صبحگاهی چشم باز می کنیم
صدای رسایی به گوشِ کرِ
چشمهایمان ندا می دهد : ای خفتگان چگونه رضا می دهید؟!
به تماشای رقص آخرم بر دار .......
و امروز به تکرار دیروز
اینبار به رضا دادن ما
بیست و دو رضای دیگر ....
شرممان باد که فردا باز گوییم
رضاییم به رضای تو !!!!
این چه گرد سیاهیست که هر روز
بر سر و رویمان پاشیده میشود
و ما سیاه پشت سیاه میپوشیم
نکند مام وطن باورش شده
مشکی رنگ عشق است!!!
و ما سیاه پشت سیاه میپوشیم...
افزودن دیدگاه جدید