تارنمای «به پيش» در خدمت به برگزاری کنگره مشترک سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران ـ طرفداران وحدت چپ و کنشگران چپ، برای پایهگذاری تشکل حزبی واحد، تأسیس شد. کنگره مشترک در نخستین روزهای سال 1397 شمسی برپا شد و حزب چپ ایران (فدائیان خلق) را بنیان نهاد. در کنگره سوم، (فدائیان خلق) از نام حزب حذف شد. تارنمای «بهپیش» اکنون در خدمت حزب چپ ایران، برای اشاعۀ ارزشها و دیدگاههای این حزب عمل میکند و سیاستهای کلان و خرد آن را، در برآمد سیاسی ارگانهای مختلف آن، بازتاب میدهد.
تارنمای «بهپیش» با وفاداری به منطق وجودیاش میکوشد:
-
گرههای نظری چپ دموکرات و بنیانهای برنامهای آن برای جامعۀ ایران را مطرح کند؛
-
تجارب جريان های چپ در عرصههای مختلف را بازتاب دهد؛
-
الگوهای حزبی و سازمانی درخور نیروی چپ امرزین را به بحث و گفتگو بگذارد؛
-
محلی برای بحث و گفتگو و ارائه نظر و پيشنهاد در بارۀ چالشهای وحدت در تجربۀ تحقق حزب چپ ایران به طورخاص و در جنبش چپ به طور عام باشد؛
-
سرانجام اینکه بیشترین تاکید آن بر مباحث و گفتمانهای فکری، برنامهای و سیاسی خواهد بود.
مستند بودن، محترمانه بودن (با پرهیز از توهین و زبان پرخاشگر) و کیفیت داشتن کارهای ارائه شده برای انتشار مقالات لازماند.
«به پیش» بیانگر اندیشه، نقد، نظر، تجربه و دانش سیاسی و رویکردهای متنوع است.
«به پیش» زیر نظر شورای دبیران: مسعود فتحی و صادق کار اداره میشود.
دیدگاهها
جلوگیری از تجارت ایران با کشورهای همسایه برای دورزدن تحریم های ا
جنبش آزادیخواهی ایران
مالکیت خصوصی یا مالکیت…
مالکیت خصوصی یا مالکیت اجتماعی
نقدی بر دیدگاه امیری سلیمانی
با گرم ترین درود ها! مطالب این فایل صوتی را شنیدم https://www.youtube.com/watch?v=8ETqhlOyRzk
و راستش از پاسخ تند و پرخاشگرانه ی جناب سلیمانی به یکی از شرکت کنندگان حاضر در اتاق متحیر شدم و احساس کردم لازم است به نکاتی که ایشان در مخالفت با مواضع جنبش چپ یا در ضدیت با اندیشه های کمونیستی بیان کرده ومیکند ٬ پاسخ کوتاه و درخوری ارائه کنم تا مبادا لیبرال های وطنی ما خیال کنند که مارکسیست ها میدان مبارزه نظری را بکلی در برابر افراد تازه وارد امر «سیاست ورزی» خالی کرده و یا زبانم لال سکوت معنا دارشان در برابر پیروان نئولیبرالیسم و لیبرتینیسم ٬ دال بر بی احترامی به ساحت این خوبان است ! پس بد نیست بدون تعارف ببینیم مشکل آقای امیری سلیمانی با نیروهای چپ در کجاست٬ انتقادات او به جنبش کمونیستی چیست و ما تا چه حد در این زمینه قادر به میانجیگری و کمک فکری برای حل اینگونه مشکلات و فیصله ی دعواها هستیم . آقای سلیمانی به «دوستان مارکسیست» خود ایراد میگیرد که از فهم مبانی بحث سیاسی عاجزند و بعبارتی قادر نیستند اساس و بنیان مباحث و موضوعات مورد مناقشه را تشخیص دهند ! چرا !؟ زیرا از قرار معلوم یکی از حاضرین (که از فعالین جریانات مقلد مارکس و مدافعین دیکتاتوری پرولتاریاست) در اتاق «گفتمان» جناب سلیمانی معترضانه میگوید که مالکیت خصوصی سرمایه داری ٬ باعث و بانی جنگ افروزی های آمریکا در عراق و افغانستان و ... بوده و جناب سلیمانی و دوستان او نباید در برابر اینگونه مظاهر ستم و بربریت سکوت کنند ! در برابر طرح این انتقاد اما٬ جناب سلیمانی به عوض آنکه پاسخی معقول و منطقی به پرسشهای این فرد بدهد و یا حتی اشتباهات احتمالی او را در تفکر یا در نحوه ی بیان مطالب دوستانه گوشزد کند٬ عمدا یا سهوا به بیراهه میرود و اساسا درک و فهم همه کمونیستها و مارکسیستها را با چنین الفاظی زیر سئوال می برد :
(۵۶:۳۰) : « من همیشه با این دوستان مارکسیسم مشکلات عمیقی دارم و اون ٬ عدم فهم مطالب در مبنای خودشه! »
(۵۶:۴۰) « من هیچوقت نفهمیدم این بحث مالکیت چه ربطی به بمب اتم داره !؟ »
ما نمی دانیم جناب سلیمانی از کدام دوستان مارکسیست خود صحبت می کند ولی مقدمتا میتوان پرسید که آیا حقیقتا این دوستان چپ و مارکسیست جناب امیری هستند که از درک مبانی موضوعات عاجزند٬ یا این خود ایشان است که احتمالا تمایلی به درک و فهم پاره ای از موضوعات نظیر رابطه ی مالکیت خصوصی با مثلا جنگ افروزی و بمب اتم ندارد!؟ یا هر دو !؟
«رابطه مالکیت خصوصی و بمب اتمی» قطعا برای کسی که الفبای علم اقتصاد را نمی داند و تاکنون چیزی راجع به اقتصاد و تولید کالایی نشنیده و نخوانده است ٬ قابل فهم نیست. بنابراین جناب سلیمانی بعوض آنکه دوستان «مارکسیست» خود را تخطئه کند که چرا مبانی مناظره و اصول پایه ای بحث و گفتگو را درک نمی کنند٬ بهتر بود از نردبان قفسه ی کتابهای غبارآلود قرن هفدهم وهجدهم خود پائین می آمد و بجای تکرار ملال آور حرفهای جان لاک و ویلیام پتی و توماس پین ٬ سراغ اندیشمندان بزرگ قرن نوزدهم و بیستم می رفت تا اندکی با مبانی اقتصاد سیاسی در جامعه ی سرمایه داری مدرن آشنا گردد و دیگر از رابطه ی مالکیت خصوصی با جنگ و صلح یا با انرژی صلح آمیز هسته ای و یا ارتباط آن با بمب اتم اظهار بی اطلاعی محض نکند.
در چنین صورتی او میتوانست براحتی مشاهده کند که چگونه در نظام تولید کالایی و چارچوب مناسبات سرمایه داری٬ مثلا آن همبرگری که ۷۸ روز پیش در تل آویو نوش جان شده ٬ با آن بمب اتمی که ۷۸ سال پیش بر سر مردم هیروشیما فرود آمده ٬ «به ناگاه» تمام تفاوتهای مادی و خصوصیات فیزیکی خود را از دست میدهند و به کالا بدل میشوند؛ او سپس میتوانست درک کند که این دو کالا هم ارزش مصرف دارند (اولی نیاز شکمی افراد را برطرف و دومی مثلا عطش جنگ طلبی طبقه حاکم آمریکا را سیراب میکند!) و هم دارای ارزش مبادله اند و لذا با تولید و فروش آنها نهایتا سودی عاید مالکین این یا آن بخش از سرمایه می گردد. بعبارت دیگر٬ اگر آقای سلیمانی به ساختار اقتصادی و مناسبات تولید سرمایه داری آشنایی میداشت و یا حتی اگر ذره ای به فهم و شناخت رفتار سرمایه داران علاقه نشان میداد ٬ میتوانست فی المثل از خود سئوال کند که چرا یک میلیاردر٬ امروز در صنعت «فست فود» سرمایه گذاری میکند و به تولید و فروش انبوه همبرگر و سیر کردن شکم مردم میپردازد٬ ولی فردا٬ همین فرد بخاطر نرخ سود بالاتر٬ سرمایه اش را کلا از بخش صنایع غذایی خارج و تماما به مدار صنایع نظامی و تسلیحات سرازیر می کند !
اگر او به این نکات توجه می داشت٬ شاید بعوض اعتراض به فعالین جنبش چپ٬ از موسسات بزرگ مالی کشور محل اقامتش شکوه و شکایت میکرد که چرا بدون اطلاع سندیکاها٬ صندوق بازنشستگی کارمندان و معلمین و دیگر کارگران بخش خدمات را در اروپای «متمدن و لیبرال» یکجا بلعیده و یا با سرمایه گذاری در بخش جنگ افزارهای مدرن٬ حاصل دسترنج آنان را صرف تولید و فروش مین و توپ و تانک و نابودی مردمان کرده اند. متاسفانه آقای سلیمانی کاری به این موضوعات ندارد و به هیچوجه نیازی به قبول اینگونه حقایق که با افکار و «تئوری» های او ناسازگار است٬ احساس نمیکند! او هر چه را بخواهد یا به مذاقش خوش بیاید ٬ زیر ذره بین می برد و برعکس٬ به هر واقعیتی که با سلیقه و ذایقه اش سازگار نباشد٬ لعن و نفرین میکند. بطور مثال او شیفته ی آن است که تاریخ اسلام را تا کنج یک یک حجره های قبیله قریش مورد تحقیق و تفحص و وارسی قرار دهد و موی رقیه را از ماست سعد ابن ابی وقاص بیرون بکشد (عملی که درجای خود قابل تقدیر بوده و هست) اما همین «محقق» کندوکاو در ساختار نظام اقتصاد نظام موجود و بررسی تاریخ سلطه سرمایه داری و بویژه نتایج و عواقب آن را بهیچوجه مجاز نمیداند و هر تلاشی در این زمینه را با مغلطه گویی های کودکانه مذموم جلوه میدهد و دفاع از سیستم سرمایه داری را تا آنجا پیش می برد که از تجزیه و تحلیل های شبه فاشیستی رایج علیه مهاجرین و پناهندگان به حمایت برمیخیزد یا برخلاف همه ی وجدان های بیدار جهان ٬ توحش و بربریت ارتش اسرائیل در غزه را نیز توجیه و تصدیق می کند.
«مالکیت خصوصی سرمایه داری» را در نظر بگیرید! مقوله ی بسیار مهمی که جناب سلیمانی با مفهوم واقعی آن بیگانه است و بااینحال مدام در موردش فضل فروشی می کند و آن را با دانش طوطی واری خود همچنان نوعی «مالکیت» می خواند و از اینطریق نشان میدهد که در اندیشه های دوران برده داری آمریکا در قرن هفدهم درجا زده است. او در چند فایل صوتی دیگر نیز بارها خواست الغاء مالکیت خصوصی را مورد نیشخند و تمسخر قرار داده و ایرادات مضحکی را به مارکسیست ها وارد دانسته که بیش از آنکه داعیه و استدلال محکمی علیه آرمان ها و اندیشه های کمونیستی باشد٬ نشان دهنده ی فقر تئوریک دشمنان مارکسیسم و سطح نازل دانش طرفداران «لیبرالیسم» و بویژه لیبرال های وطنی ماست .
در فایل صوتی بالا نیز ما شاهد آنیم که جناب امیری سلیمانی تفاوت مالکیت بطور کلی را با مالکیت خصوصی سرمایه داری بطور اخص متوجه نشده است. البته از آنجائیکه درک درست این مطلب حتی برای بسیاری از دوستداران مارکسیسم نیز دشوار بنظر میرسد٬ من در این مورد خاص ایراد چندانی به سخنان او نمی گیرم. اما انتقاد بزرگی که در این زمینه قطعا به جناب امیری سلیمانی وارد است ٬ عبارت از این است که او حتی تفاوت میان مالکیت شخصی و مالکیت خصوصی را نیز نمیداند ؛ لیکن باز با «اعتماد به نفس» شگفت انگیزی بخود اجازه میدهد که بدون آگاهی نسبت به این موضوعات پایه ای٬ از جایگاه یک «علامه ی دهر» به موضع کمونیست ها در قبال مالکیت خصوصی سرمایه داری حمله کند و چنان اتهامات بی اساسی را به آنان وارد نماید که پیشتر تنها در میان «لیبرال» های دوران مک کارتیسم رواج داشته است.
روزگاری مبلغین ابله بورژوازی که زنان را مایملک و شئی شخصی خود می پنداشتند و درعین حال شنیده بودند که «کموناردها» خواهان لغو مالکیت خصوصی و برقراری مالکیت اشتراکی اند ؛ برای مقابله با رشد محبوبیت کمونیسم ادعا می کردند که «کمونیستها چون طرفدار مالکیت اشتراکی اند ٬ قصد دارند زنان شما را نیز به اشتراک همگان درآورند!!»
امروز هم ظاهرا جناب امیری سلیمانی به همین نوع ویروس کمونیسم هراسی مبتلا شده و تصور می کند که اگر چپ ها بقدرت برسند٬ حتما دارايی و اتومبیل و خانه و حتی پیراهن تن او و هر بنده خدایی را ضبط و مصادره خواهند کرد!! ما بعدا دوباره به این نکته باز خواهیم گشت. فعلا ببینیم از دیدگاه جناب سلیمانی چرا یک کارگر باید از نقد مناسبات موجود و مبارزه با نظام سرمایه داری دست بکشد و بدون فوت وقت به اتاق گفتمان سلیمانی و به صفوف لیبرال های طرفدار مالکیت خصوصی بپیوندد !؟ «استاد» ادامه میدهد:
(۵۶:۴۵) : « کارگری که استعداد داره ٬ بر اساس استعدادش درآمد داره ! یعنی کسی که میتونه کاری رو تولید بکنه ٬ میره ٬ کار خودش رو می فروشه و پول خودش رو میگیره !»
مشکل اول آقای سلیمانی این است که از مارکس کتابی نخوانده٬ و این خود یکی از معضلات بزرگ جنبش ماست که چطور افرادی که کوچکترین آگاهی و دانشی از یک نظریه فلسفی و اقتصادی و سیاسی ندارند٬ وقیحانه به خود اجازه میدهند رل تنها مدافع پیگیر این اندیشه ها یا برعکس نقش تنها نقاد ماهر این نظریه را ایفا کنند و سبکسرانه شکست محتوم سرمایه داری را اعلام کنند و یا برعکس سیستم سرمایه داری را پایان تاریخ بشریت بدانند !!
اما مشکل دوم جناب امیری آنجاست که بعنوان یک فرد لیبرال از اندیشه های آدام اسمیت و ریکاردو و سایر نظریه پردازان اقتصاد بورژوائی نیز بی اطلاع است و بدون آنکه میان دستمزد و درآمد تفاوتی قائل شود ٬ با فیس و افاده حکم صادر می کند که سطح دستمزد کارگران (یا بقول او سطح درآمد آنان) تابعی از «میزان استعداد» آنهاست٬ «یعنی کسی که میتواند کاری رو تولید بکند٬ میرود کار خودش را می فروشد و پولش را می گیرد»!!
چنانکه مشاهده می کنید٬ «دانشمند» ما که تازه در همین اواخر چشم جمالش به نقطه نظرات لیبرالهای قرن هفده و هجدهم آمریکا افتاده ٬ خبر ندارد که دوران مانوفاکتور قریب ۲۰۰ سالی است که سپری شده و دیگر هنر و مهارت کارگر (یا بقول ایشان «استعداد» کارگر) رکن اصلی تولید محسوب نمیشود ! او نمیداند که دستمزد کارگر نه بر اساس مهارت یا «استعداد» او٬ که برپایه ارزش نیروی کارش تعیین میشود و همین واقعیت است که سبب میگردد خیل ارتش بیکاران برغم «استعداد» بالقوه شان٬ آخر شب بدون کسب هیچ درآمدی با شکم گرسنه سر بر بالین بگذارند ! او قادر به حل این «معما» نیست که چرا «با استعدادترین» نجار هندی ٬ آخر ماه حتی یک بیستم «بی استعداد ترین» نجار کانادایی هم «درآمد» ندارد ! او نشنیده که اگر نیروی کار این دو نجار اساسا در بازار کار خریداری نیابد ٬ «استعداد» شان نیز کاملا عقیم می ماند و نه برای خودشان و نه برای خانواده شان پشیزی «درآمد» خلق نخواهد کرد.
با اینحال جناب سلیمانی به ما توصیه میکند که فکر این کارگران را نکنیم و بحث شان را کنار بگذاریم ؛ زیرا ظاهرا اینها اگر درآمد ندارند ٬ حتما بخاطر آن است که استعداد ندارند و الا « کارگری که استعداد دارد ٬ بر اساس استعدادش درآمد دارد» !!
از دیدگاه جناب سلیمانی٬ هرکس که صاحب استعداد است ٬ حتما درآمد هم دارد ! و هر کس درآمد دارد ٬ حتما از پیش کار هم دارد و لذا غلط می کند برای کار کردن در اروپا و آمریکا «هوس» مهاجرت به سرش میزند! او حتما ریگی به کفش دارد و به فرنگ میرود تا پرچم داعش را بلند کند و آرامش و امنیت آقای سلیمانی و دوستان لیبرالش را برهم بزند!!
بله ٬ جناب سلیمانی وقتی بخواهد دو سطر در باره ی رد مارکسیسم و ضدیت با کمونیسم بگوید و بنویسد٬ بیست بار گاف خواهد داد و نهایتا چیزی جز سنگدلی نئولیبرال ها و سبکسری «پست مارکسیست» های بازار سرمایه را بنمایش نخواهد گذاشت. اما قضیه به اینجا ختم نمیشود . دقت کنید :
«... کسی که میتواند کاری را تولید بکند ٬ میرود کار خودش را می فروشد و پولش را می گیرد»!!
جناب امیری سلیمانی نمیداند که کارگر «کار» تولید نمی کند ٬ بلکه کالا یا ارزش تولید می کند! او نمیداند که کارگر «کار خودش» را به فروش نمی رساند٬ بلکه نیروی کارش را می فروشد! او حتی نمیداند که کارگر «پول خودش» را نمیگیرد بلکه تنها معادل ارزش بازتولید نیروی کارش را دریافت میکند. جناب امیری از این مطالب براستی پایه ای که برای هر فعال آگاه جنبش کمونیستی حکم الفبا را دارد ٬ کمترین اطلاعی ندارد . او مایل نیست بداند که دولت و حکومت کارفرمایان در دوران شاه و شیخ ٬ صرفا به جرم تبلیغ همین الفباهای علم سیاست و اقتصاد بود که سر صدها کمونیست کشور ما را بالای دار بردند تا «امیری سلیمانی» ها همچنان بلحاظ سیاسی در جهالت و نادانی بمانند و نهایتا وقتی به مقام استادی هم رسیدند٬ اباطیل یکمشت برده دار لیبرال قرن هفدهم یا خزعبلات «ویکی پدیایی» یکمشت ایدئولوگ «پست مارکسیست» بازار را بعنون کشفیات تازه و گفتمان مدرن به خورد خلق الله بدهند.
بگذریم ! علیرغم این حجم عظیم از نادانی های بنیادین اما ٬ باز جناب سلیمانی مصمم است که به صدور احکام من درآوردی علیه مارکسیستها ادامه دهد و مالکیت خصوصی سرمایه داری را فضیلت بزرگ بشریت جا بزند. او ادامه میدهد :
(۵۷:۰۳) : « اگه توقع دارید ایشون (یعنی کارگر) پیشرفت کنه٬ خب راه بازه ! حق مالکیته که به او این حق رو داده ... » جل الخالق!!
چنانکه می بینید آقای امیری سلیمانی ادعا میکند که در نظام سرمایه داری راه پیشرفت برای همه و بویژه برای کارگران باز است ! او شنیده که اینجا و آنجا کارفرمایان شرایط آموزش و ارتقاء علمی و فنی کارگران خود را فراهم و تسهیل کرده اند٬ ولی عملا از شناخت ابعاد این امر و خصوصا مضمون این اقدامات ٬ از درک رابطه ی آن با نیازهای مراحل مختلف رشد نیروهای مولده٬ از فهم رقابت میان سرمایه داران و تلاش آنها برای رشد بارآوری کار و ... ناتوان است و از همینرو نتایج عجیب و غریبی از این امور میگیرد. ما فقط می توانیم به آقای سلیمانی توصیه کنیم که بجای صدور احکام فوق الذکر به آمار بیکاری و رشد فقر و تیره روزی طبقه کارگر در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری نظیر آمریکا و آلمان و انگلستان و فرانسه و هلند (ایران اسلامی و تایلند و بنگلادش پیشکش!) نگاهی بیاندازد تا پی ببرد که راه پیشرفت کارگران - از نانوا و نجار و آهنگر و چاپچی و تکنیسین ربوتیسم گرفته تا کارمند و معلم و پزشک و پرستار و مهندس و استاد دانشگاه - صرفا در مخیله ی لیبرال ها باز است و نه در عالم واقعیت و حیات اجتماعی !
( در حاشیه بگویم که جناب امیری حتما از وجود چنین ترکیبی از طبقه کارگر بی اطلاع است و گمان نمی کند که علاوه بر نجار و آهنگر و کارگر کوره پزخانه ٬ درعین حال متخصص اتوماسیون و مهندس و روزنامه نگار و پزشک و استاد دانشگاه هم بمثابه کارگر در برابر او و نظم موجود ظاهر شوند ؛ کسانی که احتمالا سه ٬ چهار کلاس و از همقطاران لیبرال او تحصیل کرده ترند و نیازی ندارند که سیاست ورزان حرفه ای «از بیرون» برای شان اطلاعات لیبرال یا حتی آگاهی سوسیالیستی به ارمغان بیاورند.)
بله ٬ از دیدگاه جناب سلیمانی ٬ این نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی است که به کارگر حق پیشرفت داده و به همین دلیل ایشان معتقد است که کمونیستها بیهوده برای الغاء مالکیت خصوصی تلاش و پیکار می کنند !! خنده دار نیست ؟ همه ی عالم و آدم میدانند که مالکیت خصوصی سرمایه داری به معنای سلب مالکیت از اکثریت قریب به اتفاق مردم و در همانحال انباشت تقریبا تمام سرمایه ها در دست یک اقلیت بسیار کوچک از اجتماع است ؛ ولی اخیرا یکنفر در جمع لیبرال های وطنی ما پیدا شده که پسوند استادی را نیز یدک می کشد و مدعی میشود که این مالکیت خصوصی است که حق پیشرفت را به کارگر عطا کرده است!!
جناب سلیمانی وقتی در برابر جماعت ابله سلطنت طلب قرار میگیرد ٬ متوجه میشود که پذیرش نظام پادشاهی اساسا با دمکراسی و توسعه سیاسی مباینت دارد و سپردن اختیارات به دربار پادشاه بمعنای سلب اختیار کردن از توده ی مردم است ؛ منتها ایشان وقتی با جنبش چپ مواجه میشود ٬ فراموش می کند که سپردن مالکیت سرمایه ها و دارایی های اجتماع به بورژوايی نیز به معنای سلب مالکیت کردن از همان توده هاست و دیگر نمیتوان از مزایا و محسنات مالکیت برای کسانی که بکلی فاقد آن هستند ٬ قصه خواند و مالکیت خصوصی را که سند فلاکت و بینوایی آنهاست٬ به عنوان علت و اساس پیشرفت به خوردشان داد.
اما گویی جناب سلیمانی در زمره ی همان افرادی است که گمان می کنند این کارفرماست که رزق و روزی کارگر را تأمین میکند و از اینرو کارگر تا عمر دارد باید مطیع و شکرگزار «ارباب» خود باشد تا زیر سایه ی مالکیت خصوصی او ٬ این «موهبت بزرگ» نصیبش شود که «استعداد»های نهفته اش را آنچنان که آقای امیری سلیمانی در دفتر ثبت احوال یا ثبت اسناد خود آشکار نموده است٬ در همان شرایط خفت باری که «ارباب» بر سر او آوار کرده ٬ در کارخانه ای که هیچ چیز آن متعلق به او نیست و با ابزار و ماشین آلاتی که همچون غول در برابر او قرار گرفته اند٬ شکوفا نماید تا شاید در جامعه اتوپیایی جناب سلیمانی کارگر بتواند از پله های نامرئی نردبان ترقی بالا رود و به مدارج بالاتر برسد!! می پرسید چطور !؟ این هم پاسخ مغلطه آمیز جناب استاد امیری سلیمانی با توسل به «تجربه شخصی»:
(۵۷:۱۸) : «من سلیمانی بابام راننده بوده ٬ بله٬ اما میتونم خودم دست به تولید فکری بزنم ٬ به مدارج بالاتر برسم ٬ کاری برا خودم داشته باشم! هیچ ربطی به بمب اتم و نمیدونم اونجا به عراق حمله کردند و ... نداره ...»
آقای سلیمانی میگوید «من با آنکه پدرم راننده کامیون بود (البته او در جای دیگری می گوید پدرم کامیون دار بوده) توانستم خودم دست به تولید فکری بزنم ٬ به مدارج بالاتر برسم و کاری برای خودم داشته باشم (در جای دیگری می گوید شرکتی برای خود تأسیس کنم.)»
بسیار خوب٬ باید گفت خوشا بحال شما ! ولی خالی از لطف نبود هرآینه ایشان از خود سئوال میکرد که آیا همه ی رانندگان کامیون مثل پدر من مالک کامیون شان هستند!؟ سپس می پرسید چرا دستمزد رانندگان فاقد کامیون بدون استثناء از درآمد رانندگان صاحب کامیون شخصی (صرفنظر از میزان استهلاک سرمایه اش) ناچیزتر است !؟ آیا «استعداد» این دسته از رانندگان که صرفا روی کامیون دیگران کار می کنند٬ همواره از استعداد پدر من کمتر است !؟ اگر اینطور نیست ٬ پس من باید اباطیل مربوط به «درآمد به تناسب استعداد» را بکلی دور بریزم و برای توضیح «اختلاف درآمدها» بدنبال علل و عوامل متقاعد کننده تری بگردم.
او اگر اینکار را میکرد٬ حتما به «کشف» این واقعیت نائل میشد که «اختلاف درآمد» ناشی ار آن است که یک راننده صاحب سرمایه است و دیگری فاقد سرمایه ! و این دو با چنین شرایط نابرابری٬ الزاما درآمدی نا برابر خواهند داشت و در نتیجه عملا قادر نیستند به یک میزان فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند تا یک یک مدارج ترقی را به ترتیب طی کنند٬ دست به تولید فکری بزنند و سپس شرکتی برای خود دست و پا کنند. (امیدوارم نیازی به توضیح نباشد که من به همه مشکلات معیشتی که رانندگان صاحب کامیون در ایران با آن دست بگریبان اند٬ آشنایی دارم. هدف در اینجا تنها تاکید بر موقعیت ویژه ی کارگر در مقایسه با سایر اقشار زحمتکش خرده بورژوازی است.)
جناب سلیمانی به اینگونه مسائل - همانند پرداختن به جنگ آمریکا در عراق و افغانستان و ... - توجه و علاقه ای ندارد. آنچه برای او اهمیت دارد٬ این است که شخصا در همین نظام نکبت سرمایه داری - اسلامی و زیر سایه مالکیت خصوصی ارتقا یافته (دانشگاه درس خوانده) ٬ به تولید فکری دست زده (احتمالا همین فایل های صوتی را تهیه کرده!) ٬ به مدارج بالاتر رسیده (شاگردانش او را استاد صدا می کنند!) و حتی کاروبار «مستقلی» برای خود دست و پا کرده (احتمالا از یوتیوب درآمد بخور و نمیری کسب می کند!) گویی همین ها کافیست تا انسان بساط مدح و ستایش نظام سرمایه داری را پهن کند و به ثناگویی مالکیت خصوصی بپردازد و بعد هم طلبکارانه به مخالفین این نظام بگوید :
(۵۷:۵۳) : « بله ٬ ببینید مشکل در اینه که این دوستان (یعنی مارکسیستها و سوسیالیستها و کمونیستها و چپ ها)٬ اصلا بلد نیستند مبنای بحث رو مشخص کنند!»
من پاسخ این اتهام را نمیدهم و اطمینان دارم که خواننده خود داوری خواهد کرد که چه کسانی در تعیین و درک مبانی ناتوانند : مارکسیست ها یا لیبرال های وطنی !؟ بااینحال ادامه ی جملات فوق الذکر را نمیتوانم بدون پاسخ بگذارم چراکه این حرفها حقیقتا شاهکار پرت و پلاگویی طرفداران مالکیت خصوصی است. پس خوب گوش کنید:
(۵۸:۰۰) « اساس پیشرفت انسان مالکیت است ! یعنی من اگر انسانی هستم که محترمم ٬ فکرمن باید محترم باشه ٬ تولیدات من باید محترم باشه ٬ و این احترام را دیگران باید به رسمیت بشناسند !»
جناب سلیمانی اگر حقیقتا قادر به درک جملات ناسخ و منسوخ خود بود٬ دیگر اینچنین بر سلب مالکیت - از بیشتر از ۹۹ درصد اعضای جامعه - مهر تائید نمی زد و مارکسیست ها را بخاطر تلاش و پیکار در راه اجتماعی کردن وسایل تولید و مبادله٬ مورد حمله قرار نمیداد. اما چه کنیم که ایشان تصور می کند با بیان این جملات اکتشاف علمی و عمیقی از خود بروز داده و مبانی گفتمان جدیدی را خلق کرده است !
جمله ی اول او را با هم بررسی کنیم :
۱- « اساس پیشرفت انسان مالکیت است !»
«شاگردان» آقای سلیمانی باید همینجا از «استاد» خود بپرسند که آیا مالکیت برده داری براستی اساس پیشرفت توده ی بردگان بوده و برده دارانی چون جورج واشنگتن و توماس جفرسون و جیمز مدیسون (پدر معنوی قانون اساسی آمریکا) حقیقتا همان الگوهای «پیشرفت» و «توسعه» و «دمکراسی» جمع وگروه شما هستند!؟
آیا استادتان قصد دارد بجای شتر کاروان شیخ یا درشکه رضا پهلوی٬ شما را سوار بر ماشین زمان به دوران طلایی لیبرالیسم آمریکا ببرد تا با گفتمان «مدرن» و «لیبرال» خود بردگان نگون بخت را متقاعد کنید که مالکیت برده داری «اساس پیشرفت آنها» بوده است!؟ البته ممکن است جناب امیری با حاضرجوابی بگوید نخیر٬ من از مالکیت برده داری سخن نگفته ام!
بسیار خوب٬ مالکیت فئودالی چطور!؟ آیا باید نظام سرواژ و تصاحب زمین و آب و دام و دانه را توسط ارباب به معنای خوش اقبالی دهقان یا «اساس پیشرفت انسانی» رعایای فلک زده بشمار آوریم !؟ آیا نخستین شیره زفاف و تصاحب تازه عروس توسط مالک فئودال را بایستی به معنای «احترام مالکیت فئودالی به شئونات انسانی و حقوق رعایا» تلقی کنیم!؟
جناب امیری احتمالا اینبار با لکنت زبان خواهد گفت نخیر٬ این هم حرف من نیست ! اما من اصرار دارم که اینها دقیقا نتیجه گیری منطقی از احکام من درآوردی جناب سلیمانی است که هنوز نمیداند انسانی که مایملکی جز نیروی کار خود ندارد٬ باید در هر جامعه و فرهنگی٬ برده انسانهایی باشد که خود را مالک شرایط کار و ابزار تولید ساخته اند و تنها با اجازه آنها میتواند کار کند و زنده بماند.
و اما بخش دوم پرت وپلاگويی های استاد از اینقرار است:
۲- «من اگر انسانی هستم که محترمم ٬ فکرمن باید محترم باشه ٬ تولیدات من باید محترم باشه ٬ و این احترام را دیگران باید به رسمیت بشناسند!» تصور نکنید که این جملات پر آب و تاب را جناب سلیمانی امیری در کنار «اسماعیل بخشی»ها و در دفاع از مبارزات کارگران اعتصابی «هفت تپه» بر زبان رانده است ! نخیر ٬ جملات «من اگر انسانی هستم که محترمم ٬ فکرمن باید محترم باشه ٬ تولیدات من باید محترم باشه ٬ و این احترام را دیگران باید به رسمیت بشناسند» و ...تنها قلمبه گویی های فریبنده ای است برای برسمیت شناختن حق مالکیت پیرمراد امیدیارها٬ احترام به «استعداد» عسگر اولادی ها ٬ دفاع از «عرضه» ی الون ماسک ها و بالاخره ستایش تولیدات فکری و اختراعات سلیمانی ها تا همه از گزند «مصادره چپ ها» در امان بمانند !!
بعید بنظر میرسد که جناب سلیمانی بتواند «مفهوم» مهملات بالا را توضیح دهد. او بخوبی میداند که نمیتواند انسانی را به ما نشان دهد که ذاتا «محترم» نبوده یا همانند سایر آدمها به یک میزان دارای ارزش و حقوق انسانی نباشد !؟ پس «اگر و مگر»های او معنای دیگری دارد . حقیقت این است که از دیدگاه جناب سلیمانی همه ی انسانها به یک میزان سزاوار ارزش و احترام نیستند . نتایج تفکر و نظر او چنین است: تنها آن کسی محترم است که صاحب ملک و مال و منال و ثروت و سرمایه باشد و اگر قرار است احترام این انسان (یعنی مالک) حفظ شود ٬ حتما باید همه ی ما مالکیت او را مقدس بشماریم و برای حفظ و حراست از مالکیت خصوصی او و مالکیت سایر ملاکین و سرمایه داران یقه درانی کنیم!
در بالا اشاره کردم که جناب امیری فرق میان مالکیت شخصی (از خانه و اتومبیل شخصی تا پیراهن تن افراد) و مالکیت خصوصی (سرمایه اعم از کارخانه و بانک و غیره) را درک نمی کند . بااینحال وقتی او از تقدس مالکیت سخن میگوید٬ منظورش دقیقا احترام به مالکیت خصوصی سرمایه داری یعنی برسمیت شناختن تملک بر بانکها و موسسات تولیدی و شرکتهای خدماتی و غیره است . او قادر به درک این موضوع نیست که ادای احترام به مالکیت مشتی سرمایه دار٬ در عین حال بمعنای بی احترامی به توده های میلیونی و آحاد مردمی است که توسط این اقلیت ناچیز از هرگونه تملکی بر وسايل تولید و مبادله و از هر نوع اختیاری در تعیین جهات و اهداف تولید محروم شده اند.
خلاصه کنیم ! تا هنگامیکه جناب امیری سلیمانی علیه مظاهر ظالمانه ی مذهب و نظام اسلامی روشنگری میکند٬ تا زمانیکه در برابر جماعت ابله و فرومایه ی سلطنت طلب می ایستد و از نظام جمهوری و خواست مردم در برابر نظامات قرون وسطایی شیخ و شاه جانبداری می کند٬ قاطعانه مورد حمایت ماست و مخالفت یا حتی دشمنی او با کمونیستها ذره ای از حمایت و پشتیبانی ما از او و یارانش نمی کاهد. من نقطه نظرات و تلاشهای او را در مجموع همچنان به نفع جنبش انقلابی و کمکی به تعمیق مبارزه ایدئولوژیک و رشد آگاهی در درون جنبش کارگری ایران ارزیابی می کنم و بهمین خاطر خطاهای تئوریک او را دوستانه و در عین حال قاطعانه نقد می کنم و عمیقا امیدوارم در مسیر ساختن فردایی بهتر برای همه ی انسانهای ایران و جهان در کنار و در یک صف متحد با هم بمانیم .
آینده ای نه چندان دور نشان خواهد داد که آیا امیری سلیمانی ها همچنان در کنار کارگران و زحمتکشان ایران خواهند ایستاده اند یا عملا به جرگه ی حامیان سرمایه و طرفداران شیخ و شاه خواهند پیوست.
راه سومی وجود ندارد!
تایید و شادمانی شما از اهدا…
تایید و شادمانی شما از اهدا جایره صلح نوبل و ساخاروف به کاندیداهای ایرانی آنهم از سوی نهادهای شناخته شده در خدمت جبهه راست جهانی، جای بسی تعجب دارد.
آیا شما به راستی چپ هسنید؟ یا چپ به راست هستید؟
آیا خشم و استیصال در مواجه با ج.ا شما را به هذیان و انتحار ایدئولوژیک کشانده است؟
خیلی ذوق نکنید، این بوی کباب نیست که از مطبخ کمیته داوری نوبل به مشام شما میرسد زیرا اگر روزی در ایران حاکمیت یابید شما را هم با همین جوایزی که به براندازانتان میدهند، نقره داغ خواهند کرد.
مگر اینکه نقش محولتان در خدمت به سرمایهداری جهانی را مودبانه بپذیرید و اجرا کنید.
من یک چپی هستم ولی میگم…
من یک چپی هستم ولی میگم زنده باد رضا پهلوی
به نظر من شما هنوز مرزبندی…
به نظر من شما هنوز مرزبندی قوی با رژیم آخوندی ندارید و از راه مسعود احمدی زاد و بیژن جزنی و پرویز پویان، خیلی فاصله گرفتهاید
تفکرات مارکسیستی در سیاست…
تفکرات مارکسیستی در سیاست هیچگاه به زیبایی چیزی که بر روی کاغذ نوشته شده نخواهد بود و شد. تصور دست و پا زدن در گل و فرو رفتن بیشتر نمود جامعه کمونیستی در دنیای امروز هست. تنها نوع حکومتی که در دنیای امروز جوابگو هست دمکراسی وعدم تمرکز در قدرت هست خصوصا در کشوری مثل ایران.
ممنون جناب سلطانی از پاسختون…
ممنون جناب سلطانی از پاسختون
لیست اطلاعات و اسناد وبسایت شما کمی طولانیه و من موفق نشدم مطلبی در مورد سوالم پیدا کنم. البته متوجه هستم که چریکهای فدایی خلق اکثریت بخشی از حزب جدید هستند. اگر قسمت خاصی از سایت یا هر جای دیگه مطلبی در مورد سوال من هست ممنون میشم آدرس بدید. همینطور اگر ممکنه اسامی منشور سازمانی و به اصطلاح اعضای دفتر مرکزی.
دوست ارجمند فرشاد؛سازمان…
دوست ارجمند فرشاد؛
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) یک از 3 موئلفه تشکیل دهنده حزب چپ ایران (فدائیان خلق) است اما حزب ادامه سازمان نیست؛ کما اینکه شما این امکان را دارید که در سایت «به پیش» تفاوت ها در نظرات میان حزب و سازمان را در اسناد و مدارک و نیز اطلاعیه های حزب در مورد مسائل گوناگون چه داخلی و چه بین المللی، پیگیری نمایید. در مورد مسائل مربوط به گذشته سازمان نیز، از کنگره اول تا کنون میتوانید در اسناد و مطالب مربوط به نقد سیاست شکوفائی جمهوری اسلامی را ملاحظه نمایید. با احترام
دروداگر شما ادامه چریکهای…
درود
اگر شما ادامه چریکهای فدایی اکثریت هستید به نظر من اولین اقدامی که میکنید باید توضیح باشه در مورد همکاری با خمینی در سالهای اول بعد از انقلاب ۵۷. خیلیها بالفرض اینکه اول شاه رو سرنگون میکنیم بعد احزاب سیاسی آزادانه فعالیت میکنند گول مذهبیون رو خوردند و اندکی از اونها بعد از مردم عذرخواهی کردند. عملکرد احزاب توده و چریکهای فدایی اکثریت فاجعه بود. توضیحی در این مورد دارید؟
افزودن دیدگاه جدید