امیر محمد خالقی، دانشجوی ۱۹ ساله رشته مدیریت کسب و کار دانشگاه تهران، در شامگاه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ در نزدیکی کوی دانشگاه تهران مورد حمله دو موتور سوار قرار گرفت. این حادثه در منطقه امیرآباد تهران، اتفاق افتاد. "زورگیران" برای سرقت کوله پشتی او، با چاقو به قلب اش ضربه زدند. وی به بیمارستان شریعتی منتقل شد و صبح روز بعد درگذشت.
این قتل در منطقه ای رخ داد که همواره شاهد سرقت و ناامنی بوده و دانشجویان بارها درباره آن به مسئولان دانشگاه هشدار داده بودند. اما نهادهای مسئول، بدون اتخاذ تدابیر امنیتی مؤثر، از جمله نظارت بر مسیرهای تردد دانشجویان و تأمین امکانات حفاظتی، شرایط را به حال خود رها کردند. در واقع، مسئولان دانشگاه با بی توجهی به هشدارهای مکرر، در این فاجعه که زورگیران در پناه سیاست حاکم آفریدند، سهیم هستند.
پدیدهی زورگیری در ایران صرفاً یک مشکل اجتماعی نیست، بازتاب سیاستی است که نه تنها اقتصاد را ویران و فقر را گسترده کردهاست، ناامنی را به عنوان ابزاری برای کنترل جامعه به کار میگیرد. همان طور که حکومت از لباس شخصیها و نیروهای خودسر برای سرکوب معترضان استفاده میکند، گسترش باندهای زورگیری نیز محصول مستقیم سیاستهایی است که بیثباتی و وحشت را در جامعه نهادینه میکنند. در چنین سیستمی خشونت غیررسمی به یک ابزار کارآمد تبدیل میشود. حکومت با ایجاد فضای بی اعتمادی و ترس، ابتدا ناامنی را افزایش می دهد، سپس خود را به عنوان تنها منبع "ثبات و امنیت" معرفی میکند.
"لباسشخصیها"، "زورگیران"، "نیروهای خودسر" در ظاهر پدیدههای متفاوت اند، اما در عمل، نقشی مشابه دارند: ایجاد وحشت، سرکوب خیزشهای اجتماعی و تقویت اقتدار حکومت. جامعهای که درگیر ناامنی خیابانی باشد، فرصت کمتری برای اعتراض سیاسی دارد. به همین دلیل، زورگیریهای خشن نه تنها مهار نمیشوند، بلکه در سایهی همین سیاست ها، رشد می کنند. به یاد داریم که حسین همدانی، فرمانده وقت لشکر ۲۷ محمد رسول الله، گفت که در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸، حدود پنج هزار نفر از «اشرار و اراذل» (که همین زورگیرها هستند) را شناسایی و در منازلشان کنترل کردند. وی اظهار داشت که این افراد را در قالب سه گردان سازماندهی کرده و از آن ها برای سرکوب اعتراضات استفاده کرده اند.
پس از قتل این دانشجو، انتظار میرفت که حداقل مدیران دانشگاه با شفافیت و مسئولیت پذیری عمل کنند، اما برعکس، واکنش آنها بیشتر در راستای کنترل دانشجویان بود تا پیگیری حقیقت. حسین سیمایی، وزیر علوم، دانشجویان را تهدید کرد که نباید خبر این جنایت بیرون برده و رسانهی شود و هشدار داد که در صورت افشای اطلاعات، "مماشات نخواهد شد." این واکنش نشان میدهد که اولویت اصلی دانشگاه نه امنیت دانشجویان، بلکه حفظ وجههی حکومت و جلوگیری از اعتراضات بودهاست.
امیرمحمد خالقی کشته شد، این قتل فقط یک واقعهی تلخ نیست، بلکه نشانهای از نتایج سیاست دیرینهی سرکوب است، سیاستی که دانشگاه را نه بهعنوان فضایی برای تفکر و آگاهی، محیطی برای گردش آزاد دانش، بلکه مکانی برای پرورش دانشجویان مطیع و گوش به فرمان میبیند. هر بار که صدای اعتراض بلند شده، حکومت با سرکوب، تهدید، و حذف خواسته است دانشگاه را به سکوت وادار کند.
آنچه امروز در دانشگاه های ایران اتفاق میافتد، ادامه ی همان روایتی است که سالها پیش، در ۱۸ تیر ۷۸، با حملهی وحشیانه ی لباس شخصیها به کوی دانشگاه رقم خورد. آن روزها نیز حکومت سعی کرد دانشگاه را خفه کند، اما مقاومت دانشجویان این واقعه را به یکی از نقاط عطف جنبش دانشجویی تبدیل کرد. امروز هم الگوی سرکوب تغییری نکردهاست. نیروهای امنیتی در نقش مأموران سرکوب، نیروهای خودسر در قامت ابزارهای خشن و مدیریت شده برای ایجاد ترس، لباس شخصیها در پوشش اوباش حکومتی، و مدیران دانشگاه در قامت همدستان قدرت ظاهر میشوند.
دانشگاه در تمام دورههای تاریخ معاصر ایران، یکی از اصلیترین کانون های مقاومت بودهاست. از نهضت ملی شدن نفت تا انقلاب ۵۷، از اعتراضات دهه ی ۷۰ تا خیزش های دههی ۹۰، دانشگاه همیشه نقشی کلیدی در حرکت های اجتماعی و سیاسی داشته است. دلیل ساده است. حکومتها میدانند که آگاهی، دشمن استبداد است، و دانشگاه کارخانه ی تولید آگاهی است.
جمهوری اسلامی سالها تلاش کردهاست دانشگاه را از جامعه جدا کند. سرکوب در محیط دانشگاه، بازداشت دانشجویان، بستن تشکل ها، و احضارهای امنیتی، همگی با این هدف انجام شده که دانشگاه ایزوله شود و اعتراضات دانشجویی هرگز به خیابان کشیده نشود. قتل امیرمحمد خالقی نباید فقط در بین دانشجویان مطرح باشد. اگر این جنایت در چارچوب یک اعتراض درون دانشگاهی باقی بماند، حکومت موفق شدهست که پیامدهای آن را کنترل کند. اما اگر این اعتراض به خیابان کشیده شود، اگر سایر اقشار جامعه از آن حمایت کنند، آنگاه این قتل میتواند به یک بحران سیاسی برای حکومت تبدیل شود.
ما بر این باوریم:
- حرکتهای دانشجویی نباید به واکنشهای احساسی و زودگذر محدود شود. تجربه نشان داده که حکومت میتواند اعتراضات کوچک و پراکنده را سرکوب کند، اما وقتی اعتراضات در سراسر کشور همزمان و سازمان یافته باشند، قدرت سرکوب کاهش مییابد.
- رژیم همیشه سعی کردهاست دانشگاه را از جامعه جدا کند، اما برای تأثیرگذاری بیشتر، اهمیت دارد دانشجویان بتوانند صدای خود را به خیابانها ببرند و با سایر گروه های معترض، مثل کارگران، معلمان، بازنشستگان، فعالان مناطق ملی و ... پیوند برقرار کنند.
- همان گونه که حکومت از انتشار خبر قتل امیرمحمد خالقی وحشت دارد، مهم است دانشجویان از تمام ظرفیت های رسانهای برای اطلاع رسانی، مستندسازی و پخش پیام استفاده کنند. اکنون هر دانشجو و هر شهروند با همین تلفن دستی خود قوی ترین رسانه مردمی را در اختیار دارد.
قتل امیرمحمد خالقی، مانند قتل های دیگری که در سال های گذشته رخ داده، نشانگر این است که این حکومت از مردم خود میترسد. حکومتی که برای تداوم قدرتش، نیاز به کشتن دارد، بقای آن دیگر طبیعی نیست. این سیستم در حال فروپاشی است، اما فروپاشی خود به خود اتفاق نمیافتد. این ما هستیم که باید راه رفتن آن را به زباله دانی تاریخ هموار کنیم.
دیدگاهها
انتقاد
افزودن دیدگاه جدید