در دل تاریکی استبداد، در میان فریادهای درهمشکستهی مردمی که زنجیرهای ستم را میدریدند، انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ زاده شد. خروش میلیونها کارگر، دهقان، روشنفکر و جوانی که آزادی و برابری را فریاد میزدند، بنیانهای پوسیدهی سلطنت را از جا کند. خونهای گرم بر سنگفرش خیابان ریخته شد تا مشعل عدالت برافروخته شود، تا جهان بداند که فرزندان کار و زحمت در برابر استثمارگران سر فرود نخواهند آورد.
اما اهریمنانِ عمامه بە سر، با تزویر و خیانت، ثمرهی این انقلاب عظیم را به یغما بردند. هنوز تفنگهای انقلابیون داغ بود که شبپرستانِ ارتجاع و روبهصفتانِ بازار و منبر، نقشهی شوم خود را عملی کردند. نام مردم را بر زبان راندند، اما چوبە های دار را برای اعدام آزادیخواهان علم کردند. خشم صاحبان سرمایە و ارتجاع دینی در هم آمیخت تا انقلاب را از مسیر خود خارج کند، و نان و آزادی را از دهان فرزندان طبقهی کارگر برباید.
دهها هزار انقلابی، رفیق، مبارز، کارگر، کمونیست و آزادیخواه به جوخههای مرگ سپرده شدند. زندانهای اوین و گوهردشت، چاههای بینام و نشان، و دیوارهای گلولهخوردهی کمیته ها شاهدان این نسلکشیاند. جوانانی که با امید به فردای آزاد پای در میدان گذاشته بودند، در اتاقهای شکنجه، در برابر جوخههای اعدام بر سر آرمان خود ایستادند. دشمنان آزادی، به خیال خام خود اندیشهی برابری را دفن کردند، اما نمیدانستند که مقاومت جانباختە گان راه آزادی و درخت انقلاب را تناور خواهد کرد.
و امروز، پس ازگذشت بیش از چهار دهه سیاهی، بار دیگر فریاد آزادی دوبارە در هر کوی و برزنی طنین انداز است. خیابانها بار دیگر نظارە گرمارش فرزندان کار و زحمت است. این بارفریاد ها نه تنها علیه تاج، که عمامه، سرمایه، ستم ونیرنگ را نیز بە چالش می کشد . مردم دیگر اجازه نخواهند داد که حاصل کار و مبارزات شان توسط دیگران بە تاراج بردە شود. انقلاب تازەای از دل انقلاب ناکام ٥٧ سر خواهد برآورد. حاکمیت بر روی تلی از باروت ایستادە است، جرقهای کافیست کە انفجاری مهیب زیر پای اش را خالی و آن را بە قعر نیستی روانە کند. دلار در آستانهی ۱۰۰ هزار تومان، تورم بیمهار، فقر گسترده، حاشیهنشینی، فروپاشی صنایع، تعطیلی واحدهای تولیدی، بیکاری و ناامنی اقتصادی، برای نابودی رژیم و پایان دادن بە عمر آن اگر مردم همت کنند کافی است . ملل تحت ستم در داخل کشور، بیش از پیش، قربانی تبعیض، سرکوب و تحقیر شدهاند. جمهوری اسلامی، همچون طاعونی که به جان این سرزمین افتاده، هیچ پاسخی جز زندان، شکنجه و گلوله ندارد. اما تاریخ نشان داده که هیچ حکومتی، هرچند سرکوبگر، قادر نیست در برابر موج خروشان عدالتخواهی دوام بیاورد. انقلاب، دیر یا زود، رخ خواهد داد؛ هیچ نیرویی توان مهار آن را را ندارد.
اما میبایست توجه داشت که هیچ انقلابی بدون آمادگی، سازمانیابی و بسیج نیروهای انقلابی به پیروزی نخواهد رسید. اکنون زمان آن رسیده که نیروهای چپ، دموکرات، مترقی و عدالتخواه، اختلافات را کنار بگذارند و در برابر دشمن مشترک، صفی یکپارچه بسازند. معلمان، بازنشستگان، کارگران، زنان مبارز، جوانان و حاشیهنشینان، همه و همه، نیروی عظیمی هستند که اگر به درستی سازماندهی شوند، هیچ قدرتی توان ایستادگی در برابرشان را نخواهد داشت. هر محله، هر کارخانه، هر دانشگاه و هر خیابان باید به سنگری برای مبارزه بدل شود.
در این شرایط پیشاانقلابی داشتن آمادگی امری حیاتی است؛ بدون سازماندهی مستقل طبقهی کارگر و نیروهای انقلابی، بار دیگر فرصتطلبان و سازشکاران سرنوشت مردم را به گروگان خواهند گرفت. انقلاب تنها زمانی به رهایی واقعی میانجامد که تودهها ابتکار عمل را به دست گیرند و اجازه ندهند که بقایای نظم کهنه، در لباسی جدید، سلطهی خود را بازتولید کنند.
این نبرد، نه برای تعویض نقابهای کهنه، بلکه برای برچیدن بساط تمامیت استبداد، استثمار و تبعیض است. این انقلاب، انقلاب فرودستان، زحمتکشان، معلمان، بازنشستگان، کارگران، زنان و جوانانی است که دیگر چیزی برای از دست دادن جز زنجیرهایشان ندارند. روزهای سرنوشتساز نزدیکاند و این بار، هیچ سازشی و هیچ معاملهای، مردم را از مسیر آزادی، برابری و عدالت بازنخواهد داشت.
.
دیدگاهها
متاسفانه نوشتار شما سرشار از شعار است، دقیقا مانند خیلی نوشتار های دیگر. چرا تا امروز شما در انجام رهنمودهای خود موفق نبوده اید؟ چه راهکارهایی را در پیش گرفته اید تا عدم موفقیت های پیشین را تبدیل به موفقیت کنید؟ آیا تنها اشکال از دیگران است؟ نقش شما در این عدم آمادگی چیست تا بار دیگر "فرصت طلبان و سازش کاران سرنوشت مردم را به گروگان" نگیرند. لطفا در مورد این سوالها توضیح دهید. ممنون
انتقاد شما محترم است، اما بحث بر سر این نیست که «انشانویسی» کنیم یا نه، بلکه بر سر این است که چگونه باید تجربهی تاریخی را به امروز پیوند بزنیم. انقلابها نه رویدادهایی تصادفی، بلکه نتیجهی فرایندهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسیاند. درس گرفتن از آنها به معنای درک همین فرایندهاست، نه صرفاً بازگویی تاریخ.
شما میگویید باید «طرحی نو درانداخت.» کاملاً درست است! اما این طرح نو بدون شناخت و تحلیل گذشته ممکن نیست. چطور میتوان آیندهای متفاوت ساخت اگر ندانیم چرا انقلاب ۵۷ به انحراف کشیده شد؟ چرا طبقهی کارگر و زحمتکشان که نیروی اصلی آن خیزش بودند، در نهایت قدرت را از دست دادند؟ آیا نباید از این شکست درس گرفت تا این بار، تودهها اجازه ندهند که انقلابشان دوباره به یغما برود؟
آنچه نوشته شده، یک بیانیه است، اما نه از جنس شعارهای پوچ. این یک تحلیل است که هم گذشته را بررسی میکند، هم شرایط امروز را میکاود، و هم به آینده نظر دارد. اگر به دنبال فرایندهای اجتماعی هستید، این فرایند دقیقاً همینجاست: زنجیرهای از مبارزات که بدون سازماندهی و آگاهی طبقاتی به پیروزی نهایی نخواهد رسید.
دوران شعارهای توخالی تمام شده، اما دوران تحلیل و مبارزه هنوز ادامه دارد.
درعجبم از اینکه اپوزیسیون چپ بویژه در خارج از کشور همچنان دم از کنار گذاشتن اختلافات و اتحاد میزند، بدون توجه به ای واقعیت که اگر تمامی اپوزیسیون چپ هم با هم متحد شوند، باز هم در داخل ایران آب از آب تکان نخواهد خورد. دوستان، مشکل عدم توانایی ما در سازماندهی توده هاست و نه اختلافات و عدم اتحاد. آن نیرویی که بتواند توده ها و زحمتکشان جامعه را سازماندهی کند، نیازی به اتحاد اپوزیسیون چپ خارج از کشور ندارد. بیایید بجای مساله اتحاد، روی مساله موانع ایجاد تشکلات کارگری و مردمی و چگونگی غلبه بر این موانع تمرکز کنیم.
در این شرایط که الترناتیو دموکراتیک وجود ندارد و نیروهای ملی و دموکراتیک چپ در اوج ضعف هستتد صحبت از انقلاب و پای گذاشتن در آن فقط جریانات راست افراطی و سلطنت طلب را که هم امکان مالی دارند و هم قدرت رسانه ای و حمایت بیگانه را تقویت خواهد کرد ، شعار دادن ساده است ولی واقعیت اینست که هر حرکت انقلابی در شرایط کنونی بدون رهبری و هژمونی جریانات دموکراتیک تنها به سود جریان برانداز و سلطنت طلب تمام خواهد شد، در این شرایط تنها میاوان بر مقاومت و نافرماتی مدنی تاکید کرد و تلاش ننمود که حکومت را به عقب رانده و او را وادار به تسلیم قدرت به مردم کرد در این شرایط نیروهای چپ و دموکراتیک بلید سعی کنند تشکیلات خود را در داخل ایران راه بیندازند تا بتوانند در شرلیط مقتضی هژمونی خود را اعمال کنند امروز شرایط برای حریانات دموکراتیک در دست زدن به انقلاب مهیا نیست و توهم بعضی شرایط را وخیم تر خواهد کرد
نوشتار شما بیشتر بیانیه است.
دوران انشانویسی تمام شده .باید طرحی نو درانداخت.
از انقلاب ها نمیتوان درس گرفت .
درس ها را از فرایند های اجتماعی باید گرفت.
افزودن دیدگاه جدید