رفتن به محتوای اصلی

جایگاه دوست و دشمن در ایران اسلامی

جایگاه دوست و دشمن در ایران اسلامی

چهار دهه پیش زمانی که اعتراضات میلیونی مردم آغاز شد، مطالبات در یک روند نسبتاً کوتاه شکل و محتوای انقلابی گرفت، از محور اقتصادی خود خارج، وارد فاز سیاسی "مرگ بر شاه" شد. از این بازه به بعد ایران کاملاً انقلابی گردید.

شرایط کنونی ایران امروز از دور متناسب به زمان یادآور چهار دهه پیش است، با این تفاوت که در آن زمان از "چپ" تا راست، خواستار تعمیق مطالبات و شعارها، با سمت‌وسوی انقلابی بودند، ولی اینک در دو راه انتخاب مانده‌اند، چرا؟

پاسخ به این پرسش به‌راحتی به دست نمی‌آید؛ بسیاری عوامل نقش تعیین‌کننده دارند.

برای نمونه، پس از فروریزی اردوگاه بلوک سوسیالیستی، تا این بازه از زمان جامعه با واژه "انقلاب" قهر کرده، انقلاب را مترادف خشونت می‌دانند. دوم؛ این توهم بسطی عمیقاً یافته که گویا به "اصلاحات" می‌توان رژیم را به عقب‌نشینی وادار ساخت.

اگر به‌طور اجمال به مسئله چهار دهه گذشته نگاه کنم، در هرچند وقت رژیم بامهارتی عجب جناح‌هایی را در راستای تغییرات آهسته در ساختار خود ایجاد نموده است، که در همین مسیر با شعارهایی گوناگون، طبیعتاً متناسب با زمان حرکت کرده‌اند. "اصلاح‌طلبان" تا این برهه از زمان آخرین این جناح‌ها بوده‌اند.

جالب اینکه، گستردگی جناح‌های شکل‌گرفته در اساس خود از چهره‌های ثابتی برخوردار بوده است. برای مثال، مصطفی تاج‌زاده، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، که از ابتدا تابه‌حال در ساختارهای رژیم شرکت، نقش مخالف را بازی کرده است. این چهره همیشه "ناراضی" هرگز به یک مخالف خارج از ساختار(گذار از رژیم) تبدیل نشد، تمام تلاش وی بزک کردن سیمای رژیمی است که بنیاد آن بر پایه فرمان‌های ولی‌فقیه استوار است.

طبیعتاً انتظار معجزه از چنین مخالفانی باد در هاون کوبیدن است، ماهیت و ژرفای مطالبات این اشخاص نمی‌تواند، خارج از چارچوب این رژیم قابل‌تصور گردد. درواقع، ماندگاری رژیم مرهون وعده‌های دروغین اصلاح‌پذیری رژیم، با بهره‌برداری از شیوه مهندسی افکار توسط همین اشخاص کارساز افتاده است. این‌ها نقش اینسایدر رژیم را در بزنگاه‌های تاریخی ایفا می‌کنند.

واقعیت این است، که پس از گسترش اعتراضات مردمی، بر پایه اتخاذ و اجرای سیاست‌های نو لیبرالیستی، به‌ویژه خصوصی‌سازی و اعمال سیاست‌های ویرانگر به همراه غارت حقوق کارگران و یا تعطیلی صنایع تولیدی کشور و کشیده شدن کارگران به این اعتراضات، "اصلاح‌طلبان" رژیم بیش از سایر گروه‌ها خطر فروپاشی رژیم را احساس، در موضع‌گیری به ترساندن جامعه، گو، تبدیل آن به سوریه و ... به تبلیغات گسترده‌ای دست‌زده‌اند.

در همین راستا است، که آقای مصطفی تاج‌زاده در تعمیق مطالبات اعتراضات گسترده اخیر در کشور می‌گوید، مردم معترض به شرایط موجود در ایران «اصلاح سیستم» را به براندازی نظام ترجیح می‌دهند و این موضوع «در حد شعار و آرزوی طرفدارانش باقی می‌ماند».

این سخنان آقای تاج‌زاده درواقع، بیان ماهیت این دسته از دست‌اندرکاران رژیم، در برابر شعار "اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" است که این‌چنین مأیوس به صیانت رژیم با انواع ترفندها سرگرمند:

سوریه شدن

فشار با ایجاد ترس، گو، سوریه شدن ایران نشان از ضعف منطق نجات اصلاحات و رژیم حاکم دارد. در همین راستا این اصل مسلم که ایران سوریه نمی‌شود، را به‌عمد نادیده می‌گیرند. مسئله مهم در این امر، تمایز جامعه ایران با برخی از کشورهای عربی است، که ایران در وهله نخست، کشوری است با ملیت‌های گوناگون و بسان کشورهای عربی از قبایل و عشره تشکیل نشده است، همان‌طور که میدانیم در چنین مواردی به گواه تاریخ ایجاد دشمنی میان قبایل و عشایر برعکس ملت‌ها کاری است به‌مراتب آسان. با توجه به اینکه در تمام تاریخ تمدن ایرانی، در موارد جنگ، اعم ملل ایرانی گرد هم آمده، از تمامیت کشور در برابر متجاوزین صیانت کرده‌اند. که خودبه‌خود یکی از دلایل عمده عدم تبدیل به سوریه ... است.

تبلیغ خطر فروپاشی!.

تبلیغ با ایجاد ترس میان مردمی که چندین سده باهم و در کنار هم زیسته‌اند، موجب می‌شود که معترض به خطر این فرایند بیندیشد، در تصمیم خود مردد گردد و در نظر نگیرد، که اولاً، تنیدگی فرهنگ ایرانی در میان ملت‌ها در طول سده‌های زیاد صورت گرفته، گسستن این تارهای پیچیده روابط ساده نیست.

دوما؛ مردم ایران در سطح کشور مورد ستم ملی از سوی هیئت حاکمه بوده، هیچ‌یک از ملیت‌ها از این ستم ملی در پناه نمانده، یکسان غارت می‌گردند.

فرایندهای دگرگون‌کننده جامعه

نخست: جامعه ایران در فرایند آموزش و بهره‌برداری، به همراه تلاش در نهادینه‌سازی مسئله اعتراضات روبرو گشته است، که خود مایه وحشت حامیان رژیم شده است.

دوم: فشارهای شدید اقتصادی، فقر و فلاکت، عدم اطمینان به آینده خود ... موجب تعروض در روحیه مردم گشته، مهار آن ناممکن شده است.

سوم:عدم وجود برنامه‌های سازنده در رژیم، عدم توانایی رژیم در تدوین چنین برنامه‌هایی، به همراه بهره‌برداری ابزاری از اعتقادات مردم، گستردگی عمیق فساد در تمامی ساختارهای رژیم، آینده ماندگاری رژیم را شدیداً تیره‌وتار نموده است.

چهارم؛ شکل و محتوای شعارهای اخیر من‌جمله، "نان کار آزادی، اداره شورایی" بیش از هر چیز سبب ترس حامیان رژیم گشته، چراکه اداره شورای نفی کامل حکومت فردی است، که رژیم بران استوارشده است.

ششم؛ همبستگی و حمایت کم‌نظیر میان کارگران و سایر اقشار اجتماعی،زمینه‌ساز این واهمه در دل این بخش از حامیان غارت ثروت ملی است. جملگی این تبلیغات ناامیدانه و مأیوس از همین‌جا ناشی می‌گردد.

هفتم؛ فرارویی جامعه از حالت سکوت و تحمل، به تعرض.

تعمیق و تدقیق مسئله جاری موجب تعیین مرزهای دوست و دشمن در این بازه از زمان خواهد شد. ضرورت گذار از این جناح حامی رژیم از دی‌ماه 96 آغاز، و ازآنجایی‌که بسیاری از اصلاح‌طلبان توان درک تغییر روحیه حاکم بر جامعه را از دست دادند، لذا بر روی اسب لنگ رژیم ولایی شرط‌بندی و سرمایه‌گذاری کرده‌اند، نشان می‌دهد که این قمار رژیم نیز به شکست منجر شده است، راهی به‌غیراز سرنگونی با استقرار دولتی تماماً خلقی با شرکت و مشارکت اعم اقشار و طبقات موجود در ایران پیش رو نمانده است.

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید