رفتن به محتوای اصلی

پدرم سکوت کرد!

پدرم سکوت کرد!

معنی سوختن با آتش سیگار را می‌دانید؟ من می‌دانم. وقتی خیلی کوچک بودم مادرم هر وقت عصبانی می‌شد سیگارش را روی تن من خاموش می‌کرد و پدرم سکوت می‌کرد.
ما در یکی از خیابان‌های نظام‌آباد می‌نشستیم و یک زندگی معمولی داشتیم. مادرم تا وقتی عصبانی نمی‌شد یک مادر معمولی بود ولی وقتی عصبانی می‌شد سیگارش را روی تن من خاموش می‌کرد و حالا که من یک زن چهل‌ساله هستم روی دست‌ها ، پاها ، شکم و حتی باسنم آثار سوختگی معلوم است.
اولین بار، یک روز که توی کوچه لی‌لی بازی می‌کردم مادرم چند بار من را صدا کرد و من که سرخوش بازی بودم توجهی نکردم. نمی‌دانم چندساله بودم ولی مدرسه نمی‌رفتم البته مادرم قبل از آن روز، چند بار من را کتک زده بود ولی آن روز آمد توی کوچه، جلوی دوستانم یک کشیده محکم توی گوشم زد و من را کشان‌کشان به داخل خانه برد.
سیگارش توی جاسیگاری بود. فکر می‌کردم همین‌الان دستم از جا کنده می‌شود. چند پک محکم به سیگار زد و سیگار را پشت دستم خاموش کرد و با فریاد تکرار می‌کرد:«آخرین بارت باشه که صدات می‌کنم دیر جواب می‌دی.»
درست به خاطر دارم که یک‌باره تمام تنم آتش گرفت. انگار سیگار را روی همه تنم خاموش کرده بود. فرار کردم تو راه‌پله پشت‌بام تا صدای گریه‌ام دوباره عصبانی‌اش نکند. می‌سوختم و نمی‌دانستم چه‌کار کنم. آرزو می‌کردم کاش بابا زود برگردد ولی انگار زمان دیر می‌گذشت. صدای در را که شنیدم از پله‌ها دوان‌دوان پایین رفتم. پدرم صورت ورم‌کرده از گریه‌ام را دید و فکر کرد دوباره مادر کتکم زده است ولی وقتی دست سوخته‌ام را دید بغلم کرد و من را به درمانگاه رساند.
این اولین بار بود ولی آخرین بار نبود. بعد ازهر بار که مادر سیگارش را روی تن من خاموش می‌کرد او نیز سکوت می‌کرد. سکوتی که من نفهمیدم از ترس بود یا هر چیز دیگری ولی دیگر پدر را هم دوست نداشتم.
از آن به بعد تا دوم راهنمایی اگر سیر بودم و غذا نمی‌خوردم یا نمره متوسطی می‌گرفتم، روپوش مدرسه‌ام لک می‌شد و یا دلایلی چون این، جاسیگاری مادر من بودم.
من بزرگ شدم و داغ نفرت از پدر و مادر روی دلم تلنبارشده است؛ اگرچه امروز خودم مادرم و مترجم زبان انگلیسی هستم. بعد از استقلال مالی هرگز به آن خانه برنگشتم. همسرم همیشه جای زخم‌هایم را نوازش می‌کند ولی من توان بخشیدن مادر و پدرم را ندارم.
پدرم چندین بار به در خانه‌ام آمده یا تلفن زده و با همسرم صحبت کرده است ولی به همسرم گفته‌ام که حتی خبر این پیغام ، پسغام‌ها را برای من نیاورد وقتی‌که هنوز مجبورم برای پنهان کردن دست‌هایم در زمان کار دست‌کش بپوشم و آن‌ها را پنهان کنم.
حالا که خودم مادرم گیج‌تر از گذشته هستم که چطور یک مادر می‌تواند با دخترش این‌طور رفتار کند. هرچند که روانشناسم درباره انواع و اقسام بیماری‌هایی که مادر احتمالاً به یکی از آن‌ها مبتلا بوده برایم توضیح داده ولی همچنان بار آن روزها و کابوس‌های شبانه آن روی دوشم سنگینی می‌کند.
شخصیت ضداجتماعی او که همه خانواده را از دور ما دور کرده بود و من پس از ترک آن خانه لعنتی بود که توانستم پدربزرگ و مادربزرگ‌هایم را ببینم و بفهمم عمه و خاله و فامیلی داشتم که از دست او به امان آمده بودند ولی هیچ‌کدام فکر نمی‌کردند که رفتارهای مادرم تا جایی عمق پیداکرده که دخترش را بسوزاند.
اما آنچه من را ترغیب به نوشتن تجربه‌ام از خشونت خانگی کرد تنها گفتن یک داستان یا مظلوم‌نمایی نبود بلکه هدف من چرایی سکوت افرادی بود که دیدند و حرفی نزدند.
روز اولی که پدرم من را درمانگاه رساند و پزشکی که سکوت کرد و گزارش نداد و روز‌های دیگری که اگر جای سوختگی عفونت می‌کرد یا دیرتر خوب می‌شد و هر بار پدرم من را برای پانسمان یا دارویی به یک مرکز درمانی می‌رساند چرا هیچ پرستار یا حتی داروخانه‌ای محل از من به پلیس یا مرکزی که من را حمایت کند گزارش نداد؟
از معلم‌هایی که سال‌ها هرکدام به یک‌شکل می‌دانستند که من تحت شکنجه جسمی و روحی هستم چرا هیچ‌کدام برای نجات من اقدام نکردند و نهایت حساسیتشان صحبت با پدرم و سکوت بود. همسایه‌های ما می‌دانستند ولی درنهایت از مادرم دوری می‌کردند و همچنان خانه برای من مثل قبرستان باقی ماند.
من از قانونی صحبت می‌کنم که بعدها فهمیدم مراکز درمانی و آموزشی و حتی مردم عادی را موظف نکرده که چنانچه شاهد کودک‌آزاری هستند به مراکز حمایتی یا پلیس گزارش دهند و یا وجود مکان‌هایی که از افرادی چون من برای توقف خشونت حمایت کنند.
من از مسئولیت اجتماعی برای کمک به کودکان و یا حتی زنانی که خشونت خانگی را تجربه می‌کنند صحبت می‌کنم و اینکه تک‌تک ما در برابر این قبیل اتفاقات مسئول هستیم. مسئول تا از دولت، معلم، پزشک و خودمان سؤال کنیم که چرا همچنان قوانین مناسبی برای کنترل خشونت خانگی نداریم.

منبع:
سایت خانه بدون خشونت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید