این سه فقره اعدام
جمهوری اسلامی صبح روز شنبه هفدهم شهریور ماه از اعدام سه جوان کرد خبر داد. اعدام زانیار و لقمان مرادی بعد دهسال اسارت سراسر زجر و آزار و رامین حسین پناهی با بدنی پر نشان از آثار شکنجه. کجاست شرم تا آدمی این حس شریف را بازیابد؟ جنایت چشم را می آزارد و دل را به درد می آورد تا نفرت از این جانیان بیش از پیش فزونی گیرد. جنایتی که یاد اعدام فرزاد کمانگر بهمراه چهار همسفر مرگ او در هنگامه "جنبش سبز" را زنده کرد و نهان بسیارانی را آتش زد.
دو نفر اول پسرعموهایی بودند با پرونده ای پر ابهام و فاقد مستندات قضایی لازم,حتی طیق موازین خود این حکومت. وکیل مدافع شریف آنها چندی پیش با ابراز خرسندی خبر داده بود که پرونده موکلین اش از چرخه امنیتی خارج شده و حالت عادی به خود گرفته است. خود لقمانی ها هم باورشان شده بود و امیدوار به اینکه شاید حکومت بعد ده سال زجرکش آنان، دست از سرشان بردارد. ولایت اما چون قربانی سیاسی لازم داشت این دو جوان به گروگان نگهداشته شده برای کشتن شان در روز لازم را سرانجام پای چوبه اعدام برد و با بیرحمی تمام جان شیرین از آنان بستاند. قلم از نوشتن باز می ماند وحس نفرت از این جانیان، همه اعماق وجود آدمی را شخم می زند وقتی می خواهد از اعدام دو جوان پس از دهسال اسارت بهنگام نوجوانی شان بنویسد!
کشتن آنها در هر روز از این دهسال برای جمهوری اسلامی دستان تا مرفق غرق در خون که کاری نداشت. مگر کم بوده تعداد اعدام شدگان در این حکومت که از بازداشت شان حتی یک روز هم نگذشته بود؟ محاکمه مخالف در جمهوری اسلامی بر پایه حقوق و قانون مدنی بکلی بی معنی است. حکم اعدام در اینجا، معنی انتقام، ارعاب و تهدید سیاسی دارد و صرفاً به پشتوانه تصمیم سیاسی لازم صورت می گیرد. انتخاب زمان اجرای حکم نیز فقط و فقط برای رفع نیاز لحظه سیاسی حکومت است جهت ارسال پیام سیاسی معین به مخاطبان مد نظر.
رامین حسین پناهی را هم که اعدام کردند حتی مطابق تفاسیری که از موازین شرع دارند حق نداشته اند بر اساس مندرجات پرونده ومفاد بازجویی هایی صورت گرفته تحت شکنجه های سخت بکشند. حاکم شرع نتوانسته بود اتهام شرکت وی در عملیات مسلحانه را اثبات کند. اما این جوان را علیرغم اعتراضات وسیع بین المللی نسبت به صدور حکم مرگ علیه وی اعدامش کردند چون پیام دهی سیاسی را نیاز داشتند. "جرم" این آزادیخواه مطالبه حق و حقوق ملی مردم کردستان بود و اینکه عضو حزب کومله است. او به این دلیل اعدام شد که حکومت گرفتار در انواع بحران های مهلک، به همگان دندان نشان دهد تا مثلاً سر خود حفظ بدارد! هیچ دوست ندارم که قلم سیاسی به اهانت و خشونت بیالایم اما ناگزیرم از این قیاس که سگ از سر ترس است که پارس می کند و گاز می گیرد! حکومت می ترساند چون خود می ترسد!
حمله به مقر حزب دمکرات کردستان و جنایتی مهیب
هنوز روز شنبه به پایان نرسیده بود که خبر حمله هوایی و شلیک موشکی زمین به زمین جمهوری اسلامی به محل برگزاری پلنوم حزب دمکرات کردستان (حدک) در کوی سنجق کردستان عراق و نیز مقرهایی از حزب دمکرات کردستان ایران (حدکا) انتشار یافت و گستاخی فرامرزی و حدت جنایتکاری این حکومت خونریز دیگر بار و در شکلی تازه رخ نمود. این عملیات چند سویه نظامی با بکار گیری آتش توپخانه و پرتاب موشک زمینی از فاصله حدوداً دویست کیلومتری در خاک ایران به خاک کردستان عراق با همراهی شلیک خمپاره، که از سوی سپاه قدس در مرکز عملیاتی ارومیه هدایت می شده است از روز جمعه آغاز و در روز شنبه به اوج خود رسید. این شبیخون، جهنمی از آتش و دود بپا کرد وتلفات انسانی بسیار و تخریب های فراوان بر جای گذاشت. مطابق تازه ترین گزارش های رسیده از محل واقعه تا لحظه نگارش این نوشته، ۱۵ نفر از اعضای کمیته مرکزی"حدک" و پیشمرگه های آن بر اثر اين حملات کشته شده اند و مصطفی مولودی و خالد عزیزی، دبیرکل و دبیرکل سابق این حزب و سایر اعضای هیات سیاسی و نیز نزدیک به ۴۰ نفر از اعضاء و خانواده های آنان در زمره زخمی ها هستند. کسانی هم ناپدید شده اند. من همینجا ضمن ابراز همدردی عمیق هم با بازماندگان قربانیان این جنایت شوم و هم تشکل سیاسی متبوع آنان و آرزوی بازیابی سلامتی زخمی های این حادثه، بر همبستگی دیرینه خود با این احزاب سیاسی مبارز برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک پای می فشارم و بر آرزویم جهت رسیدن به ایرانی بری از تبعیضات ملی و فرهنگی و دینی و عقیدتی را تکرار می کنم. از این واقعه خونبار سخت در اندوهم و با همه وجودم نسبت به این جنایت جمهوری اسلامی و آمران و عاملان آن ابراز انزجار می کنم.
این شبیخون نظامی البته اولین آنها نیست و پیشینه تکراری دارد. از نزدیک به سه سال پیش، جمهوری اسلامی ترور و حمله نظامی به مبارزان کرد در درونمرز و برونمرز (خاک کردستان عراق) را از سر گرفته است. با اینهمه، حمله نظامی اخیر را باید گسترده ترین و خونبارترین آنها تا به امروز دانست.در اینجا نیز پرسش اصلی متوجه کیستی و چیستی هدف است و به تبع از اینها تشخیص چرایی این زمان در حمله به هدف.
اهداف و انگیزه ها همه مستقیماً از سیاست بر می خیزند و باید هم در سیاست تفسیر شوند. جمهوری اسلامی در این اوضاع بحرانی چند وجهی و نگران از موقعیت متزلزل خود که مورد انواع تهدیدات از داخل و بیرون است، حساسیت مضاعفی نسبت به کانون های مبارزاتی بالفعل و دارای پشتوانه و پایگاه های اجتماعی معین دارد. احزاب کردی از جمله چنین کانون هایی هستند بخصوص اینکه به عنوان یک اهرم سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از سوی رقبای سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه نیز مورد توجه قرار دارند. جمهوری اسلامی در پی ضربه زدن به اینها در هر نقطه جغرافیایی ممکن است. انتخاب لحظه حمله گرچه از بعد عملیاتی آن ارتباط مستقیم با نشست مرکزی و پر تجمع "حدک" به عنوان مناسب ترین هدف ضربه داشت اما آن را باید در بعد کلان وضعیت سیاسی حاضر فهمید که در ادامه نوشته از آن خواهم گفت.
جهات دیگر پیام این جنایات
جنگ اصلی جاری همانا جنگ اقتصادی به رهبری واشنگتن دونالد ترامپ علیه جمهوری اسلامی است، اما لازم است که حواشی نظامی آن از سوی موتلفین منطقه ای امریکا هم مد نظر قرار گیرد! چندین ماه است که اسرائیل پایگاه های نظامی و محل استقرار سکوهای پرتاب موشک جمهوری اسلامی در جنوب سوریه را می کوبد و با وارد آوردن تلفاتی جدی بر نظامیان رژیم، آن را وادار به عقب نشینی جدی از سنگرهایش کرده است. جمهوری اسلامی در این باره ساکت است چون اعتراف به این را اعلام عجز می داند و از بازتاب آن میان نیروها و نیز طرفدارانش در منطقه نگران است. پس می بایستی به طریقی این عجز خویش را می پوشاند تا خود را به اصطلاح یک مدعی قدرت نظامی می نمایاند. شلیک چند موشک زمین به زمین از خاک ایران به فاصله دویست کیلومتری در خاک کردستان عراق و با دقت نسبتاً بالا یک کد جنگی بود خطاب به رقبای منطقهای خود تا توانایی نظامی وی را دست کم نگیرند! نیز روحیه دادن به نیروهای خودی در نهادهای نظامی و انتظامی تا دل آنها بیشتر از آنچه که خالی شده آسیب نبیند تصادفی نیست که رسانه "جوان" وابسته به سپاه پاسداران و "تابناک" متعلق به محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه و "رجا نیوز" در انعکاس سریع این عملیات بیشترین تاکید را بر بعد مسافت موشک ها، نوع کوتاه بردی آنها و نیز نتیجه بخشی شان گذاشتند! یعنی به اصطلاح نشان دادن توانایی موشکی خود در متن دندان نشان دادن نوع جنگی!
اما اصلی ترین پیام این عملیات نظامی در بیرون که همراه و همزمان انجام اعدام ها در درون است، خطاب به نیروی ناراضی و خشمگین مردم ایران از دست جمهوری اسلامی است. برای ترساندن مردم است از عواقب نافرمانی هایی که از خود نشان می دهند و نیز وقوف به عوارض ایستادگی هایشان. جمهوری اسلامی از چندی پیش دست به بازداشت های نوع گزینشی زده تا از طریق حبس و حصر این نمادها، گروه های اجتماعی متفاوت را پیغام تنبیه و سرکوب دهد و آنها را وادار به عقب نشینی کند. در همین رابطه هم است تسریع صدور احکام سنگین علیه دراویش گنابادی، بازداشتی های خیزش دی ماه و محکوم شدن دختری از "دختران خیابان انقلاب" به بیست و دو سال زندان!
این درست است که تعیین و پیشبرد مشی برونمرزی و درونمرزی حکومت با راس نظام و پایگاه اصلی اش یعنی جریان اقتدارگرایی است و "اعتدال" و "اصلاح طلبان" بی رمق در تبعیت از این مشی، اما ولایت و جریان اصلی این حکومت احتیاج مداوم دارد تا فضا را مدام و هر چه بیشتر به سود خود جهت و شکل دهد. زیرا هر چه تشنج بیشتر، شرایط برای سلطه اینان فراهم تر. در آستانه نشست سالانه سران کشورها در نیویورک و طرح موضوع مذاکره از سوی طرفین گرچه در اشکال باژگونه (!)، چه چیزی می تواند بیشتر از اعدام ها و بازداشت ها دهن کجی به امر حقوق بشر باشد و تقابل در راین زمینه را تشدید کند؟ چه چیزی بیشتر از همین گستاخی در موازین بین المللی و حمله از داخل ایران به خاک کشور عراق، اصرار جمهوری اسلامی برای حفظ و تداوم سیاست انجام عملیات در خارج از ایران را می رساند؟
تصمیمات، جنبه مرکزی دارد و از یک مرکز هماهنگ می شود.
سر خط مشی کنونی حکومت در این موقعیت مبتنی بر ترکیب ابر بحران ها و خرده بحران ها چیست؟ حکومت، مشکل اصلی خود را در عرصه اقتصاد می بیند و فشار تحریم های موجود و در راه را بر ساختار مفلوج اقتصاد کشور. رفع این، با "اقتصاد مقاومتی" میسر نمی شود، این را بیشتر و بهتر از هرکس خود حکومت می فهمد. حکومت در نهایت راهی جز کنار آمدن و تمکین به یک سری مطالبات امریکا ندارد. می داند که باید امتیاز دهد و عقب نشینی کند. اما از آن نوع که خود درهم نشکند! آنچه که در ظاهر امر بر انتخاب سیاست ایستادگی تاکید می شود، اساساً در خدمت تدارک سازش است! حتی این تاکتیک های نظامی و امنیتی و جنگی برای آنست که خیلی هم دست خالی پشت میز مذاکره ننشیند! جمهوری اسلامی واقعاً بی کس در جهان و زنده به دوشیدن گاو نفت که بدجوری در حال احتضار است هیچ چاره ای جز تسلیم ندارد. اما تسلیم را برای حفظ قدرت می خواهد و در نتیجه اجازه ندادن به ملت در بهره بردن از عقب نشینی های ناگزیرش. هم از اینرو سیاست تسلیم به خارج و سرکوب در داخل در پیش گرفته است. اولی را تدارک می بیند و دومی را که همیشه هم بوده است شدت می بخشد.
این تصمیمات، خصلت کلان دارند و فقط و فقط هم می توانند حاصل مرکز تصمیم گیری نظام باشند. این مرکز، همان "بیت رهبری" ولایت است! صدور احکام اعدام توسط قوه قضاییه و دستور بازداشت ها توسط آن، می باید در نقطه ای با اجرای همین احکام و نیز عملیات جنگی برونمرزی و نیز دیدارهای دیپلماتیک و انواع اقدامات دیگر در نقطه ای هماهنگ شوند. این نقطه، نه فقط مرکز سیاست گذاری که هماهنگی هم است! این، "بیت رهبری" است به زعامت خامنه ای ولی فقیه!
جمهوری اسلامی نابکار البته از سر کار بودن چهل ساله خود چیزها آموخته است، اما یک چیز را نفهمیده و نخواهد هم فهمید و آن، قدرت مردم است! این گزاره البته در مورد هر دیکتاتوری اعتبار دارد اما در مورد استبداد دینی اعتبارش باز هم بیشتر. روانشناسی غالب بر جامعه ایران، نه هراس که جسارت برای ایستادگی است. آن کوزه دیروقتی است بشکسته و شجاعت مدتهاست بیرون زده از دل جام سحر.
بهزاد کریمی
هیجدهم شهریور ماه 1397 برابر با 9 سپتامبر 2018
افزودن دیدگاه جدید