننده – عربستان -  هم رابطه ی نزدیک دارد) .

در سالهای گذشته توافق چند صد میلیارد دلاری بین ایران و چین (سرمایه گذاری چین در ایران) اعلام شد که در ایران سر و صدای فراوان به بار آورد. حفظ و توسعه ی رابطه با چین - برای سرمایه گذاری خارجی و مخصوصا در زمینه ی زیرساختهای ایران – اهمیت دارد.

 

 از چین نباید انتظار داشته باشیم که - برای کمک به ایران - حاضر به ریسک کردن شود. هر معامله با چین (جدا از فساد موجود در رژیم ایران) باید بر مبنای منافع ملی ایران - مورد ارزیابی قرار بگیرد . ولی جدا از هیاهوهای سیاسی.

 

 

 

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید