رفتن به محتوای اصلی

جمهوری اسلامی در بن‌بست سیاست خارجی و بحران داخلی!

جمهوری اسلامی در بن‌بست سیاست خارجی و بحران داخلی!

سیاست خارجی جمهوری اسلامی، از زمان کسب قدرت، نه بر پایه‌ی منافع ملی و الزامات جهانی، بلکه بر مبنای ایدئولوژی شکل گرفته‌است و در عمل کشور را در معرض انزوا، تحریم‌های سنگین و درگیری نظامی قرار داده‌است. ساختار غیر قابل تغییر حاکم، سیاست خارجی ایران را به مجموعه‌‌ای از واکنش‌های زیگزاگی و پرهزینه بدل کرده‌است، که بار اصلی آن بر دوش مردم افتاده‌است و پيآمدهای فاجعه باری برای کشور ما داشته‌است.

مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی 

جمهوری اسلامی سیاست خارجی خود را با شعار "نه شرقی، نه غربی" آغاز کرد، اما در عمل شالوده‌ی‌ این سیاست را با دشمنی دائمی با آمریکا و غرب و نفی موجودیت اسرائیل سامان داد، که تشکیل و تقویت «محور مقاومت» علیه اسرائیل از اجزای آن است.

این نگاه، رژیم را در گردابی گرفتار کرده‌است که جز به ویرانی کشاندن زیرساخت‌های کشور و خانه‌خرابی مردم، حاصل دیگری به بار نمی‌آورد. این سیاست هیچ نسبتی با واقعیت‌های دگرگون‌ شده‌‌ی جهان و شرائط متحول ایران ندارد. «نگاه به شرق» رهبران رژیم در شرائطی مبنای تصمیم‌گیری در کشور است که دهه‌هاست که جهان دیگر دوقطبی نیست. جنگ سرد پایان یافته‌است و قدرت‌های نوظهور اقتصادی و تکنولوژیک در شرق، مثل چین، روابط چندجانبه و وابستگی‌‌های متقابلی با غرب پیدا کرده‌اند و صحنه را تغییر داده، از رقابت بر أساس نظامی‌گری که در دوره‌ی جنگ سرد، بین شرق و غرب حاکم بود، خارج کرده‌ و وارد نوع جدیدی از رقابت بین‌المللی شده‌اند. کشور ما نیز در این چهار دهه تغییرات عمیق اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی را تجربه کرده‌است. با این همه، جمهوری اسلامی بر همان مبانی و ذهنیت خود پافشاری می‌کند. تغییرات تاکتیکی و مانورهای رژیم همواره نه از سر درک تحولات جهانی یا تامین منافع ملی، بلکه زیر فشار تحریم‌ها، تهدیدهای خارجی و بحران‌های داخلی صورت گرفته‌‌اند. أساسا بر مبنای این رویکرد به جهان نیز نیروئی در داخل حکومت سربرآورده، که منافع اقتصادی آن با این سیاست گره خورده‌است. به همین دلیل، سیاست خارجی جمهوری اسلامی از یک‌سو متاثر از نیروهائی است که برای منافع خود، خواهان تغییر در این سیاست هستند و از سوی دیگر نیروئی در قدرت شکل گرفته، که منافع خود را در حفظ همین سیاست مقابله‌جویانه می‌بیند. ادامه‌ی این سیاست رژیم را در وضعیت فلج "نه جنگ، نه صلح" گرفتار کرده و هزینه‌‌های سنگین آن بر دوش مردم ایران افتاده‌است، که تنها با پایان دادن به این نظام و جایگزینی سیاست خارجی آن با یک سیاست خارجی واقع‌گرا، مردمی و دموکراتیک، به اتمام خواهد رسید.

دو- نقش آمریکا و اسرائیل

دولت ترامپ، هم‌چون دولت‌های قبلی آمریکا، در اولویت‌های استراتژیک خود، تمرکز اصلی را بر مهار چین و رقابت جهانی با این قدرت نوظهور قرار داده‌است و خاورمیانه هر چند از نظر اقتصادی مهم است، اما از جایگاه قبلی خود در سیاست خارجی آمریکا برخوردار نیست. این اما به معنای خروج آمریکا از این منطقه نیست، بلکه حضور نظامی محدود، اتکاء به متحدان محلی و به‌خصوص متحد اصلی آن در منطقه اسرائیل و استفاده از ابزار تحریم و فشار دیپلماتیک، جایگزین مداخله‌ی مستقیم شده‌است. جنگ هزینه‌ی بسیار سنگینی بر دوش آمریکا می‌گذارد. از این‌رو آمریکا سعی می‌کند حتی الامکان سیاست "مدیریت بحران" را پیش ببرد. یعنی جلوگیری از جنگ تمام‌عیار، مهار جاه‌طلبی‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی و حفظ برتری اسرائیل در موازنه‌ی‌ قوا. 

در این میان اسرائیل خصوصا پس از سرنگونی بشار اسد در سوریه و ضربات نظامی سنگینی که به حزب الله لبنان و حوثی‌های یمن و به ایران زده، نقش پر رنگ‌تری پیدا کرده‌است. اسرائیل در صدد است از موقعیت شکننده‌ی کنونی جمهوری اسلامی بهره‌برداری کرده و خود را به قدرت بلامنازع منطقه بدل کند. راهبرد نتانیاهو بر تشدید فشار علیه ایران، استفاده از فضای بحرانی برای فشار به کشورهای عربی، توسعه طلبی ارضی و تحکیم جایگاه نظامی و تکنولوژیک خود استوار است. پیوند استراتژیک آمریکا و اسرائیل نیز به معنای آن است که آنها اجازه نخواهند داد ایران به قدرت تعیین‌کننده در منطقه و به قدرتی هسته‌ای و تهدیدکننده برای اسرائیل بدل شود. چنین وضعیتی جمهوری اسلامی را بیش از پیش در تنگنای ژئوپلیتیک قرار داده و دورنمای آینده را نه به سمت گشایش و صلح، بلکه به سوی تشدید انزوا، تهدید و جنگ سوق داده است. 

تلاش‌های اسرائیل برای پیشبرد برنامه‌ی توسعه‌طلبانه و تجاوزکارانه‌ی خود در منطقه با دو عامل بسیار مهم مختل شده‌‌است. نخست، ابعاد فاجعه‌‌بار حمله‌ی‌ مستمر و وحشیانه به غزه و کشتار زنان و کودکان و غیرنظامیان که بسیاری از قدرت‌ها و نهادهای مدنی آن را به‌عنوان "نسل‌کشی" محکوم می‌کنند و دوم، حمله‌ی هوایی اخیر به مقرهای سران جنبش حماس در دوحه، که خشم و نارضایتی حتی دولت‌های دوست اسرائیل را برانگیخت و صف دولت‌های عرب را علیه اسرائیل متحد کرد. این دو موضوع باعث تعلیق یا کندشدن بسیاری از گام‌هایِ پیش‌بینی ‌شده در پروژهٔ‌ی عادی‌سازی شده‌اند. این شکاف‌‌ها اما، تغییری در سیاست آمریکا و غرب در برخورد با برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی ایجاد نمی‌کند.

سه- تکیه یک‌جانبه بر چین و روسیه 

در کنار نقش آمریکا و اسرائیل، شکل‌گیری قطب‌های مختلف در جهان و تغییر موازنه قدرت نیز بر آینده‌ی مناسبات جمهوری اسلامی با دیگران اثر گذار است. فشار تعرفه‌های‌ گمرکی و تجاری آمریکا و رفتار غیرقابل پیش‌بینی ترامپ، بسیاری از کشورها را به سمت چین سوق داده‌است. چین با گردهم‌ آوردن سران بیست کشور در اجلاس‌ سازمان همکاری شانگهای، در برابر آمریکا و غرب قدرت‌نمائی کرد. جمهوری اسلامی نیز به این بلوک نزدیک شده و تخم مرغ‌های خود را در کفه‌ی ترازوی روابط با چین و روسیه قرار داده‌است. اما واقعیت این است که این اتکاء یک‌جانبه است و چین و روسیه، علیرغم رقابت جدی با آمریکا، منافع ملی خود را دارند، بر آن اساس هم روابط خود را تنظیم می‌کنند و به خاطر جمهوری اسلامی وارد تقابل با آمریکا نخواهند شد.

از سوی دیگر، فعال‌ کردن مکانیسم ماشه توسط سه کشور اروپایی، پرونده‌ی ایران را در آستانه‌ی بازگشت به شورای امنیت و زیر فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار می‌دهد. در چنین صورتی دست دولت آمریکا برای تحریم‌ها و حتی تهدید نظامی بازتر خواهد شد. مسیری که جمهوری اسلامی پیموده‌است، یعنی تکیه‌ یکجانبه بر روسیه و چین، در عین ناسازگاری با غرب و اروپا و ناتوانی در ایجاد یک دیپلماسی متوازن، بن‌‌بست سیاست خارجی را آشکارتر کرده‌است. اگر تغییر جدی و بنیادین در این سیاست صورت نگیرد، که رژیم نشان داده‌است فاقد چنین ظرفیتی است، کشور را بیش از هر زمان دیگر در معرض خطر جنگ و تشدید تنش نظامی قرار می‌دهد.

چهار- بن‌بست سیاست خارجی و پیامدها

اکنون کاملا مشخص شده است که جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود، به بن ‌بست کامل رسیده‌ا‌ست. ناکامی‌‌های پیاپی در منطقه‌ و شکست در ماجراجویی‌‌های جنگ‌ افروزانه، همراه با تشدید تحریم‌ها و انزوای بین ‌المللی و افزایش شکاف‌ها در درون رژیم در مواجهه با این وضعیت، چهره‌ی‌ ناتوان و بحران‌ زده‌ی‌ آن را بیش از پیش آشکار کرده‌است. بروز اختلافات شدیدی کە این روزها بر سر توافق پزشکیان با مجلس و شورای امنیت ملی و دنبالچە‌های آنان بە راە افتادە، بازتاب این وضعیت است. پروژه‌ی هسته‌ای که جز ضرر نتیجه دیگری برای کشور نداشته و ندارد، امروز به عاملی برای فشار خارجی و تهدیدهای نظامی برای کشور و زیرساخت‌های آن بدل شده‌است. ادامه‌ی‌ این سیاست‌ها در کنار فساد ساختاری و ماجراجویی‌های پرهزینه، اقتصاد کشور را تا مرز فروپاشی سوق داده و زندگی میلیون‌ها شهروند را در فلاکت و تنگدستی گرفتار کرده‌است. حاکمیت به سردمداری خامنه‌ای و دستگاه ولایت نه تمایل جدی به عقب‌نشینی دارد و نه توان پیشروی و عملا فلج شده‌است. در چنین وضعیتی، جنبش‌‌های اجتماعی و اعتراضی کارگران، معلمان، زنان، جوانان و دیگر اقشار مردم، هر روز می‌توانند گسترده‌تر شوند و عرصه را بر تداوم حکومت تنگ‌تر کنند. در عین حال، خطر جنگ و مداخله‌ی خارجی تهدیدی جدی علیه این جنبش‌های مردمی است و تنها راه برون‌رفت از بن‌بست کنونی، گذار به نظامی سکولار و دموکراتیک بر پایه‌ی اراده و انتخاب آزادانه‌ی مردم خواهدبود.

پنج- خطر جنگ 

در وضعیت کنونی، احتمال گسترش درگیری به جنگ مستقیم میان اسرائیل و جمهوری اسلامی افزایش یافته‌است. یکی از عوامل اصلی این وضعیت بحرانی، ناتوانی سران رژیم برای اتخاذ تصمیم است. فشارهای داخلی، بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و نگرانی از احتمال جنگ، باعث شده‌است تصمیمات یا به تعویق بیفتند یا اگر هم اتخاذ شوند، اراده‌ی واحدی برای اجرای آن وجود نداشته‌باشد. این تعلل، امکان مذاکره دیپلماتیک را کند می‌کند و موفقیت آن را کاهش می‌دهد. 

از سوی دیگر، اقدام جمهوری اسلامی برای بازسازی توان نظامی و افزایش ظرفیت‌های موشکی و از سرگیری تقویت نیروهای محور مقاومت، که با سفر نمایندگان سیاسی و امنیتی به لبنان و عراق همراه بود، به اسرائیل این پیام را می‌دهد که جمهوری اسلامی حاضر نیست روی دشمنی با اسرائیل نقطه‌ی پایانی بگذارد. در صورت رفتن پرونده‌ی هسته‌ای ایران به زیر فصل هفت منشور سازمان ملل، تحریم‌ها جهانی شده و  فشار بر مردم ایران بیشتر خواهد شد. برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی تهدیدی برای صلح جهانی معرفی خواهد شد و حمله‌ی نظامی پیشگیرانه یا تلافی‌جویانه‌ برای اسرائیل، توجیه‌پذیر خواهد شد.

هم ‌زمان، پیام‌‌های متناقض ایران در عرصه‌ی دیپلماسی هسته‌‌ای، از امضای توافقنامه با آژانس و گروسی در قاهره تا طرح شروط و ابهام‌های پس از آن، و ادامه‌ی شعارها و تهدیدها علیه اسرائیل، سطح بی ‌اعتمادی طرف مقابل را افزایش داده، فعال شدن مکانیسم ماشه و روی‌آوری به گزینه‌ی نظامی را تقویت کرده‌است. بنابراین، ترکیب تعلیق و سردرگمی و بی‌تصمیمی داخلی، بازسازی توان نظامی، دوگانگی دیپلماتیک و نگرانی‌های اسرائیل، احتمال حمله پیشگیرانه و درگیری مستقیم را بالا می‌برد.

شش- چه می شود کرد

سران جمهوری اسلامی با اعمال سیاست‌های مخرب خود، فرصت و امکان پیش‌‌گیری از بازگشت تحریم‌های بیشتر و گفت‌گو بر سر اختلافات را از بین برده‌اند و همراه با خود، کشور و مردم ایران را وارد یکی از بحرانی‌ترین شرائط طی چند دهه اخیر کرده‌اند. این رژیم بدون فشار نیرومند مردم حاضر به عقب‌نشینی از سیاست ‌خارجی ویرانگر خود نخواهد شد؛ باید با تمام امکانات علیه ادامه‌ی این سیاست‌ها و تشدید تحریم‌ها و تداوم فضای جنگی کنونی به‌پا خاست. هماهنگ کردن فعالیت سیاسی جریان‌های چپ و جمهوری‌خواه و دمکرات، به طور مشخص ایجاد مرکزی برای هماهنگی و همکاری نیروهای دموکرات مهمترین راه مقابله با جنگ و تحریم است. بدون چنین رویکردی اپوزیسیون چپ، دموکرات و جمهوریخواه نه قادر خواهد بود کمک موثری به مردم ایران برای مقابله با خودکامگی جمهوری اسلامی بکند و نه صدای آن، پژواک لازم را در جهان پیدا خواهد کرد. کشور ما نیازمند یک جمهوری سکولار دمکرات است که سیاست خارجی آن مبتنی بر عادی‌سازی مناسبات ‌با همه‌ی کشورهای جهان و پایبندی بر قوانین بین‌المللی باشد. دولتی که بتواند منافع ملی ایران و مردم آن را محافظت نماید؛ همزیستی با دیگر ملل و دفاع از صلح و امنیت عمومی را بر سرلوحه‌ی کار خود بنویسد؛ از جنگ، درگیری و خصومت با دیگر کشورها دوری کند و توسعه‌ی پایدار اقتصادی و سیاسی کشور را تامین نماید. اپوزیسیون باید از همین امروز نشان دهد که نیروی چنین تغییری در سیاست خارجی کشور، با اتکا به اراده‌ و انتخاب آزادانه‌ی مردم ایران است.

هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران

۲مهر ۱۴۰۴- ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۵

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید