« ۹ ماه مه»، ۸۰ ساله شد. روزی که، سرباز شوروی بر بالای رایشتاگ پرچم فتح برافراشت و بشریت شر فاشیسم را پشت سر گذاشت. جنگی خانمانسوز و ویرانگر، که دهها میلیون مجروح و معلول برجای نهاد، جان ۴۵ میلیون انسان را گرفت، انبوههای از دسترنجها در آن دود شد، تولیدی عظیمی از دنیا به فنا رفت و صنعت اسلحه بر بستر بالاترین سطح رقابت هیستریک نظامی در تاریخ به بمب اتمی دست یافت. گرچه هیتلر جنگافروز، اعترافنامهی شکست مشی «آلمان برتر از همه» را در ۳۰ آوریل و با کشتن خود امضاء کرد، جهان اما در روز تاریخی ۹ مه بود که نفس به راحتی کشید.
قدرت جهنمی نازیسم اگرچه در ۱۸ ماه آخر عمر خود متحمل چندین ضربهی سهمگین از فرزندان جهان غرب در چند نقطه از جبهههای جنگ از شمال آفریقا تا نرماندی فرانسه و آردنه بلژیک شده بود، اما آنچه ورماخت را زمینگیر کرد و سرنوشت نهایی جنگ را رقم زد دو نبرد حماسی «استالینگراد» (ولگاگراد) و «لنینگراد» (پترزبورگ) بود. حقیقتی که، قدرتهای غربی هرگز آن را برنتابیده و در ۸۰ سال گذشته بویژه در برههی «جنگ سرد» کوشیدند از نقش واقعی مردمان شوروی در پیروزی متفقین بر متحدین به محوریت نازیسم بکاهند تا خود کلیددار فتح جنگ جهانی جلوه کنند.
تاریخ واقعی اما با روایات دلخواسته عوض نمیشود؛ از ۴۵ میلیون تلفات جنگ، ۲۷ میلیون تن آن شهروند شوروی بود. جانبازی بزرگ ابعادی که گرچه برای پاسداری از خانه و کاشانه بود، اما تا رسیدن سرباز شوروی به « ۹ مه» ادامه یافت و به نجات جهان از شر فاشیسم راهبرد. دفاعی ملی و فراگیر، که مسلماً وعدهی آرمانشهر سوسیالیستی و قاطعیت شخص استالین در بسیج نیرو به جبهه نقش داشت، موتور اصلی اما قاطبهی ملتی بود که حافظهی تاریخیاش با بیاد آوردن شکست ناپلئون به سال ۱۸۱۴ در سرمای مسکو بیدار شد تا از دل و جان درگیر جنگی میهنی برای بقای خود بشود.
کارزار همچنان متداوم غرب تا همین امروز در نوشتن سهم اصلی پیروزی علیه هیتلر، اکنون اما شکل پروژهی سیاسی فعال به خود گرفته که در مرکز آن، کوچکشماری قهرمانیهایی ملت روس در دفاع تاریخی از سرزمینش قرار دارد. در واقع، غرب انتقام خود از ناسیونالیسم مهاجم روسیهی پوتینی به اوکراین را از دفاع جانانهی آن زمان مردم شوروی در برابر هیتلر متجاوز میگیرد. این، ستمی است بر ملت روس چه از سوی غرب در تقلیلگرایی مقام تاریخی آن در آن جنگ جهانی و چه سوء استفادهی ناسیونالیستی پوتین از دفاع غروربرانگیز آن زمان برای تجاوز در این زمان.
موضوع اما وجه دیگری هم دارد که به اعتبار روندی بودن و فراگیریاش قابل تامل تر هم است؛ این وجه، قدرتگیری دیگربار گرایشهای نوع فاشیستی در کانونهای مهمی از جهان و مخصوصاً آمریکاست. رشد راست پوپولیستی با روحیه خودبرتربینی بر هر دیگری، قرابت چشمگیری با جوهرهی تز «آلمان برتر از همه» دارد. نه این تصادفی است که راست افراطی از هر پیروزی همنوع خود در کشورهای دیگر به وجد میآید و نه احیای نمادها و رفتارهای نازیستی و فاشیستی ناظر بر «اول من» امروزی جای شگفتی دارد. اینها علیرغم هر خودویژگی، کلاً اما از یک جنساند.
نزد این طیف برای اینکه« ۹ ماه مه» از شناسهی اصلی خود یعنی از سنگر بودگیاش علیه فاشیسم تهی گردد، اول باید آن را به نفع ناسیونالیسم خودی مصادره کرد. این نیز زمانی امکان مییابد که این روز ضد فاشیستی با برتری نقش راست در تحقق آن جا افتد. فقط آنگاه است که می توان « ۹ مه» را از روزی که شایستگی تاریخیاش به نقطه چرخش بودنش است به سالروزی همانند سالروزهای دیگر فروکاست! تبدیل« ۹ مه» به یک پیروزی نظامی مثل فتوحاتی دیگر در تاریخ، برای ایناست که «هایل هیتلر»های کنونی همانند ترامپ و دوروبر او آن را در خدمت فتح «اول آمریکا» قرار دهند.
تاکتیکهای متخذه چه از پیش و چه اکنونی راست افراطی دگرستیز و خودمحور را لازم است در زنجیرهوار بودنشان شناخت تا بتوان برنامههای آن برای تقویت و تثبیت فاشیسم امروزین را خنثی کرد. در این تردید نیست که شکلگیری این پدیده را همچنان میباید در وجه بنیادینش با اقتصاد سیاسی به توضیح برآمد و در تحمیل جهانی سازی پر پیامد بر فرایند ناگزیر جهانی شدن جستجو کرد. اما از نقش عوامل ارتجاعی و استبدادی روبنایی در رو آمدن راست افراطی هم نباید غافل ماند. اهمیت در نظر گرفتن این وجه از آن روست که مبارزه با راست افراطی نیاز به برخورد چند سویه دارد.
زمانی استالین فاشیسم را شکل عریان سرمایه داری تعریف کرد و عروج هیتلر، موسولینی و فرانکو را تقلیلگرایانه در فعل و انفعالات زیربنای سرمایه داری و حرص و آز ها برای باز تقسیم جهان بین امپریالیستها توضیح داد؛ حال آنکه نازیسم و فاشیسم از رشته کارکردهای روبنایی هم برخوردار بود که مستقیماً با دینامیسم سرمایه توضیح نمیپذیرفت. عملکردهایی که، قسماً میراث تاریخ خاص کشورها بودند و از جمله ستیزندگی هنوز فعال ناسیونالیسم دولت – ملت و یا نفرت آنتی سمیتیستی و سنتگرایی مبتنی بر «خانواده مقدس» در برابر لیبرالیسم و دمکراتیسم نوجو و سنت شکن.
در سالروز« ۹ ماه مه» تماس با چنین جهاتی از این روست تا آن را روزی جهانی با معنای تاریخی همچون نقطه عطف بشناسیم و بشناسانیم. رخدادی که نباید گذاشت محتوی از دست دهد. رشد تفکر «اول من» در جهان و به ویژه در غرب و خطرناک تر از هر جا در آمریکا علیه جهانی شدن دمکراتیک، میدان یابی برنامهها و شعارهای ناظر بر رد مهاجرپذیری و درافتادن با خارجی و چپ ستیزی فزاینده، یادآور واقعیتهای تلخ دههی سی میلادی در اروپا و مخصوصاً آلمان و ایتالیا و ژاپن آسیای خاوری است که چون به موقع سد نشدند، تنوره کشی هیولای جنگ جهانی در ۱۹۳۹ به غوغا برآمد.
جهان کنونی متاسفانه نه با رقابت میان دمکراسی حداکثری و محافظه کاری بلکه فعلاً با تعرضات نوع فاشیستی به دمکراسی حداقلی مواجه است. متعرضهایی که حتی لیبرالیسم سرمایه داری را هم تحمل نمیکنند. اما جهان آشوب زدهی کنونی گرچه در ظرفیتهای دمکراتیک، ترقی خواهی و جهان گراییاش دچار توقف و گسیختگی است، اما محکوم به تسلیم در برابر افکار فاشیستی رو به رشدی نیست که هر روز جنبهی نهادی به خود میگیرند. این ظرفیت بزرگ، باید به فعلیت برسد و میتواند هم برسد. ترامپیسم و همانندهایش، نه سرنوشت مقدر و مانای این جهان که پس راندنیاند.
هم از اینرو « ۹ ماه مه» را نباید یک فرمال تاریخی دانست و نباید اجازه داد به سالروزی با معنای جعلی ناسیونالیستی در راستای «اول من» استحاله بیابد.« ۹ ماه مه» نماد به زیر کشیدن پرچم نازیسم و فاشیسم بود. این سالروز را در به روز بودنش باید گرامی و بزرگ داشت. آن را در سنگر بودنش علیه نژادپرستی، برتری جویی، آدمکشی و جنگ افروزی به جشن نشست.« ۹ ماه مه» نوید از آرزویی میداد تا هیچ ارادهی پلید و هیچ منفعت کثیفی نتواند کوره آدم سوزی برای کشتار ۶ میلیون انسان برپا کند و دیگر جنگی راه نیفتد تا جان میلیونها را فرو بلعد و خساراتی بزرگ به بشریت زند.
بهزاد کریمی ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۸ ماه مه ۲۰۲۵
افزودن دیدگاه جدید