تا کی بمانیم'
در حصار های فرتوت'
تنیده در اوهام.
پیدا است از لابلای تارها'
رج رج افسون'
که پوشانده اند 'فریب'
خیانت به ایمان 'به کلمه'
مشت هایی پر از زر های خون آلود'
وجنون ترس از خشم مردم.
عیان اند اماتفنگها'
و در حسرت سینه.
تابنوشند اربابان شیره زمین'
بگیرند خون تازه'
ازمرگ قطره قطره ما.
دفن است عشق واندیشه'
در شکم هاشان.
ومی دهند به گرسنگان نوید بهشت.
این راهزنان جامانده از زمان'
تاخته اند' بیش از انکه باید.
نزدیک است اما بزنگاه.
افتاده ترک به حصار.
می لرزنددژهای تقدس.
رسیده است'
سرخی آتش به افسون.
دیدنی است'
انقراض پس مانده ای از قهقرا.
س_خرم
افزودن دیدگاه جدید