بازگشت ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، کشوری که هنوز هم تاثیرگذارتر از هر قدرت دیگری بر روندها و تحولات بین المللی و به ویژه منطقه زیستی ما ایرانیان است، مسلماً نیاز به واکاوی کلان نگرانهی این رخداد بسی درنگ برانگیز در مقیاس وسیع دارد و از جهات متعددی میباید به مطالعهی آن نشست. نوشتار حاضر اما جدا از برخورد گذرایی که با جوهرهی این رخداد دارد، خود را صرفاً محدود به تاثیرات این جابجایی قدرت در آمریکا بر وضعیت جمهوری اسلامی میداند و آن را هم مشخصاً از جهت ناگزیریهای نظام برای نوع انتخاب در سیاست خارجی برمیرسد.
بحران، نه مرگ!
شکست ترامپ در رقابت انتخاباتی 2020 آمریکا، وداع با ترامپیسم نبود؛ شورش «اول آمریکا» چونان واکنش در برابر جهانی شدن نرفته بود که دیگر برنگردد. پوپولیسم جاری در جامعه با بهرهبرداری میلیاردرهای صاحب نفوذ از طریق شبکههای اجتماعی، با کمین نشستن توانست انتخابات 2024 را با اقتدار باز بیشتری بِبَرد. شورشی که، همانندهایش در مناطقی از جهان و حتی اروپای غربی به اشکال مختلف در جریان است و از موضع راستگرایی افراطی دستاوردهای ترقیخواهانهی بشریت را تهدید میکند. جهانی شدن اما، برگشت ناپذیر است زیرا نه عزمی از نوع ذهن بل برخاسته از عینییت است.
البته این دهشت واقعیت دارد که دمکراسی زیر ضربات تازیانهی تنگ نظری ناسیونالیستی از بحران رنج میبرد. ولی اینکه گویا دمکراسی دورهی احتضارش را میگذراند بزرگنمایی حساب شدهای بیش نیست. ظرفیت دمکراسی به اتکای شعورمندی ریشهدار در جهان فزونتر از آنی است که با چنین بادهایی بر خود بلرزد و زمینگیر شود. بی تردید بشریت توانمندی بالقوه دمکراتیکی در خود دارد که با به فعل درآوردن آن، گسستهای شبه فاشیستی را پشت سر بنهد و از این شوم تندرها بگذرد. آنچه که باید و میتواند به فعل درآید، همانا نقش آفرینی نیروهای واقعی پاسداری از دمکراسی است.
هستهی اصلی این نیرو، آن بخش از دمکراسی است که عدالت میخواهد. دمکراسی برای غلبه بر پوپولیسم، نیازمند بازسازی اجتماعی خود و بسیج پایگاه وسیع خویش در سمت عدالت خواهی است. در ارزیابی از بحران دمکراسی دو واقعهی اخیر بسی آموزندهاند. یک اینکه مردان رای دهندهی فاصلهی سنی 35 تا 60 و بیشتر هم از اقشار پائینی آمریکایی اکثراً به ترامپ رای دادند چون بقول ساندرز رهبری راست – میانهی حزب دمکرات با پشت کردن به طبقه کارگر پشتوانهی تاریخی این حزب را از دست داد. دوم اینکه ائتلاف دمکراتیک چپ فرانسه علیه یورش پوپولیسم راست موفق شد آن را عقب بنشاند.
* * *
میدان مانوور جمهوری اسلامی تنگتر میشود!
مشخصهی اصلی سیاست منطقهای تاکنونی جمهوری اسلامی، زیست در تنش بوده است و در عین حال کم هم زور نزده تا دکترین ماهیتاً جنگی «نابودی اسرائیل» به جنگ رودررو کشیده نشود. تاکتیک محوری آن برای پیشبرد مشی «عمق استراتژیک»، راه اندازی جنگهای نیابتی از طریق بازوها و همدستانش در منطقه بوده و فقط این اواخر است که درگیر بده بستان جنگی شده است. این نیز توام با هراس از اینکه مبادا با از دست دادن کنترل در شلیک، وارد جنگی شود که سرنوشتش معلوم نیست.
70 روز بعد زمامداری دیگربار ترامپ در شرایطی شروع خواهد شد که او کرسی ریاست را پشت گرم به کسب اکثریت آراء آمریکاییها و نه استفاده از مکانیسم کارت الکترال در دست میگیرد. هم مجلس سنا را با خود دارد و هم مجلس نمایندگان را، که اگر هم برندهاش نباشد، بازندهاش نیست. توازن در دیوان عالی هم که از قبل به نفع اوست و لذا از هر سو در قویترین موقعیت قرار دارد. با این حساب، چرا نتان یاهوی مصمم در جنگ، با دیدن یار غار دیرینهاش بر تخت کاخ سفید از شادی در پوست خود نگنجد و چرا خامنهای از کابوس بهم خوردن توازن قوا به ضرر جمهوری اسلامی سرگیجه نگیرد؟
گفته میشود که ترامپ کسی است غیرقابل پیش بینی و نیز تاجر مسلکی اهل معامله که از غیرمتعارفترین معاملات هم ابایی ندارد. گرچه تقلیل امر استراتژی و سیاست به تمایلات و ارادهی شخص فرمانده نوعی سهل اندیشی سیاسی و مانع از دیدن پیچیدگی صحنه است، اما همین دو خصوصیت ترامپ با توجه به موقعیت ویژهی پرزیدنت در آمریکا، میتواند فرصت و تهدید همزمان به حساب آید. او بود که با کیم جونگ کرهی شمالی دست دوستی داد، پوتین را رفیق خود دانست و از فراز سر دولت دست نشاندهی کابل نرد محبت با طالبان باخت. ترامپ، آمادهی معامله است، فقط نه هر معاملهای!
این جمهوری اسلامی است که باید انتخاب کند: یا عقب نشینی و تعدیل جدی در سیاستهای تاکنونی مبنی بر «نابودی اسرائیل»، «مرگ بر آمریکا» و بازدارندگی اتمی را، یا ماجراجوییهای هستی سوز کشور و حالا دیگر رسیده به نقطهی خودسوزی را؟ جمهوری اسلامی بهتر از هر کس دیگر میداند که در یک سال گذشته چه از نظر نظامی در ارتباط با بازوهای نیابتی و امکانات منطقهای و چه به لحاظ سیاسی منجر به بنبست تا کجا آسیب مهلک دیده و چه اندازه دچار انزوا شده است. لذا، اوضاع دیگر، تداوم سیاست تنش آری و پرهیز از جنگ را بر نمیتابد.
بازتاب این وضعیت، ناگزیری انتخاب است هم در کانونهای قدرت و درون نظام و هم در حاشیههای خواهان تداوم جمهوری اسلامی که نشانههایش مشهودند. سر برآوردن صدای لزوم توجه به تز دو دولت اسرائیل و فلسطین برای اولین بار از درون هیستری 45 سالهی نابودی صهیونیزم، نه تصادف که علامت است. همانگونه که منطقهگردیهای عراقچی و حتی خود پزشکیان در کشورهای همسایه را هم نباید فقط به حساب آمادهسازی شرایط برای عملیات جنگی از سوی سپاه پاسداران گذاشت. در پشت اینها میتوان دست و پا زدنهای خامنهای را دید که راهی برای رهایی از استیصال میجوید.
اپوزیسیون و این وضعیت!
با اینهمه اما، جمهوری اسلامی در شرایط انتخاب تقریباً ناممکن قرار دارد. اگر پا پس نهد جواب نیروی خودی و پایگاهی را که در درون و برون کشور طی حیات صرفاً ستیز با اسرائیل و آمریکا ساخته و پرورده است چه دهد؟ نظام، متکی بر تاری است هزارتور و خود تنیده که بیرون زدن از آن برایش هزینهی بسیار سنگین تا حد خودکشی دارد. ترک مشی تاکنونی نظام، بی ریزش سنگین نیرو ممکن نیست و این در حالی است که با بیزاری عمومی جامعه نه فقط از سیاستهایش بلکه نسبت به موجودیتش مواجه است. دفع جدی نیرو در بی امکانی برای جذب نیروی جایگزین، بیانگر بن بست است.
در چنین شرایطی، به تاکید باید گفت که تلاش برای گذار از جمهوری اسلامی مشخصاً از مخالفت ملی با سیاستهای منطقهای دچار بن بست نظام میگذرد. لذا اپوزیسیون سکولار دمکرات لازم است متحدانه تمرکز خود را نه تنها بیش از پیش بلکه تماماً بر مخالفت با سیاستهای تاکنونی جمهوری اسلامی به سرکردگی خامنهای بگذارد. از همین موضع هم است که میتوان و باید به افشای دو سیاست در اپوزیسیون نیز برخاست: یکی دعوت از ترامپ و نتان یاهو است برای حمله به ایران و دیگری مجیز نظام جهت «رفع شکاف دولت و ملت» بمنظور نجات آن از بنبست!
نیاز گسترش مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی، در حال حاضر به موفقیت در ناکام گذاشتن نیات و اعمال مشی جنگ افروزانهی تاکنونی آنست. اپوزیسیون سکولار دمکرات و بخش جمهوریخواه آن و به ویژه جمهوریخواهان چپ لازم است دریابند که در وضعیتی حساس با وظیفهای حساستر قرار دارند و نباید بگذارند که نظام با کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم کاذب کشور را در گرداب جنگی با مخاطرات دهشتناک فروبرد. مبارزه با جمهوری اسلامی در مقطع حاضر بیش از همه در مخالفت با آن سیاستهایی معنی دارد که شکلگیری جبههی جنگی نتان یاهو و ترامپ را تسهیل میکند.
بهزاد کریمی 18 آبان 1403 برابر با 8 نوامبر 2024
دیدگاهها
نباید بگذارند.
با درود. تصحیح لازم انجام شد. سپاس از دقت شما.
با درود بگذارند درست است …
افزودن دیدگاه جدید