جست وخیز شهد در رگهای باغ،
ریشه ها مست از باده اعماق.
ضرب اهنگ نور' رقص شاخه ها .
اغوای رنگ 'رایحه خاک.
قار قار کلاغهای تنبل.
بی تابی حنجره های عاشق.
بوسه زنبور های سمج بر کلاله های عریان.
درخشش تاج درختان.
در این غوغای شور انگیز زیستن'
سخن می گوید بغض الوده باغبان پیر'
بانهال نو کاشته'
کودکم 'در گشت وگذارند اشباح شوم.
افتاده باز هم سایه تبر بر عشق بودن.
سرک می کشد مرک از دیوار های باغ.
رسیده است زمان رفتن.
این سرنوشت من است.
کاشتن' دل بستن و رها کردن.
داغی دگر بر پینه دستان.
من می میرم با مرگ هر باغ'
ومی شوم تکرار در باغی دیگر'
تانمیرد شوق زیستن' جنبش تن.
تا بمانند کلاغها.
تا بخوانند حنجره های عاشق.
تا دلبری کند همچنان سبزینه برای افتاب.
تا هستم من' تا هست تبر '
تامی چرخد بیل در دستانم '
تسلیم نخواهم شد هرگز.
خواهم کاشت. باز هم خواهم کاشت.
من ترا با خود خواهم برد.
................
س_خرم
۱۴۰۳/۹/۱۵
خواهم کاشت
افزودن دیدگاه جدید