رفتن به محتوای اصلی

"روژاوا"، و تجربیاتی که نیاموختیم

"روژاوا"، و تجربیاتی که نیاموختیم

مقدمه

"روژوا" نام منطقه شمال شرقی سوریه است که این روزها تحت نام کردستان غربی یا "روژاوا" شناخته میشود. گرچه استفاده از خود این واژه، بدون تحلیل و ارزیابی لازم و تکرار طوطی وار آن برازنده هیچ ذهن نقادی نیست. از طرف دیگر عدم توجه به هویت مردمی که در آن منطقه زندگی میکنند، از جمله آسوری ها، ترکمن ها و عرب هایی که در آن منطقه که در کنار دو میلیون کرد زندگی میکنند، این سوال را بر می انکیزد که آیا وجود و حقوق مردم غیر کرد منطقه هم در نظر گرفته شده و مطرح است؟ اینجا تلاش بر این است تا به یادآوری درسهایی بپردازیم که صاحبنظرانی گاها در ذهن ما به نحوی به ما تحکم به تکرار مکرر اشتباهات سابق مینمایند. فریادهای بلندی که مطرح میکنند چرا آمریکا چطر حمایتی خود را از یگان های مدافع خلق کرد در سوریه برداشت و جا خالی داد؟ قطع حمایت آمریکا بود که منجر به تبدیل منطقه به سلاخ خانه اردوغان فاشیست اسلامی خواهان حکومت اخوان المسلمین در سوریه است، شد. این سیاست ورزی خواهان بازگشت فعال تر آمریکا به عنوان نماینده دنیای دموکراتیک و متمدن و حضور هر چه وسیعتر آن در سوریه و خاورمیانه هستند. این دوستان توجه ندارند که حمله وحشیانه اردوغان جهت درس دادن به مردم کرد و نابود کردن یگان های مدافع خلق و سازمان های سیاسی آنها، با چراغ سبز خود آمریکا آغاز شد، همانطوری که حمله صدام حسین به کویت با چراغ سبز آمریکا آغاز شد. آنها توجه نمیکنند که خیلی از فجایع جهانی چندین دهه اخیر، مانند حمله به افغانستان، لیبی، عراق توسط جرج بوش پدر و پسر و اوبامای خوش صحبت صورت گرفت.

حضور چپ

نیروهای چپ، پیگیرترین، صادق ترین، فداکارترین، مسئول ترین و ضد تبعیض ترین یاران مردم بلاکشیده و زجر دیده کرد بوده و هستند. آنها همیشه جزو اولین نیروهایی بوده و هستند که هرگونه عملیات سرکوب گرانه علیه مردم کرد را با حضور فعال خویش در صحنه محکوم مینمایند. نیروهای چپ این ویژگیها را بر پایه های ارزش مداری انسان دوستی، ازادیخواهی و عدالت طلبی و مبارزات ضد تبعیض گرانه خویش نمایندگی مینمایند.همین ارزش مداری انسانی و سنجش وقایع بر اساس این ارزش ها است که آنها را در صفوف و کنار زحمتکشان و مردم عادی کرد قرار داده است. باید بقیه نیروهای سیاسی اجتماعی را بر اساس میزان پایبندی آنها به چنین ارزشمندی های انسانی محک زد.

نظام ضد ارزشی نیروهایی که بر پایه برحق بودن خود و ناحق بودن غیر خودی، پیروزی خود به قیمت شکست و یا حذف غیر خودی، حاکمیت اکثریت بر اقلیت و منش های مشابه تبعیض، غارت و استثمارگرانه آن متکی است، گاها خود را در لباس های آزادی خواهی و دموکرات منشی مدرن به نمایش میگذارند. ما، مهره های صفحه شطرنج سیاسی منطقه ای را بر اساس چنین شاخص هایی ارزیابی میکنیم. برای ما یکی از این مهره ها امپریالیسمی است که جهت کنترل کامل بر بازارهای نفتی و فروش مداوم میلیارها دلار مهمات نظامی به منطقه آمده است. بعضی از این مهره ها نمایندگان حکومت های فاشیستی، دیکتاتوری و یا ارتجاعی و فاسد منطقه ای هستند. بعضی از این مهره ها نمایندگان جنبش های آزادیخواه، ملی و مردمی هستند. بعضی از آنها، آن دسته از کشورهای پیشرفته ای هستند که گرچه به دنبال بازارهای جدیدی برای توسعه اقتصادی خویش هستند، بلکه این هدف را بر بستر صلح، توسعه متقابل بر اساس رشد و دوستی متقابل طلب مینمایند. عدم تفکیک این ویژگیها ما را به دامان ماکیاولیسم مطلقی میراند که در آن فقط حفظ منافع خود را در همنوایی با قدرتمندترین نیروی حاکمه روز می جوید، نه در ائتلاف به آنچه که عادلانه و مردمی است.

یک- ایا ما خواهان حضور هر چه بیشتر آمریکا در سوریه جهت فراهم کردن چطر حفاظی برای مردم کرد میباشیم؟

سوالاتی از قبیل اینکه "چرا آمریکا این کار را کرد؟"، یا "نباید امریکا این کار را میکرد؟"، به صورتی غیر مستقیم تایید و مشروعیت بخشیدن بر حضور استراتژیک، بلند مدت، قدرتمند و کنترل گرانه حکومت آمریکا بر خاورمیانه است. آیا واقعا ضرورتی برای روشنگری در زمینه نقش قدرتمداران حاکمه بر آمریکا، بخصوص در نیم قرن گذشته در افغانستان، عراق، لیبی، ایران، سوریه و حتی جاهای دیگر دنیا مانند آمریکای لاتین موجود است؟ سرمایهداری کلان آمریکائی برای برون رفت از بحران عظیم بدهکاریها و بحران مربوط به احتمال سقوط دلار به عنوان واحد اصلی تبادل مالی بین المللی، نیاز به کنترل بر منابع نفتی به عنوان پشتوانه ارزشی برای تریلیون ها دلارهای دیجیتالی بدون پشتوانه در بازار مالی تزریق شده است، هستند. برای تامین این منظور ائتلاف آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای خرده ریز منطقه خلیج نقش محوری را ایفام مینمایند. آغاز مرحله جدیدی از لابیگری در درگاه عموسام جهت بازگردادندن مجدد آن به منطقه، مسئولیت حملات و فجایع چندین دهه گذشته را به گردن مردم منطقه انداخته و نقش آمریکا را به عنوان نیرویی نجات دهنده و نمایندگی صلح و عدالت ترسیم مینماید.

آقای دونالد ترامپ، یک هفته بعد از یورش های وحشیانه اردوغان به "روژاوا" گفت، نفت خاورمیانه دست خودمان است، نگران نفت نباشید. او در ادامه گفت که بعضی از رهبران نظامی کردها، از قبیل پ ک ک، بدتر از داعش هستند، باید گذاشت اینها مدتی با هم جنگ بکنند، سپس رفت و آنها را از همدیگر سوایشان کرد. او آنچه را که سیاست واقعی جمهوریخواهان و دموکرات ها در منطقه است، ساده و پوست کنده بیان می کند. این چهره واقعی آنچه که بعضی ها آن را رهبری جهان آزاد می نامند، است. تایید حضور آمریکا، تایید چنین سیاست هایی است. متاسفانه، رهبران خلق کرد در شمال سوریه این تجربه را به تلخی تمام و کشتار وحشیانه هفته های گذشته متحمل شدند. بخش قابل توجهی از رهبری سازمان های سیاسی کردستان ایران نیز بر تکرار چنین تجربه تلخی پافشاری مینمایند. شاید بشود این تحلیل را به این صورت که تمامی جریان های ناسیونالیستی ریز و درشت در ایران از چنین سیاستی تبعیت میکنند.

دو – از حول حلیم توی دیگ افتادن ناسیونالیسم کور

از امپریالیسم بگذریم و کمی هم به ناسیونالیسم کور محلی بپردازیم. این گونه ناسیونالیسم کور، زیر پرچم اردوغان ها و دونالد ترامپ ها پر و بال گرفته و ضدیت و حذف غیر خودی می پردازند. پان ترکهایی که سردشت را "ساری داش"، و مهاباد را "سویوخ بولاق" و غیره می نامند، تا از این طریق به نوعی به عدم مشروعیت حضور مردم کرد در آن مناطق بپردازند، و یا پان کردهایی که از ماکو، سلماس، خوی، اورمیه، نقده، گرفته تا تبریز و قزوین را زیر پوشش "کردستان بزرگ" خویش جای داده و بقیه مردم را میمانانی در سرزمین خویش به حساب می آورند، در دامان احزاب ناسیونالیستی کرد و یا ترک پرورش یافته و تحقق رویاهای خویش را از طریق چسبیدن مطلق به بزرگترین قدرت امنیتی حاضر در منطقه، یعنی آمریکا قابل تحقق می دانند. این مسئله یکی از علت های اساسی پیوند استراتژیک آنها با حضور نظامی امنیتی آمریکا در منطقه و دریوزگی آنها در آستان عمو سام است. این مساله به صورتی موازی در میان پان ترک ها از حمایت از گرگهای خاکستری، اردوغان ها شروع شده تا به مرحله چشم بستن، و گاها توجیه و تایید جنایات فاشیستی اردوغان ها ادامه پیدا میکند. هر سه ناسیونالیسم کور ترک، فارس و کرد در منطقه، تحقق ارمان های خویش را از طریق بله قربان گویی به ارباب بزرگ امریکائی خویش قابل تحقق یافته و همیشه به دنبال لابیگری در میان سناتورهای آمریکائی هستند.

سه _ جنبش جهانی ضد امپریالیستی نسل های جوان و حفاظت از محیط زیست

امروزه حتی در خود آمریکا "برنی سندرز"ها، میلیونها جوان را حول محور آرمانگرائی سوسیالیستی ، گرچه با برنامه های سوسیال دموکراتیک جمع می کنند، تا تنها راه برون رفت از بحران های گره خورده کنونی را در یک راهکار سوسیالیستی نشان دهند. نسل های جوان و تازه به دوران رسیده کنونی راهکار سوسیالیستی را در تمامی کشورهای جهان، با ویژگیهای نوینی به عنوان راهکار آلترناتیو جایگزین در مقابل سرمایهداری کلان و امپریالیستی جهانی دریافته و بر حول آن گردمیآیند.

به موازات آن، سومین حرکت قدرتمند آرمانخواهی سیاسی جهانی، جنبش دفاع از حفاظت از محیط زیست، مطرح میکند که این نظام سرمایهداری کلان است که هستی زیستن را در کره زمین با خطر نابودی رو برو ساخته است. آنها نیز با تحلیل و ارزیابیهای علمی از یک زاویه دیگری به این نتیجه میرسند که نه تنها نظام سرمایهداری جهانی محیط زیست بر کره زمین را به نابودی میکشاند، بلکه این راهکارهایی مشابه آلترناتیو سوسیالیستی است که میتواند به این فجایع پایان دهد.

چهار – تئوری سه جهان، یا سیاست نه شرقی نه غربی در لباسی مدرن

در شرایطی که سرمایهداری کلان جهانی از جهانی سازی عقب نشینی کرده به سمت ناسیونالیسم پوپولیستی دینی پناه آورده و با سیاستورزیهای کمدی و خطرناکی مانند دونالد ترامپها، طیب اردوغان ها، بولسوناروها، بوریس جانسون ها خود را به نمایش میگذارد، سوسیالیسم به عنوان تنها آلترناتیو منسجم و موثر میتواند از فجایع پیش رو جلوگیری نماید، بعضی از نیروهای سیاسی جوگیر شرایط مشخص قرار گرفته، از مواضع سوسیالیستی فاصله گرفته و ظاهرا با مواضع ضد امپریالیستی، ولی در واقع وارد حفاظت از نمایندگان سرمایهداری کلان و به شیوه مشروعیت بخشیدن به آنها از طریق بدتر جلوه دادن رقبای منطقه ای آنان مینمایند.

البته این شیوه ای جدید ناست. حدود پنجاه سال پیش بود که سه جهانیها جهت دفاع از امپریالیسم آمریکا و اقمارش، اعلام میکردند که "امپریالیسم نوپا و تازه به دوران رسیده چین و روسیه از آنها خطرناک تر هستند". بر اساس یک چنین تئوری من در آوردی، موضع گیری های سیاسی جهانی این به ظاهر چپ های دو آتشه، با مواضع مشابه سرمایهداری کلان و نئولیبرال ها و ناسیونالیست هایی که به خون کمونیستها تشنه بودند، بر همدیگر منطبق میشد. اکنون هم پیدا میشوند چپ های ره گم کرده ای که با "خطرناک تر" از آمریکا جلوه دادن حضور روسیه و چین در صحنه های سیاسی، به حضور هر چه بیشتر هارترین قدرت امپریالیستی جهانی، یعنی آمریکا و اقمارش مشروعیت بخشیده و چشم بر جنایات پنجاه ساله آنها در خاورمیانه میبندند.

 

دیدگاه‌ها

بهرام

اول کردستان درست میکنند بعد یادشان می افتد که بابقیه خلق های عرب وغیره درآن منطقه چه کنند که خودمیشودریشه درگیری های آینده اصل کارکه رسیدگی به معیشت مردم است همیشه فراموش میشودماننداقلیم کردستان ورهبران سرمایه کدامندهمانها که برای کردستان جنگیدندخوب آنهمه کشته ونابودی خانواده ها درنتیجه که فرقی نکرد

چ., 23.10.2019 - 00:12 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید