در ماههای اخیر، انتشار اخبار مربوط به افتتاح «کلینیک ترک بیحجابی» در تهران، بار دیگر توجه افکار عمومی را به مسئله سرکوب زنان در جمهوری اسلامی جلب کرده است. این اقدام نه تنها به عنوان ابزاری جدید برای کنترل زندگی زنان، بلکه به عنوان نمادی از تلاش حکومت برای اعمال سلطه ایدئولوژیک بر جامعه، بهویژه زنان، قرار گرفته است. در این مقاله، سعی به بررسی ابعاد مختلف این کلینیک و پیامدهای آن به عنوان یکی از ابعاد نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی پرداخته شده.
(کنترل ایدئولوژیک بر بدن زنان)
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی، پوشش زنان به عنوان یکی از اصلیترین نمادهای ایدئولوژی حکومت در نظر گرفته شده است. حجاب اجباری به ابزاری برای کنترل اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده و هدف اصلی آن تحمیل الگوهای ایدئولوژیک بر زنان جامعه است. کلینیکهای ترک بیحجابی نیز ادامهی این رویکرد سرکوبگرانه هستند، که با برچسب زدن به آزادیهای پوششی، تلاش دارند این انتخابها را به مسئلهای بیمارگونه و نیازمند درمان کاهش دهند.
( سوءاستفاده از مفاهیم پزشکی برای سرکوب)
استفاده از مفاهیم بهداشتی و درمانی برای سرکوب، روشی است که در نظامهای سرکوبگر معمولاً به کار گرفته میشود. جمهوری اسلامی با تاسیس این کلینیکها سعی دارد بیحجابی را به عنوان «اختلال» معرفی کرده و به جای ارائه خدمات درمانی واقعی، بر کنترل ایدئولوژیک و محدودسازی آزادیهای فردی تمرکز کند. این روش، نوعی سوءاستفاده از نظام بهداشتی و پزشکی برای توجیه سرکوب آزادیهای فردی است.
(تقویت فرهنگ گناهانگاری در جامعه)
یکی دیگر از راهبردهای جمهوری اسلامی، تلاش برای گناهانگاری رفتارهایی است که با ایدئولوژی حکومت همخوانی ندارند. این رویکرد به زنان بیحجاب به عنوان افرادی نابهنجار نگاه کرده و جامعه را به سمت فرهنگ گناهانگاری سوق میدهد. از این طریق، حکومت تلاش میکند تا به صورت پنهان یا آشکار بر سبک زندگی مردم نفوذ داشته باشد و آنها را تحت کنترل خود درآورد.
( اثرات روانی و اجتماعی سرکوب بر زنان)
فشارهای اجتماعی و محدودیتهای شدید اعمال شده بر زنان ایرانی، اثرات منفی گستردهای بر سلامت روان و احساس امنیت اجتماعی آنان داشته است. ترس از دستگیری و برخوردهای قهری حکومت، به ویژه در فضای عمومی، باعث اضطراب، کاهش اعتماد به نفس و احساس نارضایتی در میان زنان شده است. این فشارها به جامعهای با ارزشهای دوگانه و افزایش رفتارهای ریاکارانه منجر میشود که خود به نوعی فروپاشی ارزشهای اجتماعی است.
(ناتوانی جمهوری اسلامی در حل چالشهای فرهنگی)
از آغاز شکلگیری جمهوری اسلامی، محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی گستردهای بر جامعه تحمیل شده است. این محدودیتها بهویژه بر نسل جوان و زنان، که خواستار آزادی و خلاقیت هستند، تأثیرات منفی گذاشته است. فشارهای حکومتی بر سبک زندگی و آزادیهای فردی باعث رکود فرهنگی و ایجاد شکاف عمیق بین جامعه و حکومت شده است. به رغم تلاشهای حکومت برای تحمیل الگوهای یکسان و سنتی، نارضایتی عمومی همچنان در اشکال مختلف از جمله اعتراضات و نافرمانیهای مدنی بروز پیدا میکند.
(سرکوب، ابزاری ناکارآمد برای کنترل اجتماعی)
استفاده از کلینیکهای ترک بیحجابی به عنوان ابزاری برای سرکوب، نه تنها موجب افزایش نارضایتی اجتماعی شده، بلکه شکاف میان مردم و حکومت را نیز تعمیق کرده است. تجربههای گذشته نشان داده که سرکوب نمیتواند خواستههای اجتماعی و فرهنگی مردم را خاموش کند و این خواستهها همچنان به اشکال مختلف ادامه مییابند.
تجربههای چهار دهه اخیر نشان داده که جمهوری اسلامی با سیاستهای سرکوبگرانه خود، بحرانهای اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادی را تنها عمیقتر کرده و از پاسخ به خواستههای واقعی مردم ناتوان است. در این میان، زنان و دختران، که همواره در صف مقدم مبارزه برای حقوق و آزادیها بودهاند، بیشترین هزینهها را در برابر سیاستهای تبعیضآمیز و سرکوبگرانه این نظام پرداختهاند.
نقش زنان و دختران در آیندهای بدون جمهوری اسلامی نه تنها ضروری، بلکه حیاتی است. این گروه که به نماد مقاومت و پایداری در برابر سرکوب تبدیل شدهاند، نیروی پیشبرندهای در جهت گذار به نظامی نوین و دموکراتیک خواهند بود. زنان و دختران با خواستها و تواناییهای خود، ساختارهای سرکوبگر فعلی را به چالش کشیده و خواستار جامعهای هستند که در آن حقوق انسانی، برابری، و آزادیهای فردی و اجتماعی برای همه تضمین شود.
گذار به نظامی که بر پایه حقوق بشر، برابری جنسیتی، و کرامت انسانی استوار باشد، بدون مشارکت فعال و پررنگ زنان و دختران ممکن نیست. در جامعه پس از جمهوری اسلامی، زنان نقشی محوری در بازسازی و توسعه ساختارهای دموکراتیک ایفا خواهند کرد و نقشآفرینی آنان نه تنها به احقاق حقوق زنان منجر میشود، بلکه به تحقق عدالت اجتماعی و آزادی برای همه مردم ایران خواهد انجامید.
تنها با عبور از ساختارهای سرکوبگر فعلی و با اتکا به اراده و نقش تعیینکننده زنان و دختران، میتوان به جامعهای دست یافت که در آن هر فرد، فارغ از جنسیت، در فضایی عادلانه، آزاد، و شایسته زندگی کند
افزودن دیدگاه جدید