اواخر بهمن ماه سال گذشته، طرفداران ذوب در پهلویسم آقای رضا پهلوی طی همایشی نمایشی در مونیخ آلمان، به شاهزادهشان تشهی آتشه«وکالت» دادند تا پذیرای «رهبری» دورهی گذار شود. او نیز طبق برنامهریزی از قبل قبول کرد که «وکیل ملت» شود و آنگاه مشاوراناش، این پذیرش را فازی نوین در انقلاب ملی ایران اعلام داشتند.
ادامۀ این همایش اما اوایل مرداد امسال با نام «مونیخ 2» انجام گرفت و باز در این شهر تکرار شد. اینبار البته با عناصر تازه بروز یافته که از خود به تماشا گذاشت. نوشتار حاضر ضمن درنگ بر خودویژگیهای «مونیخ 2»، با این ارزیابی که «مونیخ»ها فرایندی واحد و رو به تکوین در مسیری پیوستهاند، بر اینهمانی این دو همایش تاکید دارد.
در رابطه با «مونیخ 1» طی نوشتار به تاریخ اول اسفند 1393 زیر عنوان «در مونیخ چه گذشت؟» این گزاره را آورده بودم: «رکن اصلی سیاست عمده طیف سلطنت برای بازگشت به قدرت، تحولاتی است که در آمریکا و غرب میگذرد... مشیای که سوخت خود را اساساً از قدرتنماییهای خارجی میگیرد. از زمان قطعی شدن امر انتقال مقام ریاست بر کاخ سفید آمریکا به ترامپ، دور تازهای از تحرکات در طیف پهلوی پرستان روآمده و شوق آنان را برانگیخته است.»
«مونیخ 2» که فقط یک ماه پس از «جنگ دوازده روزه» برگزار گردید، مصداق صریح همین گُزاره از کار درآمد: نتانیاهوها ناجی ایران! گرچه رویای بادکنکی « قیام و سرنگونی» در اثر بمباران و پهپاد باران اسرائیل و عملیات چند ساعتهی جنگندههای آمریکا با قطع ناگهانی جنگ ترکید، اما خوابدیدنهای این طیف در رابطه با «قدرتنماییهای خارجی» در آسمان ایران تعبیر شد و قند در دل آنها آب کرد.
روانشناسی حاکم بر فضای «مونیخ 2» ولو که نه رونما در سخنرانیها، اما کلاً چشم دوختنها بود به عملیات مجدد اسرائیل و «تحولات در آمریکا و غرب» بمثابهی «رکن اصلی سیاست عمده طیف سلطنت برای بازگشت به قدرت». درست گفتهاند که حرف راست را از بچه باید شنید، اینجا هم روانشناسی نجات از خارج در این طیف در سخنانی تنی چند از سر شوق آمدههای این همایش به گوش رسید که از تهاجم اسرائیل و تکرار آن استقبال و ابراز رضایت کردند.
در نوشتار «مونیخ چه گذشت؟» با اشاره به مفاد پیام آقای رضا پهلوی نوشته بودم که سخنانی «سیاست مدارانهتر و پختهتر از هر وقت دیگر از او دیده و شنیده شد و پختگی هم البته صرفاً در معنای سیاست بازانهی آن» و افزودم: «او در پیام از طرفدارانش خواست وی را فقط رهبر دورهی گذار تلقی کنند... و طرفداران خود را هم اکثریت ملت خواهان گذار از جمهوری اسلامی وانمود کرد تا خود را برگزیدهی ملت علیه جمهوری اسلامی بشناساند». به این ترتیب اگر آقای پهلوی در «مونیخ 1» فقط «وکالت» پذیرفت تا «رهبر»یت خودخواندهاش را مشروعیت بخشد، در «مونیخ 2» اما «وکالت» برای ِاعمال قدرت «رهبری» فقط هم در عرض شش ماه به سطح اقتدار «پدر ملت»ی ارتقاء یافت!
آقای پهلوی در پیام این یکی مونیخ - «مونیخ 2» - از نظر به کارگیری ترمهای دمکراسی، حق همگانی، حق تعیین سرنوشت و پلورالیسم و ... بسی هم سیاستمدارانهتر و پختهتر از پیام «مونیخ 1» سخن گفت، اما فقط برای آنکه حرف اصلی خود مبنی بر «پدر ملت» بودن را جا بیندازد. مشاوران او مسلماً این را میفهمند که رهبری سیاسی انتقالی میتواند جمعی و شورایی هم باشد، اما چون اصل تقسیم ناپذیری پادشاهی نباید مخدوش شود لقب «پدر» برای شاهزادهشان میسازند. حرف خاص پیام «مونیخ 2»، همین «پدر ملت» شدن آقای پهلوی بود که در همایش به شکل نمادین، در پابوسی یکی از بندگان به تماشا درآمد و با مجیزگوییهای سوزناک از وی و شعارهای جاوید شاه مکرر شد.
این تاکتیک، تکوین آن دعوتی بود که آقای پهلوی از همگان برای سوار شدن بر قطار «جرج تاون» کرد، اگرچه هستهی اصلی همین نیروی «مونیخ»، با به طغیان برخاستن علیه منشور «جرج تاون» بر او فشار آورد تا زیر میز بازی شراکتی بزند و قطار را در همان سفر چندروزهاش متوقف کند. تراشیدن لقب «پدر» در «مونیخ 2» برای این رهبر وکالتی، دستاورد آنهایی است که شاهزادهشان را از افتادن در «دامگه» هرگونه شراکت سیاسی برابر حقوق با دیگر جریانات در اپوزیسیون برحذر داشتند. هم از اینرو، «پدر ملت» تاکتیک نیست، یک استراتژی است که بنا به آن پادشاه نه فقط سَروری طرفدارانش را دارد، بلکه باید نماد اقتدار شناخته شود و شریک در هیچ سطحی بر ندارد.
در نوشتار مربوط به «مونیخ 1» نوشته بودم که: «به این گردهمایی فقط آن دستجاتی و محافلی از طیف سلطنت زیر عناوین رنگارنگ دعوت شده بودند که مشخصهی اصلیشان نه فقط پرستش پهلوی بلکه بیگانگی مطلقی است که نسبت به اصل مشروطیت دارند و خصومتی که، با هر غیر خود میورزند.» از خودویژگیهای «مونیخ 2» اما یکی هم این بود که «مشروطهطلبان» نیز در زمره مدعوین قرار گرفتند، چرا که حالا دیگر پهلویسم اقتدارگرا میخ خود بر روند را کوبیده است و بی هراس از چالش بر سر نوع سلطنت، در کار جذب نیروست. در «مونیخ 2» حتی از تعدادی هم پذیرایی شد که تاریخاً تعلق به برتری ساختار جمهوری بر سلطنتی دارند، چون وقت پُرکردن جیب از طرفداران است.
این ظاهراً تنوع و تکثر اما، هیچ قرابتی با پلورالیسم سیاسی برابر حقوق ندارد و تجمیع دمکراتیک شمرده نمیشود. این، ولو با هر «مرزبندی» تازهواردین با انحصارطلبی و همچنین با این هشداردهیهای آنان که دیگرانی هم هستند، نهایتا اما جز رفتن زیر همان چتر سیاسی «وکالت»دهی در «مونیخ 1» چیز دیگری نیست. این، جمعشدن حول محور «پدر ملت» است که حالا وسوسهاش به عنوان تنها شانس ممکن برای اتحاد ملی وجود «تازه واردین» را در تسخیر خود دارد. این، نه همه با هم دمکراتیک، بلکه تکرار «همه با من» نوع شاهی علیه «همه با من» نوع ولایی است.
طی نوشتار «در مونیخ چه گذشت؟»، آنجایی که خواستم روحیهی انحصارطلبی نهفته در این برآمد آقای پهلوی را نشان دهم، نوشتم که:«هیچ هم تصادفی نیست که او در رابطه با زندانیان سیاسی دست به گزینش میزند. این، جزیی از استراتژی برای به قدرترساندن سلطنت است و سلطنت خودش.» همین رویکرد در «مونیخ 2» اما تا سطح سیاستورزی فراروئید و خود را در سطح تعیین سیاست به نمایش گذاشت. آنجا که در این همایش و نوشتارهای پسا این گردهمایی، مخالفتهای سیاسی بیشتر علیه پیشنهاد رفراندوم مهندس موسوی سمت گرفت.
سکوت خاص سخنران اصلی و دیگر سخنرانان در مورد بیانیهی 17 نفره - بیانیه در دفاع از رفراندوم برای مجلس موسسان قانون اساسی زیر نظارت سازمان ملل متحد - بیش از آنکه مبین رادیکالیسم آنها در موضع براندازی جمهوری اسلامی باشد، مخالفت است با هر رقیب واقعی و فرضی آقای رضا پهلوی و سلطنت در روند مبارزهی ملی برای برکناری جمهوری اسلامی. طیف گردآمده زیر پرچم «پدر ملت»، دانسته یا نادانسته گام در خلع ارادهی مستقل از خود به سود تثبیت رهبری فردی و انحصاری ایشان نهاده و آگاه یا ناآگاه به استقرار اقتدار جای اقتدار خدمت میکند.
در «مونیخ 2» هم برنامهی اجرایی برای دورهی بلافاصله پس از جمهوری اسلامی ارایه شد و هم طرحی برای فرایند شکلدهی به نظام تازه. اینها اما نه در شکل پیشنهاد به دیگر نیروها تا از طریق گفتگو و تفاهمات در خدمت طرحهای ضرور مشترک قرار بگیرند، بلکه مانیفستی ساخته و پرداختهی پیشاپیش مشاوران شاهزاده با چینشی خود خواسته که برای بیعت همگان با صاحب آنها حاضر و آماده شدهاند. به این طرحها اول باید ملحق شد تا بشود بر سرش بحث کرد!
«مونیخ 2» شرایط سیاسی برای به قدرت رسیدن شاهزاده از نظر اوضاع جهانی و منطقه را مساعد یافته است و این چنین وانمود میکند که بالفعل و بالقوه اکثریت مردم برای نجات از فلاکت کنونی را با خود دارد تا به کمک خارج کار یکسره شود . «مونیخ 2» خود را در موقعیت پاریس « زیر درخت سیب نوفل لوشاتو» مینمایاند تا جذبه تولید نماید و جذب نیرو کند. این، همان یک رهبر – تک رهبر است زیر عَلَمِ وداع با ایران 57 برای برگشت به قبل از 57.
حال آنکه ایران برای رهایی از جمهوری اسلامی، به پشتوانهی نگاه انتقادی به تجربهی 57، فرارفتن از ایران پسا 57 را نیاز دارد. این احساس نیاز و ادراک سیاسی مبتنی بر آن، از نیرویی عظیم در جامعهی امروز ایران برخوردار است. نیرویی گرچه هنوز پراکنده و نامنسجم اما بسی نیرومند، که خیزش «زن – زندگی – آزادی» برجستهترین مظهر تاکنونی آن بوده و مسلماً در طراز بالاتری تکرار خواهد شد. تکلیف مردم ایران با جمهوری اسلامی در چنین روندی رقم خواهد خورد نه در «وکالت» دادنهای نمایشی و خود را در «پدر ملت» نامیدنها.
هماهنگی ملی علیه جمهوری اسلامی با مظروف سکولار دمکراسی، ظرف سکولار دمکراسی لازم دارد و نه «همه با من» به «رهبری» یک فرد در جامهی «پدر ملت» و «وکیل» ملت دانستن خود به اتکای ناجی خارجی. هماهنگی ملی که نماد واقعی کثرت در وحدت باشد، نیازمند تشکلیابی متنوعات است. فقط این هماهنگی میتواند اتحادهای پایدار در دل بپرورد. «مونیخ 2»، نه پیشرفت در راستای دمکراتیزاسیون مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی و پایان دادن به آن، بلکه خدشه بر این روند است؛ نه در خدمت تجمیع نیرو که باعث صفآراییهای آسیب زننده و منجر به تفرقه است.
بهزاد کریمی 9 مرداد 1404 برابر با 31 ژوئیه 2025
افزودن دیدگاه جدید