ابراهیم رئیسی که مُرد، خامنهای خواهان برگزاری سریع «انتخابات» شد و حکم داد قصهی نصب جانشین ظرف 50 روز جمع و جور شود. نعش سوخته هنوز بر دوشها میچرخید که 8 تیر روز «انتخابات» اعلام گردید و تحرکات دستجات حکومتی برای کسب ریاست آغاز شد. شروعِ «چه کسی عَلَم شود؟» با پچ و پچ بود و برخیها اما انتظار تا نامنویسی را هم برنتافتند و بی معطلی به چهرهنمایی و علامت فرستادن برخاستند. حالا دیگر با اندک فروکاست تب وتاب بهرهبرداری از تابوتگردانی، معرکهی ابراز وجود و نازآمدن در قبال دعوتها رو به بالا گرفتن گذاشته است!
تا آنجا که صدا از درون باندهایی بیاید که ریاست را سهم خود میدانند و شانس آزمون برای نشستن بر این کرسی را مختص «پایداری» و «شانا» و همانندها بخواهند، چیز تازهای در بین نیست. ته قضیه را از همان اول، شریعتمداری نمایندهی خامنهای در کیهان این چنین روکرد: جایگزین آن مرحوم، کسی است مانند خود او مخلص «آقا»! آنچه اما در این میان، مَضحکه تکراری مینماید داستان اعتدالیون و اصلاح طلبانی است یار غار سیستم که باز فیلشان یاد هندوستان کرده و با این تصور که گویا ماکیان اقبال درب خانهشان را میکوبد تا روانهی «پاستور» شوند سر از پا نمیشناسند!
مشکل در «نامسلمانی» دیگران است!
پرسش اینست که این متوهمِهای بارها سر به سنگ خورده، با چه تحلیلی میپندارند قیصر قصد احضار دوبارهی راندهشدگان از درگاه به بارگاه دارد و از چه روی به این نتیجه رسیدهاند که کشتیبان را سیاستی دگر آمده است؟ جواب را جدا از حس منافع بدیهی که مغناطیس وجودی اینان در حفظ نظام است، باید در روش شناسی و نوع ارزیابی آنها از نظام حاکم سراغ جست که نامی جز تبیین توهم ندارد. مصداق این نیز، مخصوصاً اصلاح طلبانی که گرچه سکولاراند، اما همواره بر مدار امکان «تغییر رفتار رهبر» میچرخند و هرگز هم از پوچی تصورات موهوم درس نمیگیرند.
به اینها که رفتارهای جمهوری اسلامی را عموماً واکنشی میخوانند باید رفتارگرا نام داد. کسانی که، چیستی رفتارهای ولایت را نه در الزامات و بقای این ساختار، بلکه در واکنشهای «رهبر» در مقابل بازیگران جهانی و منطقهای توضیح میدهند و اینکه، آبشخور بدرفتاریهای نظام در «نامسلمانی»های آمریکا و غرب و عرب وابسته و اسرائیل است و «اسلام به ذات خود ندارد عیبی»! بنا به این تبیین از نظام، سمتگیری و کردارها و رفتارهای آن نباید دچار «ذات گرایی» شد و در ساختار و بافتار وجودی آن کانونی کرد، بلکه عمدتاً واکنش دید در برابر خارج و بیرون از خود!
در بازخوانی خوانشِ «رفتارگرا» از صحنه!
یک نمونه از تبیین آنها را بازبخوانیم: رئیس جمهور شدن خاتمی اصلاح طلب و بازارگرمی «گفتگوی تمدنها» در دههی 70 خورشیدی، واکنشی بود متناسب با رفتارهای نسبتاً نرم کلینتون و اتحادیه اروپا نسبت به نظام جمهوری اسلامی در دههی آخر قرن گذشته؛ قرارگرفتن جمهوری اسلامی در «محور شرارت» از سوی بوش و تشدید تحریمها در اوایل دههی نخست قرن اما، باعث سربرآوردن احمدی نژاد دهه هشتادی شد؛ و با دراز شدن دست دوستی اوباما و آمادگی آمریکا برای تعامل با نظام، باز ورق برگشت و ولایت، دیگربار نرمرفتاری در پیش گرفت و میدان به اعتدالیون داد.
بنا به این تحلیل، خامنهای جدا از آن مانوور لفظی که اوباما را به چدن توی دستکش پنبهای تشبیه کرد، در واکنش عملی اما دست تفاهم با او فشرد؛ ولی تا ترامپ خیرهسرانه برجام پاره کرد، «رهبر» هم در واکنشی ناگزیر بر طبل تخاصم با آمریکا کوبید، تغلیظ اورانیوم سرعت گرفت، دُزِ جنگهای نیابتی بالا رفت و مسند ریاست جمهوری نیز به رئیسی خانهزاد دستآموز خامنهای و خار چشم اعتدالیون و اصلاح طلبان رسید؛ اکنون هم که انگار سیگنالهایی از سوی دولت بایدن سوسو میزند، خامنهای را باید مستعد تغییر رفتار دانست و «انتخابات» پسا رئیسی را یک فرصت خدادادی!
ادعا: اصل بر پراگماتیسم است و نه ایدئولوژی!
از نظر این نگاه، همانا رفتارهای غرب است که دینامیسم رفتاری نظام را شکل میدهد! «آمریکا ستیزی»، «نابودی اسرائیل»، بنیادگرایی، صدور «انقلاب»، «هلال شیعی»، «عمق استراتژیک» و غیره عمدتاً عکس العملاند تا برخاستههایی باشند از وجود نظام! ایدئولوژی جمهوری اسلامی در مقابل «پراگماتیسم» آن، فرع است و سیاست انقباضیاش در جهت هرچه «خودی»تر کردن ولایت و «خالص سازی»ها، میتواند مهار شود هرگاه فشار از خارج فروکاهد و نظام تحریک به تندروی نشود! افراطیگری در این نظام را، نباید بیش از یک گرایش نوع واکنشی دانست!
اشکال این به اصطلاح «سیاست پخته»، در ارجاع آن به تاثیر فعل و انفعالات خارجی بر رویکردهای جمهوری اسلامی نیست؛ چیزی که، هر دبستانی در سیاست هم آن را ازبر است. در اینست که رفتارهای نظام را اساساً در واکنشهای آن نسبت به بیرون رصد میکند تا به این نتیجه دلخواه رسد که زیاد هم نباید جمهوری اسلامی را صلب پنداشت و به اصلاح ناپذیری آن رسید! در این خودفریبی، چون مسیر پیمودهی این سیستم نتیجهی محتوم وجودی آن و ناشی از منطق ساختاریاش نیست، پس راه میتواند تغییر یابد اگر متاثر از اوضاع مساعد بیرونی، شرایط تغییر رفتار فراهم آید!
این نگاه دچار کجبینی نمیپذیرد که منشاء راهبرد کنشی «انقلاب اسلامی – حکومت اسلامی – دولت اسلامی – جامعه اسلامی – تمدن اسلامی» همانا اقتضای نظام مبتنی بر حاکمیت دین و ولایت امام زمانی است و نه که این جهتگیری واکنش در برابر فعل و انفعالات فرامرزی باشد. فکری که، نمیخواهد دریابد دگرهراسی برای این نظام، جنبهی ناموسی دارد و قاموسی است ساختاری؛ دشمن اگر موجود نیست باید آن را تراشید و اگر هست به تحریکاش برخاست! این نگاه نمیخواهد ببیند که تحرک نظام مدعیِ ساختن جهان در قالب خود، اصولاً به تحریک کردن و دو قطبیسازی است!
ولی فقیه از ولایت فرمان میبرد و نه برعکس!
نگاه «رفتارگرا» برای اینکه خیالاتش به بار بنشیند، با توسل به «حرف آخر با توازن قواست» میگوید ولی فقیه موجودی است زمینی و رفتار او نیز همانند هر «رهبر» دیگری نه چیزی جز برایند نیرو. اما این سخن تنها آنگاه درست خواهد بود که توازن قوا، جاری در ساختار ولایت دیدهشود! این نگاه چون مصرع دوم واقعیت تعیین کننده را از یاد میاندازد، لذا در این دام میافتد که «فراموش» کند ساختار ولایت، تبلور ایدئولوژی و منافع است و الزامات آن چونان حکم حاکم، شمشیری آویزان بر فرق حتی ولی فقیه! ساختاری که «ولی» نه فقط فرمانده، بل فرمانبرش هم است!
«رفتارگرا» نمی خواهد بپذیرد که ولایت است که ولی فقیه میسازد و نه برعکس. تفاوت نیروی خواهان پایان دادن به هستی جمهوری اسلامی با او و همکیشهایش نیز درست در همین است. ما خود را فقط طرف حساب شخص خامنهای نمیدانیم تا خواهان تعویض او یا تغییر رفتار و اصلاح وی شویم، بلکه پیگیرانه بر پایان دادن به جمهوری اسلامی و برچیدن بساط نظام دینی هستیم و برای جایگزینی آن با بدیل سکولار دمکراسی مبارزه میکنیم. ما نیروی گذار از این نظام، خلاف سینه چاکان ِاحتمال «تغییر رفتار رهبری»، به یک عطسه تب نمیکنیم و فریب ترفندهای نظام نمیخوریم!
مسئله، نه لجاجت خامنهای که الزامات نظام ولایی است!
جای تردید نیست که خامنهای «رهبر» نیز در فرای شرایط برونی و درونی قرار ندارد، بلکه متاثر از اِعمالِ نیروی دستجاتی است که آنها را نمایندگی میکند؛ فقط با این تصریح که او بخاطر جایگاهش، نماد سیستم است. سیستمی غیرنرمال که منشاء در ناهمزمانی، واپسگرایی و انحصار امتیاز قدرت و ثروت دارد و تجهیزش به وسایل و روشهای مدرن سرکوب برای مقابله با مدرنیته. «ولی فقیه»، وجود یکهای نیست که چونان سلطان بر رعایای بی اختیار حکومت کند، بلکه برایند کوتولههایِ مستِ انحصار قدرت در ساختار ولایی است علیه جامعهی سکولار دمکرات نافرمان.
رمز و راز اینکه چرا تفکر «تغییر رفتار رهبری» در نمییابد که «رهبر» نه فقط نخواهد بلکه نمیتواند هم در این «انتخابات» بجای رئیسی کشته شده، کسی با رفتاری متضاد با او بر ریاست جمهوری بگمارد، در عدم درک آن از فهم قانونمندیهای نظام ولایی است. خامنهای برعکس تصور خوشباوران نه به این دلیل که چون «لجوج» است نمیخواهد از راه تاکنون رفته برگردد، بلکه اگر چنین کند نیرویی را متفرق خواهد کرد که تنپوش «مقام معظم رهبری» بر او پوشاندهاند! دهن کجی او به پایگاه ولایت، خودکشی است؛ ولایت، فقط متوهم را میراند و نه مگسان دور شیرینی را!
کدام مواجهه با انتخابات؟
به درستی گفتهاند که انتخابات در کشورهای مبتنی بر انتخابات آزاد، میدانی برای بروز روانشناسی سیاسی مقطعی اقشار اجتماعی و آشکارترین محل وزنکشی جریانات سیاسی و برنامهای است؛ صرفنظر از آنکه، روانشناسیها منطبق با تمایلات واقعی رای دهندهها باشد یا که از القائات تزریقی فرادستان قدرت نشات گیرد. بر این فقط باید افزود که در حکومتهای ضددمکراتیک نیز، هنگامهی هر «انتخابات»ی را لازم است کمابیش عرصهای از فعالیت سیاسی دید ولی به سان میدانی که در آن جریانات سیاسی از طریق مواجهه با «انتخابات» تعیین نسبت با حکومت و جامعه میکنند.
«انتخابات»های طول عمر جمهوری اسلامی هم، بزنگاههایی بوده که در آنها تقابل اپوزیسیون سکولار دمکرات با جمهوری اسلامی رخ نموده است. «انتخابات»هایی که، هیچگاه دمکراتیک نبودهاند و عموماً ضد دمکراتیسم دینی به نمایش گذاشتهاند. اما «انتخابات» چند دورهی گذشته، موقعیتهایی شدند برای بروز شکاف عمیق بین جامعه و نظام، که در مدنیترین شکل به نمایش درآمد. خلاف اصلاح طلبان که سودای پرکردن شکاف ملت و نظام به ویژه در مقاطع «انتخابات» را دارند، وظیفهی اپوزیسیون سکولار دمکرات همانا تقویت صفآرایی جامعه بوده و است علیه حکومت.
و این «انتخابات»!
در «انتخابات» اضطراری 8 تیر نظام هم، سیاسیترین اقدام نیروهای سکولار دمکرات از همین امروز حرکتی دوسویه است. از یکسو نشان دادن ماهیت این نمایش حکومتی و نیات و برنامههای حکومت برگزارکنندهی آن و دعوت ریاکارانه برای شرکت در این انتصابات باندی است و از سوی دیگر روشنگری در برابر توهماتی که هر جریان دینی و غیر دینی بخواهند بپراکند. در شرایطی که کوس رسوایی رژیم خودافشاگر بلندتر از هر زمان در صداست، همانا وظیفهی دوم یعنی روشنگری علیه سم پراکنیهای معتقد به «تغییر رفتار رهبری» است که عمدگی پیدا میکند.
گفته میشود که چند ده نفر و همگی متعلق به دستجاتی به درجات ذوب در ولایت، در صدد اعلام کاندیداتوریاند تا در پایان ثبت نام و غربال شورای نگهبان، چه از آنان باقی بماند. اما از هم اکنون باید گفت هیچ هم مهم نیست چه کسی از جماعت تایید شده رئیس جمهور شود وقتی تماماً مجری منویات ولایت خواهد بود. در شرایطی که سخن گفتن از حداقل اعتبار ریاست جمهوری در این نظام یاوهای بیش نیست، آنچه که یک ذره هم نمیتواند مطرح باشد چیستی برنامهای رئیس جمهور است. لذا جنجال همه اینست که فرمانبری از ولایت، نصیب کدامیک از همانندهای رئیسی شود!
این «انتخابات» به ویژه باید میدانگه مصاف نیروی فعال و حامی «زن- زندگی – آزادی» با نظامای باشد که هستیسوز این سرزمین است و به نسبت جمعیت کشوری، مدال بیشترین اعدامهای سال در جهان بر سینه دارد. نظامای که علیرغم هر قدرتنمایی، با پرشمار نشانهها روند فروریزی طی میکند تا به فروپاشی رسد. این نظام محکوم به صلبیت و انقباض در خودیتر شدن است و جامعهی سکولار دمکرات مدام فزاینده و منبسط، میرود که از آن بگذرد. این «انتخابات» را باید مکمل اجلاس مفتضح سازمان ملل متحد بمناسبت مرگ رئیسی کرد. با همسویی و هماهنگی، میتوان به هدف رسید!
بهزاد کریمی 12 خرداد 1403 برابر با 1 ماه ژوئن 2024
افزودن دیدگاه جدید