رفتن به محتوای اصلی
سه‌شنبه ۹ دسامبر ۲۰۲۵
سه‌شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۴

نقد متافیزیک؛ شرط انقلابی بودن،شد.

نقد متافیزیک؛ شرط انقلابی بودن،شد.

متافیزیک؛ میان الاهیات، و هستی شناسی توهمی.  

 

آغاز بحث متافیزیک یونانی حدود 2800 سال پیش؛ بعد از دوران خرافات و اسطوره،و در زمان منطق یا لوگوس و عقلگرایی، بشکل: ایده آلیستی، مذهبی و غیرعلمی در فلسفه دوران باستان شروع شد. ارسطو حدود 2400 سال پیش موضوع متافیزیک را در قالب "فلسفه اولا" مطرح نمود. متفکری به نام "آندره رودوس" کوشید حدود 2100 سال پیش به آثار ارسطو پیرامون تفکر متافیزیکی، نظم و ترتیبی بدهد. اندیشمند دیگری بنام "آلکساندر افرودیسی" حدود 1800 سال پیش سعی نمود متافیزیک ارسطویی را تفسیر و موضوع روز فلسفه قرار دهد،گرچه این کوشش پیرامون جهانبینی متافیزیکی هنوز ادامه دارد. واژه یونانی متافیزیک به معنی ماوراء و فرای طبیعت، نوعی تفکر غیردیالکتیکی، غیرتاریخی، ایستا، و ذهنی؛ پیرامون ماهیت هستی است که ورای جهان مادی و تجربی و قوای حسی قرار میگیرد. تفکر متافیزیکی به ادعای سوسیالیستها، اندیشه ای در چهارچوب ذهن محض،و متکی به دگماتیسم است، که رابطه مستقیمی با واقعیات عینی ندارد.

کانت در کتاب "نقد خرد محض" کوشید این نوع متافیزیک را توضیح دهد،  و بی اساس نشان دهد چون امکانات شناخت انسانی متکی به مرزهای مادی و تجربی است. مکتب ماتریالیسم دیالکتیکی آن را تفکری غیرعلمی و ایده آلیستی میداند که در مقابل و مخالفت با دیالکتی است، و مدعی میباشد که در جهان واقعی رابطه ای میان اشیاء و پدیدهها وجود ندارد. برای هواداران متافیزیک اشیاء و تصاویر ذهنی آنان، مفاهیم منفرد و ایزوله ای هستند که ثابت و ایستا میباشند و قانون علیت و فرمول و حکم: تز، سنتز و آنتی تز،پیرامون آن متد و روشی بی اعتبار و محدود است. مارکس میگفت انسان متافیزیک فقط میتواند جنگل را ببیند و نه درختان منفرد و واقعی را. تفکر متافیزیکی نیز با پیشرفت علوم تجربی و طبیعی دچار تغییر شد چون نمیتوانست با دست آوردهای علوم نوین مخالفت کند و اغلب سعی میکرد خود را سازگار با علوم و روش و متدهای منطقی نشان دهد؛ بدون اینکه خصوصیات غیردیالکتیکی خود را انکار کند. امروزه غیرممکن است که مقوله متافیزیک بتواند آشکارا با تحولات و پیشرفت های اثبات شده علوم مخالفت کند و میکوشد حتا گاهی خود را محصول پیشرفت علوم مدرن جا بزند.

در 4 قرن اخیر دانش و شناخت طبیعت موجب شد که جریان فکری متافیزیک بکوشد لباس عوض کند گرچه بازهم اصرار دارد که طبیعت را خارج از واقعیت کل جهان مورد توجه و شناخت قرار دهد. مارکس و انگلس میگفتند متافیزیک طبیعت را نه در تحرک و پویایی اش بلکه در ایستایی اش، نه در تغییرات بلکه در ثابت هایش، و نه در زندگی بلکه در میرایی اش؛ آنطور باکون و لاک میگفتند، یعنی بشکل متافیزیکی مورد بحث قرارمیدهد. آندو سوسیالیست و شاگردانشان پیرامون بررسی و تعریف متافیزیک کوششهای نظری و فکری عظیمی نمودند. جریان متافیزیک بعد از اینکه وظایف تاریخی محدود اش را از زمان فلسفه عقلگرایی و لوگوس در طول 2800 سال گذشته انجام داد، پیشرفت علم و فرهنگ مقدماتی تهیه نمود تا این نوع اندیشه غیردیالکتیکی هنوز در محافل مذهبی، دانشگاهی و دولتی مطرح باشد. تحولات علوم طبیعی و تجربی نشان داد که در جهان مادی نوعی رابطه ارگانیک جهانی و یک مسیر ترقی و تکاملی از پایین به بالا وجود دارد. متافیزیک این ادعا و روش را بشکل استقرایی و محدود و خرد قبول دارد، و نه بشکل عام و جهانی، کلی وقیاسی. متافیزیک نیاز به خدا، روح مطلق، و نخستین نیروی تکان دهنده را عمده میکند. 

در علوم اجتماعی تحول سرمایه داری و رشد جنبش کارگری موجب برخورد دیالکتیک ماتریالیستی با جهانبینی ایده آلیستی متافیزیک گردید تا از تفکر علمی در مقابل توهمات متافیزیکی دفاع کند. علت دوام و جان سختی تفکر متافیزیکی بدلیل ضعف نظریه شناخت و دلایل اجتماعی میان عوام و اقشار و طبقاتی است که دارای منافع طبقاتی هستند. در این پروسه لحظه های منفرد در جریان شناخت مطلق میشوند و خصوصیات دیالکتیکی اشیاء و پدیدهها درک نمیگردند. دلایل اجتماعی ادامه تفکر متافیزیکی، منافع طبقاتی محافل ارتجاعی بورژوازی هستند که با تمام نیرو سعی میکنند؛ با پیشرفت های اجتماعی به نفع عام، مقابله کنند. مارکس میگفت تفکرمتافیزیکی و غیردیالکتیکی برای بورژوازی و دکترین رهبران نظری اش، یک برتری و ابزار توجیه بی عدالتی است چون از روابط اجتماعی حاکم و نظم کهن دفاع میکند. به این دلیل تفکر متافیزیکی در جریانات ایدئولوژی بورژوایی؛  مانند زمان حال نفوذ کرده و بخشی از آن شده است.

ایده آلیست ها بر این باورند که فلسفه متافیزیک یا دین، خود را با نخستین دلیل، و آخرین هدف کل حوادث و اتفاقات هستی و جهان مشغول میکند، به این سبب آنرا متعالی ترین و مهم ترین شاخه فلسفی یا به زبان ارسطو، "فلسفه اولا" بشمار می آورند. او میگفت متافیزیک ماوراء احساسات تجربی، فرا واقعیات، و فرا جهانی است و شامل 2 بخش: هستی شناسی، و جهان شناسی، است که شامل روح شناسی؛ یعنی روان شناسی و انسانشناسی،میباشد و شامل الاهیات طبیعت شناسی است؛ که پیرامون خدا و ابدیت نظر میدهد. تفکر متافیزیکی امروزه نماینده سیاست ارتجاعی دولتهای دینی و نظامهای سرمایه داری است چون آن مدافع شرایط موجود است و کاپیتالیسم را سیستمی ابدی، منطقی، طبیعی، و الاهی میداند. متافیزیک مخالف ماتریالیسم-دیالکتیک، متکی به ذهنگرایی غیرعلمی است که همیشه ایزوله و غیرقابل تغییر میباشد. تفکر متافیزیکی در قرون 17 و 18 میلادی به تقلید از روش استقرایی علوم تجربی در جمعبندی نتایج بدست آمده، کوشید به احکام کلی ، عام و جهانشمول برسد؛ گرچه متد و روش سفسطه و حرافی و توجیه، بخش مهم منطق آنست.

متافیزیک ها بدلیل مخالفت با دیالکتیک، قانون خودکاری و خودحرکتی را انکار میکنند و آنرا نتیجه حرکت مکانیکی در خارج از پدیدهها؛ مانند خدا و روح مطلق می بینند. به این سبب نیاز به وجود یک منبع و نیروی بیرونی برای شرح جهان و طبیعت دارند. نوافلاتونی ها در بعد از میلاد، و اسکولاستیک ها در قرون وسطا، متافیزیک را نوعی الاهیات میدانستند که جویای هستی شناسی است. متافیزیک به تقلید از نظرات ارسطو در فلسفه اولا، از یک قرن پیش ازمیلاد بشکل علم دانشجو و جستجوگر بکار آمد. آن در نظریه های افلاتونی و پیشاسقراطی نیز مطرح شده بود. در عصر جدید کانت در کتاب "فلسفه انتقادی" نیز به آن پرداخت. دو قرن بعد از میلاد متفکری بنام "آلکساندر افرودیسی" بر متافیزیک در آثار ارسطو تفسیرهایی نوشت که تا امروز مورد توجه علاقمندان دینی است. از قرن 19 میلادی تاکنون مفهوم متافیزیک نماینده هستی شناسی الاهیاتی برای توجیه و سفسطه تداوم نظام سرمایه داری میان باورمندان مذهبی شده است.

بخشی از لیبرالیسم راست و کل افراد مذهبی اندیشه متافیزیک را بیولوژیک یا ژنتیک میدانند؛ در حالیکه چپها و مدافعان ارزشهای روشنگری، اغلب آنرا فرهنگی یا طبقاتی بشمار می آورند. در عوض مدرسین یا اسکولاستیک ها آنرا "شاهکار" علم و اندیشه تبلیغ میکنند. پیرامون تاریخ اندیشه متافیزیکی ادعا میشود که در: تفکر لائوتسی، در وداهای هندی، در جهانشناسی یونانی، و در فلسفه طبیعی ایونی، آن مطرح بوده. کانت از زمان تفکر پیشاانتقادی اش بتدریج از مقوله متافیزیک فاصله گرفت و پرسید: چگونه متافیزیک بشکل علم ممکن است؟ و انسان نمی تواند از تفکر متافیزیکی بگریزد تا زمانیکه انتظار پاسخ داشته باشد. او آنرا فلسفه متعالی یا ترانسندس نامید و آثاری مانند متافیزیک اخلاق، و متافیزیک دگماتیک، را نوشت. وی میگفت هرکس در مغز و تفکر خود دارای نوعی استعداد و ظرفیت متافیزیکی است.

جریانات ماوراء طبیعی، و متافیزیکی به جهانبینی خود نامهای گوناگونی مانند: الاهیات فلسفی، فلسفه الاهیاتی، متافیزیک فلسفی، و خداباوری متافیزیکی، داده اند. سکولارها میپرسند چرا متافیزیک حقیقت بشمار می آید بدون آنکه آنرا بر اساس تئوری شناخت، منطق،و آزمایش علمی تجربی بررسی نمایند؟ تاکنون در تاریخ سیر اندیشه در دورههای گوناگون: شکاکیان، تجربه گرایان، نمایندگان رنسانس، عصر نو، سدههای میانه، و هومانیسم، به طرح، معرفی و نقد مقوله متافیزیک پرداخته اند. هایدگر، ویتگنشتاین، دکارت، اسپینوزا، باکون، هابس، ولتیر، آلارمه، نیچه، هگل، و کانت، از تفکر متافیزیکی؛ دفاع نموده یا آنرا نقد و انکار، نموده اند. کارناپ میگفت با متافیزیک باید از طریق متافیزیکی دیگر مبارزه نمود! نیچه مشنگ را تیزبین ترین منتقد متافیزیک در قرن 19 میلادی میدانند.  عارفان در طول تاریخ از "وحدت وجود" میگفتند که نوعی تجدید نظر در چهارچوب تفکر متافیزیکی؛ و به معنی وجود خدا و روح مطلق در هر نقطه و به هر شکل ممکن است؛ یعنی اشیاء و پدیدهها خلاف نظر مدافعان متافیزیک، در ارتباط با هم هستند و یک کل را تشکیل میدهند.

 

 

Andronik Rhodes,

 


 


 

Alexander von Aphrosis,

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید