ابتدا دو نکته.
۱. اگر این تعریف از دولت های غارتگر را بپذیریم ــ دولت غارتگر، دولتی است که منافع گروه ها/باندهای قدرتمند درون حاکمیت ( در پهنه سیاسی، نظامی، امنیتی و .. حاکمیت) و یا باندهای بزرگ خصوصی با قدرت لابیگری در درون حاکمیت برای غارت و چپاول ثروت جامعه است. ــ در آن صورت جمهوری اسلامی چنین نظامی می باشد. ایران کشوری ثروتمند (ایران در رتبه ۵ جهانی از منظر مواد کانی و ذخایر زیر زمین قرار دارد.) و نفتی می باشد. بر اساس داده های آماری سازمان تجارت جهانی، ایران بین سال های ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۳ مجموعا ۲ هزار ۱۴۲ میلیارد دلار صادرات و ۷۶۰ میلیارد دلار مازاد تجارت خارجی داشته است.
۲. دغدغه بلند مدت و اصلی سران نظام، حفظ آن است. حفظ نظام ازاوجب واجبات است. آنچنانکه احکام فرعیه حتی از نماز و روزه و حج مقدم تر دانسته می شود. یعنی در صورتیکه اصل نظام در خطر باشد، برای نجات آن می توان، جام زهر را سر کشید؛ نرمش قهرمانانه داشت؛ و در این دور ممکن است با ابزار شرافتمندانه عقب نشینی تاکتیکی کرده تا با دشمن به تعامل رسید.
۳. اگر مرگ رئیسی یک پروژه حذفی درون نظام بوده باشد، در آن صورت سوال مهم این خواهد بود که چرا و به چه دلیل نظام/ باندهایی از نظام و یا شخص خامنهای به این نتیجه رسیده بودند که رئیسی باید حذف شود؟ کدام چالش ها در مقابل نظام قرار داشته که حتی منتظر پایان دوره اول ریاست جمهوری رئیسی نشده و حل آن چالش را ها به نیاز روز تبدیل کرده بود؟ و اگر مرگ رئیسی یک حادثه بودهباشد، باز هم سوال اصلی این خواهد بود که نظام از این حادثه کدام بهرهبرداری ای برای حفظ خود در دستور قرار داده است.
*********
فاکت های زیادی نشان میدهد که نظام بیش از همه از میزان نارضایتی مردم آگاه بوده و چالش هایی که جمهوری اسلامی با آنها روبرو است را بهتر از دیگران میشناسد. اطاقهای فکر نظام اطلاعات و گزارشات دست اولی را در اختیار اش میگذارند. گزارشاتی همراه راه حل، با هدف تامین منافع و حفظ نظام. اگر از منظر حکومت جمهوری اسلامی و خامنهای به عنوان فرد اول و مهمترین تصمیم گیرنده سیاست جمهوری اسلامی به صحنه روز نگاه کنیم، در آن صورت چالشهایی که نظام با آنها روبرو بوده و توسط اطاق فکر نظام دسته بندی و اولویت گذاری شدهاند کدام ها میتوانند باشند؟ برای کدام یک از این چالش ها نظام باید راه حل های دو فوریتی و اضطراری تدوین کرده و به اجرا درآورد:
۱.چالش جانشینی.
این چالش با کنار گذاشتهشدن صادق لاریجانی، مرگ رئیسی فوریت ندارد. اکنون چهره شناخته شدهای که در مقابل مجتبی خامنهای قد علم نماید به چشم نمیخورد. اگرچه با مرگ خامنهای و در مقطع انتخاب جانشین، برگها مجددا بر خواهند خورد. مرگ خامنهای میتواند خلع قدرت در بالای نظام ایجاد نماید. خلعای که تمام مخالفان ولایت فقیه مجتبی را متحد نموده تا فردی برای رقابت با مجتبی به میدان بیاورند. انتخاب ولی فقیه مانند انتخاب رئیس جمهور در جمهوری اسلامی نیست. ولی فقیه برای همه عمرش انتخاب شده، فرد اول و قدرتمند درون نظام بوده و نهادهای ثروتمند اقتصادی کشور را در مالکیت یا کنترل خود دارد. نبرد جانشینی، مهمترین نبرد بین بالاییها و بین باندهای قدرتمند چپاولگر در راس نظام خواهد بود. اکنون ولی چالشهای دیگری دارای اولویت هستند.
۲. چالش مقابله با جنبش مردم.
شکاف بین حاکمیت و مردم روز به روز وسیع تر میشود. جنبش زن، زندگی، آزادی، جنبشی اساسا با مضمون آزادی، نشان داد که تا چه اندازه جوانان کشور مخالف نظام و سیاستهای ضد آزادی های فردی آن میباشند. رژیم تنها با سرکوب خشن، توانست این جنبش را به عقب نشانده و مهار نماید. جامعه ولی در مجموع در حالت انتظار بسر میبرد. انتظار بعد از عقب نشینی. هر آن ممکن است آتش خشم و نارضایتی نهفته در جان مردم دوباره فروزان شده و این بار با شدتی بیشتر. شدت بیشتر وقتی که جنبش آزادیخواهی با جنبش نان در هم آمیخته و ابعاد کنترل ناشدنیای بهخود گیرد. وقتی جنبش آزادیخواهی زن، زندگی، آزادی توانست در عرصههایی، مانند رعایت حجاب اسلامی، نظام را به عقب نشینی وا دارد، جنبش مختلط آزادی خواهی و نان می تواند کل نظام را به چالش جدی بکشاند. جنبش آزادیخواهی اگر با جنبش نان هم آوا شود در آن صورت به جنبش میلیونی و همه گیر در گستره کشور تبدیل می گردد که به راحتی قابل سرکوب نبوده و مهار شدنی نیست. جنبشی که حتی بخشی از پایههای اجتماعی نظام، اگر با آن همراهی نکند، در مقابل اش هم نخواهد بود.
۳. چالش ریزش پایگاه رژیم.
تحریم انتخابات غیردمکراتیک و مهندسی شده در دور دوم انتخابات مجلس ۱۴۰۲ به اوج رسید. تنها ۸ درصد مردم تهران در دوردوم انتخابات شرکت کردند. تازه میزان مشارکت در دور اول بین ۱۱ تا ۲۴ درصد بود. روند کاهش شرکت مردم در انتخابات، با شروع روند سیاست یکدست سازی، شدت گرفتهاست. با تنگ تر شدن فیلتر شورای نگهبان، با حذف جناحهایی از درون نظام، از اصلاح طلبان تا طرفداران احمدی نژاد و بخشی از اصولگرایان از مشارکت در انتخابات از یک سو و در سوی دیگر تمرکز بیش از پیش قدرت نزد خامنهای، تعداد وسیعتری از مردم را به این نتیجه رساند که شرکتشان در انتخابات تغییری را در سیاست های نظام در پی نخواهد داشت. حتی ولی فقیه، خامنه ای هم این واقعیت را دیده و زنگ خطر را بهصدا در آورده و هشدار دادهاست. "علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران روز چهارشنبه ۱۳ تیر (۳ ژوئيه) در سخنرانی خود برای اولین بار به مشارکت حداقلی مردم در دور اول انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرد و گفت: «در مرحله اول انتخابات مشارکت مردم کمتر از آن مقداری بود که توقع داشتیم و حدس زده میشد."
نسل جوان و آیندهساز کشور از الگوها و گفتمان های نظام، چه اصولگرایی و چه اصلاحطلبی عبور کردهاست. جنبش آزادی خواهی جوانان، جنبش زن، زندگی، آزادی، فریاد رسایی در رد تمامی الگوهای نظام بود. این فریاد در آینده شدت بیشتری یافته و و در دیگر اقشار کشور پژواک خواهد یافت.
با این چالش نمیتوان با دستکاری و تقلب آرا در انتخابات به مقابله پرداخت. روند نزولی شرکت کنندگان در انتخابات از سال ۱۳۷۶ تا ۱۴۰۳ نشان میدهد که مردم امید به تغییر، حتی تغییرهای حداقلی را با شرکت در انتخابات از دست دادهاند. نظام بیش از همه از تعداد واقعی شرکت کنندگان در انتخابات چند سال گذشته با خبر بوده و تلاش میکند از ادامه این روند جلوگیری کند. یک دلیل تائید صلاحیت پزشکیان و انتخاب او میتواند برای مقابله با روند کاهش شرکت کنندگان در انتخابات بودهباشد.
۴. چالش اقتصادی/ بحران های اقتصادی.
تمام شاخصهای اقتصادی طی دو دهه گذشته روندی منفی پیدا کرده است. افزایش سالانه ــ کسری بودجه؛ نقدینگی؛ بدهی دولت؛ بدهی بانک ها؛ تورم؛ نرخ بیکاری؛ رشد فساد و دزدی؛ فرار مغزها ، افزایش پول های بلوکه ایران در بانک های جهان و .... ــ یک سویه بحران ها را نشان میدهد. سوی دیگر بحران ها در ناترازیهای اقتصاد دیده میشود. ناترازی ــ بنزین، ناترازی آب، ناترازی گاز، ناترازی برق و ناترازی صندوقهای بازنشستگی و بالاخص کسریهای تجاری غیرنفتی و کسریهای حساب سرمایه ــ را داریم که هر سال شدت بیشتری می یابد. به این گروه از شاخصها می توان شاخص سومی را هم افزود. شاخص هایی که سالانه روندی نزولی دارند. کاهش ــ صادرات غیر نفتی؛ ارزش پول؛ نرخ سرمایهگذاری؛ نرخ رشد اقتصادی؛ درآمد سرانه؛ ذخیره ارزی؛ درآمد واقعی مردم؛ و .. ــ . این سه گروه از شاخص های اقتصادی همگی روندی منفیای را نشان میدهند. هیچ جامعهای با چنین شرایط بد و بحرانی اقتصادی اجتماعی نمیتواند در میان مدت دوام یابد. نتیجه اینکه درآمدها کاهش یافته و هزینه ها زیاد شدهاست. به این تیترها در روزنامههای ایران توجه کنیم. "خزانهای که دولت سیزدهم تحویل پزشکیان میدهد کفاف ۲- ۳ روز حقوق کارمندان دولت را هم نمیدهد". باباخانی کارشناس انرژی اظهار داشت: سال گذشته ما ۳.۶ میلیون بشکه نفت از زیر زمین برداشته ایم که با قیمت ۸۱ دلار بالغ بر ۱۱۰ میلیارد دلار قیمت داشته و همچنین ۲۷۵ میلیارد متر مکعب گاز با قیمت ۲۵ سنت برداشت کردهایم که رقمی معادل ۷۰ میلیارد دلار است؛ یعنی ما از نعمت خدادادی که متعلق به مردم است ۱۸۰ میلیارد دلار نفت و گاز برداشت کردهایم. حدود ۳۵ میلیارد دلار یارانه واقعی پرداختی به مردم است. حدود ۳۵ میلیارد دلار هم خالص صادراتی نفت و گاز و فراورده است. در این میان حدود ۶۰ میلیارد دلار هزینه تحریم و حضور در لیست سیاه FATF بوده است؛ که البته رفع این بخش تصمیم سیاسی میخواهد. او در ادامه گفت:" ۵۰ میلیارد دلار هدر رفت انرژی در کشور است روزی ۵۰ میلیون مترمکعب گاز در فلرها؛ معادل ۲ فاز پارس جنوبی هدر میرود." و " این وضعیت پاشنه آشیل اقتصاد کشور شده است ۶. برابر نیروگاه اتمی بوشهر هدر رفت برق داریم" در ادامه " وزارت نفت ۵۵ میلیارد دلار قرارداد بست، یک میلیارد هم کار جلو نرفته! "
از این چهار کلان چالش، اولی در دستور روز نیست. سه چالش بعدی به نوعی با هم ارتباط دارند. یعنی مقابله با چالش اقتصادی برای افزایش منبع و درآمد برای چپاول و غارت بیشتر و جلوگیری از برآمد میلیونی جنبش نان و هم آوایی آن با جنبش آزادی و جلوگیری از روند افزایش یابنده نارضایتی مردم، معنی پیدا خواهد کرد . به عبارت دیگر چالش اقتصادی مهمترین چالشی است که نظام روی میز کاری خود داشته و تلاش می کند تا با آن به مقابله بپردازد.
با کم شدن درآمدها در مقابل افزایش هزینه دولت، گروه های غارتگر درون نظام هم برای چپاول بیشتر ثروت و سرمایه، با محدودیت روبرو شدهاند. دیگر از صادرات بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار سالانه دوران احمدی نژاد خبری نیست. تحریم ها تاثیر گذار بودهاست. تازه بایدن رئیس جمهور آمریکا، از جمله به خاطر جنگ اوکراین، و از آنجاییکه روسیه را دشمن خطرناکتری میداند، اجازه داده تا جمهوری اسلامی نفت بیشتری به چین بفروشد. اگر ترامپ رئیس جمهوری بعدی آمریکا شود، شرایط بیشتر به ضرر جمهوری اسلامی تغییر خواهد کرد. آیا این روند و نتایج حاصل از آن از چشم نظام/ خامنهای بدور مانده است؟ یا اینکه آنها هم متوجه نتایج وخیم ناشی از ادامه این روند شدهاند؟ سوال اصلی این است که آیا نظام/خامنه ای به این نتیجه رسیدهاند که سیاست گرایش به شرق و گذاشتن تمام تخم مرغ های اقتصادی در سبد چین به بن بست رسیدهاست؟
جمهوری اسلامی که امید داشت تا با سیاست گرایش به شرق، با تحریم ها به مقابله پرداخته و از اثرات آن بکاهد، موفق نبودهاست. چین نه تنها به این نیاز جمهوری اسلامی پاسخ مثبت ندادهاست. چین و جمهوری اسلامی درست بعد از امضای برجام پای تفاهم نامه " سند جامع ۲۵ ساله همکاری ایران با چین" را امضا کردند. خامنهای در تاریخ ۳ بهمن ۱۳۹۴ در دیدار با رئیس جمهور چین گفت ــ تمایل و نگاه به شرق در ایران و روابط استراتژیک ۲۵ ساله با چین کاملا حکمتآمیز است. ــ آیا در عمل این تفاهمنامه انتظارات جمهوری اسلامی را با نگاه استراتژیک به شرق برآورده کرد؟ آیا نظام/ خامنه ای حکمتی از آن توافق نامه آموختهاست؟ با امضای سند همکاریهای جامع و راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین، انتظار میرفت تا چین به میزان ۴۰۰ میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری نماید. با خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمها، بهخصوص تحریم های ثانویه، چین نه تنها از سرمایهگذاری بیشتر در ایران خودداری کرد، بلکه از پروژههای اقتصادیای که قبل از امضای سند با ایران بسته بود، خارج گردید. در بعد سیاسی هم چین در رابطه با حق ایران بر سر جزایر سه گانه در خلیج فارس سمت امارات متحده را گرفت.
اکنون فاکت این است که ۹۰ درصد نفت ایران، آنهم با قیمت زیر قیمت بازار جهانی به چین صادر می شود. چین بیشترین پول های بلوکه شده ایران را(بیش از ۳۰ میلیارد دلار) در بانکهایش دارد. به این ۳۰ میلیارد دلار، سالانه میلیاردها یوان دیگر اضافه کنید که در بانکهای چین تلنبار می شوند. بیش از ۵۰ درصد از مجموع صادرات ایران به چین وارد میشود. یعنی وابستگی تمام و کمال اقتصادی ایران به چین. مادام که ایران زیر نظارت FATF قرار داشتهباشد، ایران دسترسی مستقیمی به این ثروت عظیم خود ندارد. نتیجه اینکه باید به شرایط دیکته شده چین تن دهد. یعنی کالای چینی بخرد. خرید کالا از دیگر کشورها را از طریق شرکتهای چینی و با هزینههای بیشتر و با پرداختهای سنگین زیرمیزی انجام دهد. با پول ایران و بهنام چین ، در ایران سرمایهگذاری کرده و تازه بهره هم بدهد. و در نهایت باز هم ميلياردها دلار و یوان ايران در بانکهای چین بلوکه باقی بماند.
یکی از محورهای اصلی مناظرات بین کاندیداهای ریاست جمهوری، چالش اقتصادی و نقد نسبتا سریع و آشکار نگاه به شرق بود. اگر از زیانهای ۱۰۰۰ میلیارد دلاری ناشی از عملکرد دولت در سایه/ جلیلی در رسانههای داخلی صحبت به میان میآید، برای افشاگری نیست. این دیگر اپوزیسیون نیست که این چنین سیاستهای این دوره را نقد میکند. نظام که نمی خواهد خودش را افشا نماید. پس هدف چه می توانست بودهباشد؟ آیا هدف این است که الف. آنهایی / باندهایی که مدافع و مجری سیاست ها این دوره بودهاند، افشا شده و زیر ضرب قرار گیرند. ب. افشا و زیر ضرب قرار گیرند تا اذهان نیروهای خودی را برای تغییر آماده کنند؟ نقد نگاه به شرق با نقد سیاستهایی که منجر به تحریم شده، با نقد نگاهی که زیر نظارت بودن ایران از سوی FATF بی اثر دانسته، همراه بود. در مجموع نقد نگاه به شرق در کنار ضدیت با غرب.
ساختار اقتصادی روسیه و ایران، دو کشوری که درآمد اصلیشان از صادرات نفت و گاز تامین میشود، نه تنها تکمیل کننده هم نبوده بلکه رقیب یکدیگر میباشند. یعنی روسیه نمیتواند جای چین بنشیند و مشکلی را برای نظام حل کند. یعنی روسیه، کشور قدرتمند و دوست جمهوری اسلامی، نه تنها نمیخواهد در شکستن این بنبست کمکی به ایران بکند، بلکه از آنجائیکه اقتصاد شان در عرصه جهانی رقیب یکدیگر میباشند، از این وضعیت ایران ناراضی نیست.
نتیجه ای که می توان گرفته شود:
۱.نظام و باندهای اصلی چپاولگر تنها تماشاچی نبوده و بدون پروژه نیستند. برای هدف اصلیشان، حفظ نظام و ایجاد امکان بیشتر برای غارت، به دنبال راه حل و در صورت لزوم عقبنشینی هستند.
۲.نظام از هم آوایی و هم افزایی دو جنبش آزادی و نان میترسد. نظام از میزان نارضایتیمردم آگاه بوده و از خشم شان مطلع. چالش اقتصادی مهمترین چالش روی میز نظام میباشد. بدون حل این چالش، موجودیت نظام با خطری جدی مواجه شده و نمیتوان به آن بی اعتنا باشد.
تحریم، به خصوص تحریمهای ثانویه تاثیرگذار بوده و اقتصاد ایران در گل نشسته است. تحریم و ممنوعیت تراکنش های خارجی بانکهای ایران از سوی FATF ، اقتصاد ایران را فلج کرده و سیاست گرایش به شرق جمهوری اسلامی نتوانست و نمیتواند چرخ آن را به گردش درآورد.
به جرات می تواند گفته شود که راهی جز تجدید رابطه، هرچند محدود و کنترل شده با غرب برای مقابله با این ابر چالش وجود ندارد. ایجاد رابطه و خروج از زیر نظر بودن نظام بانکی ایران از سوی FATF.
چالش/ بحران اقتصادی اساسا حاصل سیستم اقتصادی غارتگر و چپاولگر نظام جمهوری اسلامی و سیاست های ضد غربی، اسرائیل ستیزی و سیاست تشنج آفرینی در منطقه است. حل نهایی و بنیادین این بحران ها تنها بدون نظام جمهوری اسلامی قابل تصور است. ولی آیا این باندهای غارت و سرکوب، تنها تماشا گر صحنه هستند؟ اگر آنها به این نتیجه برسند که منابع غارت و چپاول شان محدود شده و موجودیت نظام در خطر قرار گرفته، آنوقت برای تداوم و افزایش غارت خود اقدامی نخواهند کرد؟ یا اینکه برای ادامه حکومتشان، تن به عقب نشینی و نرمش تاکتیکی خواهند داد؟
بهنظر می رسد نظام/ خامنهای با پزشکیان، مجلس، سپاه و دیگر قدرتمندان رژیم به این توافق رسیدند که باید عقب نشینی تاکتیکی کرد. بهخصوص اگر ترامپ به قدرت برگردد، شرایط سخت تر شده و نظام باید خود را برای این سناریو هم آماده نماید.
"وزیر امور خارجه ایران همچنین در این مصاحبه اظهار داشت که وزارت امور خارجه ایران بهعنوان گامی تعیینکننده در راستای رفع تحریمهای اقتصادی ایران و بازگشت به روابط تجاری عادی در جامعه بینالمللی، به دنبال مدیریت تنشها با واشنگتن و بازسازی روابط با کشورهای اروپایی خواهد بود، اما فقط به شرط آکه آنها رویکرد خصمانه خود را کنار گذاشته و برای احیای توافق هستهای ۲۰۱۵ و رفع تحریمها تلاش کنند.
وزیر امور خارجه خاطرنشان کرد: در سخنرانی سیاست خارجی خود در مجلس شورای اسلامی، هدف لغو تحریمها بهویژه تحریمهای یکجانبه را از طریق مذاکرات جدی، متمرکز و زماندار و با رعایت اصول اساسی مورد تاکید قرار دادم. "
این سخنان عراقچی، وزیر امور خارجه مورد اعتماد خامنهای ، در مصاحبه با خبرگزاری کیودو ژاپن است. چراغ سبز وزیر امور خارجه خامنهای به آمریکا، اروپا و ژاپن، در مجموع به غرب، گویاتر از این است که جای تفسیر داشته باشد. عدم پاسخدهی یا به تاخیر انداختن، ترور هنیه در ایران، یک دلیل اش همین چالش اقتصادی است که رژیم با آن مواجه است. واکنش احتمالی اسرائیل به حمله ایران به خاک اسرائیل، نه تنها زیر ساختهای کهنه و فرسوده ایران را تخریب خواهد کرد، بلکه راه را برای اجرایی شدن " مدیریت تشنج با واشنگتن" را به خطر خواهد انداخت.
خامنه ای هم در سخنرانی ۶ شهریور امسال گفته های عراقچی را تائید کردهاست. "ایشان در نکتهای دیگر با تأکید بر اینکه به دشمن نباید امید بست و منتظر آن ماند، گفتند: این واقعیت در سخنان رئیسجمهور و اظهارات چند روز قبل وزیر امور خارجه نیز وجود داشت؛ البته این منافاتی ندارد که در جایی با دشمن تعامل کنیم بلکه مسئله این است که نباید به او امید بست و اعتماد کرد."
نکته قابل توجه این است که دنیا با زمان امضای برجام تفاوت دارد. در این مدت چند رویداد بزرگ چهره دنیا را تا اندازه زیادی تغییر دادهاست. جنگ اوکراین مهمترین این رویدادها است. جمهوری اسلامی در این جنگ بیطرف نبوده و در کنار روسیه قرار گرفت.
حمله حماس در هفت اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل و جنگ غزه که بیش از ده ماه از آن میگذرد، رویداد مهم دیگری است. این بار هم جمهوری اسلامی نه تنها یک پای قضیه است، بلکه یکی از پاهای اصلی آن میباشد. باز هم جمهوری اسلامی در مقابل غرب و منافع استراتژیک اش قرار گرفتهاست.
نبرد اقتصادی آمریکا و چین وارد فاز حاد تری شدهاست. از منظر اقتصادی، آمریکا چین را مهمترین رقیب اقتصادی اش در قرن بیست و یک میبیند. جمهوری اسلامی در این جا هم در کنار چین و در مقابل آمریکا قرار گرفتهاست.
می دانیم که مذاکره و گفتگو بین کشورها زمانی به نتیجه میرسد که طرفین با بده و بستان بین خود به توافق میرسند. روشن است که طرف ایران در سیاست تاکتیکی "برنامه مدیریت تنشها با واشنگتن و بازسازی روابط با کشورهای اروپایی" و در "تعامل با دشمن" به دنبال چیست. جمهوری اسلامی میخواهد از زیر نظارت بودن نهاد FATF بیرون رفته و به پول های بلوکه شده خود در دنیا دسترسی یابد؛ به لغو تحریمها و بهخصوص تحریم های ثانویه برسد؛ ورود شرکت های خارجی به ایران، یعنی ورود سرمایه و دانش کافی برای صنایع کلیدیاش را ممکن سازد تا با استخراج نفت و گاز بیشتر، صادرات را افزایش داده و به ناترازی فلج کننده انرژی خود پایان دهد. ولی شرایط با سال ۲۰۱۵، زمان امضای برجام تفاوت کردهاست. هدف پنج کشور غربی در برجام محدود و شفاف کردن کردن برنامه هستهای ایران بود. در برجام جمهوری اسلامی به کاهش ذخایر اورانیوم غنی شده؛ کاهش متوسط تعداد سانتریفیوژها به حدود دو سوم، تن داد. علاوه بر این ایران متعهد شد تا اورانیوم را بیش از ۳٫۶۷ درصد غنیسازی نکند و تأسیسات غنیسازی اورانیوم جدید یا رآکتور آبسنگین جدیدی را نسازد و .... . در مقابل ایران امتیازات زیر را بدست آورد؛ از تحریمهای شورای امنیت ملل متحد، اتحادیه اروپا و تحریمهای ثانویه ایالات متحده در یک بازه زمانی بیرون آید. روشن است که چالش FATF ربطی مستقیم به برجام نداشته و باید بیرون از تصمیم گیری برجام و مذاکرات دولت ها به سرانجام برسد. ولی هرگونه توافق کلان با غرب، میتواند کمکی باشد برای این حل معضل بانکی. علاوه بر این دولت اوباما دهها میلیارد دلار از پول های بلوکه شده ایران را بار هواپیما کرده و به جمهوری اسلامی منتقل کرد. شرکتهای اروپایی در هیاتهای چند ده نفره و برای بستن قراردادهای اقتصادی به ایران سفر کردند. صحبت از برجام دو و سه بود با مخالفت جناح ضد برجام در جمهوری اسلام از یک سو و در سوی دیگر خروج ترامپ از برجام اساسا این توافقنامه به کنار رفت. یا دیگر مرده است.
اما اگر جمهوری اسلامی بخواهد سیاست "مدیریت تنشها با واشنگتن و بازسازی روابط با کشورهای اروپایی" را به دلایلی که در این مقاله به آنها اشاره شد، در پیش گیرد، اینبار باید امتیازهای بیشتری دهد. طرف غرب و بهخصوص آمریکا اگر بخواهد با جمهوری اسلامی به توافق برسد، مسئله جنگ اوکراین؛ حمایت ایران از حماس؛ نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه، قدرت موشکی و رابطه ایران با چین را روی میز مذاکره خواهد گذاشت. آینده نشان خواهد داد که اگر مذاکره جدیای در این دور با هدف رسیدن به توافق صورت گیرد، دو طرف مذاکرات چه خواهند داد و در مقابل چه نصیب خواهند برد. آنچه که روشن است، این بار اما جمهوری اسلامی در شرایط ضعیف تری وارد مذاکره می شود.
منوچهر مقصودنیا. هفت شهریور ۱۴۰۳
افزودن دیدگاه جدید