رفتن به محتوای اصلی

زنان له و علیه جنبش ملی شدن صنعت نفت

زنان له و علیه جنبش ملی شدن صنعت نفت

سیمین کاظمی/ جامعه‌شناس و پژوهشگر مسائل زنان

 

دو ویژگیِ تاریخ‌نگاری، نقش زنان را نامرئی کرده و بررسی جایگاه آنان در تحولات اجتماعی را دشوار کرده است: نخست اینکه تاریخ، تاریخی مذکر است؛ یعنی عمدتاً درباره مردان، برای مردان و به دست مردان نوشته شده یا روایت شده است؛ و دوم، تمرکز تاریخ بر شخصیت‌ها و نخبگان است و از آنجا که زنان در شمار شخصیت‌های سیاسی نبوده‌اند، بنابراین بازخوانی تاریخی و اجتماعی وضعیت و نقش زنان به‌عنوان نیمی از جامعه، کاری دشوار است و نه با خواندن صرف تاریخ، بلکه تنها از طریق پژوهش دقیق در تاریخ امکان‌پذیر است.

رؤیت‌پذیری زنان در سه بزنگاه تاریخی معاصر -انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب ۱۳۵۷- وضعیت یکسانی نداشته است. در انقلاب مشروطه، نقش زنان روشن، برجسته و مشهود بود، درحالی‌که در دو رویداد متأخرتر (ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷) با وجود تقدم زمانی، حضور زنان کم‌رنگ‌تر به ثبت رسیده است. این تفاوت را می‌توان چنین تبیین کرد: به نظر می‌رسد در انقلاب‌ها و جنبش‌هایی با یک رهبری کاریزماتیک مردانه، جایگاه توده‌های مردم و به‌ویژه زنان تحت ‌الشعاع چهره رهبر و آرمان‌های بزرگی مانند مبارزه با امپریالیسم قرار گرفته است، اما در انقلاب مشروطه که فاقد یک رهبری واحد و شخصیت کاریزماتیک بود و گروهی از روشنفکران و سیاستمداران آن را هدایت می‌کردند، نقش زنان بیشتر به چشم می‌آید. این الگو در اعتراضات اخیر ایران نیز تکرار شده و باز هم نقش زنان برجسته‌تر و بیشتر مورد توجه است

 

با وجود دشواری‌های بررسی نقش زنان در بزنگاه‌های تاریخی، پژوهش‌های تاریخی نشان می‌دهد زنان در فاصله ملی شدن نفت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فعال بوده‌اند و برخلاف تصور رایج، نه‌تنها خانه‌نشین نبوده‌اند، بلکه به وقایع پیرامون خود بی‌اعتنا نبوده‌اند. برای واکاوی این دوره، لازم است ابتدا وضعیت کلی زنان در سال‌های پیش از این رویدادها مشخص شود.

وضعیت زنان در دوره ملی شدن نفت

هم‌زمان با انقلاب مشروطه جنبش زنان شکل گرفت و روشنفکران آن دوره ضرورت تغییر و تحول در وضعیت زنان را مطرح کردند. زنان خواسته‌هایی مطالباتی مانند آموزش، بهداشت و اشتغال را مطرح و هم‌زمان به جنبش مشروطه‌خواهی کمک کردند. آنان تشکل‌یابی را آغاز کردند، نشریات مختص و مستقل خودشان را منتشر ساختند و نگرانی‌ها، خواسته‌ها و دیدگاه‌هایشان را به رشته تحریر درآوردند.

با ظهور رضاشاه، تغییرات دولتی در زندگی زنان آغاز شد که بخشی از پروژه مدرنیزاسیون دوره پهلوی اول بود. معروف‌ترین اقدام این دوره کشف حجاب و برداشتن چادر به‌صورت اجباری بود که با خشونت اجتماعی و فرهنگی گسترده‌ای همراه شد (۱). مدارس دخترانه که پس از انقلاب مشروطه به تعداد محدود تأسیس شده بودند در این دوره گسترش یافتند. طبقات متوسط شهری متجدد دختران خود را به مدرسه فرستادند و طبقات سنتی‌تر نیز تا حدودی از آن‌ها پیروی کردند، هرچند جامعه روستایی کشور تقریباً به‌طور کامل از این روند برکنار ماند (۱).

به‌طورکلی اگرچه تحصیل دختران تشویق می‌شد، اما هیچ‌گاه به‌ اندازه پسران نبود و تعداد دختران دانش‌آموز کمتر از یک‌سوم پسران بود. ورود به برخی مشاغل مثل پرستاری، معلمی و کار در کارخانه‌ها برخی قیود و محدودیت‌های سنتی را کاهش داد، اما در قوانین تغییر چندانی به نفع زنان صورت نگرفت. در قانون مدنی اکثر احکام شریعت مورد تأیید قرار گرفت و در حقوق خانواده زنان با تبعیض‌های گسترده‌ای روبهرو شدند (۲). حق طلاق، حضانت، ازدواج با رضایت پدر، چندهمسری و صیغه یا متعه، منع اشتغال زن توسط شوهر و حق کشتن زن در صورت خیانت از جمله حقوقی بود که در قوانین این دوره به مردان اعطا شده بود. تنها اصلاحاتی که در قانون انجام شد شامل افزایش سن قانونی ازدواج و الزامی شدن ثبت ازدواج در دفاتر رسمی دولتی بود (۳) که همان‌ها نیز به دلیل نبود دفاتر رسمی در مناطق روستایی قابل اجرا نبود (۴).

به‌طورکلی، گرچه پیشرفت‌های زنان تا سال ۱۳۲۰ چشمگیر بود، اما بیشتر شامل زنان طبقات متوسط و بالای جامعه می‌شد و حتی آنان نیز به حقوق کامل سیاسی یا برابری اقتصادی و اجتماعی دست نیافته بودند (۳). زنان در ردیف دیوانگان و مجرمان، از مشارکت سیاسی و حق رأی دادن و انتخاب شدن محروم بودند. در وضعیت زنان فقیر و روستایی تقریباً هیچ تغییری ایجاد نشد.. این مسئله از آن جهت اهمیت دارد که بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور در آن دوره ساکن مناطق روستایی بودند. علاوه بر این، زنان کارگر تحت ستم و استثمار شدید قرار داشتند. حدود ۸ هزار زن در صنایع و تعداد نامعلومی در ادارات و مغازه‌ها مشغول به کار بودند که دستمزدشان بسیار ناچیز و کمتر از مردان بود و ساعت‌های طولانی، به‌ویژه در مشاغلی مانند قالی‌بافی و بافندگی کار می‌کردند.(۲)

اصلاحات دوره رضاشاه با مخالفت جدی بخش‌هایی از جامعه مواجه بود که پس از سقوط وی در شهریور ۱۳۲۰ مجدداً فعال شدند. پس از این تاریخ، گروه‌های مذهبی که تحصیل زنان در مقاطع متوسطه و عالی را مغایر با موازین اسلامی می‌دانستند، قدرت گرفتند. تعدادی از روحانیون و نزدیکان به آن‌ها به مجلس شورای ملی راه یافتند و در دوره دولت سهیلی در سال ۱۳۲۲، عالمان دینی به مناصب قضایی و آموزشی منصوب شدند؛ مناصبی که در دوره رضاشاه از نفوذ مذهبیون خالی نگه داشته شده بود. این بازگشت قدرت به نهادهای مذهبی موجب کاهش موقعیت اجتماعی زنان گردید و در مقایسه با دستاوردهای دهه ۱۳۱۰، پسرفت محسوسی در حقوق زنان پدید آمد. بار دیگر شماری از زنان طبقه متوسط به استفاده از چادر روی آوردند، هرچند این روند در تهران فراگیر نشد (۳).

پس از شهریور ۱۳۲۰، وزارت فرهنگ طی حکمی حضور زنان بی‌حجاب در دانشگاه‌ها را ممنوع اعلام کرد و اساتید زن دانشگاه‌ها و دبیران مدارس ملزم به رعایت حجاب در کلاس‌های درس شدند. در تهران و دیگر شهرها، نه‌تنها دانش‌آموزان دختر، بلکه زنان به‌طورکلی به دلیل عدم رعایت حجاب مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند (۴).

وضعیت جنبش زنان

در دوره پهلوی اول، جنبش زنان که در انقلاب مشروطه شکل گرفته و بالیده بود، رو به افول نهاد. اقدامات دولت پهلوی اول در مورد زنان مورد حمایت برخی فمینیست‌ها قرار گرفت (۴). تشکل‌های مستقل زنان تحمل نمی‌شد و سازمان‌های زنان که عمدتاً از طبقات بالا و متوسط تشکیل می‌شدند، تنها در صورتی می‌توانستند به فعالیت ادامه دهند که اهدافشان با حکومت هماهنگ باشد (۳). جمعیت نسوان وطن‌خواه، به‌عنوان آخرین بازمانده سازمان‌های مستقل زنان، تا سال ۱۳۱۱ در تهران فعالیت داشت و توقف کار آن به معنی پایان جنبش مستقل زنان ایران در این دوره بود. فعالیت‌های زنان تحت سیطره دولت درآمد و سه سال بعد در ۱۳۱۴، تعدادی از زنان به دستور رضاشاه «کانون بانوان» را تشکیل دادند که بیشتر فعالیت‌هایش معطوف به آموزش خانه‌داری و امور خیریه بود و دختران شاه در آن نقش داشتند (۴).

پس از شهریور ۱۳۲۰، تمام احزاب و سازمان‌های سیاسی مردانه بودند و جایی برای زنان و مبارزه آنان برای احقاق حقوقشان وجود نداشت. این وضعیت حتی در حزب توده – با وجود برنامه‌ها و شعارهای مترقی‌اش – نیز مشاهده می‌شد (۵). برنامه‌های حزب توده برخی زنان را به دلیل تأکید بر حقوق سیاسی و امنیت شغلی جذب می‌کرد (۲). این زنان «تشکیلات زنان ایران» را پایه‌گذاری کردند که اگرچه در ابتدا متشکل از هواداران حزب توده بود، اما به گفته نجمی علوی، هیچ‌یک از اعضای آن در زمان تأسیس عضو رسمی حزب نبودند و تنها او و مریم فیروز بعدها به حزب پیوستند (۵). علاوه بر این، پس از شهریور ۱۳۲۰ تشکل دیگری با عنوان «حزب [یا جمعیت] زنان ایران» توسط فمینیست‌های لیبرال تشکیل شد که بعدها به «شورای زنان» تغییر نام داد (۶).


زنان حزب توده

 

زنان در ملی شدن صنعت نفت و کودتا

زنان همچون مردان عموماً از ملی شدن نفت حمایت می‌کردند. برای نخستین بار، در گردهمایی هشتاد هزار نفری آبادان در اول ماه ۱۹۴۶ میلادی(۱۳۲۵)، یک زن به صراحت از بازپس‌گیری صنعت نفت از انگلیسی‌ها سخن گفت. در این اجتماع که برای پیگیری مطالبات کارگران شرکت نفت برگزار شده بود، این سخنران زن با اعتراض اعلام کرد: «آنچه شرکت نفت برای غذای سگ‌هایش هزینه می‌کند از دستمزد کارگران بیشتر است». او سپس خواهان ملی شدن صنعت نفت شد و گفت: «برادران، استخراج نفت در سرزمین ما یعنی تولید جواهر. ما باید این جواهرات را بازپس بگیریم. اگر چنین نکنیم، غیرت نداریم». به گواهی اسناد تاریخی، این احتمالاً نخستین بار بود که ملی شدن نفت به‌صورت علنی و عمومی مطرح می‌شد. (۷)

در فاصله جنبش ملی شدن نفت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زنان بر اساس موضع‌گیری‌شان در قبال این جنبش و کودتا به دو جبهه تقسیم شدند: نخست، حامیان و همراهان جنبش ملی شدن نفت؛ و دوم، مخالفان جنبش و همدستان کودتاچیان. در این دوره می‌توان پنج گروه از کنشگران زن را شناسایی کرد که دو گروه در جبهه حامیان و سه گروه در جبهه مخالفان جای می‌گرفتند.

الف- کنشگران زن در جبهه حامیان جنبش ملی شدن نفت

کنشگری زنان را در حمایت و همراهی با جنبش ملی شدن نفت و دولت مصدق در دو دسته کنشگران حرفه‌ای و سازمان‌یافته و کنشگران تابع میتوان بررسی کرد.

۱-کنشگران حرفه‌ای و سازمان‌یافته: این دسته شامل زنانی است که در چهارچوب تشکل‌ها و سازمان‌ها فعالیت می‌کردند. این سازمان‌ها شامل دو تشکیلات اصلی سازمان زنان چپ‌گرا و فمینیست‌های حزب زنان می‌شد که بعد از شهریور ۱۳۲۰ به وجود آمده بودند.

زنان چپ‌گرا که نزدیک به حزب توده بودند فعالیت خود را بعد از اختناق متعاقب بهمن ۱۳۲۷ از سر گرفته بودند و در بازیابی این حزب و برگزاری جلسات و عضوگیری نقش مهمی داشتند. آن‌ها نشریات مختلف از جمله فروغ آزادی، جهان تابان، جهان فردا و جهان زنان (بعد از تشکیل سازمان زنان) را منتشر می‌کردند. محور فعالیت کنشگران زن چپ‌گرا همراهی با جمعیت ایرانی هواداران صلح و جمع‌آوری امضا برای آن، مبارزه برای حقوق کودک، دفاع از زندانیان سیاسی، شناسایی وضعیت زندگی واقعی زنان و مشکلات آن‌ها، دفاع از حقوق زنان به‌خصوص حق رأی، گزارش زندگی خانواده‌های کارگری و دهقان و شرکت در اعتراضات و تظاهرات بود. نگاهی به نشریات این گروه از زنان نشان می‌دهد که آن‌ها پیش از دوره ملی شدن هم به موضوع نفت توجه داشتند. مثلاً سرمقاله شماره ششم بیداری ما در آذر ۱۳۲۳ درباره مسئله نفت است که می‌گوید فقط بعد اقتصادی آن مهم نیست و ابعاد سیاسی و نظامی‌اش هم اهمیت دارد. در اردیبهشت ۱۳۳۰ سازمان زنان اعلام موجودیت کرد که با استقبال زنان از هر قشر و طبقه‌ای (فرهنگی، دانشجو، کارگر، بهداشت، طبقه متوسط، باحجاب و بی‌حجاب) مواجه شد. ارگان این سازمان جهان زنان، در شماره اول نوشت که صدای تمام زنان ایران و منعکس‌کننده دردها، محرومیت‌ها و خواست‌های آن‌هاست. تشکیلات زنان در دوره ملی شدن نفت، از اعتصابات کارگری حمایت می‌کردند و در تظاهرات اعتراضی ۲۶ تیر و ۳۰ تیر در حمایت از مصدق شرکت داشتند و در نشریاتشان گزارش این اعتراضات و نقش زنان و فداکاری آن‌ها را منعکس می‌کردند. در جهان تابان ۱۹ فروردین در دفاع از کارگران شرکت اعلامیه‌ای خطاب به زنان منتشر شد که از آن‌ها می‌خواست به خانواده‌های کارگران کمک کنند. در این اعلامیه آمده بود «نفت ایران از آن ایرانی است، انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها از ایران خارج شوند. زنان ایرانی به وجود کارگران خوزستانی فخر می‌کنند. نمایندگان جمعیت ملی مبارزه با شرکت نفت انگلیس و ایران را آزاد کنید» (۸).

حزب زنان ایران هم از ملی شدن صنعت نفت پشتیبانی می‌کرد و یکی از اقداماتشان تشویق مردم به خرید اوراق قرضه ملی برای کمک به دولت مصدق بود. در همین راسـتا ظفردخـت اردلان پیامی در رادیو تهران ایراد کرد و و از زنان خواست تا با خرید برگ‌های قرضه ملی، وظیفه ملی خویش را به انجام برسانند (۹).

۲. کنشگران تابع (زنان طبقه کارگر)

در سال‌های ۱۳۲۹-۱۳۳۲، اگرچه شمار کارگران زن به پای کارگران مرد نمی‌رسید، اما تعدادی از زنان به‌عنوان اعضای عادی سندیکاها در اعتراضات شرکت می‌کردند. با این حال، عمده زنان فعال در جنبش نفت را زنانی تشکیل می‌دادند که زندگی، معیشت و وضعیت خانوادگی‌شان مستقیماً تحت تأثیر صنعت نفت و جنبش ملی شدن آن قرار داشت. این زنان معمولاً همراه با شوهران یا فرزندان خود در اعتراضات و اعتصابات حضور می‌یافتند و گاه حتی برای کاهش احتمال خشونت، در صفوف مقدم تظاهرات می‌ایستادند (۹).

در برخی موارد، زنان نقش رهبری در اعتراضات را بر عهده می‌گرفتند. برای نمونه در بندر معشور (ماهشهر) طی فروردین ۱۳۳۰، همسران کارگران بارانداز، اعتراضات علیه کاهش کمک‌هزینه‌های مسکن را سازمان‌دهی کردند که در جریان آن حداقل دو زن کشته شدند (۷).

در جریان اعتصابات کارگری آبادان، زنان در کنار مردان در برابر تانک‌های نظامیان سرکوبگر مقاومت می‌کردند.

سرکوب تظاهرات دختران دانش‌آموز و بازداشت زنان توزیع‌کننده روزنامه، از دیگر شواهد حضور فعال زنان در این دوره است.

 

رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱:

بر اساس گزارش‌های روزنامه‌های «باختر امروز» و «اطلاعات»: زنی در میدان بهارستان بر دوش دیگر زنان رفته و برای جمعیت سخنرانی می‌کرد. در میان کشته‌شدگان تهران نام یک زن دیده می‌شد که بر اثر برخورد با تانک جان باخته بود. در کرمانشاه نیز یک زن به شهادت رسید. از مجموع ۹۴ شهید ۳۰ تیر در سراسر کشور، ۴ نفر زن بودند و نام یک زن نیز در فهرست مفقودین به چشم می‌خورد

 

ب- کنشگران زن در جبهه دشمنان جنبش ملی شدن نفت

سه دسته بعدی کنشگران در جبهه مخالفان و دشمنان ملی شدن نفت هستند و در شکست این جنبش با کودتاچیان همدست بودند.

  • کنشگران مطرود، اجیرشده و منفعت‌جو: زنان روسپی ساکن شهر نو هم در واقعه ۹ اسفند و هم در کودتای ۲۸ مرداد به‌عنوان حامیان شاه سازمان‌دهی شده بودند و تصاویر آن‌ها در تجمعات حامیان شاه و کودتاچیان در اسناد تاریخی منتشر شده است.

سابقه استفاده از زنان روسپی به دوره پیش از کودتا و نظام‌های سیاسی پیشین برمی‌گردد و این زنان توسط درباریان برای اهداف مختلف اجیر می‌شدند. مثلاً تاج‌السلطنه در خاطراتش به استفاده میرزا علی‌اصغر خان امین السلطان اشاره کرده که «یک دسته پلیس مخفی از فواحش داشت که تمام افعال و اعمال و خیالات مردم را به او گزارش دهند». یا یحیی دولت‌آبادی در بیان مبارزات بین رژیم استبداد و مشروطه نوشته است که «رئیس نظمیه سعیدالسلطنه به دسته‌ای از زنان روسپی رشوه داده تا در ماه رمضان یک روز با صورت‌های گشاده و بی‌حجاب وارد بازار تهران شوند. به خیال اینکه از نتایج سوء مشروطیت تلقی شود و موجب هیجان عمومی و اخلال در کار مجلس شود (۱۰). با این وصف استفاده از زنانی که از رانده‌شدگان و مطرودین جامعه محسوب می‌شدند، امر جدیدی نبوده است. زنان روسپی شهر نو مقهور روابط قدرت شهر نو و اقتدار خانم‌رئیس‌ها و مجبور به تبعیت از آن‌ها بودند. رئیسان شهر نو، غالباً از سوی اراذل و اوباش حمایت می‌شدند و نقش نظارتی را بر این مرکز داشتند و حلقه ارتباط این گروه با درباریان محسوب می‌شدند. درواقع سازمان‌دهی گروهی از زنان مطرود و منزوی برای حکومت کار دشواری نبوده است. رژیم شاه و کودتاچیان، با توجه به محبوبیت مردمی دولت مصدق، ناچار بودند کودتا را به‌عنوان خواست ملی و دارای پایگاه مردمی معرفی و آن را گریزناپذیر جلوه دهند؛ و برای اجرای چنین دروغی، دست به اجیر کردن و خریداری این پایگاه مردمی مجعول زدند. روزولت مأمور ویژه امریکا در کودتا، برای برانگیختن اوباش و اهالی شهر نو و سردسته‌های آن‌ها، به افرادی همچون علی جلالی، فرخ کیوانی و به‌ویژه برادران رشیدیان اتکا کرد که از عوامل کهنه‌کار شرکت نفت انگلیس و ایران و انتیلجنت سرویس انگلستان بودند و در بیشتر توطئه‌های ضد ملی مداخله و مشارکت داشتند. این افراد با زنان شهر نو ارتباط داشتند. روزولت، بودجه‌ای را که برای سرنگونی مصدق از سوی امریکا و انگلیس در نظر گرفته شده بود، در میان آن‌ها تقسیم کرد تا افراد فوق‌الذکر با پخش آن در میان اوباش و سرکردگان شهر نو، آن‌ها را در راستای اهداف خود به خدمت گرفته و در لحظات معین به صحنه آورند. اهالی شهر نو، که جمعیتی در حدود ۲۵۰۰ نفر بودند، به سرکردگی ملکه اعتضادی و پری آژدان‌قزی، درحالی‌که عکس شاه را در دست داشتند به تحریک بیشتر آشوبگران و تهییج جمعیت می‌پرداختند. بعد از تصرف رادیو و سخنرانی زاهدی،، ملکه اعتضادی به سخنانی علیه مصدق و تعریف و تمجید از شاه پرداخت (۱۱). به نظر می‌رسد آنچه این دسته از زنان را به همراهی با کودتاچیان ترغیب می‌کرده، اولاً، دریافت پول و منافع مالی بوده و ثانیاً، خروج از انزوای شهر نو و به عهده گرفتن نقشی اجتماعی در یک تحول سیاسی مهم آن دوره بوده است. خانم‌رئیس‌های شهر نو بعد از کودتا دستمزد مشارکت خود را دریافت کردند و مشمول لطف زاهدی قرار گرفتند.

۲- کنشگران متنفذ کاخ‌نشین: مداخله زنان در امور سیاسی و عزل و نصب‌ها از پیش از دوره پهلوی و در حرمسرای شاهان قاجار هم ظاهراً امری شایع بوده است؛ چنان‌که حرمسرا مرکز دسیسه‌چینی و فتنه حساب می‌شده است. انیس‌الدوله (زن سوگلی ناصرالدین شاه)، مهدعلیا (مادر ناصرالدین شاه)، امین اقدس و ملکه جهان، همسر محمدعلی شاه، از جمله این زنان بوده‌اند که در امور سیاسی دخالت داشته‌اند. درواقع، این شکل از کنشگری که در میان زنان خاندان قاجار مرسوم بوده و به خاندان پهلوی هم رسیده است؛ چنان‌که در دوره جنبش ملی شدن نفت و نخست‌وزیری مصدق، تاج‌الملوک آیرملو و اشرف پهلوی (مادر و خواهر شاه که هر دو با جناح مخالف زد و بند و دسیسه‌چینی کرده بودند) وادار به ترک کشور شدند. مصدق در نطق رادیویی در کودتای شکست‌خورده ۲۵ مرداد خطاب به ملت گفت اعضای خانواده سلطنتی، به‌ویژه ملکه مادر در سیاست دخالت می‌کنند (۷).

اشرف پهلوی مهم‌ترین چهره این گروه است که در کودتای ۱۳۳۲ مشارکت داشت. او در تیرماه ۱۳۳۲ به‌عنوان فرد مورد اعتماد کودتاچیان امریکایی و انگلیسی بی‌خبر و با یک نامه وارد تهران شد. او در خاطراتش نوشته شخصاً نامه را در سعدآباد به ثریا اسفندیاری (همسر شاه که مخفیانه به دیدنش آمده بود) تحویل داده است (۱۲). ثریا اسفندیاری از دیگر چهره‌هایی است که از حامیان کودتا و مخالف ملی شدن صنعت نفت ایران بوده است. او اغلب در باور عموم شخصی به دور از مداخله در امور سیاسی و غرق در دنیای شخصی خودش تصور می‌شود؛ زنی زیبا و لابد فرشته‌خو که نمی‌توانسته آلوده به کردار اهریمنی همچون دفاع از کودتا باشد، اما برخلاف این تصور، ثریا اسفندیاری هم از حامیان کودتا بوده و در کتابی با عنوان «حالا خودم حرف می‌زنم» مدعی شده که نخستین بار در اواخر ژوئن او فکر کودتا را با شاه مطرح کرده است (۱۳).

در اینکه ملکه وقت با کودتا همدل و همراه بوده تردیدی نیست،اما ادعای او در خصوص تحریک شاه به کودتا با واقعیت‌های تاریخی همخوانی ندارد، چون کودتا از نوامبر ۱۹۵۲ (آبان ۱۳۳۱) توسط دولت‌های امریکا و انگلیس مطرح و برنامه‌ریزی شده بود!

۳– کنشگران بیگانه و امپریالیست: در بررسی دوره تاریخی ملی شدن صنعت نفت تا کودتا، کنشگری زنان منحصر به زنان ایرانی نبوده و زنان غیرایرانی و انگلیسی نیز در وقایع این سال‌ها نقش داشته‌اند. این گروه از زنان را به علت دفاع از امپریالیسم و نقش‌آفرینی در کودتای انگلیسی-امریکایی می‌توان ذیل دسته کنشگران امپریالیست طبقه‌بندی کرد. برجسته‌ترین چهره کنشگران زن امپریالیست، آن لمبتون است؛ استاد دانشگاه و وابسته مطبوعاتی پیشین سفارت انگلیس که کتاب‌هایی نیز درباره زبان، تاریخ و جامعه ایران نوشته که معروف‌ترین آن‌ها مالک و زارع در ایران است. لمبتون، وزارت خارجه بریتانیا را قویاً تشویق می‌کرد که خونسرد و ثابت روی موضع خود بایستد و منتظر بماند تا مصدق سقوط کند (۷). او اصرار می‌کرد تلاش‌های غیررسمی ما برای خالی کردن زیر پای مصدق خوب پیش می‌روند. اگر ما بر سر مذاکره و سازش با او موافقت کنیم، چنین اقداماتی او را تقویت خواهد کرد. او اضافه می‌کند امریکایی‌هایی که از سازش دم می‌زنند اشتباه می‌کنند و تجربه یا بصیرت روان‌شناختی لازم را ندارند. او در تمام بحران بر همین توصیه و موضع سرسختانه‌اش پافشاری می‌کرد (۷). آبراهامیان در کتاب کودتا می‌نویسد یک سلسله مقالات بی‌امضا، احتمالاً به قلم پروفسور لمبتون، تمامی بحران را از طریق «شخصیت ایرانی» و تمایل به سرزنش دیگران بابت کمبودها و نقایص خود توضیح می‌داد. در این مقالات ادعا می‌شد تضادهای درونی، ایرانی‌ها را به فرافکنی نارضایتی‌هایشان به طرف «دشمنان خیالی»، به‌ویژه انگلیس و شرکت نفت، سوق می‌دهد. لمبتون از فروردین ۱۳۳۲ مصرانه به وزارت خارجه پیشنهاد کرده بود هیچ‌گونه امتیازی به مصدق ندهند و به جای آن برای برکناری او فعالیت کنند (۷). یکی دیگر از اقدامات لمبتون، معرفی رابین زاینر از عوامل کودتا به وزارت خارجه بود که به‌عنوان وابسته مطبوعاتی به ایران فرستاده شد .۱۴

از دیگر کنشگران امپریالیست، الیزابت مونرو، مشاور وزارت خارجه بریتانیا و استاد تاریخ دانشگاه لندن بود که در اکونومیست به نفع شرکت نفت و علیه ایران مقاله می‌نوشت که حق‌الامتیاز ۲۲ میلیون پوندی شرکت نفت سخاوتمندانه است، ولی زمامداران فاسد و طمع‌کار شهرنشینان ناآگاه را گمراه و منحرف کرده‌اند. او بعد از کودتا هم علیه مصدق می‌نوشت و خانه او را به «پناهگاه مستحکم هیتلر» تشبیه می‌کرد و اجیرشدگان را توده عوام معرفی می‌کرد که سرنوشت او را تعیین کردند (۷).

محورهای کنشگری زنان مستقل و حامی جنبش ملی شدن نفت

کنشگران زن که در چارچوب سازمان‌های سیاسی زنانه، در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ فعالیت می‌کردند، دو محور عمده کنشگری را دنبال می‌کردند: محور اول، همراهی با جنبش ملی شدن نفت و حمایت از مصدق، ایستادگی در برابر استبداد و امپریالیسم و ارتجاع بود؛ و محور دوم، احقاق حقوق زنان و مطالبات زنانه. از مهم‌ترین مطالبات زنان در این دوره کسب حق رأی بود که هنوز زنان از آن محروم بودند.

 

حق رأی زنان

در غرب، کسب حق رأی محور اصلی مبارزات احقاق حقوق زنان بود و زنان برای رسیدن به آن مبارزه‌ای تلخ و طولانی را ادامه دادند تا سرانجام موفق شدند. در ایران، به علت اینکه زنان هنوز به حقوق مهم‌تر و ابتدایی‌تر مثل آموزش و اشتغال و بهداشت دست نیافته بودند، حق رأی مانند غرب خواسته اصلی نبود؛ هرچند در بین مطالبات قرار داشت و برخی فعالان حقوق زنان بعد از پیروزی مشروطیت آن را دنبال می‌کردند. وقتی نویسندگان نظام‌نامه انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی، زنان را از حق رأی محروم کردند، فقط از سوی زنان تجددطلب شهری با اعتراض روبه‌رو شد که البته تعدادشان زیاد نبود. در دوره دوم مجلس شورای ملی، برخلاف دوره قبل که تنها تنی چند از زنان به اعتراض برخاستند و نارضایتی خود را اعلام کردند، مخالفت با محروم کردن زنان از حق رأی از درون مجلس شورای ملی آغاز شد و مشخصاً نماینده همدان، محمدتقی وکیل‌الرعایا، در مخالفت با محروم کردن زنان صحبت کرد. در پاسخ به او دو نفر صحبت کردند: محمدعلی ذکاءالملک و سیدحسن مدرس. توضیحات ذکاءالملک مجلس را قانع نکرد، اما با سخنان مدرس که گفت «امروز هر چه تأمل می‌کنم، خداوند قابلیت در این‌ها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب داشته باشند. عقول آن‌ها استعداد ندارد. گذشته از اینکه در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیمومت‌اند؛ در تحت قیمومت رجال‌اند. مذهب رسمی ما اسلام است و آن‌ها در تحت قیمومت‌اند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن‌ها بکنند»، بحث خاتمه یافت و نمایندگان به محرومیت زنان رأی دادند. (۱۵).

در دوره مصدق، جنبش زنان ایران مطالبه حق رأی را پیگیری می‌کرد. زنان و طرفداران حقوق شهروندی زنان در سال ۱۳۳۱ بیانیه‌ای مبنی بر تقاضای حقوق سیاسی و اقتصادی صادر کردند که موجی در مخالفت و موافقت با این موضوع به راه افتاد. در بخشی از این بیانیه آمده بود: «هیچ کشوری مادامی که زنان را کنار گذاشته نمی‌تواند پیشرفت کند، هیچ ملتی نمی‌تواند ادعای ساختن تمدن داشته باشد و از آن احساس غرور کند مادامی که زنان از داشتن حقوق مساوی با مردان محروم هستند». بر اساس گزارش‌های منتشرشده، در حمایت از این بیانیه صد هزار امضا جمع شد. نسخه‌هایی از این بیانیه به نخست‌وزیر وقت، دکتر مصدق، و نیز نمایندگان مجلس و سازمان ملل فرستاده شد (۴). مصدق به‌عنوان یک شخصیت لیبرال با اعطای حق رأی به زنان مخالفتی نداشت و بعد از ۳۰ تیر که اختیارات شش‌ماهه را به دست آورد پیش‌نویس مجموعه‌ای از لوایح اثرگذار از جمله اعطای حق رأی زنان را تهیه کرده بود.

با وجود این، حق رأی برای زنان در لایحه مربوط به انتخابات درج نشد؛ به دلایلی از جمله مخالفت گروه روحانیون و طرفداران مذهبی جبهه ملی و پرهیز از آشوب و نارضایتی در بین آنان. تعداد زیادی از روحانیون رده‌بالا مصدق را از مخالفت شدید خود درباره حق رأی و حق انتخاب شدن زنان مطلع ساختند و حق رأی زنان را ضد اسلام اعلام کردند .(۴)

کاشانی مصدق را متهم می‌کرد که با اعطای حق رأی به زنان، شریعت را نقض کرده است. او که جایگاه زن را در خانه می‌دانست، فریاد می‌زد «من نمی‌توانم بفهمم که مردان مرتکب چه اشتباهی شده‌اند که مستحق این باشند به زنان‌شان حق رأی بدهند» (۷). آیت‌الله حسین بروجردی، مصدق و مجلس شورای ملی را تهدید به «مهاجرت و صدور فتوایی که برای دولت گران تمام خواهد شد» کرد و میلانی، نماینده مجلس شورای ملی در بهمن‌ماه ۱۳۳۱، طوماری از اهالی تبریز در مخالفت با حق رأی زنان جمع کرد و به دفتر نخست‌وزیری ارسال کرد (۹). البته برای مخالفان حق رأی، موضوع فقط مشارکت سیاسی زنان نبود،  بلکه آن‌ها با هر گونه حضور اجتماعی زنان از جمله تحصیل و اشتغال زنان نیز مخالف بودند و به دنبال برگرداندن حجاب و خانه‌نشینی زنان نیز بودند.

نتیجه‌گیری

زنان عموماً در بازخوانی تاریخی تحولات اجتماعی غایب و نامرئی هستند و روشن شدن وضعیت و نقش آن‌ها نیازمند پژوهش در تاریخ است. اگرچه در تاریخ به وضعیت و نقش زنان در دوره ملی شدن صنعت نفت تا کودتا بی‌اعتنایی شده، اما بازخوانی فمینیستی آن نشان می‌دهد زنان در این تحولات نقش‌آفرینی کرده‌اند و در دو جبهه حامیان و مخالفان ملی شدن نفت حضور داشته‌اند. در جبهه حامیان و همراهان جنبش، کنشگران حرفه‌ای و سازمان‌یافته و نیز کنشگران تابع هر چه در توان داشتند برای پیشبرد ملی شدن صنعت نفت و پیروزی این مبارزه ضد امپریالیستی و ضد استعماری انجام دادند. کنشگران حرفه‌ای و سازمان‌یافته در کنار مبارزه برای ملی شدن نفت سعی کردند در سال‌هایی که دوران شکوفایی مشارکت سیاسی جامعه ایران بود حق رأی را کسب کنند که با مخالفت نیروهای سنتی و سیطره مردسالاری ناکام ماندند و زنان از این حق محروم شدند. در جبهه ضد جنبش ملی شدن نفت و کودتاچیان هم سه دسته از کنشگران زن شامل کنشگران متنفذ کاخ‌نشین، کنشگران بیگانه و امپریالیست و کنشگران مطرود و منفعت‌جو شناسایی شدند. حضور این سه دسته از کنشگران زن از آن‌رو اهمیت دارد که بدانیم در آن دوره مخالفان ملی شدن نفت و کودتاچیان صرفاً چهره مردانه نداشته‌اند و زنان نیز چه با دسیسه‌چینی پشت پرده، چه با مشاوره تخصصی و چه با هیاهو و آشوب خیابانی، در آن شرکت داشتند.

منابع

  • کاتوزیان همایون، محمدعلی، دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز: ۱۳۸۹.
  • فوران جان، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۸.
  • کدی نیکی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، نشر علم: ۱۳۸۶.
  • ساناساریان الیز، جنبش حقوق زنان در ایران، ترجمه نوشین احمدی خراسانی، نشر اختران: ۱۳۸۴.
  • احمدی حمید، ما هم در این خانه حقی داریم (خاطرات نجمی علوی)، نشر اختران: ۱۳۸۳.
  • احمدی خراسانی نوشین، فعالیت‌های حزبی زنان در دهه ۲۰، آرشیو مقالات و نوشته‌ها،  ۲۰۱۵.
  • آبراهامیان یرواند، کودتا، ترجمه ناصر زرافشان، مؤسسه انتشارات نگاه: ۱۳۹۳.
  • فیروز مریم، تاریخچه تشکیلات دموکراتیک زنان ایران، جهان کتاب: ۱۳۶۰.
  • معتقدی، ربابه، «کنشگران خاموش و میدان سیاست: بررسی نقش زنان در جنبش ملی نفت»، تحقیقات تاریخ اجتماعی، ۱۴۰۲؛۱۳(۲): ۲۹۱-۳۱۳.
  • حجازی بنفشه، تاریخ خانم‌ها، بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر قاجار، قصیده‌سرا: ۱۳۸۸.
  • مصطفی لعل شاطری، هادی وکیلی،« «نقش روسپیان شهر نو در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲»، فصلنامه گنجینه اسناد،۱۳۹۵، ۲۶(۱۰۱): ۶۰-۸۱.
  • پهلوی اشرف، چهره‌هایی در یک آینه (خاطرات)، ترجمه هرمز عبدالهی، فرزان: ۱۳۷۷.
  • اسفندیاری ثریا، حالا خودم حرف می‌زنم، ترجمه معصومه عامری، بهارستان، اطلاعات: ۱۳۵۸.
  • کیانوری نورالدین، گفت‌وگو با تاریخ، نشر نگره: ۱۳۷۶.
  • خسروپناه محمدحسین، هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، پیام امروز: ۱۳۸۱.

دیدگاهتان را بنویسید 

 

منبع:
مجلە چشم انداز

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید