رفتن به محتوای اصلی

مخالفت با خطر جنگ و درگیری نظامی! مذاکره‌ی فوری و بی قید و شرط!

مخالفت با خطر جنگ و درگیری نظامی! مذاکره‌ی فوری و بی قید و شرط!

تهدیدات ترامپ فقط بلوف نیست!

این واقعیت دارد که ترامپ نمی‌خواهد آمریکا درگیر جنگ‌های جاری در نقاطی از جهان شود. مشی تیم او با همه‌ی بی ثباتی‌هایش، جنگ نیست بلکه بازی اقتصادی است بر بستر صلح‌هایی شکننده. چنین شگردی، از منطق ناسیونالیسم محافظه کارانه‌ی «اول آمریکا» برمی‌خیزد که رفتن زیربار تلفات نظامی و مالی را به مصلحت نمی‌داند و بجای آن در پی سود تجاری از کانون‌های تنش‌زای بالقوه جنگی است. این سیاست، صلاح سرمایه‌ی آمریکایی را در فروش سلاح به متخاصم‌ها در هر جای جهان می‌بیند تا چرخ انحصارات تسلیحاتی آمریکا تندتر بچرخد. طبق این دکترین، آمریکای قدرتمند فقط از چنین طریقی می‌تواند بی تحمل هزینه‌ها‌ی اقتصادی و سیاسی نا لازم، پروارتر و قدرتمندتر شود.

البته اینکه چنین سیاستی‌ بتواند در دنیای کنونی درهم آمیخته از منافع و رقابت‌ها دوام آورد بیشتر خیال را می‌ماند. با اینهمه، ناممکن بودن آن به عنوان سیاستی مانا، مانع از قرار گرفتنش بر روی میز بیضی کاخ سفید نیست. ترامپ در پی اتمام جنگ روسیه – اوکراین است با قبول بخشی از خواست‌های پوتین، تضعیف اتحادیه‌ی اروپا و سودبری آمریکا از منابع غنی اوکراین. یکی دیگر از آزهای این بساز و بفروش را نیز باید در تملک جویی اقتصادی نوار مدیترانه‌ای غزه بر متن بحران فلسطین دید. او سودای سروری اورشلیم بر منطقه و گشاد کردن کیسه‌ی معاملۀ تسلیحاتی با شیوخ نفتی در سر دارد و پشتوانه‌‌‌ی این را هم، فضای تخاصم میان اسرائیل و جمهوری اسلامی و شبح تهران علیه اعراب می‌خواهد.   

در این میان تنها جایی که برای سیاست اجتناب از جنگ ترامپ یک پارانتز باز به حساب می‌آید، ایران دربند جمهوری اسلامی است. او با همه‌ی درافتادن‌های همزمان با بسیار‌ی از دنیا و گاه هم با تنه زدن به فانتزی، اما این آمادگی را نیز دارد که اگر زورش برای اِعمال تحمیل‌ بر چین، اروپا، مکزیک، کانادا و ... به نتیجه‌ی دلخواه نرسد، با دست زدن به تعدیل در امتیازخواهی‌، به معاملۀ بُرد – بُرد رو آورد. در مورد جمهوری اسلامی ولی چنین نیست، او اینجا فقط عقب نشینی سنگین طرف مقابل را می‌خواهد حتی اگر برای آن عملیات نظامی لازم آید. او به چیزی جز فتح در این موضوع نمی اندیشد، زیرا پیروزی‌ در این ضعیف‌ترین و منزوی‌ترین حلقه را نه تنها ممکن که قطعی می پندارد. برای جناب دونالد چهره نمایی در این زورآزمایی جنبه‌ی حیثیتی دارد و می‌خواهد آن را تاجرمابانه به داخل و خارج آمریکا بفروشد.

ترامپ گرچه پوکریستی است اهل بلوف تا حریف جابزند، اینجا اما آس برنده در دست دارد که نامه‌اش‌‌ به خامنه‌ای را دیکته‌وار می‌کند. نامه‌‌ای که در فرم، قرابتی با دعوت به مذاکره‌ی متعارف ندارد و درخواست تسلیم طرف مقابل است و بس. البته سیاست پشت تهدید او، نه لشکرکشی زمینی نئوکانی جرج بوش، بلکه نهایتاً یک عملیات نظامی هوایی ویرانگر، فلج کننده و برق آسا به مراکز استراتژیک سیاسی، نظامی و اقتصادی در ایران است. این نیز فقط و حتی در وهله‌ی دوم، چرا که مرحله‌ی اول آن تحریم حداکثری است تا رسیدن به نقطه‌ی جهانی «ماشه». اما تا آن زمان برنامه‌ی پیشا نظامی هم تعطیل نمی‌ماند و توسط سنتکوم و اسرائیل از پیش مهیا می‌شود؛ تدارکی که از هم اکنون شتاب هم گرفته است. بنابراین این اگر درست است که ایران از سال‌ها قبل نیز براثر ماجراجویی‌های جمهوری اسلامی رهایی از کابوس درگیری و جنگ نداشته، در عین حال هیچگاه هم به اندازه‌ی لحظه‌ی کنونی در آستانه‌ی سقوط به این مغاک نبوده است. 

مسئول رسیدن به این وضع خطرناک، جمهوری اسلامی است.

این، همانا جمهوری اسلامی به رهبری خامنه‌ای است که ایران را به چنین نقطه‌ی بسیار نگران کننده‌ای رسانده است. سیاست‌های تعرضی و مداخله‌جویانه‌ی آن در منطقه و حتی در جاهایی از جهان بود که باعث شد ایران در چنین وضعیت آچمزی قرار گیرد. اکنون دیگر اعتراف معترضانه به شکست مشی ماجراجویانه‌ی نظام در رابطه با استراتژی «عمق استراتژیک»، «هلال شیعی» و جنگ های نیابتی بر متن هیستری آمریکاستیزی و نابودی اسرائیل، از بطن و متن خود پایگاه آنست که هر روز هم با صدایی بلندتر به گوش می‌رسد. این، خود پایوران حکومتی‌اند که بر کوس رسوایی مشی سراسر بن بست نظام  می‌کوبند و با پرسشگری‌ها نسبت به راه رفته توسط نظام، گوش فلک را کر می‌کند.

اُس و اساس این قصه‌ی شوم ۴۶ ساله‌، قصه‌ی ایران فدای جمهوری اسلامی، بقدری روشن است که هیچ هم لازم نیست بازخوانی‌‌اش از کاخ سفید شروع شود. همین آخرین برخورد خامنه‌ای با موضوع مذاکره که در خطابه خوانی مرسوم ماه رمضانی‌‌اش برای هر دست اندرکار نظام ولایی اعم از محبوب و مغضوب و نیمه مغضوب به عنوان اعلام «وحدت صفوف» در برابر تهدیدات ترامپ به نمایش درآمد، گویای کُنه قضیه است. او که 3 هفته پیش وعظ کرده بود که مذاکره با آمریکا «عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه» نیست، اینبار در تکمیل همان فرمایش گفت: دعوت آنها به مذاکره‌ «برای تحکم است»! این موضع‌گیری که نوعی جواب به نامه ترامپ بود در حالی بر زبان رانده ‌شد که جمهوری اسلامی  نامه‌ی چهار روز پیش ترامپ را حتی اعلام وصول نکرد. عراقچی وزیر خارجه ولایت با عمل به منویات «آقا»، به انکار وجود چنین نامه‌ای برآمد تا ژست نظام‌ چنین جلوه کند که حتی حاضر به دریافت نامه از ترامپ نیست.

برخورد از این دست با امر مذاکره، از خرید زمان برای راه حل دیپلماتیک فراتر می‌رود. این، علناً فرار از مذاکره و سوزاندن آخرین فرصت‌ها برای جلوگیری از حمله به امکانات زیربنایی کشور و آوار شدن بار فاجعه بر دوش مردمان این سرزمین است. بمبارانی که اگر صورت گیرد، دود کشنده‌‌اش بیش از همه به چشم توده‌های زحمتکشی خواهد رفت که هم اکنون نیز کمرشان زیر سنگینی تورم و گرانی خم شده است. سیاه شدن آسمان کشور با پروازهای پیشرفته‌ترین بمب اندازها و موشک‌‌‌زن‌ها و پهپادهای فوق کشنده، زمین را خونین و ویران خواهد کرد و با آلوده کردن بسیار خطرناک محیط زیست، به سلامت امروزی‌ها و آیندگان شدیداً آسیب خواهد رساند. تنها راه جلوگیری از چنین دهشتی، رفتن پای مذاکره است بی هیچ قید و شرطی. 

این البته جای سئوال است که آیا جمهوری اسلامی دچار جنون انتحار شده یا وعده‌هایی گرفته که به آنها دل خوش دارد؟ چند روز پیش بود که اعلام شد به این زودی مانوور مشترکی با روسیه و چین در آب‌های دریای عمان صورت خواهد گرفت. این خیالات خامنه‌ای و جمهوری اسلامی اما، چه چیزی می‌تواند باشد جز ادامه‌ی همان توهمات تاکنونی بارها شکست خورده‌؟ این توهمات، فقط و فقط ادامه‌ی دیوانگی‌هاست به قیمت بدبختی بیشتر کشور. جمهوری اسلامی علیرغم ترس از جنگ، با رد مذاکره عملاً به استقبال از جنگ می‌رود.

اما حتی اگر تخاصم با آمریکا به درگیری نظامی و جنگ نکشد و فعلاً فقط در مدار تحریم‌ حداکثری فعال شود، بازنده باز هم مردم ایران‌اند. جمهوری اسلامی قماربازی است داو آن از جیب مردم و ملت، باختش به هزینه‌ی داروندار کشور، و ریسک‌اش به بهای هستی‌سوزی امروز و فردای این آب و خاک. هم اکنون و به تصریح خود دست اندرکاران حکومتی، اقتصاد کشور در آستانه‌ی از دست دادن آخرین تاب آوری‌هایش قرار دارد و اگر گلوگاه‌های صدور قاچاقی نفت و ورود متقابل پول و کالای موجود تنگ تر شوند، اقتصاد  کشور زمینگیرتر و مردم فقیرتر خواهند شد. آری، عدم مذاکره و حتی تاخیر در آن، از شکل بازی دیپلماتیک برای کسب موقعیت بهتر در امر مذاکره خارج شده و آشکارا جنبه‌ی شلیک مستقیم تیر بر قلب مردم و کشور به خود گرفته است.

جنگ احتمالی، ذره‌ای هم وظیفه‌ی دفاع ملی در خود ندارد.  

در این وضعیت که هر دو سوی مسئله و هر یک نیز از جهات مختلف مظهر شر و عامل تباهی هستند، واقعاً چه باید گفت و کدام سیاست را پیشه کرد؟ گرچه با پیچیدگی‌ها روبرو هستیم، اما به اتکای تاریخ طی شده و شناخت کافی از ماهیت هر دو طرف و سیاست‌های آنها، پاسخ چندان هم دشوار نیست. لذا هرگونه پیچاندن موضوع به بهانه‌ی بغرنجی وضعیت، نهایتاً به چیزی جز سوگیری به سود یکی از دو طرف یعنی ترامپ و خامنه‌ای منجر نخواهد شد. 

هم از اینرو می‌باید که با صدای بلند اعلام داشت: مذاکره همین حالا و نیز بی هیچ پیش شرطی. رد مذاکره و حتی تعویق آن به هر بهانه، موضعی است ضد مردم و علیه مصالح ملی کشور. حتی بی هیچ لکنت زبان و با جسارت اخلاقی باید گفت که خواست توقف بی درنگ برنامه‌ی هسته‌ای نظام از سوی شیطان هم که باشد، بطور عینی نه تنها در تضاد با منافع مردم ایران نیست بلکه همسو با آن هم است. زیرا این بلندپروازی پر هزینه و فوق خطر، برنامه‌ای است نه تنها سئوال برانگیز بلکه از روی نشانه‌ی دمب روباه  کاملاً هم خطرناک. جدا از نیات پلید ترامپیسم در جهان، دغدغه نسبت به رسیدن جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای را باید موضوعی جهانی و منطقه‌ای دانست. هسته‌ای شدن ایران در وجه تسلیحاتی، بهیچوجه در ایران متوقف نمی‌ماند و هیچ قدرت منطقه‌ای نیز از هر نظر در موقعیتی بهتر نسبت به ایران، دست روی دست نخواهد گذاشت. آن نیز دست اندرکار تهیه‌ی سلاح هسته‌ای خواهد شد و خاورمیانه، بدل به انبار بمب اتمی‌ خواهد گردید. جنگ اتمی هم لازم نیست، انتشار تشعشعات آن خود برای کشتار و معلول کردن انسان‌ها کفایت می‌کند. هم از اینرو، آن ایرانی که چشم بر چنین حقایق تلخی ببندد، نه تنها ستم بر ایران می‌کند که با بشریت در می‌افتد. 

ایران ما نیاز به غنی سازی ۶۰ درصدی اورانیوم ندارد؛ پروژه‌ای که، تا رسیدن به فاصله‌ی بسیار اندک تا توان ساختن بمب اتمی جلو آمده است و آن هم در کشوری که، صنعت موشک بالستیکی‌اش به بهای ورشکستگی بخش مهمی از تولید غیرتسلیحاتی، پیشرفت‌های شگرف داشته است. مسئله اینست، وگرنه کسی نمی‌تواند با برخورداری ایران از توان غنی سازی اورانیوم در حد مصارف پزشکی و کشاورزی مخالفت کند. همانگونه که کسی هم نمی‌تواند کشور ما را از رفع نیازهای دفاعی متعارف باز بدارد. بنابراین آغاز مذاکره بر سر برنامه‌ی هسته‌ای، جای اما و اگر ندارد.

هم ترامپ و هم خامنه‌ای خوب می‌دانند که جمهوری اسلامی دیگر آن موقعیت نقش آفرینی تا یک سال پیش را که در منطقه داشت، از دست داده است. اینکه جمهوری اسلامی می‌باید در ماجراآفرینی‌هایش مهار شود جای کمترین تردید نیست، اکنون اما اصل مسئله در مذاکرات همانا کنترل تضمینی برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی است. مسئله، سیاست «انرژی هسته‌ای حق مسلم ما است» در معنای به اصطلاح « توان بازدارنگی» این نظام! همانی که این اواخر حتی مقاماتی چند از آن، چه در کسوت سیاست و چه در یونیفورم نظامی، با عبور از تعارف فتواگونه‌ی خامنه‌ای مبنی بر حرام بودن سلاح هسته‌ای و مسلماً نیز به اشارت رهبرشان، با نشان دادن دُم خروس اشکارا دَم از لزوم تجهیز جمهوری اسلامی به قدرت بازدارندگی زدند و حتی در مواردی به شکلی تحریک آمیز اعلام کردند که ایران به این نقطه هم رسیده‌ است!

پس حق است گفته شود که در این برهه‌ی حساس سیاسی، هر جریان و فردی که بخواهد با راس نظام در بارگذاری این یا آن ملاحظه و تبصره بر لزوم شروع بی درنگ و بدون قید مذاکرات همراهی کند، مسئول و پاسخگوی هر پیامد ناشی از عدم مذاکره و تعویق مذاکرات است. آنانی هم که بجای مذاکره، بر اِعمال تحریم حداکثری و برخی‌هایشان حتی «یکسره کردن کار» بجای مذاکره و توافق پای می‌فشارند، علیه مردم ایران عمل می‌کنند. در چنین مقطعی باید قاطعانه و پیگیرانه با درگیری نظامی و جنگ از همین حالا مخالفت کرد و این مخالفت را حتی در حین آن ادامه داد هرگاه که آغاز به گر گرفتن بگذارد. مردم دوستی و ایران دوستی در مخالفت و مبارزه با جنگ نمود می‌پذیرد و نه در همصدایی با ناسیونالیسم کاذب ولایت فقیه و یا  کف زدن به آتش بازی ترامپی و ناتان یاهویی.

بهزاد کریمی  ۲۰ اسفند۱۴۰۳ برابر با۱۰ مارس۲۰۲۵   
 
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید